تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بدانيد كه بدترين بدها، علماى بدند و بهترين خوبان علماى خوبند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804339188




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

2 برادر يک زندان


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
2 برادر يک زندان
2 برادر يک زندان   نويسنده: بهزاد يوسفي   هر سريالي که آن ور آب ساخته مي شود، کسي را به عنوان مغز متفکر يا خالق دارد که همه چيز را تحت کنترل خود مي گيرد و همين خالق است که مي گويد فيلمنامه ها چه جوري نوشته شوند و چه جوري کارگرداني شوند تا سريال همان جايي برود که او دلش مي خواهد. سريال «فرار از زندان» هم از اين قاعده مستثنا نيست و همچنين شخصيتي را پشت سرش دارد. پل شيرينگ (Paul Scheuring) که کارنامه سينمايي و تلويزيوني اش چيز خاصي ندارد، خالق اصلي اين سريال چند لايه است. در بيشتر موارد کارها را خودش به تنهايي انجام مي دهد، مخصوصاً نوشتن فيلمنامه را که يکي از کارهاي محبوب جناب شيرينگ است. البته او از کارگرداني کاملاً کنار کشيده و بيشتر از دور مراقب اوضاع و احوال است. او در ايلي نويز به دنيا آمده؛ همان جايي که ماجراهاي سريال (حداقل چند فصل ابتدايي) در آن اتفاق مي افتد. شيرينگ شش سال پيش، فيلنامه اش را روي ميز مديران شرکت فاکس گذاشت اما مديران خوشحال با يک اردنگي او را به بيرون پرتاب کردند. اما موقعيت سريال «لاست» باعث شد همان مديران خودشان سراغ شيرينگ بروند و تقاضا کنند که ساخت سريال را شروع کند؛ همين شد که کم کم عوامل سريال دور هم جمع شدند و توانستند اولين قسمت را در آگوست 2005 (شهريور 1384) روي آنتن بفرستند. در جست وجوي عدالت   فيلمنامه اي که شيرينگ آن را براي ساخت سريال آماده کرده بود، نشان داد که پيچيدگي خاص خودش را دارد؛ نه مثل لاست درهم تنيده و نسبتاً تخيلي است و نه مثل سريال هاي ديگر. ماجراي اصلي داستان اين است که لينکلن براوز به جرم کشتن برادر معاون رئيس جمهور آمريکا به اعدام محکوم مي شود و تا اجراي حکمش به زندان فاکس ريور منتقل مي شود. اما مساله اي به ظاهر ساده که يک انتقام گيري شخصي به نظر مي رسد، کم کم دچار پيچيدگي ميشود؛ يعني فيلمنامه نويس تصميم مي گيرد که از دل اين اتفاق به ظاهر ساده، ماجراجويي بزرگي را به خورد تماشاگرش بدهد.برادر لينکلن، مايکل خود را وسط ماجرا مي اندازد تا هر جوري شده برادرش را از اين مخمصه نجات بدهد او که مهندس ساختمان بسيار باهوشي است، تمام نقشه زندان فاکس ريور را روي بدنش خالکوبي مي کند و با يک سرقت ساختگي بانک، دل به دريا مي زند تا در زندان کنار برادرش باشد. اجراي تک تک برنامه اي از قبل تعيين شده مايکل، خودش کلي از ماجراي سريال را در بر مي گيرد. هر حرکتي از قبل توسط او پيش بيني شده، حتي جزئي ترين آنها؛ به جزرفتار زنداني هاي ديگرکه بيشتذ باعث دردسر مي شوند وکاررا به تاخير مي اندازند. البته گاهي هم قضيه برعکس مي شود و اين زنداني هاي ديگر هستند که به کمک مايکل وبرادرش مي آيند. علاوه بر اين، در بيرون از زندان ماجرا به شکلي ديگر در حال پيگيري است. وکيل لينکلن، ورونيکا دانوان که دوست دوران کودکي آنهاست، به شدت دنبال جمع کردن مدارک لازم براي تبرئه کردن لينکلن است اما مگر مي شود به همين راحتي مدرکي جمع کرد؟ نقشه طرف مقابل به قدري پيچيده و دقيق است که هر کس نمي تواند به اين مدارک دست پيدا کند. تازه، اگر چنين اتفاقاتي قرار است بيفتد، درست چند دقيقه قبل از آن، اين مدارک پودر مي شوند و مي روند هوا اين همان موش و گربه بازي هميشگي فيلمنامه نويس است که تا دقيقه 90 شما را با چشماني باز و ذهني خسته بيدار نگه مي دارد و در آخر شما را با دست هاي خالي روانه رختخواب مي کند.فکرش را بکنيد؛ از يک طرف در داخل يک زندان، مايکل با زنداني ها سرو کله مي زند و از طرف ديگر در خارج از زندان، ورونيکا با سنگ اندازي کاخ سفيدنشين ها طرف مي شود. پسرهاي فراري   «فرار از زندان» تا حالا 18 بار در جشنواره هاي مختلف نامزد شده است که سه تاي آنها را توانسته ببرد؛ معتبرترين آنها جايزه بهترين سريال درام از Peoples Choice Awards در سال 2006 بوده. البته دوبار هم نامزد دريافت جايزه از «گلدن گلوب» به خاطر بهترين سريال درام و بهترين بازيگر هم شد که دستشان کوتاه ماند. يک نامزدي «امي» هم در پرونده دارند که به خاطر آهنگسازي رامين جوادي بوده در کل اين سريال 79 قسمتي در چهار فصل ساخته شده که اولين قسمتش در 29 آگوست 2005 پخش شد و آخريش هم در 15 مي همين امسال. ملت هم انگار از فصل دوم بيشتر خوششان آمده؛ چرا که فصل دوم با ميانگين 9/3 ميليون بيننده پر بيننده ترين فصل سريال محسوب مي شود. بعد از اين، فصل اول با 9/2 و فصل سوم با 8/2 ميليون دوم و سوم هستند. فصل چهارم هم با يک بازخورد بد که ميانگين 5/3 ميليون نفر را دارد فقط مي تواند رتبه چهارم را به دست بياورد. قسمت اول سريال رکورد قبلي برنامه هاي شبکه فاکس را شکست و با بيش از ده ميليون تماشاگر کلي مسئولان اين شبکه را کيفور کرد. کاربران سايت IMDB هم بهترين قسمت سريال را قسمت دوازدهم فصل چهارم (Selfless) مي دانند و از نمره ده به آن 9/2 داده اند که رتبه بسيار بالايي است. بعد از آن هم قسمت بيست و يکم فصل اول (Go) و قسمت بيست و دوم فصل چهارم (Killing Your Number) هستند. به گفته همين سايت، بيشترين استقبال از سوي بيننده هايي بوده که بين 18 تا 29 سال داشته اند؛ يعني همان جوانان که بيش از 80 درصد آنها مرد بوده اند. شخصيت ها   نقش: لينکلن براوز   بازيگر: دامينگ پورسل دوبلور: محمود قنبري «آش نخورده و دهن سوخته»؛ اين بهترين تعريفي است که مي شود از وضعيت لينکلن داشت. او به جرم قتل برادر معاون رئيس جمهور به زندان فاکس ريوز فرستاده شده تا بعد از چند ماه آويزانش کنند. آخرين روزهاي عمرش را در آنجا آب خنک به بدن مي زند. توطئه اي که براي لينکلن درست شده از آن توطئه هايي است که مولاي درزش نمي رود. نقش: ورونيکا دانوان   بازيگر: رابين تاني دوبلور: مينوغزنوي دوست دوران کودکي لينکلن ومايکل که حالا وکيل شده و مي خواهد دوستان قديمي اش را از زندان به صورت قانوني نجات بدهد. البته او از اول به بي گناهي لينکلن اعتقاد نداشته اما بعد از ديدن اتفاقاتي که دوروبرش افتاده متوجه شد که کاسه اي زير نيم کاسه است. اما مشکل اينجاست که مقامات کاخ سفيد و سيستم مافيايي آن، خفن