واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: مهر-محمد زریندست وقتی میخواست "سرگیجه" را بسازد، اعلام کرد فیلمش جزو 10 فیلم برتر سینمای جهان میشود. او حالا مدعی است "سرگیجه" مثل "کازابلانکا" خاطرهانگیز میشود و از مسئولین میخواهد آن را به عنوان نماینده ایران به اسکار معرفی کنند. طرح ساخت "سرگیجه" از چه زمانی و چگونه شکل گرفت؟ ـ محمد زریندست: "سرگیجه" از طرح های قدیمی من بود. شاید حدود 14 سال پیش بارها تصمیم به ساخت آن گرفتم ولی شرایط ساخت مهیا نمی شد. تا اینکه پنج سال پیش در جشنواره فجر حاضر شدم و پس از آن برای دیدار اقوام به تبریز رفتم. مناظری که بین راه دیدم مرا به وجد آورد و تصمیم برای ساخت فیلم قطعی شد. * فیلمنامه کنونی چقدر با فیلمنامه اولیه فرق دارد؟ ـ من فیلمنامه "سرگیجه" را به انگلیسی نوشته بودم. پس از اینکه با آقای مصطفی شایسته در کشور کانادا آشنا شدم و تصمیم به همکاری گرفتیم، فیلمنامه را ترجمه کردم و حدود هشت ماه وقت صرف بازنویسی مجدد آن شد. * داستان زندگی ساسان سرکش (نقش اصلی فیلم) بر اساس واقعیت روایت میشود یا ساخته ذهن خودتان است؟ ـ هنر هر هنرمندی در هر حوزه برگرفته از تجربیات شخصی اوست. شما ببینید همینگوی در جنگ جهانی دوم وقتی وارد اسپانیا می شود کتاب "زنگ ها به صدا درمی آیند" را می نویسد و در ایتالیا "وداع با اسلحه" را. همین نویسنده آنگاه که کنار دریا می رود و محو تماشای زیبایی آن می شود، شاهکار "پیرمرد و دریا" را خلق می کند. بنابراین هنرمند باید یکسری مسائل و اتفاقات را ببیند یا بشنود تا بتواند بر اساس آن یک اثر هنری خلق کند. * پس تم اصلی داستان "سرگیجه" برگرفته از زندگی شخصی تان است؟ ـ کل قصه فیلم سرگذشت زندگی من نیست. ولی بدون شک برگرفته از مشاهدات و شنیده هایم از تاریخ است. از تسخیر آذربایجان توسط روس، از اتفاقات زمان مصدق و ... ضمن اینکه هر انسانی در یک دوره از زندگی گرفتار یک عشق می شود من هم در خیال نوجوانی ام عاشق شده بودم، ولی هرگز بیانش نکردم و آن را دستمایه فیلم "سرگیجه" قرار دادم تا جذابیت داستان بیشتر شود. * نباید عشق ساسان سرکش و تلاش برای زنده کردن این عشق را به نوعی نماد بازگشت انسان به اصل خویش تلقی کرد؟ ـ این هم تعبیر جالبی است. می توان گفت فیلم بیانگر سرگذشت انسان ها و حدیث تنهایی آنهاست. هر کس درون خود گمشده ای دارد، ممکن است گذر ایام و دلمشغولی های روزمره باعث بی توجهی به آن شود، ولی با تلنگری انسان متوجه این گمشده می شود و برای رسیدن به آن به تکاپو می افتد. * ساسان برای اینکه گمشده درونی اش را بیابد با یک راننده تاکسی همراه می شود. در واقع این راننده به نوعی مرشد اوست. ولی آنچه فیلم را زیر سئوال می برد نوع بیان و جملات فلسفی و پرمعنای راننده است. فکر نمیکنید این گونه صحبت کردن بیشتر شبیه یک استاد فلسفه باشد تا یک راننده تاکسی؟ ـ شاید در ابتدای فیلم این دوگانگی برای بیننده به وجود آید، ولی در ادامه متوجه می شود که این راننده مصداق بیرونی ندارد. او مرشدی است که در هیبت یک راننده به خواب ساسان می آید و با او بر سر یافتن حقیقت بحث می کند. به همین خاطر لغات و اصطلاحاتی که به کار می برد فوق العاده پرمعنا و فیلسوفانه است. * این راننده تاکسی جزئی از ساسان و خاطرات گذشته اوست؛ خاطراتی که قسمت عمده آن در خارج شکل گرفته است. انتظار می رفت برخی دیالوگها به تبع سکانس ابتدایی فیلم به زبان انگلیسی باشد نه فارسی؟ ـ خود من هم متوجه این موضوع شده بودم، ولی چون آقای کورش تهامی (در نقش راننده تاکسی) زیاد به زبان انگلیسی مسلط نبودند، ترجیح دادیم همه دیالوگ ها به زبان فارسی باشد و برای نسخه خارج از کشور، بعضی از دیالوگ ها را به انگلیسی دوبله کنیم. * بیشتر دیالوگ های فیلم پیچیده و پرتکلف است. به گونه ای که مخاطب با این طرز بیان احساس بیگانگی می کند و گاه نسبت به آن واکنش منفی نشان می دهد. بهتر نبود برای بیان منظورتان از دیالوگهای سادهتر و امروزی استفاده کنید؟ ـ ببینید اکثر اتفاقات فیلم در دهه 30 می گذرد. من خوب به یاد دارم که مردم آن زمان اهل کتابخوانی و علاقمند به ادبیات بودند. من خودم اکثر کتابهای چخوف، داستایفسکی، تولستوی و ... را خوانده بودم. این دیالوگ ها در زبان خودش دلچسب و متداول بود. ضمن اینکه این دیالوگ های پیچیده و پرمعنا را یک دانشجو بیان می کند و کاملا طبیعی است که اینگونه صحبت کند. * از ترکیب بازیگران فیلم راضی هستید؟ ـ صد درصد. من همان لحظه اول که کامبیز دیرباز را دیدم، به خودم گفتم این خود رشید علی اف است. با او صحبت کردم و دیگر سراغ بازیگر دیگری نرفتم. به نظر من او در این فیلم بهترین بازی خود را ارائه داد. الهام حمیدی هم کاملات مناسب نقش سارا است. سارا سادگی و لطافت خاصی داشت که فقط حمیدی می توانست آن را ایفا کند. به نظر من همه بازیگران خوب و در حد جهانی بودند. * نقش ساسان سرکش را از ابتدا برای خودتان نوشته بودید؟ ـ من به دو دلیل اصرار داشتم این نقش را خودم بازی کنم و از همان ابتدا نقش را برای خودم نوشتم. یکی اینکه در ایران بازیگری که کاملا بر زبان انگلیسی مسلط باشد و بتواند بدون لهجه صحبت کند سراغ نداشتم. دلیل دیگر اینکه اکثر مردم دنیا من را به چهره می شناسند و حضورم در فیلم به فروش آن کمک می کند. آخرین بار که در فستیوال کن بودم، خیلی ها از فیلم جدیدم می پرسیدند. * استقبال مردم از فیلم همانی است که قبلا انتظار داشتید؟ ـ البته من توقع بیشتری داشتم ولی به نظرم فیلم زمان مناسبی اکران نشده است. همزمانی با ماه رمضان از یک طرف و پخش فوتبال و سریال های پرمخاطب از طرف دیگر باعث می شود مردم چندان میلی به سینما رفتن نداشته باشند. ضمن اینکه تبلیغات ما برای فیلم خیلی کم است. * فکر میکنید فیلم میتواند در بازار جهانی موفق باشد؟ ـ من از ابتدا فیلم را با نگاهی به بازار جهانی ساختم. می خواستم فیلمی ماندگار و قابل بحث بسازم. فیلمی که هویت، آرزو، دیانت، عشق و ... انسان ها را به تصویر بکشد. فکر می کنم فیلم در ذهن همه مردم می ماند. مثل "کازابلانکا"، "دزد دوچرخه" و بسیاری از فیلم های مطرح و خاطره انگیز دنیا. * فیلم بعدیتان را با همین نگرش می سازید؟ ـ نه. ممکن است این فیلم هرگز تکرار نشود. موضوع فیلم "سرگیجه" این قابلیت را داشت که مفاهیم والای انسانی را بیان کند. ضمن اینکه من شش ماه مشغول دیدن لوکیشن های فیلم بودم و سعی کردم چهره ای زیبا از کشورم به تصویر بکشم. "سرگیجه" فیلمی جهانی است و باید دیده شود. * با این وجود به نظر میرسد توقع دارید فیلمتان به آکادمی اسکار فرستاده شود؟ ـ من عضو کانون کارگردانان آمریکا هستم و در این کشور من را کاملا می شناسند. اگر دوستان در هیئت انتخاب بر اساس رابطه عمل نکنند و "سرگیجه" را به اسکار بفرستند، صد درصد شانس حضور در بین پنج نامزد بهترین فیلم خارجی را دارد. این فیلم از لحاظ تکنیک خیلی بالاتر از فیلم های دیگر است. تدوین بسیار خلاقانه و فوق العاده دارد. من باید سه دوره مختلف را می شکافتم تا منظور فیلم بیان شود. تدوین فیلم "سرگیجه" روان و فلسفی است و هر کس نمی تواند این کار را انجام دهد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 401]