واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک:
هموطن سلام , شنبه 12 شهريور 1384 - ساعت 15:13 در نظر گرفتن استانداردها، احترام به سلیقه تماشاگر یک مهندس بی دست و پا و یک خانم دکتر سفت و سختی که به تدریج نرم میشود، اساس فیلمنامه نوک برج است. 1- خلاصه داستان: ماجرای پرکشش و جذاب چند تا آدم عجیب و غریب بعد از خودکشی نافرجام حمید، او تلاش میکند تا یک بار دیگر با تهدید اطرافیانش، علاقه خود را به شیما نشان بدهد. برای عملی کردن تهدیدش و وادار کردن والدینش به رفتن به خواستگاری شیما، میرود بالای یک برج دوازده طبقهای و اعلام میکند که اگر ظرف یک هفته، نتوانند این ازدواج را راه بیاندازند، او خودش را از آن بالا میاندازد پایین. پدر حمید، پیمانکار این برج نیمه کاره است و مهندس صدری مسئول بنا کردن آن. مهندس که با حمید دوست شده، ابتدا به خانه شیما میرود و با خواهر بداخلاق او روبهرو میشود. این زن که دکتر لیلا اخوان است، مهندس را از خانهاش میاندازد بیرون و مهندس روشهای مختلفی را برای نزدیک شدن به او و نرم کردنش، امتحان میکند اما جواب نمیگیرد. دوست و هم خانه مهندس، او را راهنمایی میکند و با اجرای یک نقشه هوشمندانه، وانمود میکند که مهندس عاشق دکتر اخوان شده. این رابطه شکل میگیرد و مهندس فراموش میکند که هدف اصلیاش پیوند حمید و لیلا بوده و ممکن است اگر دیر کند، اوضاع به هم بریزد. پس یک بار دیگر موضوع ازدواج را مطرح میکند و رودست میخورد. این وسط یک تصادف و گرفتاریهای دیگر باعث میشود تا مهندس قطع امید بکند اما لیلا که به او دل بسته، دنبالش میرود و ردش را پیدا میکند. 2- فیلمنامه: یک کلاس آموزشی برای نحوه نزدیک شدن به قصههای کلیشهای یک مهندس بی دست و پا و یک خانم دکتر سفت و سختی که به تدریج نرم میشود، اساس فیلمنامه "نوک برج" است. همین نکته ساده درباره این دو شخصیت اصلی، باعث به وجود آمدن موقعیتهای بانمک میشود. قصه از جایی شروع میشود که فکر میکنیم شؠ " کسانی که «باغهای کندلوس»، «بازنده» و «مجردها» را دیده بودند، تقریبا یقین داشتند که بازیگر معروف سینمای ایران از دست رفته و عمر بازیگریاش تمام شده... " صیتهای اصلی، حمید و شیما هستند اما به مرور، آنها به حاشیه میروند و بزرگترهایشان جای آنها را میگیرند. ابتدا که به خلاصه داستان نگاه میکنیم، اصلا تصور نمیکنیم که با یک ملودرام نیمه کمدی روبهروییم، اما تماشای فیلم، ما را وارد دنیای ساده و بیشیله و پیله آدمهایی میکند که پشت ظاهر غلط اندازشان، یک معصومیت و کودکی بکر و دست نخورده دیده میشود. سروش صحت که با کارهای تلویزیونیاش معروف است، نشان میدهد که روی خیلی از جزئیات سینما هم تسلط دارد. او از کلیشههای معروف فیلمهای عامه پسند به بهترین نحو بهره میگیرد و در شخصیت پردازی، وارد چیزهای پیچیده و اعصاب خردکن نمیشود. ما با یک سطح بیرونی و آشکار شخصیتها طرف هستیم و نه با تمایلات درونی و فلسفی آنها. بنابراین خطر غلتیدن به ورطه ساده انگاری وجود دارد اما نویسنده فیلمنامه، با دور زدن همه کلیشهها، هدف