واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: یک لحظه چشمانتان را روی هم بگذارید، فکر کنید الان سال 68 است. شما 18 سالتان است و نقش مکمل یک فیلم متوسط با نام "وسوسه" را بازی کردهاید، هیچکس شما را نمیبیند، هیچکس شما را نمیشناسد. یکهو سال 69 فرا میرسد و شما با کلی رنگ و لعاب و تغییر در ظاهرتان میشوید عروس فیلم "عروس" . "عروس" که در سال 70 اکران میشود ناگهان و یک شبه به مشهورترن بازیگرایرانی تبدیل میشوید با کلی هوادار و کلی طرفدار. تهیهکنندهها برایتان سر و دست میشکنند، فیلمنامههاست که به سویتان سرازیر میشود. ولی شما حواستان هست، نمیخواهید مبتذل شوید. عاقلانه رفتار میکنید در حالیکه هنوز بیست سالتان نشده. "ردپای گرگ" کیمیایی را بعدش کار میکنید. یک سال صبر میکنید تا داریوش مهرجویی سراغتان میآید و دو شاه نقش "سارا" و "پری" را به شما میسپرد و شما هم الحق خوب از عهدهاش بر میآیید. تازه بیست و سه ساله شدهاید ولی سختگیریتان را حفظ کردهاید. نه نه. هنوز زود است. چشمهایتان را باز نکنید. حاتمی کیا به سراغ شما آمده است با دو پیشنهاد اساسی، "برج مینو" و"بوی پیراهن یوسف". رد کردنی نیست، بازی میکنید. خوب هم بازی میکنید. هنوز بیست و پنج سالتان نشده ولی گزیده کارید با هفت فیلم درست و حسابی. همه جا تحسین میشوید و کلی جا افتادهاید. "سایه به سایه" ژکان متوسط از آب در میآید و دیده نمیشوید اما خب ژکان است دیگر. روی کسی که "مادیان" ساخته را که نمیشود زمین انداخت. "روانی" فرهنگ و "تختی" افخمی و "دو زن" میلانی شما را به عنوان یک ستاره پرفروش تثبیت میکند ولی پای فیلمهای متوسط را به کارنامه بازیگریتان باز میکند. آن وسطها مشکلاتی هم پیش میآید و "چهره" سیروس الوند را نمیتوانید بازی کنید. کنارش "دختران انتظار" و "سیب سرخ حوا" و "میکس" و "بازیگر" را هم بازی میکنید. "نسل سوخته" ملاقلی پور را هم. هنوز سیسالتان نشده. چشمتان خسته شد. کمی صبر کنید. شما ده سال است بازیگر شدهاید. بازیگر که چشمش زود خسته نمیشود. "نیمه پنهان" دومین همکاریتان با تهمینه میلانی است. در این فیلم سرمایهگذاری هم میکنید. "هزاران زن مثل من" و "واکنش پنجم" و بعد "دیوانه از قفس پرید" شما را کم کم در نقش یک زن زجر کشیده جا میاندازد و به خاطر این دو فیلم آخر سیمرغ فجر را میگیرید. در جشن تولد سی سالگیتان با دستیاری و تصویربرداری برای عباس کیارستمی کم کم به فکر فیلمسازی میافتید و از همین جا شیب تند بازیگریتان رو به پایین شروع میشود. یک مستند میسازید؛ "داشتن یا نداشتن" . آن لابهلاها دست به کار ترجمه هم شدهاید. کتاب زندگینامه "مارلون براندو" ، یک مجموعه هایکو و "نزدیکی" حنیف قریشی را هم ترجمه میکنید که چند باری چاپ میشود. حالا شما کلی فیلم بازی کردهاید، کلی جشنواره رفتهاید کلی جایزه گرفتهاید و تازه کلی برای جشنوارهها داوری کردهاید. اعتماد به نفستان بالا رفته، دست خودتان هم نیست. دیگر دوست دارید کم کاری پیشه کنید و بیشتر سعی میکنید فیلمسازی یاد بگیرید. بالاخره فیلم بلندتان را در سی و سه سالگی میسازید ؛"یک شب". از فیلم استقبالی نمیشود. منتقدان هم خوششان نمیآید. فیلم به کما میرود و شما دلخور میشوید . شانس هم بهتان روی خوش نشان نمیدهد. "باج خور" و "جعبه موسیقی" را که با فرزاد موتمن کار میکنید خوب از آب در نمیآید. در فیلمسازی هم بدشانسید. فیلم دومتان " چند روز بعد" هم گرچه امیدوارکنندهتر است اما اکران نمیشود . بر خلاف فیلمهای مخاطب خاصی که ساختهاید، در دهه چهارم عمرتان سختگیری رابه کلی کنار میگذارید. ظاهرا هر پیشنهادی را میپذیرید و میزنید به کار فیلمهای بازاری مثل "شام عروسی"و "زنها فرشتهاند". فیلمهایی مثل "چه کسی امیر را کشت" ،"زن دوم" ، "شبانه روز" و حتی "شیرین" کیارستمی هم شما را نجات نمیدهد وامتیازی برایتان محسوب نمیشود. شما جز سال 83 و75 و 72 در تمامی این 20 سال روی پرده بودهاید ولی در این چند ساله اخیر، حسرت یک فیلم درست و درمان را به دل علاقهمندانتان گذاشتهاید. سال 87 کلا بیخیال اعتبارتان میشوید و "دو خواهر" را کار میکنید و "آقای هفت رنگ" را. برای اولین بار با گلزار و عطاران همبازی میشوید و با محمود بهرامی. کنارش هم نمایشگاه عکس برگزار میکنید و داد بعضی عکاسها را در میآورید. بالاخره شهرت است دیگر. میشود خیلی کارها با آن کرد. وقتی آن فیلمساز قدیمی پا توی کفش حافظ و سعدی میکند و این یکی بازیگر نمایشگاه عکس و مجسمه میگذارد چرا شما نکنید؟ راستی قبل از اینکه چشمهایتان را باز کنید بگوئید ببینم چهتان شده؟ چه شد که یکهو تصمیم گرفتید همه اعتباری راکه در دهه 70 برای خودتان جمع کرده بودید به باد بدهید؟ واقعا بازیگر گزیده کار دهه 70 و اوائل 80 کجا رفت؟ شما به عنوان سینماگر و ستاره سینمای ایران روی فرش قرمز کن هم قدم زدهاید و داور افتخاری این معتبرترین جشنواره جهان بودهاید. اما آیا وقتی جلوی دوربین عکاسها روی ردکارپت ژست میگرفتید، یادتان مانده بود که بازیگر سارا و پری و دو زن و برج مینو هستید؟ یا نه، توی ذهنتان داشتید دیالوگهای "دو خواهر" را مرور میکردید و برای مبلغ قرارداد "آقای هفت رنگ" نقشه میکشیدید؟ چشمهایتان رابازنکنید. اگر باز کنید دیگر نیکی کریمی نیستید ها؟ پس باز نکنید. اول جواب این سوالها را بدهید، بعد. کسی جز شما نمیداند چرا بعد از 20 سال بازیگری چهلمین فیلمتان باید بشود "آقای هفت رنگ"؟ راستی چند روزی هم از تولد سی و هشت سالگیتان گذشته. تولدتان مبارک. حالا امید هوادارانتان به "محاکمه در خیابان" کیمیایی است. فکر میکنید اتفاق تازهای بیفتد؟ ای بابا چرا چشمهایتان را باز کردید؟ پس من حالا جواب سوالهایم را از کی بگیرم؟ منبع: 30nema.com
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 609]