واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: همشهری-ميتوانيد حتي در مترو و اتوبوس با «ريلکسيشن» خستگي را از تنتان بيرون کنيد. شايد شما هم چيزهايي در مورد «ريلکسيشن» يا آرامسازي بدن خوانده يا شنيده باشيد. تصوري که عموم مردم در مورد ريلکسيشن دارند، يک فرد با چشمهاي بسته است که روي صندليهاي مخصوص اين کار، در مطب يک روانشناس دراز کشيده و دارد به يک موسيقي آرام گوش ميدهد. اما روانشناسان توصيه ميکنند که ميتوان با پس و پيش کردن بعضي دستورهاي ريلکسيشن در موقعيتهاي غيرمعمولتر هم بدن را آرام کرد؛ مثلا وقتي که در محل کار سرتان خلوتتر است، وقتي در رستوران منتظر آماده شدن غذا هستيد، وقتي روي صندليهاي مترو نشستهايد و حتي وقتي که به ميلههاي اتوبوس آويزان شدهايد! ريلکسيشن با اينکه نام شيک و پيکي دارد و لااقل براي ما ايرانيها کلمهاي مدرن است، تاريخچهاش مال امروز و ديروز نيست. حالات خاص نشستن بوداييها، يوگاهاي ذهني و حتي بعضي حالات صوفيهاي قديم خودمان، همه به نوعي ريلکسيشن - يعني آرامسازي ذهن و بدن- هستند. اما کسي که سکه ريلکسيشن را به نام خود زد يک اروپايي خونسرد به نام ادموند جاکوبسون بود. اين بنده خدا که نميخواست پاياننامه دکتراي روانشناسياش سرهمبندي باشد، توي دهه 30 ميلادي يک موضوع بين رشتهاي را به عنوان موضوع پاياننامهاش انتخاب کرد. بخشي از پاياننامه او در مورد «تاثيرآرامسازي عضلات اسکلتي بر واکنش طبيعي يکه خوردن در مقابل صداي بلند» بود. تعجب نکنيد؛ اين فقط بخشي از پاياننامهاش بود! نتيجهاش هم اين شد که وقتي مراجعان جاکوبسون با صداي جادويي او ريلکس ميشدند، ديگر در مقابل صداهاي بلند از جا نميپريدند. جاکوبسون جلسه دفاعش را که انجام داد، چسبيد به همين بخش پاياننامه و روي بيماراني که مشکل روانشناختي و مخصوصا اضطراب داشتند، ريلکسيشن مخصوص خودش را انجام داد و جواب گرفت. حالا هر جا که نام اولين شيوه علمي ريلکسيشن يعني «ريلکسيشن پيشرونده» ميآيد، بايد به احترام جاکوبسون از جا بلند شويد. قبل از او 2 بنده خداي ديگر که يکيشان به نام جيمز در آمريکا مشغول تحقيق بود و يکي شان به نام لانگه در جزاير اقيانوسيه داشت به ماهيت هيجانات بشري فکر ميکرد، يكهو با هم فهميدند که «بابا، همه چي پايهاش حالات بد خودمانه»؛ قلم و کاغذ برداشتند و نشستند به مقاله نوشتن. بعدا تاريخنويسان روانشناسي پارتيبازي نکردند و اين نظريه را به نام هردوتاشان شناختند. نظريه «جيمز ـ لانگه» حرف جاکوبسون را خيلي کليتر ميگفت. اين 2نفر معتقد بودند که نه تنها آرامش و اضطرابي که جاکوبسون ميگفت حاصل حالتي است که بدن ما در آن قرار دارد بلكه ما به اين علت مثلا مضطربيم که، قلبمان ميزند يا پايمان شل ميشود. آنها برخلاف عموم که معتقد بودند اگر قلبمان ميزند به اين خاطر است که مضطربيم، جريان عليت را برعکس کردند. نتيجه آزمايشهاي جاکوبسون هم حرف آنها را تا حدي تاييد ميکرد؛ يعني اينكه ما به اين علت آرامش ذهني داريم که عضلاتمان آرام و شلاند و از طرف ديگر، به اين علت ذهنمان آشفته و خسته است که عضلاتمان منقبض و داراي تنش هستند. جاکوبسون- يا به تلفظ بعضيها ياکوبسون- معتقد بود که فقط آرامش عضلاني خيلي عميق ميتواند برانگيختگي سيستم عصبي مرکزي را کاهش دهد و موجب سلامت روان شود. اما بقيه چندان با اين قضيه موافق نبودند؛ مثلا شولتز ميگفت اگر آدمها نه چندان مضطرب و نه آنقدر که ياکوبسون ميگويد آرام باشند، ميتوانند به بهترين نحو کارهايشان را انجام دهند. او خيلي به شرايطي که فرد در آن قرار دارد اهميت ميداد. اما کسي که يک پايه نظري قوي براي تشخيص اينكه بالاخره چرا ذهن ما اضطراباش را با ريلکسيشن کنار ميگذارد به وجود آورد، يک روانشناس مقيم آفريقاي جنوبي يعني ژوزف ولپه بود. او چه ميگفت؟ بخش بعد را بخوانيد. قانون: يا مضطرب يا آرام ژوزف ولپه ميگفت پايه ريلکسيشن قانون «يا اين يا آن» است. به عقيده او، بدن نميتواند هم تنش داشته باشد و هم آرام باشد؛ يعني يا اين است که بدنتان آرام است يا آنکه در حالت تنش هستيد. براي همين، روانشناسان براي مقابله با فشار رواني و بيماريهاي ناشي از اضطراب، توصيه ميکنند فرد از ريلکسيشن استفاده کند؛ مخصوصا در بيماريهايي مثل وسواس يا ترسهاي مرضي. اما ريلکسيشن فقط براي بيماران نيست؛ در دنياي پيچيده امروز، ما هر روز در مقابل بينهايت موقعيتي قرار ميگيريم که موجب فشار رواني يا استرس ميشوند. اين قضيه مخصوصا در شهرها بيشتر نمود دارد؛ موقعيتهايي مثل استرس ترافيک، استرس شغلي، استرس تحصيلي، استرس خانواده و استرس ناشي از بلاياي طبيعي و انساني كه ممکن است هر روز، با شکلهاي مختلف در زندگي ما وجود داشته باشند. اين استرسها، هم موجب آزرده شدن ذهن ما ميشوند، هم موجب ميشوند بدنمان حالت تنيدگي، انقباض و در نتيجه خستگي بگيرد. براي مقابله با اين استرسها، يکي از بهترين کارها استفاده از نوعي ريلکسيشن است که ميتوان در موقعيتهاي مختلف زندگي روزمره شهري از آن استفاده کرد. فوت کوزهگري ريلکسيشن خب، حتما ميپرسيد که اينجور که شما ميگوييد که نميشود توي تاکسي و اتوبوس ريلکس شد. قبول، شما نميتوانيد همه بدنتان را به حالت ريلکسيشن ببريد اما با استفاده از ريلکسيشن انتخابي ميتوانيد لااقل بعضي از جاهاي بدنتان را آرام کنيد. همين الان با استفاده از همين راهنماي روبهرو ببينيد از اين 9 تا عضو بدن کجاها را ميتوانيد آرام کنيد. مسلما چشمها، تنفس، گلو و دهان را ميتوانيد. حالا که چشمهايتان بسته است، به بغل دستيتان بگوييد بقيه را هم برايتان بخواند! اگر به ميلههاي اتوبوس آويزان شدهايد ميتوانيد يکي از دستهايتان را آرام کنيد اما اگر نشستهايد، هم پاها، هم بالاتنه، هم شانهها و هم دستهايتان را ميتوانيد ببريد به دنياي آرام ريلکسيشن؛ به همين راحتي! آرام بودن يا نبودن مسئله اين است! براي اينکه بدنتان را به اصطلاح ريلکس کنيد، اولين قدم اين است که بدانيد اعضاي بدن در چه حالي آرامند و در چه حالي آرام نيستند. متاسفانه ما تصور غلطي از آرامي و ناآرامي عضلاتمان داريم. پس اين بخش را بخوانيد تا حالت آرام و تنيده همه عضوهاي درگير در ريلکسيشن را بشناسيد. دستها آرام: اگر دستهايتان را راحت روي رانهايتان يا دسته صندلي بگذاريد، انگشتهايتان خود به خود حالت خميده، شبيه به چنگال ميگيرند. در اين حالت دستهايتان آرام است(A). ناآرام: اگر انگشتهايتان کاملا صاف و مستقيم باشند يا برعکس حالت گلوله داشته باشند، دستهايتان ناآرام است؛ يعني اگر دستهاي کاملا صاف(B) اين طرف طيف و دستهاي گلوله شده(C) آن طرف طيف باشند، آن وسطها دستهاتان آرام هستند. دقت کردهايد آدم که خشمگين ميشود چقدر دوست دارد دستهايش را گلوله کند و با ناخنش کف دست خودش را سوراخ سوراخ کند؟ گرفتيد که منظور چيست؟ رابطه ذهن خشمگين و بدن ناآرام را حال کرديد؟ پاها آرام: اگر دراز کشيده باشيد يا پاهايتان را دراز کرده باشيد وقتي هر دو پاشنه روي زمين هستند، و پاها با کمي فاصله از هم و به شکل عدد 7 قرار گرفته باشند، پاهايتان آرام هستند(A). ناآرام: وقتي پاهايتان را روي هم انداختهايد(D) يا انگشتهايتان را به طرف بالا کشيدهايد(B) يا شکل 7 پاها زيادي از هم باز شده باشد(C)،پاهايتان ناآراماند. 7 هم 7هاي قديم! بالاتنه آرام: اگر قفسه سينه و کمر، راحت و بدون هيچ حرکتي به اصطلاح روي صندلي ولو باشد بالاتنهتان در حال آرامش است(A). ناآرام: اگر روي صندلي قوز کرده باشيد يا مرتب بالاتنهتان را حرکت دهيد يا جوري نشسته باشيد که بخشي از پشت و کمرتان روي صندلي نباشد، بالاتنهتان دارد ناآرامي را تجربه ميکند. (B) استادهاي دانشگاه به تجربه اين يکي را خوب ميدانند. صداي صندليها که درآمد يعني دانشجوها رفتهاند توي فاز خستگي. تنفس آرام: تنفس آهسته و منظم، يک تنفس آرام است. وقتي فاصله يک باز دم با بازدم بعدي هم به اندازه کافي زياد باشد و هم فاصلههاشان تقريبا مساوي باشد. ناآرام: تنفس سريع، تنفس با وقفه، سرفه کردن، دهن دره کردن، عطسه کردن مکرر، فينفين کردن و تنفس صدادار از نمونههاي تنفس ناآراماند. شانهها آرام: وقتي که پشت شانههايتان راحت به صندلي تكيه داده است، هر دو در يک خط راست قرار دارند و وقتي هر دو روي هم يک نيمه منحني را تشکيل دهند، شانههاي آراميداريد.(A) ناآرام: اگر يکي از شانهها از ديگري بالاتر باشد (B)يا مثل وقتي که ميخواهيد بگوييد «نميدانم» هر دو بالاتر از حد معمول باشند (C)، شانههايتان ناآراماند. خب، يعني چه که «نميدانيد»تان را با شانهها نشان ميدهيد. مگر زبان نداريد که شانه بدبخت را از حالت ملوس آراماش خارج ميکنيد؟ يا با زبانتان بگوييد نميدانم، يا بدانيد(!) تا لااقل بدنتان آرام باشد. سر آرام: اگر صندليتان بالش دارد، سر بايد راحت روي آن قرار گرفته باشد؛ طوري که قسمت مياني پشت سرتان با بالش تماس داشته باشد(A). ناآرام: وقتي سرتان يکطرف ولو شده است(B) يا خيلي جلو آمده است(C) يا خيلي از بالاي صندلي عقبتر رفته است(D)، سر ناآرامي داريد. شما هم ياد سرهاي ولو شده آدمهاي خواب رفته توي مترو و اتوبوس افتاديد، نه؟ وحشتناکاش اين است که کنار اين اعجوبهها نشسته باشيد و عادت نداشته باشيد توي اتوبوس بخوابيد و طرف آب دهانش هم موقع خواب بريزد روي شانههايتان و شما هم تعارف داشته باشيد و... وامصيبتا! دهان آرام: وقتي که دندانهاي بالايي و پايينيتان با هم فاصله دارند و وسط لبهايتان- بلا نسبت- مثل دهان ميت باز است، دهانتان دارد آرامش را تجربه ميکند(A). بيخود نيست شاعر ميگويد «و خاک پذيرنده اشارتي است به آرامش...» و بيخود نيست که به مردن ميگويند آرامش ابدي. ناآرام: اگر لبهايتان به هم چفت شدهاند(B) يا داريد چيزي را ليس ميزنيد، دهانتان ناآرام است. برخلاف آنچه فکر ميکنيد، موقع لبخند زدن هم دهان ناآرام است! گلو آرام: گلوي صاف و بيحرکت، يک گلوي آرام است. ناآرام: اگر اداي بلعيدن چيزي را درميآوريد يا گردنتان به يک طرف ولو شده است، گلويتان در حالت ناآرامي است. چشمها آرام: هنگامي که پلکهاي نازنينتان آرام و بدون هيچ فشاري روي هم باشند، چشمهايتان آرام است. ناآرام: وقتي که داريد به زور پلکهايتان را به هم ميفشاريد و تريپ «با چشمهاي کاملا بسته» ميآييد، وقتي که چشمانتان بازند، يا وقتي پشت پلکهاي بسته حرکت ميکنند، داريد ناآرامي را به چشمهايتان راه ميدهيد. داشتيد که؟ حتي چشم باز چشم ناآرام است. خدايياش چه اشارات فلسفياي که در اين ريلکسيشن نهفته نيست!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 214]