متفاوتی را دنبال میکند. در کنار این مهم، ما با فیلمنامهای روبهرو هستیم که پر است از دیالوگهای شوخ و بامزه. یک جا مهندس در پاسخ به سوال دوستش که "شیری یا روباه؟" میگوید: رولاغ؛ یعنی هم روباه، هم الاغ!" دوست مهندس، منشی دکتر، نگهبان بیمارستان، پدر حمید و چند تا آدم دیگر، که در رابطه با شخصیتهای اصلی و ماجرای اصلی حضور دارند، جان تازهای به فیلمنامه میدهند. به اینها میگویند شخصیتهای مکمل و نه مشتی آدم حاشیهای که در بسیاری از فیلمها میبینیم. 3- کارگردان؛ یک آدم کار کشته چطور میتواند خودش را از بحران نجات بدهد؟ "گل یخ" فیلم بدی از کار درآمد. کیومرث پوراحمد پس از چند سال گرفتاری و مشکلات، فرصتی نصیبش شد تا یکی از فیلمهای قدیمی سینمای ایران را بازسازی کند اما نتیجه کار ناامیدکننده بود. بحثهای زیادی به وجود آمد که همهشان حکایت از این داشتند که چرا کارگردان خوبی مثل کیومرث پوراحمد، باید فیلم بدی مثل "گل یخ" بسازد؟ تازه این فیلم فروش خوبی هم نکرد و این یک زنگ خطر جدی بود. همزمان با اکران "گل یخ" پوراحمد "نوک برج" را شروع کرد و خیلی زود اثر جمع و جورش را آماده کرد و تهیهکنندگان هم ترجیح دادند فیلمشان را نمایش بدهند تا این که آن را برای شرکت در جشنواره، چند ماه نگه دارند. خیلی عجیب است که تا پیش از نمایش "نوک برج" همه از بد بودن و ضعیف از کار درآمدن آن حرف میزدند، حتی خود کسانی که در تولید این فیلم نقش داشتند. انگار این یک حربه تبلیغاتی بود برای پایین آوردن انتظارها تا تجربه «گل یخ» تکرار نشود. " نیکی کریمی که با ساختن اولین فیلم بلندش و شرکت در جشنوارههای مختلف، داشت وارد فاز تازهای میشد، با «نوک برج» یک بار دیگر توانایی خودش را به رخ کشید... " این حربه موثر افتاد. «نوک برج» هم خوب میفروشد و هم خوب مورد توجه منتقدان قرار گرفته و این میتواند شروع دوبارهای باشد برای کارگردانی که دوستش داریم. 4- بازیگران؛ وقتی نقابها کنار میروند همه چیز سر جای خودش قرار میگیرد کسانی که «باغهای کندلوس»، «بازنده» و «مجردها» را دیده بودند، تقریبا یقین داشتند که بازیگر معروف سینمای ایران از دست رفته و عمر بازیگریاش تمام شده. محمدرضا فروتن، در این فیلمها، سعی میکرد از یک روش خاص، برای درآوردن نقشها استفاده کند. مثلا برای نشان دادن عصبانیتش، رگ گردنش را نشان میداد و سرخ میشد یا دستهایش را موقع راه رفتن یک جور خاصی تکان میداد و غیرقابل تحملتر از همه، جویده جویده حرف میزد و تن صدایش را هم تغییر نمیداد. این جوری بود که داشتیم از دست او پاک کلافه وناامید میشدیم. در«نوک برج» هم بازی فروتن درخشان نیست اما خیلی فرق دارد با کارهای اخیرش. یعنی یک جاهایی خوب است و یک جاهایی بد. ولی قضاوت درباره بازیاش را میگذاریم کنار و به چیز دیگری اشاره میکنیم که ممکن است تعجب خیلیها را به دنبال داشته باشد؛ محمدرضا فروتن در «نوک برج» یکی از ترانههای قدیمی و فولکلوریک ایرانی را خیلی خوب اجرا میکند. یعنی ثابت میکند که استعداد خوانندگی هم دارد. کیومرث پوراحمد که در