تر از قدرت و البته قاتل تر و وحشي تر هستند. نقش: لينکلن براوز جي آر   بازيگر: مارشال آلمن دوبلور: حسين سرآباداني تنها پسر لينکلن؛ سرکش و لجوج مثل خيلي از ماها. سيستم خفن مافيايي سياسي آمريکا چنان بلايي سر او مي آورد که سرگردان و ويلان مي شود و دستش مي آيد نبايد بي گدار به آب بزند. نقش: فرناندو سوکير   بازيگر: آموئوري نولاسکو دوبلور: حسين سرآباداني هم سلولي مايکل، به شدت براي ديدن نامزدش بال بال مي زند. اول ها بد جوري با نقشه مايکل مخالف بود اما بعد از اينکه ديد نامزدش دارد از دستش مي پرد، پايه کار شد. کشيک دادن و سرک کشيدن يکي از کارهاي اصلي اوست که شب ها انجام مي دهد تا مايکل بتواند راه خودش را پيدا کند. نقش: تئودورتي بگ   بازيگر: رابرت نپر دوبلور: تروج مهرزاديان شرمطلق با تمايلات غيراخلاقي؛ يکي از آن زنداني هايي است که هميشه شر درست مي کند و زندان را مثل آب خوردن به آشوب مي کشاند. از هيچ چيزي و هيچ کس هم مي ترسد و هر کاري که مي خواهد انجام مي دهد. نقش: بردبليک   بازيگر: ويد ويليامز دوبلور: عليرضا ديباج سرتق ترين افسر زندان که مو را از ماست مي کشد بيرون. با شامه اي که او دارد به راحتي مي تواند بوي دردسر را از هزار فرسنگي حس کند. آرزوي او رياست زندان فاکس ريورز است، همه هم اين نقيطه ضعف او را مي دانند. هميشه خدا هم مراقب مايکل و حرکاتش است. خوب مي داند که مايکل و همدستانش دارند يک کارهايي انجام مي دهند. نقش: سارا تانکردي   بازيگر: سارا وين کاليز دوبلور: مهرخ افضلي دکتر زندان که از قضا دختر فرماندار هم هست و براي همين هم کلي ميانه اش با پدر شکراب است. کار اصلي اش رفع و رجوع زنداني هاي درب و داغان شده است که هميشه خدا، مايکل يکي از آنهاست. کنجکاوي و علاقه بد دردي است که به جان سارا مي افتد. تاتوي 20 ميليون توماني   * سلولي که لينکلن در آن حبس بود؛ همان سلولي بود که قاتل زنجيره اي به نام جان وين گاسي در آن قرار داشت. گاسي از سال 1972 تا 301978 نفر را به آن دنيا فرستاده بود. * لوکيشن هاي فيلم بيشتر در شيکاگو ايلي نويز و لسن آنجلس کاليفرنيا قرار داشت. زدان معروف فيلم هم در شهر جوليت ايلي نويز است. اسم اصلي آن هم زندان جوليت است که در سال 2002 بسته شده بود و به خاطر فيلم برداري دوباره درهاي آن را باز کردند. * از اول قرار بود کل سريال در 13 يا 14 قسمت ساخته شود که بعداً تصميم مديران شرکت فاکس تغيير کرد و سريال به اين شکل امروزي درآمد. * ونتورس ميلر يکي از آخرين بازيگراني بود که دقيقه 90 مورد تاييد کارگردان قرار گرفت. فکرش را بکنيد؛ بدون او سريال چه مزه اي داشت! * تاتوي مايکل در آمريکا خيلي طرفدار دارد ولي براي اجرا شدن آن روي بدن بايد نزديک به 200 ساعت دست از زندگي بکشيد. تازه حدود 15 الي 20 هزار دلار (20 ميليون تومان) هم پياده خواهيد شد. * وقتي يک سريال با ايده جديدي رو مي شود. معمولاً صاحب پيدا مي کند. در سال 2006 دو برادر به نام هاي دونالد و رابرت هيوجز ادعا کردند فاکس و شيرينگ در يک حرکت ناجوانمردانه ايده آنها را دزديده اند. آنها ادعا دارند که در سال 2001 دست نوشته هايشان را براي فاکس فرستادند و اين سريال از همان دست نوشته ها ساخته شده است. نکته جالب اينجاست که در سال 1960 دونالد با يک نقشه از پيش طراحي شده برادرش رابرت را که اشتباهي در زندان بود فراري داده است. آهنگساز سريال يک ايراني است نت هاي آشنا   «رامين جوادي» يا به قول خود خارجي ها Ramin Djawadi. آهنگساز ايراني - آلماني سريال است. جوادي کارش را با گيتار زدن در چند گروه آلماني شروع کرد. اما بعد از مدتي ديد که اينکار برايش نه آب مي شود و نه نان و به خاطر همين به آمريکا و دانشگاه موسيقي برکلي رفت. در همانجا بود که عضو گروهMyFavouriteRelative شد. اما اين گروه هم نتوانست تمام خواسته هاي اين پسر را برآورده کند. همين انگيزه اي شد تا بعد از فارغ التحصيل شدن از دانشگاه به کاليفرنيا برود و با گروه Media Venture جوش بخورد. حضور در اين گروه براي رامين بسيار خوش يمن بود و توانست کار تنظيم و آهنگسازي را از همين جا شروع کند. رامين کم کم توانست براي خود اسمي و رسمي دست و پا کند و هاليوودي ها را به سمت خود بکشاند. هاليوودي ها با ديدن کارهاي اوليه رامين بدجوري قند در دلشان آب شد و به او پيشنهاد همکاري دادند. اولين تجربه سينمايي او فيلم کوتاه 14 دقيقه اي به نام ShooFly بود که توسط ساجيت واريئر در سال 2001 کارگرداني شده بود. با اينکه اين فيلم را هيچ کس نديد اما شروع خوبي براي رامين جوادي بود. کارهاي بعدي رامين هم مانند اولين تجربه اش چندان دندان گير از آب درنيامدند تا پيشنهاد آهنگسازي براي قسمت سوم بليد (Blade) از راه رسيد و کل زندگي حرفه اي او را زير و رو کرد. بعد از اين هانس زيمر، يکي از معروف ترين آهنگسازان اين سال ها از او براي ساخت موسيقي فيلم بتمن دعوت کرد و قدم بعدي پيشنهاد ساخت موسيقي يکي از قسمت هاي دزدان درياي کارائيب آغاز پيشرفت جوادي بود. ساخت موسيقي براي فيلم هايي مثل «از غبار بپرس»، انيميشن خنده دار «فصل شکار يک و دو»، فيلم «آقاي بروکس» با بازي کوين کاستنر و ... و در نهايت ساخت آهنگ هاي همين سريال نشان داد که نوبت ديگر نوبت رامين است. حالا او فقط با داشتن 35 سال سن يک جايزه «انجمن نويسندگان، ناشران و آهنگسازان» و نامزدي «امي» و «گرمي» را در فهرست موفقيت هايش دارد که هر کدام از آنها افتخاري بزرگ براي يک آهنگساز محسوب مي شود. سريال فرار از زندان ويژگي هايي دارد که باعث مي شود خيلي ها پاي آن بنشينند. اي واي بر اسيري ...   شاهين شجري کهن ژانر يا گونه سينمايي «فرار از زندان» يکي از زير مجموعه هاي سينماي حادثه اي است که از اول تاريخ سينما مورد توجه و علاقه سازندگان و تماشاگران قرار گرفته. بعد از جنگ جهاني دوم و وقتي داستان هاي فراوان درباره زندان ها رژيم نازي، وردزبان ها افتاد، اين ژانر در سينماي جهان دوباره اوج گرفت و ميزان توليداتش افزايش يافت. فضاي بسته زندان و دو قطبي بودن شخصيتي جذابي که ميان زنداني و زندانبان شکل مي گيرد، دستمايه ساخت فيلم هاي مشهوري شده که حول و حوش وقايع و کشمکش هاي فضاي زندان شکل مي گيرد. حالا د يگر اين ژانر براي خودش کلي برو بيا دارد و صاحب زير مجموعه ها و شيوه هاي کلاسيکي شده. نمونه هاي مطرح سينماي جهان مثل «پاپيون» و «خداحافظ بافتا» بارها مورد استقبال قرار گرفته اند. اما در ايران فقط فيلم زندان زنان (منيژه حکمت) به طور جدي به روابط و درگيري هاي زندانيان و زندانبانان پرداخته است. سريال فرار از زندان،آخرين ساخته از اين ژانر است که نشان مي دهد نفوذ و محبوبيت اين گونه سينمايي از مرزهاي سينما گذشته و در تلويزيون هم مورد استقبال بينندگان پر شمار و فراگير سراسر دنيا قرار مي گيرد. در ميان چند سريال مهم آمريکايي که اين اواخر شهرت پيدا کرده اند، دو سريال «فرار از زندان» و «24 ساعت» به خاطر فضاي جدي، ساختار خشن و تاکيد برمناسبات مردانه، از سريال هايي مانند «Lost» و «Friends» که داستان هايي لطيف تر و ساختاري خانواده پسند دارند جدا مي شوند. مثلاً Lost با آن فضاسازي خوش آب و رنگ و داستاني سرشار از گروه و تعليق، بيشتر براي خانواده ها هدف گذاري شده به همين دليل است که نوع پردازش درام لطيف تر و معتدل تر است و قسمت عمده سريال در محيطي جذاب و آکنده از رنگ و نور و عناصر طبيعت مي گذرد. براي همين هم مخاطبان اين سريال تا حد زيادي خانم ها هستند ولي فرار از زندان به خاطر نداشتن اين ويژگي ها چندان در جذب مخاطب زن ايراني که موثرترين عامل جذب شدن اهالي خانه به يک سريال است، موفق نيست. شخصيت هاي Lost هم هزار و يک شبي طراحي شده اند. با شمايل هاي متنوع و خاستگاه هاي جنسيتي، طبقاتي و نژادي مختلف و سرگذشت هايي پر از راز و ماجرا و هيجان ما در Lost، همه جور آدم داريم، يک عراقي شکنجه گر، نيجريه اي قاچاقچي، دو تا کره اي؛ فرانسوي، مکزيکي و ... اما شخصيت هاي فرار از زندان معمولاً عبوس، جدي و عمل گرا هستند و ماجراهاي سريال در فضاي مناسبات خشن مردانه رخ مي دهند. مثلاً در همان فصل اول که اين روزها، دوبله و روانه شبکه خانگي شده، فقط دو زن اصلي در آن حاضرند (دکتر زندان و وکيل) ساختار دراماتيک فرار از زندان هم بر تعليق و ايجاد دلهره متکي است؛ در حالي که Lost با گره افکني و گره گشايي پيش مي رود و همه مي خواهند ببينند چي مي شود. از آبي سرد تا قرمز داغ   ساختار بصري فرار از زندان چند وجهي و پيچيده است. عناصر تشکيل دهنده اين ساختار چند وجهي، با دقت و مهارت طراحي شده اند؛ از عمق دادن به ميدان ديد دوربين گرفته تا رنگ آميزي پرکنتراست سکانس هاي داخلي. هر وقت ماجرا در زندان و در جمع افراد زنداني مي گذرد، طيف رنگ ها به سمت خاکستري و آبي تمايل دارد و به محض ظهور يک جمع خانوادگي يا يک زن روي صفحه تلويزيون، فوران رنگ هاي گرم مانند قهوه اي و قرمز قاب تصوير را پر مي کند. اين نوع القاي احساسات به وسيله تغيير دامنه عناصر بصري، در شناخت و آگاهي سازندگان از مختصات ذهني و ناخودآگاهي بيننده ريشه دارد. طراحي صحنه در سکانس هاي داخلي زندان باتاکيد بر خلا و سکون حاکم بر فضاي زندگي آدم ها انجام شده. فضاسازي با رنگ هاي سرد و خنثي در محيط هايي بسته و محدود؛ حس خفقان آور اسارت را به بيننده منتقل مي کند و جالب اينجاست که دوز اين حس خفقان آور تعمداً و با توجه به اهداف داستان در لحظات مختلف فيلم بالا و پايين مي شود؛ يعني در لحظاتي که سريال قصد دارد همدردي بيننده را با قهرمان هاي قصه همراه کند، به جاي استفاده از ديالوگ هاي سوزناک و فيگورهاي اغراق آميز فقط بر آن حس گيرافتادن در محيط بسته و غير صميمي