واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سوپرمنهاي قرن21 با شخصيتهاي اصلي قهرمانان آشنا شويد.
ايزاك مندز: او آينده را پيشبيني و بر بومي نقاشي ميكند. رقابت عشقي او با پتير پيترلي، عواقب ناخوشايندي براي هردو به بار مي آورد. او كه درگير موادمخدر هم هست باعث ميشود سايلر براي جذب قدرتش او را بكشد اما او قبلا ازمرگ، راز نجات جهان را به هيرو ميگويد. ايزاك مندز قهرمان ميميرد. سايلر: شرّ مطلق قهرمانها، موجودي عقدهاي و سياه كه همة قهرمانها باهم حريفش نميشوند. توانايي اوريجينال او، نوعي استعداد كشف و شهوداست؛ اينكه بدون هيچ تلاشي مناسبات دروني مسائل را درك ميكند. او پس از اينكه به شكار قهرمانان ميرود به تواناييهاي زير دست مييابد: حركت دادن اجسام يا ذهن، منجمد كردن، شنوايي خارقالعاده، پيشبيني آينده، خوددرماني، دستكاري در صدا و امواج مغناطيسي، دروغسنجي، القاي ايده، تغييرشكل و پرواز. سايلر ازنوعي بحران عدم هويت رنج ميبرد و به رغم داشتن اين همه توانايي، هنوز خود را ناتوان ميپندارد. او همچنان تشنة شناسايي و شكار تواناييهاي قهرمانان ديگر است. آنجلا پيترلي: يكي از 12عضو اصلي، مؤسس گروهي كه عملاً افسانة قهرمانان و استعدادها و توانايي ويژهشان را به راه انداختهاند. حالا بيشتر اعضاي گروه كشته شدهاند اما او مانده و با دو پسر و نوهاش براي بقا ميجنگد. بعضي اوقات او را مسبب فجايع رخ داده براي قهرمانها ميدانند و گاهي او را براي نجات آنها ميستايند. نقش كمرنگ او در فصل سوم برجستهتر ميشود و فضاي خانوادگي دراماتيكي ايجاد ميكند. نيكي ساندرز: همسر ال. دي ساندرز (با توانايي عبور از اجسام سخت) و مادر ميكا (يك نابغة تكنولوژي). نيكي خواهر دوقلويي به نام جسيكا دارد كه در كودكي توسط پدرش كشته شده است. جسيكا قدرت جسمي خارقالعادهاي دارد و نيكي ميتوانست به او اجازه دهد ذهنيت او را جذب كند و در بدن خود نگه دارد. حالا جسيكا، هر زمان كه بخواهد جسم نيكي را تسخير ميكند و دست به جنايت ميزند. در فصل دوم، او در حادثهاي كشته ميشود اما در فصل سوم متوجه ميشويم كه نيكي يك انسان شبيهسازي شده بوده است. مرد اهل هايتي؛ او قادر است خاطرات آدمها را پاك كند و همچنين ميتواند تواناييهاي ديگران را تا محدودهاي خاص از كار بيندازد. او در قسمتهاي متعددي براي «كمپاني» كار ميكند و در بخشهايي مستقل يا تحت تأثير نوآ بنت است. نميشود او را قهرمان به حساب آورد، هرچند ضدقهرمان هم نيست. به هرحال انگيزههاي نامشخصي دارد. موهنيدر سورش: يك دانشمند ژنتيك اهل هند و راوي داستان. او كه توانايي خاصي ندارد، گاهي ميان وسوسه كسب توانايي يا مصلح اجتماعي بودن گير ميكند. پدر او توسط سايلر كشته شده و او حالا، هم در پي انتقام و هم در پي اسرار قهرمانان است. ناتان پيترلي: رؤياي قدرت و تلاش خيرخواهانه از او شخصيت متناقضي ساختهاند. او ميتواند پرواز كند. پرواز يعني آرزوي ديرينة انسان. روابط او با ديگران هم پيچيده است و تقريباً با همه مشكل دارد؛ دخترش كلر، برادرش پيتر، مادرش آنجلا و همسرش. او در فصول بعدي نقش مهمي در طرح داستاني ايفاء خواهد كرد. او حالا جسم ناتان است و روح سايلر، شرّ مطلق درام. پيتر پيترلي: او پرستار سادهاي است كه در نيويورك زندگي ميكند. برادر او ناتان پيترلي، كانديداي كنگره است و سرگرم مبارزات انتخاباتي. پيتر خواب مي بيند كه ميتواند پرواز كند اما نهايتاً اين برادر اوست كه او را از سقوط از ساختمان نجات ميدهد. پيتر، تنها قهرمان «قهرمانها»ست كه از خود توانايي ويژهاي ندارد اما ميتواند با تماس با آنها، تواناييشان را جذب كند. پيتر در عين حال، قهرماني اخلاقگراست و بيش از سايرين براي انسانها و آينده دل ميسوزاند. كلربنت: دختري نوجوان كه قابليت خوددرماني و شفا دارد و تقريباً نامير است. پدر و مادر او، ناتان پيترلي و مرديت گوردون هستند اما او توسط نوآبنت و همسرش بزرگ شده و عميقاً وابسته به نوآست. پدر و مادر واقعي او هم تواناييهاي ماورايي دارند اما او قادر به برقراري ارتباط با آنها نيست و ترجيح ميدهد پيش خانوادهاي بماند كه او را بزرگ كردهاند. كلر يكي از شخصيتهاي اصلي فصول مختلف «قهرمانها»ست اما در فصل اول نقش محوريتري دارد. vهيروناكامورا: او شايد با آن شخصيت خوشبين و بامزهاش، محبوبترين شخصيت «قهرمانها» باشد. او هم مثل همه، خوابهاي عجيبي درباره نجات دنيا ميبيند وعاشق كميكبوك است. جهان او ساده است؛ آدمها يا خوبند يا بد. آدم خاكستري در دنياي او وجود ندارد. با قابليت سفر در زمان و مكان ميخواهد ماية خير باشد و شر را حتي به قيمت نابودي خودش شكست دهد. او يك دوست هميشگي و يار غار دارد؛ آندو؛ كسي كه به موقع به كمكش ميآيد و گاهي حتي از مرگ نجاتش ميدهد. هيرو، كميك بوكهاي X-Men و Startrek را ميخواند و به هميندليل جهانبينياش متأثر از دنياي آنهاست. اوباور دارد كه اين نيرو به دليل خاصي به او داده شده؛ اينكه ديگراني را كه نميتوانند از خود دفاع كنند نجات دهد. مت پاركمن: نمونة آدمي كه هميشه در زندگي درجا زده و به جايي نرسيده، توانايي ويژهاش- خواندن ذهن ديگران- از او آدمي با اعتمادبه نفس ميسازد. در طول فصول مختلف، تواناييهاي ديگري چون القاء و ترغيب ايده و ايجاد توهم هم پيدا ميكند كه طبعاً نقش او را محوريتر كرده. در فصل سوم او عملاً قادر به ديدن آينده و نقاشي آن است؛ آنچه ايزاك مندز ناكام در فصل اول انجام ميداد.
منبع: نشريه همشهري جوان؛ ش245 /ن
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 440]