زمینه موسیقی ایرانی، یک علاقهمند، متخصص و صاحب نظر است، در فیلم آخرش، بهتر از هر زمان دیگری، نشان میدهد که چقدر خوب میشود از طریق این حربه، به حال وهوای فیلم، جان تازهای داد و موقعیتها را بهتراز آب درآورد. نیکی کریمی که با ساختن اولین فیلم بلندش و شرکت در جشنوارههای مختلف، داشت وارد فاز تازهای میشد، با «نوک برج» یک بار دیگر توانایی خودش را به رخ کشید. اهمیت شخصیت او در این فیلم به این دلیل است که دو تا روحیه متضاد را از خودش نشان میدهد؛ ابتدا آدم خشک و عصبی و «نرو»یی است که هیچ جور نمیشود تحملش کرد. سپس آدم تازهای میشود و رفتارهای جالبی را از خودش به نمایش میگذارد. صحنههای بامزه بازی او جاهایی که پرستار بیمارستان را با نام دیگری صدا میکند، یا مثل بچهها گریه میکند یا جلوی کلی آدم شتلق میخواباند تو گوش مهندس. نیکی کریمی در اوج پختگی و مهارت است و حیف است که او حرفه اصلیاش را کنار بگذارد. بازیگرهای دیگر فیلم هم خیلی خوب از عهده نقشهایشان برآمدهاند. امیرحسین صدیق نقش دکتری را دارد که دوست مهندس است. صحنههای مربوط به گفتوگوهای او، خیلی خوب از آب درآمده، یا صحنههایی که در آن تلاش میکند تا راههای عاشق شدن را به دوست «ببو»ی خود یاد دهد. لیلی رشیدی منشی خانم دکتر است که مدام دارد کتاب میخواند وهنگام ورود مهندس، او را معطل نگه میدارد. بابک انصاری بازیگر فیلم «شهر زیبا» در این فیلم حضور جالب توجهی دارد و خیلی باید دقت کنیم تا او را به جا بیاوریم. به اینها باید اضافه کنیم نگهبان بیمارستان را و خانمی که عضو هیات مدیره ساختمان است و خیلیهای دیگر که نقشهای کوتاهی دارند و در کلیت فیلم خیلی خوب جا افتادهاند. 5- نوک برج؛ فیلمی ساده، سرراست، خوب، صمیمی، تماشاگرپسند، آبرومند، سرگرمکننده همه اینها ویژگیهای «نوک برج» است اما این فیلم شاهکار نیست، اثر بسیار خوبی هم در کارنامه کسی نیست که «قصههای مجید» را ساخته و سالهاست که در عرصه کارگردانی مطرح است. اما در غوغا و بینظمی و سر در گمی کنونی سینمای ایران، در شرایطی که فیلمهایی مثل «شارلاتان» و امثال اینها یکهتازی میکنند، فیلم شریفی است. قصه اصلی پوراحمد، سرگرم کردن تماشاگران است و برای سرگرم کردن تماشاگران از هر حربه مبتذل و پیش پا افتادهای استفاده نمیکند. او در کارش مسلط است و خوشحالیم که پس از تجربه ناامیدکننده «گل یخ» با فیلمی سر و کار داریم که در شأن کیومرث پوراحمد است. «نوک برج» فیلم بدون ایرادی نیست؛ عنوان بندی اولیهاش مثل بعضی از سریالهای شبانه تلویزیون است، دقایق اولیهاش را تقریبا باید تحمل کرد و بعضی از صحنههایش خوب از کار درنیامده، اما فراموش نکنیم که با یک کمدی - ملودرام طرفیم که هیچکدام از صحنههایش جدی نیستند و رسیدن به این فانتزی مهارت زیادی را میطلبد؛ این که بعضی از صحنهها لوس از آب درنیایند و توی ذوق تماشاگر نزنند. «نوک برج» نیازکنونی سینمای ماست تا تماشاگر را به سینما بکشاند و خون تازهای به رگهای سینما وارد کند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 434]