تاکيد مي کند و با همين ابزار بصري ساده، تاثير لازم را در بيننده ايجاد مي کند. نگاه کنيد به نماهاي بسته صحنه هاي داخلي زندان که در پيش زمينه يا جلوي قاب، تصاويري مثل ميله هاي زندان يا قفل ها و دستبندها مي بينيم که در اين صحنه هاکاملاً توجيه پذير هستند. بيشتر زمان فرار از زندان در نماهاي بسته و متوسط مي گذرد که براي يک سريال تلويزيوني قالب استاندارد و مناسبي است. تلويزيون را رسانه کلوزآپ مي نامند؛ چون آرايش تصاوير تلويزيوني با قاب بندي سينمايي تفاوت دارد و فرار ار زندان به اقتضاي مديومي به آن تعلق دارد و نماهاي بسته با مکث و تاکيد زياد را انتخاب کرده. نماهاي اينسرت از اشيا و اجزاي سازنده محيط، مانع از کاهش تمرکز بيننده مي شود و ذهن او را به سمت نتيجه گيري هاي مطلوب هدايت مي کند. انسانيت در ميان ميله ها   ضرب آهنگ فرار از زندان سريع و متغير است و در اغلب قسمت ها نمودار سينوسي را مي گذراند. يعني ريتم سريال مدام تند و آهسته مي شود و پيش زمينه هاي درام در متن حوادث شکل مي گيرد. روايت فرار ار زندان پازل وار پيش مي رود و سريال با نمايش ترتيبي جزئيات متعددي در نهايت داستان را به اوج دراماتيک خود مي رساند و به اين ترتيب اتفاق اصلي و نقطه اتصال خطوط داستاني در پايان هر قسمت گنجانده مي شود. وفور داستان هاي فرعي باعث مي شود که تعقيب رويداد محوري نقشه - فرار دو برادر - کسالت بار به نظر نرسد. در واقع نيمه اول هر قسمت صرف مقدمه چيني و کارگزاري تمهيدات داستاني مي شود و نيمه دوم به نمايش برايند کشمکش هاي داستاني نيمه اول اختصاص پيدا مي کند. از اين منظر فيلمنامه فرار از زندان ساختار دراماتيک چند لايه و در هم تنيده اي دارد که خود اين ماجرا باعث جذابيت شده. شخصيت پردازي، نقطقه قوت فيلمنامه فرار از زندان است و انتخاب بازيگران مناسب، سبب شده که وجوه مختلف شخصيت ها به خوبي نمود پيدا کند. حتي شخصيت هاي فرعي و حاشيه اي سريال که به نظر مي رسد نقش مهمي در پيشبرد وقايع ندارند هم با دقت و وسواس فراوان طراحي شده اند. تمامي نقش هاي فرعي از ميان بازيگران حرفه اي انتخاب شده اند و هر يک سهمي در پيشبرد داستان دارند که ممکن است کوتاه باشد ولي کمرنگ و بي اثر نيست. يکي از درون مايه هاي مهم سريال، انسان دوستي و کمک به همنوع است که اين مضمون به صورتي زير پوستي و ظريف به بيننده منتقل مي شود، بدون آنکه فيلمنامه به شعار زدگي و صدور پيام اخلاقي روي بياورد. مايکل اسکافيلد - شخصيت اصلي فرار از زندان - در پس تمام انگيزه ها و محرک هاي رفتاري اش ميل به اصلاح اوضاع و نجات دادن انسان ها به صورت نهفته دارد. او يک منجي بالفطره است که خود خواسته در شرايط دشواري گرفتار شده است؛ شرايط دشوار مثل زندان فاکس ريورز که همه زنداني ها ظاهراً تلاششان فقط تنازع براي بقاست. دلهره، منو کشته   موسيقي فرار از زندان، ارکسترال و کم دامنه است. سازبندي با سازهاي زهي و استفاده اندک از افکت هاي صوتي، از مشخصه هاي اين موسيقي است. رامين جوادي - آهنگساز ايراني سريال - با هوشمندي بسيار صحنه هايي را که موسيقي لازم دارد انتخاب کرده و اجازه نداده که فضاي خشن و سرد سريالي با موسيقي به سمت ملايمت برود واز تاثير آن کاسته شود. موسيقي فرار از زندان به يک جور ابزار نشانه گذاري براي وقايع سريال تبديل شده است؛ يعني قبل از وقوع هر اتفاق داستاني مهم، موسيقي با نواهاي هشدار دهنده و ايجاد فضاي دلهره، به بيننده حالي مي کند که قرار است اتفاق مهمي بيفتد. اين روش موسيقي گذاري روي صحنه ها در سينما بد و در تلويزيون خوب است. چرا که در فضاي تاريک و متمرکز سالن هاي سينما نيازي به ابزار صوتي براي جلب توجه تماشاگر نيست اما بيننده تلويزيوني اي که در زمان و مکان غيرانتخابي، سريال را مي بيند، نياز به چنين هشدار ظريفي دارد تا خودش را براي ديدن صحنه اي مهم آماده کند. ضمن آنکه به مرور زمان بيننده شرطي ميشود و با شنيدن تم فرار از زندان خود به خود دچار هيجان مي شود و منتظر تماشاي ماجراهاي سريالي مي نشيند. سريال با نماهاي سينمايي   استفاده از تکنيک هاي سينمايي به خصوص در سکانس هاي اکشن سريال چشمگير است؛ مثلاً در سکانس فرار از روي ديوار زندان با کابل هاي ضخيم برق، تصاوير با استفاده از چند کرين کوتاه گرفته شده. نوع قالب بندي فرار از زندان با وجود الزامي که سازندگانش به رعايت الزامات مديوم تلويزيون داشته اند طبيعت سينمايي دارد؛ يعني با وجود فراواني نماهاي بسته، طراحي صحنه و نورپردازي طوري است که آدم احساس مي کند در حال تماشاي يک فيلم سينمايي از صفحه تلويزيون است. استفاده از تکنيک دوربين روي دست در صحنه هاي فرار به ويژه نماهاي خارجي باعث مي شود که التهاب و تنش حاکم بر صحنه به بيننده منتقل شود و هيجان بيشتري در نماهاي تعقيب و گريز به وجود بيايد. حرکت دوربين بر فراز دشت وسيع که فراري ها را مثل مورچه نشان مي دهد همه نمونه ديگري است البته در به کارگيري قابليت هاي شيوه هايي مثل دوربين روي دست زياده روي نشده و سازنده ها نمي خواهند مهارتشان رادر چشم بيننده فرو کنند. نظرکارشناس   چرا ما سريال هايي مثل «فرار از زندان» نداريم؟ فيلمنامه نويس حرفه اي نداريم عليرضا کاظمي پور دراينکه ما نمي توانيم فيلمنامه هايي براي سريال هاي بلند بنويسيم چندين عامل وجود دارد؛ يکي اينکه ما هيچ وقت در ايران 40-30 سال قبل و بعد از انقلاب فيلمنامه نويس خوب و حرفه اي تربيت نکرديم. فيلمنامه نويس هايي که الان در سينماي ما کار مي کنند علاقه اي به کار مشترک ندارند. در شيوه نگارش فيلمنامه هاي اين نوع سريال ها کار مشترک حرف اول را مي زند. در همين سريال lost تيم بسيار قوي اي از نويسنده ها، روان شناس ها و حتي فيلسوف وجود دارد که نه تنها قسمت به قسمت کار را مي خوانند و نظر کارشناسي مي دهند بلکه روي تک تک شخصيت ها کار روان شناسي انجام مي دهند. در اين جور کارهاي تيمي، نويسنده ها درباره تک تک شخصيت ها با هم حرف مي زنند و هر کدام از اين شخصيت ها جدا از طرح کلي داستان، داستاني جداگانه و مخصوص خودشان دارند. اما در ايران چنين چيزي نداريم که يک تيم نويسنده بنشيند با هم شخصيت خلق کنند. البته در سريال هاي طنزمعدود کارهايي شده که آنها هم شخصيت هاي پيچيده اي نداشتند. نکته ديگر اين است که الگوي سريال نويسي ما کاملاً متفاوت با کشورهاي ديگر است. ما همان الگوي سريال هاي 90 دقيقه اي را براي سريال هاي هزار دقيقه اي اجرا مي کنيم يعني الگوي سريال نويسي ما اين طور شده که با شخصيت که مثلاً مي خواهد شوهرش را پيدا کند داستان را شروع مي کنيم و ديگر به اين فکر نمي کنيم که چطور مي توانيم نقاط چرخش و پيچيدگي براي داستان طراحي کنيم. اينکه آيا هدف و انگيزه شخصيت داستانمان اين کشش را دارد که بيست و شش - يا بيست و هفت قسمت ادامه داشته باشد يا نه؟ در همين سريال lost خط اصلي داستان 100 قسمت ادامه دارد و هر کدام از شخصيت هاي سريال هم به طور جداگانه داستان هاي فرعي خودشان را دارند. اما نکته ديگر بحث محدوديت در تلويزيون است. خلق اين سريال ها نياز به آزادي عمل دارد که در تلويزيون ما امکان پذير نيست. دايره موضوعاتي که براي تلويزيون مي شود ساخت، بسيار انگشت شمار هستند و مميزي عامل خيلي مهمي در تلويزيون ماست که مانع شخصيت پردازي واقعي در فيلمنامه مي شود. البته در اين قضيه همه تقصيرها هم گردن تلويزيون نيست. ما نمونه اي مثل «ساعت شني» را داشتيم که سعي کرده بود کمي فراتر از اين مميزي ها برود اما بازتاب هايي که جامعه و اصناف داشتند، باعث شد مديران تحت فشار قرار بگيرند و نتيجه اين فرا رفتن از مميزي هاي موجود نتيجه عکس داد و باعث شد حالا مديران سختگيري بيشتري داشته باشند. * فيلمنامه نويس خط قرمز و ميوه ممنوعه   چرا ما سريال هايي مثل «فرار از زندان» نداريم؟ مساله فقط فيلمنامه نيست عليرضا بذرافشان موفقيت اين سريال هاي عظيم و پر بيننده که تعداد آنها بيش از 20 سريال شده، ناشي از يک سيستم عظيم است. يک سيستم چند لايه و منسجم که سطوح مختلفي دارد. موفقيت اين سريال ها فقط به قوت و قدرت فيلمنامه مربوط نمي شود اگر چه براي نوشتن اين فيلمنامه ها چند سطح نويسنده وجود دارد؛ از خالق اثر گرفته تا طراحي و بعد لايه اي که اجزاي فيلمنامه را طراحي مي کند و بعد طراح قسمت ها و در مرحله بعدي نويسنده هراپيزود و ... اما موفقيت اين سريال ها فقط به همين قدرت نويسندگي گروهي محدود نمي شود و اگر بخواهيم عدم توانايي ما براي ساخت اين سريال ها را به همين عدم توانايي مان در نوشتن فيلمنامه خوب وگروهي نوشتن فيلمنامه محدود کنيم، در واقع صورت مساله را ساده کرده ايم. اين سريال ها فقط با فيلمنامه خوب شکل نمي گيرند، بعد از مرحله فيلمنامه، در مراحل ساخت هم گروه منسجمي وجود دارد. آنها با يک گروه 300-200 نفره يک سريال مي سازند و ما در نهايت با 40-30 نفر. علاوه بر اين سيستم عظيم که بسيار هماهنگ کار مي کنند مساله اصلي تري وجود دارد و آن هم مساله پيشينه و پشتوانه سينمايي و دانش سينمايي کشورهاي سازنده اين سريال هاست. به هر حال نوشتن يک فيلمنامه و مراحل مختلف ساخت يک سريال عظيم فن و دانش و آگاهي مي خواهد و مسلماً هر دو نفر در هر گوشه دنيا، اين فن، دانش و آگاهي را به يک اندازه ندارند. همانطور که نمي شود يک ملت بدون پيشينه فرهنگي را به ملتي با فرهنگ تبديل کرد، نمي توانيم از يک سينما و تلويزيون بدون پشتوانه قوي تکنيکال، انتظار توليد چنين سريال هاي عظيمي را داشته باشيم. * فيلمنامه نويس زيرزمين، تب سرد و راه بي پايان منبع: همشهري جوان، شماره 221 /خ  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2392]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن