تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):هر كس به خدا توكل كند، مغلوب نشود و هر كس به خدا توسل جويد، شكست نخورد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820599417




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عطار،تمثیل وسمبولیسم عرفانی(1)


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عطار،تمثیل وسمبولیسم عرفانی(1)

سیّد حسن حسینیاگر روزی ژاپنیها همت كنند و ما در برنامه‌های مخصوص كودكان و نوجوانان در یكی از شبكه‌های تلویزیونی خودمان، شاهد پخش اولین قسمت از كارتون‌ِ منطق‌الطیر باشیم، شاید دست‌اندركاران نقاشی متحرك در ایران پی به ارزشهای تصویری این منظومة عرفانی بی‌نظیر ببرند.تمام شخصیتهای منظومه منطق‌الطیر پرندگان هستند و هر پرنده نماد یك «تیپ» بشری. سلوك این مرغان به سمت قاف و به رهبری ه‍ُدهد و گذشتن از هفت وادی و سرانجام پی بردن به این راز شگفت كه سی مرغ باقی‌مانده از آفات و بلایای راه پرفراز و نشیب سلوك، فرق و فاصلة چندانی با «سیمرغ» پادشاه مرغان‌ ـ ندارند، بدنه منظومه‌ای عرفانی را تشكیل می‌دهد كه در نهایت تفسیری مجسم و بصری از این حدیث می‌تواند بود كه:« م‍َن‌ْ ع‍َر‌َف ن‍َف‍ْس‍َه ف‍َق‍َد‌ْ ع‍َر‌َف ر‌َب‍َّه. -- خودشناسی، پیش‌درآمد خداشناسی است » .***پرواضح است كه برای این داستان پرشخصیت و پرحادثه، پیامهای دیگری هم می‌توان ارائه كرد، اما قصد ما از طرح این نكته در این بحث تأكیدی جداگانه بر میل شدید عطار به داستان‌پردازی در كلیة آثار منظوم او و نیز داستان‌پردازی نمادین در منطق‌الطیر است. گفتنی است كه منظومة بلند منطق‌الطیر در بطن خود حاوی حكایات كوتاهی نیز هست كه هر از چندی ه‍ُدهد ـ رهبر و راهنمای مرغان ـ برای رفع شبهات و توجیه ضرورت سلوك برای دیگر مرغان، ارائه می‌كند.به نظر نگارنده یك دوره مطالعه كامل آثار منظوم عطار برای قصه‌نویسان و نیز قلمزنان عرصه فیلمنامه‌نویسی می‌تواند دربردارنده تجربه‌های گران‌قیمتی باشد كه بسیاری از ما با عطش فراوان در لابه‌لای متون نقد ادبی غرب شیفته‌وار به دنبال آنها هستیم .برای مثال داستان بلند «زن صالحه» در الهی‌نامه عطار دربردارنده تمام عناصر داستانی و شیوه‌ها و شگردهایی است كه در متون كلاسیك قصه‌نویسی بر آنها تأكید فراوان شده است و می‌توان با كمی بذل ذوق و حوصله از این داستان بلند فیلمنامه‌ای جذاب و پرنكته و مناسب برای به تصویر درآمدن‌ آماده و ارائه كرد. فیلمنامه‌ای كه قهرمان آن زن پاكدامنی است كه در نهایت به مقام اولیاء‌ اللهی می‌رسد و این زن برای رسیدن به این مقام، آزمونهای سختی را پشت سر می‌گذارد كه هر كدام از آنها برای تباه كردن یك لشكر عظیم از مردان فیزیكی كفایت می‌كند!نگاه مثبت به زن در آثار عطار كه در میان شاعران عارف ما می‌توان گفت تقریبا‌ً به عطار اختصاص دارد، می‌تواند دستمایه ارزشمندی برای زنان كارگردان و فیلمنامه‌نویس سرزمین ما باشد و موجد آثاری كه در ذات و كردار طرفدار «زن» باشد نه در صورت و شعار. در كتاب ارزشمند مصیبت‌نامه نیز فراوان به حكایاتی برمی‌خوریم كه هم مناسب تبدیل به فیلمنامه برای نقاشی متحرك است و هم شایسته دیگر فیلمهای داستانی برای مقاطع سنی مختلف.به نظر شما آیا حكایت زیر ـ با كمی تغییر و تبدیل ـ قابلیت فیلمنامه‌ شدن برای كارتون ـ نقاشی متحرك ـ را ندارد:گشت پیدا یك كبوتر نازنینرفت موسی را همی در آستیناز پ‍َس‍َش بازی درآمد سرفرازگفت: ای موسی به من ده صید باز!رزق من اوست از منش پنهان مدارلطف كن روزی من با من گذارگشت حیران موسی عمران ازینمی‌توان شد ای عجب حیران ازینگفت این یك را امانم حاصل استوان دگر یك گرسنه، این مشكل است!زینهاری پیش دشمن چون كنمهست دشمن گرسنه من چون كنمگفت: اكنون هیچ دیگر بایدتگوشت یا خود این كبوتر بایدتباز گفتا: «گوشتی گر باشدمراضی‌ام به از كبوتر باشدم!»كاردی خواست از پی مهمان خویشتا ببرد پاره‌ای از ران خویشباز چون گشت ای عجب واقف ز رازشد فرشته صورت و گم گشت بازگفت: ما هر دو فرشته بوده‌ایمتا ابد از خورد و خ‍ُفت آسوده‌ایملیك ما را حق فرستاد این زمانتا كند معلوم اهل آسمان ـ‌شفقت تو در امانت داشتنرحمت تو در دیانت داشتن!شاید نخستین اشكالی كه در زمینه فیلمنامه كردن این حكایت لطیف به ذهن می‌رسد وجود شخصیت موسی(ع) است. داستانهایی از این دست را می‌توان به راحتی با تغییر دادن شخصیت از پیامبر حق به مردی متدین و مهربان یا احیانا‌ً گذاشتن یكی از شخصیتهای عرفانی به جای آن، از شعاع «اهانت به مقدسات» دور كرد.موقعیت نمایشی یا وضعیت دراماتیكی كه عطار در حكایت كوتاه زیر به وجود می‌آورد از توانایی عطار برای خلق قصه‌هایی كه بار بصری بالایی دارند و مناسب تصویر شدن نیز هستند، حكایت می‌كند:كشتی‌ای آورد در دریا شكستتخته‌ای زان جمله بر بالا نشستگربه و موشی بر آن تخته بماندكارشان با یكدگر پخته بماندنه ز گربه بیم بود آن موش رانه به موش آهنگ آن مغشوش راهر دو تن از هول دریا ای عجبدر تحیر بازمانده خشك‌لبزهرة جنبش نه و یارای سیرهر دو بی‌خود گشته نه شر و نه خیر!عطار در اینجا داستان را ناتمام گذاشته و فقط از موقعیت نمایشی به دست آمده به عنوان تمثیلی برای روز قیامت استفاده می‌كند:در قیامت نیز این غوغا ب‍ُو‌َدیعنی آنجا نه تو و نه ما بود!اما بر اهل فن پوشیده نیست كه این موقعیت داستانی ایجادشده، شایان بسط و توسعه بیشتر است. می‌توان ماجرای این موش و گربه را كه در میان دریای هولناك ناگزیر بر روی تخته پاره‌ای رودرروی هم قرار گرفته‌اند و از ترس دریا ـ‌ خطر مشترك ـ‌ زهره جنبیدن ندارند، ادامه داد و به نتایج متنوع و مطلوب رسانید.فیلمنامه‌نویس قرن بیستم می‌تواند به جای موش و گربه ـ‌ نماد دو دشمن ـ‌ یك سرباز ژاپنی و یك سرباز آمریكایی را انتخاب كند و به جای تخته‌پاره، جزیره‌ای متروك در دل اقیانوسی بزرگ را قرار دهد، و این دو را از كانال حوادث دراماتیك با هم درگیر كند و در نهایت به نتیجه‌ای برسد كه با دیدگاه خود از جنگ و تأثیر آن بر انسان، سازگار باشد.***شخصیت «دیوانه» در منظومه‌های عرفانی و به‌ویژه در حكایاتی كه عطار می‌آورد بی‌شباهت به شخصیت «دلقك» در آثار نمایشی شكسپیر نیست. فردی كه بی‌پروا حقایق را باز می‌گوید و در همه حال از گزند بزرگ و كوچك در امان است و خندة نابی كه بر لبها می‌نشاند گاه از های‌های گریه نیز تلخ‌تر است. «دیوانه» در آثار عطار گاه با خدا هم چون و چرا می‌كند و گاه به ضرورت دیوانگی و رهایی از قید و بند‌ِ «عقل دوراندیش» سخنانش با شطحیات عارفان بزرگ، عنان بر عنان می‌رود:شد به گورستان یكی دیوانه‌كیشده جنازه پیشش آوردند بیشتا كه بر یك مرده كردندی نمازمردة دیگر رسید از پی فرازهر زمانی مردة دیگر رسیدتا یكی بردند دیگر در رسیدمرد مجنون گفت: بر مرده، نماز ـ‌چند باید كرد كارست این دراز!كی توان بر یك به یك تكبیر كردجمله را باید كنون تدبیر كردهر چه در هر دو جهان دون‌ِ خداستبر همه تكبیر باید كرد راستبر در هر مرده‌ای نتوان نشستچار تكبیری بكن بر هر چه هست!!این حكایت نغز و دلنشین همان‌گونه كه پیش از این گفته شد به علت گره‌گشایی كلامی آن ـ كه كلام و عبارتی عارفانه و زیباست ـ اگر هم به «تصویر» بدل شود تأثیر و گیرایی هنری چندانی نخواهد داشت. اما صرف آگاهی از این نحوه حكایت‌پردازی و آشنایی با ظرافتهای كلامی به یقین برای نویسندگان سودمند خواهد بود. خواننده اهل ـ به‌خصوص آن كه دغدغه نوشتن دارد ـ با خواندن حكایتهایی از این دست در مصیبت‌نامه عطار ناگاه به حكایتهایی می‌رسد كه شایستگی بسیاری برای بازنویسی به شكل داستان یا فیلمنامه امروزی دارد. مثل حكایت زیر:خاركنی كه به سختی گذران معیشت می‌كرد روزی حضرت موسی(ع) را می‌بیند كه عازم كوه طور و گفت‌وگو با خداوند است:دید موسی را كه می‌شد سوی طورگفت از بهر خداوند غفوراز خدا در خواه تا هر روزی‌اممی‌فرستد بی‌زحیری روزی‌امحضرت موسی(ع) به كوه طور می‌رود و پیام پیر خاركن را به حق تعالی می‌رساند. حق تعالی می‌فرماید كه به او بگو كه فقط دو حاجت می‌تواند از من طلب كند:باز آمد موسی و گفت از خدانیست جز دو حاجتت اینجا روا!اگر تا همین جای داستان به ذهن خواننده همان مشكل قدیمی یعنی حضور پیامبر خدا و از آن بالاتر صحبت با ذات حق، خطور كرده است باید گفت كه در فیلمنامه می‌توان این بخش از داستان را با توسل به شیوه‌های سنتی در كارتونهای «هزار و یك‌شبی» یعنی پیدا كردن چراغ جادو یا شیشه عمر غول و نظایر آن به شكل دیگری تأمین كرد. به لحاظ داستانی، اهمیت در روبه‌رو شدن مرد خاركن با دو آرزو است!مرد شد در دشت تا خار آوردو آن دو حاجت نیز در كار آوردپادشاهی از قضا در دشت بودبر زن آن خاركش بگذشت زودصورتی می‌دید بس صاحب جمالدر صفت ناید كه چون شد در جوالشاه گفتا كیست او را باركشآن یكی گفتا كه پیری خاركشدر زمان فرمود زن را شاه دهرتا كه در صندوق بردندش به شهروقتی پیر خاركش از بیابان به كلبه خود باز می‌گردد، اطفال خویش را گریان و نالان از دوری مادر می‌بیند:دید طفلان را جگر بریان شدهدر غم مادر همه گریان شدهباز پرسید او كه مادرتان كجاستقصه پیش پیر برگفتند راستپیر، سرگردان شد و خون می‌گریستزانكه بی‌زن هیچ نتوانست زیستدر اینجا پیر از درماندگی به یاد دو حاجتی كه خدا به او وعده داده بود، می‌افتد. وقت آن است كه حاجت اول را از خدا طلب كند:گفت یارب بر دلم بخشوده‌ایوین دو حاجت را توا‌َم فرموده‌اییارب آن زن را كه می‌دانی همیاین زمان خرسیش گردانی همی!پیر بعد از طلب كردن حاجت اول از خداوند، برای تدارك‌ِ نان اطفال و با اوقاتی تلخ‌تر از زهر، روانه شهر می‌شود.شاه ستمگر هم وقتی از شكار فارغ می‌شود به خادم مخصوص دستور می‌دهد كه صندوق را بیاورد:شاه چون در شهر آمد از شكارگفت آن صندوق ای خادم بیارچون در صندوق بگشادند بازروی خرسی دید شاه سرفرازشاه وحشت‌زده و از بیم اینكه زن، پری یا جن باشد دستور به برگرداندن «خرس» به جای اولش می‌دهد.از آن طرف هم مرد خاركن، بعد از فروش پشته‌های خار، برای اطفال خود نان می‌خرد و به كلبه خویش بازمی‌گردد:دید خرسی را میان كودكاندر گریز از بیم او آن طفلكان!خاركش چون خرس را آنجا بدیدگفتیی یك تشنه صد دریا بدیدو در اینجا خاركش، حاجت دوم را هم از خدا طلب می‌كند:گفت یارب حاجتی ماندست و بسهمچنانش كن كه بود او آن ن‍َف‍َسخرس شد حالی چنان كز پیش بوددر نكویی گوییا زان بیش بودچون شد آن اطفال را مادر پدیدهر یكی را دل ز شادی برپرید!!قصه و بدنه دراماتیك آن در اینجا به پایان می‌رسد. اوضاع همچنان می‌شود كه از این پیش هم بود! اما پیر خاركش به ناسپاسی خود ‌آگاه شده و با بیدار دلی تمام پی به كیمیای قناعت می‌برد:مرد را چون آن دو حاجت شد رواآمد آن فرتوت غافل در دعاناسپاسی ترك گفت آن ناسپاسكرد حق را شكرهای بی‌قیاسگفت یارب تا نكو می‌داری‌امقانعم گر همچنین بگذاری‌امپیش از این از ناسپاسی می‌گداختقدر آن كز پیش بود اكنون شناخت!ادامه دارد ...فصلنامه شعرسید حسن حسینی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 918]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن