واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سيماي شهر مدينه در آثار خاقاني (3) نويسنده: ليلا مرندي* « طاها » سوره ي بيست از قرآن مجيد است و همين طور يکي از نام هاي پيامبر اکرم (ص) است . با توجه به اهميت و شکوهي که اين مرقد مطهر در نزد خاقاني دارد وي پيشگاه حضرت محمد (ص) را به مانند عالمي مي داند و شب و روز عالم را در حکم « ساج » و سيمي مي داند که از روضه ي درخشان و نوراني بارگاه او مشاهده مي شود . حضرت اوست جهاني که شب و روز جهان ساج و سيم است کزان روضه ي عزّا بينند ( همان ، ص 99 ) در بيتي ديگر وي اين پيشگاه نبوي را سرچشمه اي پر آب براي زائران جگر سوخته و تشنه ( در اثر باد گرم و گرماي سوزان باديه ) تشخيص مي دهد و مرقد آن حضرت را براي آنان در حکم سرچشمه اي زلال و گوارا مي داند . خاکيان جگر آتش زده از باد سموم آبخور خاک در حضرت والا بينند ( همان ) عقل که بزرگترين عطيه ي الهي است با مشاهده ي شکوه محمدي واله و حيران شده و به مانند کوه طور از نور تجلي الهي پاره پاره مي شود و به همراه روح چون حروف « يا » و « سين » بر درگاه رسول اکرم (ص) مي افتد . عقل واله شده از فرّ محمد يابند طور پاره شده از نور تجلي بينند عقل و جان چون يي و سين بر در « ياسين » خفتند تن چو « نون » کز قلمش دور کني « تا » بينند ( همان ) در کنار اين شکوه و عظمتي که شاعر براي مرقد پيامبر اکرم (ص) بيان مي کند به خوان کرم آن حضرت نيز اشاره مي کند که در اين مکان مقدس گسترده شده است . اين خوان نبوي مانند خوان کعبه که داراي برکت و رزق معنوي فراواني بود ، داراي چنان غذاهاي لذيذ معنوي بوده که حضرت عيسي (ع) از آسمان و حضرت ادريس از بهشت فرود آمده و در اين ضيافت شرکت مي کنند و زلّه خوار خوان رسول الله مي باشند . مصطفي پيش خلايق فکند خوان کرم که مگس ران وي از شهپر عنقا بينند عيسي از چرخ فرود آيد و ادريس ز خلد کاين دو را زله ز خوان پايه ي طاها بينند خاصگان سر خوان کرمش دم نزنندز آن اباها که بر اين خوانچه ي دنيا بينند زعفران رنگ نمايد سر سکباش وليک گونه ي خرمگس است آن که ز سکبا بينند ( ديوان ، ص 99 ) در بزم محمدي که خوان کرم او گسترده است علاوه بر دو تن از ياران نزديک پيامبر ، که در خلوت خاصش ، چون عود و شکر در مجمر مي سوزند ملائک مقرب الهي نيز دعوت شده اند و در آن بزم خورشيد در حکم مجمر عود سوز و جرم کيوان بمانند عود آن است . منظور شاعر از بيت ذيل اين است که دربار عام و بزم او ، بر سر خوان با شکوهش کروبّيان عالم بالا حاضر هستند . پيش صدر مصطفي بين هم بالا و هم صهيب اين چو عود آن چون شکر در عود سوزان آمده پيش بزم مصطفي بين دعوت کرّوبيان عود سوزان آفتاب و عود کيوان آمده ( همان ، 372 ) در سايه چنين عظمت و شکوهي است که شاعر بعد از زيارت مکه به زيارت قبر پيامبر گرامي اسلام مي شتابد . او به پيشگاه حضرت محمّد (ص) روي مي آورد و تجديد ايمان مي کند ، از گناهان و گذشته هاي به بطالت گذرانده ي خود نادم شده استغفار مي طلبد در چنين مکان مقدسي ، خاقاني مانند آسمان خميده قامت از شرمندگي سر بر زمين مي افکند و بمانند خورشيد که از شرق به غرب مي رود ، بر خاک مرقد حضرت محمد (ص) مي غلتد و با تمام وجود اظهار نياز و درماندگي مي کند . بنده خاقاني به صدر مصطفي آورده روي کرده ايمان تازه وز رفته پشيمان آمده چون بيابان سوخته رويش ز اشک شور گرم چون به تابستان نمک زار بيابان آمده آسمان وار از خجالت سرفکنده بر زمين آفتاب آسا به سوي خاک غلطان آمده ( همان ، صص 372 ـ 373 ) او روضه ي نبوي را به منزله ي خزينه ي افلاک مي داند . خزينه اي که شاعر توانسته با تحمل مرارت ها و رياضت هاي زياد به آن زده و تمامي نقدينه هاي جهان را از اين گنجينه بر بايد ( منظور همان يک مشت خاک از مرقد پيامبر است ) . شاعر چون کبوتري از آب سرچشمه ي حيات ( مرقد رسول اکرم (ص) جرعه در دهان گرفته است و براي دوستان به عنوان تبرک آورده است و همچون کبوتران نامه بر با آوردن خاک در واقع امان نامه ي خود را به همراه آورده است . ديده ام سرچشمه ي خضر و کبوتر وار از آب خورده و پس جرعه ريزي در دهان آورده ام چون کبوتر رفته بالا و آمده بر پاي خويش بسته زرّ تحفه و خط امان آورده ام ( همان ، ص 256 ) خاقاني مرقد مطهر پيامبر را زيارت مي کند و خود را ملزم به نعت اين مکان مي کند تا فرشتگان در ملکوت صداي او را بشنوند و به خاطر اين نعمت ، صداي ستايش آنها از آسمان به گوش ها برسد . بنده خاقاني و نعت سر بالين رسول تاش تحسين ز ملک در صف اعلي شنوند ( همان ، ص 103 ) او به خاک مرقد رسول اکرم (ص) فخر مي کند و اين فخر را نه از وجود خود بلکه به دليل وجود آن حضرت و خاک بارگاه او مي داند . فخر من بنده ز خاک در احمد بينند لاف دريا زدم عنبر سارا شنوند نعت صدر نبوي به که به غربت گويم بانگ کوس ملکي به که به صحرا شنوند ( همان ) وي بعد از زيارت به وطن خود بر مي گردد و به عنوان تبرک خاکي از مرقد مطهر پيامبر بر مي دارد که اين خاک خوشبو را همچون سوره هاي « کهف » و « مريم » بلاگردان و تعويذ بازوي خود معرفي مي کند . خاک مشکين که ز بالين رسول آورده است حرز بازوش چو الکهف و چو کاها بينند ( ديوان ، ص 98 ) و در قصيده ي ديگري در همين مضمون گويد : يعني امسال از سربالين پاک مصطفوي خاک مشک آلود بهر حرز جان آورده ام خاک بالين از سر بالين همه حرز شفاست حرز شافعي بهر جان ناتوان آورده ام وقف بازوي من است اين حرز نفروشم به کس گر چه ز اول نام دادن بر زبان آورده ام علاوه بر اين ترکيبات و توصيفات زيبا ترکيبات استعاري بي نظير ديگري نيز در جامه هاي خاقاني درباره خاک بارگاه نبوي به کار رفته است از جمله : حرز بازو ، حرز جان ، دره ي محتسب آبخور ، مهر تب نشان ، صيد چرب پهلو ، صيدگران ، سرمه چشم روان ، گنج زر ، گنج روان ، گنج شايگان ، کان زر ، پار گندمگون ، خوان خلد ، دو قرص گرم و سرد آسماني ، کليد بهشت ، خوان بهشت ، قواره پرنياني ، ترکيبات بسيار زيباي ديگري که در نوع خود بي نظير مي باشند . $کوه احد : از مکان هاي مقدس ديگري که خاقاني به آن اشاره داشته کوه احد مي باشد . « کوه احد در شمال مدينه واقع و نزديک تر از ديگر کوه ها به مدينه است ، و در نزديک آن مزارع اهل مدينه قرار دارد » (1)پيغمبر اکرم (ص) فرموده است که: « احد کوهي است که ما را دوست دارد و ما هم آن را دوست داريم اين کوه به اندازه ي يک فرسخ با مدينه فاصله دارد . قبور شهداي جنگ احد به محاذات کوه و در گرداگرد قبر حمزه عموي پيغمبر واقع شده است . در راه احد سه مسجد وجود دارد يکي به نام « علي بن ابي طالب » و ديگري به نام « سلمان فارسي » و سومي به نام « مسجد الفتح » که سوره ي فتح قرآن در آن نازل شده است » (2) نام احد دوبار در ديوان آمده است . اول در قصيده اي که در ستايش پيامبر اکرم (ص) بوده و شاعر بيان مي دارد که وقتي نوبت پيامبري ، پيامبر در عرب به صدا درآمد از کوه احد صداي صلوات بلند شد .چون نوبت نبوت او در عرب زدند از جودي و احد صلوات آمدش صدا ( همان ، ص 17 ) و بعد در قصيده اي در مدح پدرش : پنجره ي عنکبوت نيست چنان استوار کز احد و بوقبيس بايد غضبان او ( همان ، ص 264 ) نتيجه گيري : فرجام سخن اين که با مطالعه و تأمل در اشعار خاقاني مي توان دريافت که هويت اعتقادي و باورهاي ديني وي به طرز شگفت انگيزي بر جاذبه هاي شعري او افزوده است ، به طوري که زيباترين شعرهاي خاقاني قصايدي است که با شور و هيجان وصف ناپذير به تصوير آفريني کعبه ، زايران دلسوخته ي آن و اعمال و مناسک حج و توصيف روضه ي مبارک پيامبر (ص) که در شهر مدينه قرار گرفته پرداخته است . در اين مقاله فقط بخشي از آن اشعار که مربوط به شهر مدينه و روضه ي پيامبر (ص) بود مورد بررسي قرار گرفت و روشن گرديد که عشق وافر خاقاني به اسلام و باور قلبي او به حقانيت اين آيين در آفرينش اين گونه اشعار نقش بسيار مهمي داشته و از سوي ديگر شور و شوق پرواز به حريم دوست را در سويداي مخاطبان اشعارش آفريده است ، همچنين اين گونه اشعار اميد بخش ، احيا کننده و تعالي بخش روح و روان آدمي و به يک تعبير جزو زيباترين اشعار او مي باشند . پي نوشتها: *کارشناس ارشد ادبيات فارسي عضو باشگاه واحد خوي1 ـ اصطحري ، ابواسحاق ، کرخي ، مسالک و ممالک ، به کوشش ايرج افشار ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، تهران ، 1347 ، ص 21 2 ـ سفرنامه ي ابن بطوطه ، 129 و 130 مآخذ ابيات و شواهد از 3 اثر معروف خاقاني به نام هاي زير مي باشد : 1ـ ديوان ، به کوشش سيد ضياء الدين سجادي ، انتشارات زوار ، تهران ، 1368 2 ـ مثنوي تحفه العراقين ، به اهتمام دکتر يحيي قريب ، شرکت سهامي عام ، تهران ، 1333 3 ـ منشآت ، تصحيح و تحشيه ي محمد روشن ، کتاب فرزان ، تهران ، 1363 منبع:نشريه پايگاه نور شماره 10/ج
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 784]