تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):خدا را بسيار ياد كنيد و هميشه به ياد مرگ باشيد و قرآن زياد بخوانيد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805170949




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نقد فيلمنامه« شبانه»


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نقد فيلمنامه« شبانه»
نقد فيلمنامه« شبانه» نويسنده: سحر عصر آزاد فيلمنامه شبانه را مي توان از وجوه مختلفي چون ساختار روايي، شخصيت پردازي، توزيع اطلاعات، ديالوگ نويسي، بسط و پرداخت ماجرا، دروني کردن مفاهيم و ... مورد تحليل قرار داد. اما آن چه در همه اين وجوه به عنوان تفکر مرکزي مورد توجه قرار گرفته، « پنهان سازي براي رسيدن به آشکار شدن»است.پي گيري اين اصل در شخصيت پردازي فيلمنامه به خصوص با توجه به تعدد شخصيت هاي فرعي مي تواند اهميت داشته باشد. به خصوص که همه شخصيت ها در نوع و ميزان ارتباط با قهرمان قصه تعريف مي شوند و هويت مستقلي ندارند.در واقع محوريت شخصيت شبنم به عنوان دختري که دچار درگيري هاي ذهني است و تجربه مرگ را از سر مي گذراند، اين امکان را ايجاد کرده که همه چيز به واسطه تأثير بر اين طي طريق اهميت پيدا کند نه بيشتر.شبنم(هديه تهراني)وقتي با توجه به اصل « پنهان کاري براي رسيدن به آشکار شدن» به تحليل شخصيت ها مي پردازيم، در اولين گام شبنم به عنوان قهرمان يکه قصه جلب نظر مي کند.همه کدهاي ارائه شده در اين جهت حرکت مي کنند که او نمي تواند ارتباط درستي با آدم ها و جهان اطرافش برقرار کند، هرچند زنگ هاي مداوم تلفن ظاهراً حکايت از اين دارند که سرش شلوغ است. اما نکته اينجاست که شبنم مرتب مخاطبش را اشتباه مي گيرد، وقتي مي خواهد با کيارش حرف بزند، مزاحم تلفني، مادر، ساناز و يک غريبه پشت خط هستند، در حالي که ارتباط با کيا مرتب قطع مي شود.کدهاي اوليه موقعيت شبنم را به شکلي بيروني برجسته مي کنند و اين اطلاعات را مي دهند که او دچار وابستگي و نگراني نسبت به کيا است.اما با توجه به اصل« پنهان کاري براي رسيدن به آشکار شدن» کد بيشتري ارائه نمي شود تا اگر قرار است حس دروني شخصيت منتقل شود، به همان شيوه دروني يعني در ذهنيت و توهم او اين اتفاق بيفتد.به اين ترتيب بهترين مسير براي راه يافتن به اين دنيا همراه شدن با ذهنيت شبنم يا به گفته بهتر توهم است. در واقع تا قبل از مصرف قرص روان گردان آن چه از شبنم دريافت مي کنيم، تلاش ناکام او براي حرف زدن با کيا و همچنين وضعيت وخيم برادر جانبازش حامد در آسايشگاه است.اين دو وجه تنها با چند کد به عنوان دو دغدغه مهم در زندگي شبنم معرفي مي شوند و وخيم شدن شرايط در ارتباط شبنم با آنهاست که او را به موقعيت پريشاني و مصرف قرص روان گردان مي کشاند.اما اتفاق طلايي جايي است که روايت ساختارشکن اين امکان را ايجاد کرده تا ذهنيات و توهم شبنم محوريت پيدا کنند و پازل شخصيتي او به شيوه اي غريب تکميل شود.به اين مفهوم که در دو روايت توهم وار شبنم پس از مصرف قرص- که هر دو بار با سکانس آب پاشيدن به صورتش در دست شويي و مقابل آينه نشانه گذاري شده، قطعاتي از گذشته واقعي زندگي شبنم را در تداخل با توهم او از آدم هاي اطرافش مي بينيم.آن چه اين سفر دروني را پيچيده تر و رسيدن به تصويري روشن از شبنم و روابطش را غير ممکن مي کند، تداخل همين دو جهان واقعي و مجازي است. به خصوص که مرتب جاي واقعيت و مجاز با هم عوض مي شود و آن چه لحظه اي قبل واقعي به نظر آمده، جاي خود را به توهم مي دهد.