واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سرافين نويسنده: راجر ايبرت Reraphine كارگردان : مارتن پروو . فيلم نامه : مارتن پروو ، مارك عبدالنور . مدير فيلم برداري : لوران برونه . تدوين : لودو تروش . موسيقي : مايكل گالاسو . بازيگران : يولاند مورو(سرافين) ، اولريش توكور (ويلهلم اوده) ، آن بننت(آن - ماري اوده) ، ژنويومنيش (مادام دوفو) ، نيكو رونيه (هلموت كوله) . محصول 2009 فرانسه / بلژيك ، 126 دقيقه . سرافين ، زن نظافتچي سخت كوشي است كه با پيراهني گل و بته دار وگشاد ،زانو مي زند و كف زمين را مي سابد .او گاه از زير كار در مي رود و از كليسا ،روغن شمع هاي نذري و از قصابي ، خون و از مزرعه ، خاك رس كش مي رود و از آميزه اين ها با ساير عناصر ، رنگ هايي مي سازد و با آن ها ، شب كه مي شود ، تابلوهايي مي كشد از گل ها و ميوه ها . آثار سرافين دو سنليس كه سال 1942 در آسايشگاهي رواني در گذشت ، امروز در بسياري از موزه هاي دنيا جاي دارند . او براي پول يا شهرت ، نقاشي نمي كرد ، اگر چه وقتي پول و شهرت به سراغش آمدند ، به هيجان آمد و سرمست شد . او نقاشي مي كرد چون فرشته نگهبانش الهام بخش او بود . *سرافين كه ستايش شده ترين فيلم فرانسوي سال 2009 بوده ، چندي پيش هفت جايزه سزار برد ؛ از جمله جايزه هاي بهترين فيلم و بهترين بازيگر زن . يولاندمورو ، زشتي چهره اش را با لحظه هايي زيبا در هم آميخته . از جمله در صحنه اي در كليسا ، كه جلوي چشم حضرت مريم ، با تبسمي كه انگار پاي او را هم به ميان مي كشد ، روغن شمع ها را كش مي رود . زندگي سرافين با ورود ويلهلم اوده به پانسيوني كه او در آن كار مي كند ، براي هميشه دگرگون مي شود . اوده ، منتقد معروف آلماني و صاحب گالري در پاريس بود كه پيكاسو ، براك و دوانيه روسو را كشف كرد . او نگاهي گذرا به يكي از نقاشي هاي سرافين ، نقشي از يك سيب ، مي اندازد و سپس نقاشي هاي ديگر او را مي بيند و شك نمي كند كه سرافين نيز نقاشي (بدوي) در مايه هاي روسو است ( در فيلم ظاهراً نقاشي هاي واقعي سرافين را مي بينيم) . سرافين ، زندگي فقيرانه اي دارد . صاحب خانه اذيتش مي كند ، رخت مي شويد و درآمد ناچيزش را هم خرج بوم نقاشي و رنگ هايي مي كند كه خود نمي تواند تركيبشان كند . اوده كارش را ستايش مي كند ولي سرافين حرف هاي او را جدي نمي گيرد . اوده سپس به او پول اندكي مي دهد و وعده هايي ، و بعد ناپديد مي شود ( جنگ جهاني اول آغاز شده و او آلماني است و بنابراين از فرانسه مي گريزد). ده سال پس از پايان جنگ ، اوده به اتفاق خواهرش به فرانسه برمي گردد و به ديدار سرافين مي شتابد . اوده تصور مي كرده كه سرافين مرده . در سالن شهرداري محل كه نقاشي هاي تعدادي هنرمند به نمايش گذاشته شده ، چشم اوده به تابلويي مي خورد كه شك ندارد كار سرافين است ؛ كاري كه حالا بزرگ تر و كامل تر شده است . سرافين ، حكايت از فلاكت به ثروت رسيدن نيست . سازنده هاي فيلم بيش تر روي توهمات او تأكيد داشته اند و بر حالت ديوانه وارش از فكر رسيدن به شهرت و ثروت و اينكه چه طور خودش را چنان در ته و توي وجودش پنهان كرده تا كسي دستش به او نرسد . فيلم هاي زيادي ديده ام كه مي خواسته اند از ماهيت هنرمندان بزرگ سر در بياورند ؛ يكي شان كه حالا به يادم مي آيد ونسان ساخته پل كاكس است و يكي ديگر موشت برسون درباره دختري كه اهالي دهكده اش او را آزار مي دهند . سرافين يكي ديگر از اين آثار است ؛ فيلمي كه چيزي را توضيح نمي دهد ولي همه چيز را حس مي كند . منبع:نشريه ماهنامه سينمايي فيلم شماره398 /خ
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 459]