هر دو توهم شبنم با مرگ او به ترکيبي از واقعيت و مجاز پيوند مي خورند. به اين ترتيب مرگ بر اثر سقوط از پشت بام(در توهم اول) و مرگ بر اثر برخورد با ماشين در تونل( در توهم دوم) علاوه بر اين که پيش آگاهي از مرگ واقعي او بر اثر مصرف قرص هستند، فينال يعني بازگشت شبنم از مرگ را نيز برجسته مي کنند. در واقع تضاد تجربه مرگ در توهم با زنده ماندن در واقعيت ترکيب دراماتيکي را مي سازد که غافل گيري خاصي را براي مخاطب تدارک مي بيند.هرچند مجزا کردن دنياي واقعي و مجازي در توهم شبنم به نظر غير ممکن مي آيد، اما اگر به نسبت همراهي با اين دنياي دروني بتوان مرز باريکي بين آنها ايجاد کرد، امکان رسيدن به شبحي از شخصيت شبنم مي تواند ممکن شود.اگر چگونگي آشنايي شبنم با کيارش هنگام گرفتن عکس تبليغاتي و همچنين پيشنهاد ازدواج کيا در رستوران را هنگام دادن هديه ولنتاين تنها واقعيت موجود در اين روايت بدانيم، مي توان با تکيه بر بقيه اتفاقات به ذهنيت در هم پيچيده شبنم نزديک شد.در اين ميان هر چند سکانس برگزاري نمايشگاه عکسي که شبنم به حامد اهدا کرده، واقعي است و به شناخت شخصيت هاي فرعي ساناز، خاطره و سعيد کمک مي کند، اما حضور ذهني کيارش آن را از واقعيت صرف جدا مي کند.اين صحنه واقعي با حسرت هميشگي شبنم براي حضور کيارش در کنار خود تداخل کرده است. هنگامي که او از حامد به عنوان برادر، استاد، دوست و همدمش ياد مي کند، انعکاس تصوير کيا در قاب عکس محو مي شود. اين سکانس نمونه اي از رنگ آميزي واقعيت در دنياي ذهني شبنم است که در مرز بين واقعيت و توهم محض قرار دارد. همان طور که سکانس رفتن به باشگاه بيليارد در توهم محض مي گذرد، اما شخصيت هاي اصلي آن واقعي هستند. جايي که اشکان تلاش مي کند به بدبيني شبنم درباره کيا دامن بزند و او را متوجه علاقه خودش کند( منو باور نمي کني)، شبنم مي گويد:« خيلي دلم مي خواد، اون وقت يکي بود توي اين دنيا که بشه باورش کرد.»اين جمله را شايد بتوان مخلص کلام و مهم ترين دغدغه شبنم دانست. او از ابتدا تا انتها در مبارزه اي منفي براي رسيدن به باور است و در توهمش هم مرتب به خود ضد حال مي زند. موقعيت او به اين جهت در رسيدن به ناباوري وخيم مي شود که تنها تکيه گاه و در واقع باورش را که حامد بوده همان روز از دست داده و بي جهت نيست که در مسير سقوط براي رسيدن به مرگ واقعي از مرگ ذهني عبور مي کند.رسيدن از جهان بيروني شبنم به جهان دروني او آن هم با تکيه بر اصل« پنهان سازي براي رسيدن به آشکار شدن»به گونه اي امکان پذير شده که در تجربه غريب همراهي با دنياي توهم و خيال شبنم آن چه در انتها واقعي به نظر مي آيد، صحنه اي است که او روي تخت بيمارستان به هوش مي آيد و کيارش در کنارش است.به اين ترتيب شبنم در توهم خود تا چه حد به شک و ترديدش بها داده و تا چه حد به واقعيت هاي موجود؟ تا چه حد وامدار حس ها و دريافت هاي واقعي خود بوده و تا چه حد وامدار ذهنيت و دنياي درون خود؟نوع همراهي در اين مسير است که مي تواند اين نسبت را براي هر مخاطب تغيير داده و باور او را نه فقط نسبت به شبنم و دنيايش، بلکه نسبت به خود و دنيايش به چالش بکشد.کيارش( کوروش تهامي)کيا شخصيتي است که تنها در سکانس پاياني حضوري واقعي و به دور از رنگ آميزي هاي ذهني شبنم دارد. در باقي لحظات يا با صداي او سر و کار داريم و يا از فيلتر ذهني شبنم او را مي بينيم. حتي در سکانس هاي واقعي مربوط به آشنايي و پيشنهاد ازدواج، طبعاً اين رنگ آميزي شبنم است که مي تواند او را عاشق تر معرفي کند.( امشب نوبت منه که غافلگيرت کنم. ولنتاينتون مبارک. زن من مي شي؟ ديگه بدون تو نمي تونم.)در سکانس ديدار در استوديو نيز رنگ آميزي او در جهت معرفي پسري دودره باز است که مي خواهد با زبان بازي شبنم را از سر باز کند.( چند وقتيه احساس مي کنم لياقت تو رو ندارم، من نمي تونم تو رو خوشبخت کنم. من کجا و تو کجا؟ ببخش شبنم.)اين رنگ آميزي وقتي به اوج خود مي رسد که شبنم در دومين مرگ خيالي خود، او را پشت فرمان ماشيني مي بيند که با شبنم برخورد کرده و در موقعيتي ديگر حتي او را يکي از صورت هاي ماسک دار حاضر در پارتي تصور مي کند؛ در حالي که همه اينها از ذهنيت او درباره کيارش نشئت مي گيرد نه واقعيت وجودي مرد.در رويارويي با اشکان در باشگاه بيليارد فرصتي پيش مي آيد تا شبنم در عالم توهم تعريف خود را از شخصيت کيا بيان کند.( از او آدم هاييه که هرچي بيشتر بهشون نزديک مي شي مي فهمي نمي شناسيشون.) به نظر مي آيد اين واضح ترين تعريفي است که مي توان از کيارش در فيلمنامه داشت.به اين ترتيب کيا در فيلمنامه بيشتر از اين که شخصيت پردازي مستقلي داشته باشد، از ظن شبنم تعريف مي شود؛ با همه شک و ترديدهايي که از ذهنيت زنانه او و البته رابطه شان منشأ مي گيرد.اين همان نکته اي است که در ابتداي مطلب هم اشاره شد. شخصيت هاي فرعي در نوع ارتباط با دنياي ذهني شبنم معرفي مي شوند و تأثيرگذار هستند.حامد( آتيلا پسياني)حامد بيشتر از آن که شخصيتي واقعي باشد، يادآور باور، اعتقاد و تکيه گاهي است که شبنم از دست داده و در کنار کيارش هم نتوانسته آن طور که بايد به آن برسد. به اين ترتيب حضور حامد در فيلمنامه نه واقعي بلکه حضوري متافيزيکي در دنياي ذهني شبنم است.نهيب هاي او به شبنم براي بيدار شدن، برداشتن گوشي، دير شدن و در نهايت اين که او در حال مردن است، همه تلفيقي از جايگاه او در ذهن شبنم و البته ارتباط برزخي روح او با روح شبنم است که قدمي تا مرگ فاصله دارد.حتي سکانس هاي حضور حامد در جبهه هم زاويه نگاه شبنم به جنگ و جبهه است؛ اما از دريچه دوربين حامد که يک عکاس خبري بوده است. به اين ترتيب مي توان او را يک شخصيت متافيزيکي دانست که تأثيرگذاري اش به گستردگي بازگرداندن شبنم به زندگي است.ساناز و خاطره( کمند امير سليماني و ستاره اسکندري)دو دوست شبنم که در جهان واقعي و مجازي حضوري دو گانه دارند و به پيشينه رابطه آنها نيز پرداخته مي شود. مشخص ترين کد در شکل گيري اين رابطه سه نفره در اواخر فيلم ارائه مي شود؛ جايي که در نمايشگاه عکس ساناز مي خواهد خاطره را به عنوان کسي که عاشق کارهاي اوست به شبنم معرفي کند.ارائه اين کد کمک مي کند که رابطه اين سه نفر داراي آغاز، ميان و پايان باشد که اين پرداخت با توجه به همراهي شبنم با ساناز و خاطره در سفر مرگ مفهومي بيشتر از يک همراهي معمولي پيدا مي کند.در واقع ساناز و خاطره هر چند فرعي هستند، اما پرداختي کاملاً دراماتيک دارند و روي وجوه شخصيتي هريک به ميزاني که از زاويه ديد شبنم اهميت دارد، کار شده است. ساناز دختري است حاضر جواب؛ به خصوص در مواجهه با مردان. او کسي است که در پارتي شبنم را از گير مزاحمت سعيد خلاص مي کند و با تکيه کلام هاي انگليسي اش از پس زمينه تيپيک خارج شده و رنگ آميزي مي شود.خاطره هم هر چند کنشمندي ساناز را ندارد، اما نوع حمايتي که از شبنم در باشگاه بيليارد مي کند و همراهي در ماجراجويي هايي چون فرار از پارتي، فرار از قمارخانه زيرزميني و محل بسته بندي مواد مخدر و ... آنها را تبديل به دو نگهبان هميشگي شبنم مي کند که مرگ در اين همراهي وقفه مي اندازد.سکانسي که ساناز و خاطره با لباس هاي سپيد در حال تاب سواري هستند و شبنم که مي خواهد به آنها بپيوندند، در اتاق به رويش بسته مي شود، به خوبي تداعي کننده ايجاد گسست در اين همراهي است.اشکان( حميدرضا پگاه)هر چند اين شخصيت واقعي است، اما موقعيت معرفي او در توهم شبنم است. حضور اشکان از اين جهت اهميت دارد که موجب مي شود وجهي جديد از شبنم نمايان شود. او مي تواند يکي از حريفان بازي بيليارد کيا باشد که گوشه چشمي هم به شبنم دارد و دنبال فرصتي براي بروز اين حس است.در واقع اين وجه از ذهن شبنم منشأ مي گيرد که چنين تصوري را از اشکان در ذهنش بسط داده تا با ابراز علاقه او ( دل آدم دوست و دشمن نمي شناسه)، حسرت هميشگي اش را براي باور کردن يک نفر ابراز کند. همچنين در اين رابطه شکست خورده که در بازي بيليارد برجسته مي شود، شبنم تعبير خود را از شحصيت کيارش بيان و نااميدي خود را هم از شروع يک رابطه جديد ابراز مي کند.( بهتره ادامه نديم چون به جايي نمي رسيم.)سعيد( امير حسين صديق)اين شخصيت بيش از هر چيز برآيند حس تهديد و خطري است که شبنم در نبود يک تکيه گاه مردانه به شدت حس مي کند. از همين روست که بدون آن که منطقي داشته باشد، صداي سعيد، صداي همان مزاحم تلفني است که اعصاب شبنم را به هم مي ريزد و تلاش مي کند همان چند لحظه رابطه او و کيا را زير سؤال ببرد. اين تنها بخش ذهني سعيد است.هر چند اولين مواجهه شبنم با سعيد در جهان واقعي پارتي و قبل از مصرف قرص است، اما نخستين رو در رويي آنها در گذشته و نمايشگاه عکس شکل گرفته است؛ پسري که براي مخ زدن شبنم حرف هاي کليشه اي را سر هم مي کند و اين که شبنم حرف هايش را از پيش مي داند، کاراکتر کليشه اي او را برجسته مي کند نه عمق اظهاراتش را.اما حضور تهديدگر سعيد در پارتي در موقعيت مهمي شکل مي گيرد؛ يعني وقتي شبنم در ايوان خانه تلاش مي کند با کيا تماس بگيرد اما او پاسخ نمي دهد و مجبور مي شود پيغام بگذارد.( چرا هر وقت بايد باشي، نيستي؟) در اين موقعيت است که سعيد همان نقش مزاحم تلفني سکانس قبل را ايفا مي کند و نوعي تهديد براي شبنم محسوب مي شود. در همن جايگاه کليشه اي مخ زني.( احساس مي کنم شما رو مي شناسم)هر چند ساناز شبنم را از اين موقعيت نجات مي دهد، اما اين نقش تکرار شونده بيش از آن که وامدار توهم و ذهنيت شبنم باشد، واقعي مي نمايد و اين وجه را نمي توان صرفاً به ذهن کج انديش شبنم نسبت داد.شيما( بهاره رهنما)او شخصيتي فرعي است که هر چند نقشش کوتاه است، اما حضوري کارکردي در جهت محوريت توهم شبنم دارد که قرص هاي روان گردان را به آنها مي دهد. همچنين اين شخصيت از جهت پردازش، کاراکتر خاصي را تداعي مي کند که گستره اي وسيع از يک زن حراف و ظاهر بين تا زني با فلسفه و جهان بيني خاص درباره زندگي را تداعي مي کند. حرکت بر مسيري رنگ آميزي شده از اين پرداخت، آن هم در زماني کوتاه، مي تواند شيما را بدون آن که حضوري قبل و بعد دار داشته باشد، تأثيرگذار و حضورش را عميق جلوه دهد.وقتي کليد« پنهان سازي براي رسيدن به آشکار شدن»را در مورد هريک از شخصيت ها امتحان مي کنيم، اين نکته برجسته مي شود که آنها بيش از آن که در عالم واقع چيزي را بيان کنند، نمايش دهند يا آشکار کنند، در صدد پنهان کردن هستند. اين ذهنيت و توهم شبنم است که به آنها فرصتي مي دهد تا پنهان خود را آشکار کنند يا اين که به ذهنيت خود درباره هريک از آنها فرصت آشکار شدن مي دهد. با توجه به اين که تخيل در اين آشکار سازي نقش مهمي دارد، مي توان با تکيه بر اين اصل نهان شخصيت ها را به نوعي حدس زد.آدم هايي که چه بسا در واقعيت بي توجه هستند اما عاشق اند، آدم هايي که شايد در واقع عاشق اند اما بي توجه اند، آدم هايي که شايد خوشبخت به نظر مي آيند اما در درونشان باري عظيم را بر دوش مي کشند و ... آدم هايي که به ندرت در آشکار و نهانشان به يک گونه هستند.منبع: فيلم نگار، شماره 88/ج
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 355]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن