پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1848121272
متن کامل گفت و گوی سیامک رحمانی با حامد بهداد
واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: تاریخ انتشار: دوشنبه 3 مرداد 1390 | تعداد مشاهده : 892 | ارسال به دوستان متن کامل گفت و گوی سیامک رحمانی با حامد بهداد دارم محافظهكار ميشوم. عاقلتر ميشوم. منطقيتر ميشوم ... سینمای ما- دارد اتفاق ميافتد. اين را در عكسهايش ميتوان ديد. در حرف زدنش و راه رفتنش و حتي. دارد به بلوغ ميرسد؟ به پختگي چهل سالگي؟ در نگاهش چيزهايي ميتوان ديد. وقتي كه به دور دست نگاه ميكند و ساكت ميشود. به ياد گذشته ميافتي و حامدي كه ناگهان داشت ستاره ميشد؛ برقآسا. داشت پلهها را دوتا يكي ميكرد. ياد آن چشمهاي شرربار ميافتي. آن لحن بيمهابا كه رعايت هيچ چيز و هيچكس را نميكرد. تيتر همه مصاحبههايش حكايتي از حرارت و غرور بود، و عكسهايش و حالا... فيلم جرم كه هنوز بر پرده بود، خودش خواست كه با هم به تماشايش برويم. گفتم مدتهاست فيلمهاي كيميايي را نميبينم. گفت بيا. يك روز وسط هفته، سر ظهر رفتيم به سينما ايران. معلوم است كه وقتي ستاره به معبد پا ميگذارد چه ميشود؛ همه ميخواهند با او عكس بياندازند و كنارش بايستند. و چند دقيقه بعد در گوشه سالن خلوتي كه به تعداد انگشتان دست تماشاچي دارد، اين حامد بهداد است كه به تماشاي جرم نشسته است. يك فيلم ديگر از كيميايي كه بيشتر حسرت برميانگيزد تا چيز ديگر «ولي قاببنديها رو نگاه كن. خداس!» اين را حامد ميگويد. در كنار همه اعترافهايش، در كنار غرغرهايي كه «اين صحنه رو بايد بهتر بازي ميكردم ولي...» در كنار وقتي كه مونولوگ ميگويد روي صندلي سينما مشتهايش گره ميشوند. دو تا خاطره از پشت صحنه ميگويد، يك آه بلند و لبخندهايي كه به سرعت ميآيند و ميروند. حرفهايي كه ميزند اغلب قابل چاپ نيستند. خصوصيتر از آنند كه بخواهد رسانهايشان كند. پيش خودم ميگويم، اگر چهار، پنج سال پيش بود، هيچ ابايي نداشت از اينكه همه حرفهايش را بريزيم روي دايره. ولي امروز... حامد بهداد به تاييد قريب به اتفاق سينماييها از استعدادهاي يكه ماست. اما هنوز فيلم تاريخياش را بازي نكرده. قيصر و هاموناش را بازي نكرده. به او كه اينها را ميگويم برايش يك عالمه جواب دارد. به او ميگويم اين جوابها جاي آن فيلم معركهاي را كه هنوز بازي نكردهاي نميگيرد و با تواضع ميگويد كه هنوز سوت آخر مسابقه را نزدهاند. كه هنوز خيلي از وقت مانده. او كه يك روز با ادعاي براندو شدن به سينماي ايران آمد، حالا حامد بهداد است و غبطهبرانگيز. ميگويد يك راند ديگر از حضورش در سينما به پايان رسيده و اين آغاز راندي ديگر است. مدتها مشت زده و با همه وجود جنگيده، خودش ميگويد امروز يك بوكسور آبديده است، از آن رقص پا شايد ديگر خبري نباشد اما ميتواند مشتها را توي صورت جمع كند و تحمل كند، و در آخر با يك ضربه فني بازي را ببرد. اگرچه تصور ببر غران در اين نماهاي ساكن كمي سخت است. ميگويم نكند... ميگويد نترس. .................................... * يك بار درباره پركاريهايت گفتي من مجبورم به خاطر مشكلات و مسائل مالي زياد كار كنم. هنوز آن دوره نگذشته؟ هنوز دغدغه مسائل مالي داري؟ آن دوره گذشته اما هنوز آسايش ندارم. * در يكي دو سال اخير باز هم خيلي پركار بودي، بازهم به پولش نياز داشتي؟ 10 تا كار كردهام ممكن است كه دو تا از آنها را دوست نداشته باشم اما هشت تايش را واقعا دوست دارم. هركدام از بازيگران دوره قبل مثل بهروز وثوقي، ناصر ملكمطيعي و فردين بالاي 100 تا كار در كارنامهشان بوده چون سينما وجود داشته اما الان معتقدم كه صدا و سيما از منظر نمايش مردم را فريب ميدهد، نقطهنظرهاي شخصياش را در قالب نمايش به مردم تحميل ميكند و هيچگونه خلاقيتي در آن ديده نميشود. كدام دفعه آقاي تلويزيون آمده يك رمان را آورده و گفته چون اين رمان الان خيلي گل كرده شما براساس اين رمان بنويس و سريال بساز. اما صداوسيماي آن موقع سناريوهايش را به ناصر تقوايي ميداده. ميبينيد كه الان اينطور نيست اثرهاي سخيف را در قالب سريال و برنامه تلويزيوني به مردم تحويل ميدهند. مردم هم فقط گول ظواهر را ميخورند اما محتوا نمينوشند. كارگردانها كه فقط تعداد آثارشان رفته بالا و اين اصلا ارزشي ندارد. شايد اگر زياد كار كني كار خوب هم بيشتر به پستت بخوره، براي خودم هم خوب است.پيچ و مهرههاي زنگزدهات را روغنكاري ميكني. به نظرم آره. بايد بيشتر و بيشتر كار كرد. * پس چرا هديه تهراني اينقدر كم بازي ميكند؟ اتفاقا من مخالف صددرصدش هستم، چهار سال از سينما دور بود و بعد از چهار سال فيلم «هفت دقيقه تاپاييز» را كه خود من هم در آن بازيگر بودم بازي كرد كه چي؟ درست است كه يك سفري هم به درونش داشته اما بعد از چهار سال بازي كرد كه چي؟ * خب بعد از چهارشنبهسوري اين فيلم را بازي كرد. شايد خودش را كنترل كرد كه بازي بد نداشته باشد. همين؟ خب كه چي؟ مثلا در اين فيلم چه شد؟ چهار سال نبود و كلي بازيگر الكي جاي او را گرفتند. او هم در ميانسالي است و عمرش دارد ميرود. نكند او سنش متوقف شده؟ مگر هنوز در 22 سالگي مانده؟ اتفاقا من با اين كارش مخالفم. او بايد در اين سينما سالي يك بار بازي ميكرد. همه كارگردانها و تهيهكنندهها ميخواهند كه او در فيلمشان بازي كند. همه ميخواهند، پس بايد بازي ميكرد. اگر سينما سالم بود فيلم اصغر فرهادي بايد 20 ميليارد ميفروخت. ما ديگر چه آدمهايي هستيم كه از پنج ميليارد تومان خوشحال ميشويم. فيلم جناب كيميايي بايد حداقل سه ميليارد ميفروخت چون از جريان خوب سينماست. هديه هم بايد بازي كند. يكي از دلايلي كه بازي نميكند اين است كه ميداند آن دستمزدي كه حقش است را كسي به او نميدهد. خب اين حقش است چرا به او نميدهيد؟ نيكي كريمي، حميد فرخنژاد و ليلا حاتمي هم همينطور. هم بهرام رادان هم رضا گلزار. البته رضا يك ستاره است و ما كور بوديم و بددل و سخيف و بدنيت كه چشم ديدنش را نداشتيم. او براي اين سينما سهم مهمي ميتوانست داشته باشد. * با بازيگراني كه ميفروشند مخالفي مثل الناز شاكردوست كه از اين فيلم به آن فيلم ميرود. مگر تو دروغگويي؟ چرا دروغ ميگويي كه الناز شاكردوست ميفروشد، او كجا ميفروشد؟ فقط يك نفر ميفروشد كه آن هم رضا گلزار است. ايرادي كه من در برنامه هفت گرفتم مربوط به تهيهكنندهها بود. تهيهكنندهها خيلي بيجا ميكنند كه گلزار را به فيلمهاي سخيف ميبرند. چرا او را نميبرند در فيلمهاي فرهنگي كه آن فيلمها بيشتر بفروشد. چرا از وجود او استفاده نميكنيم؟ مگر بهروز وثوقي نميفروخت، تاثير اسفنديار منفردزاده و مسعود كيميايي در زندگي او را ناديده نگيريد. آيا جنم نيكي كريمي و هديه تهراني همين بود؟ يكي از دوستان صميمي همين هديه تهراني، نعمت حقيقي بود. او آدم كمي بود؟ نميتوانست در زيباييشناختي هديه تهراني تاثيري داشته باشد؟ كمااينكه من در مجاورت دوستان سينمايي و دانشجويم در طول همين سالها كلي چيز ياد گرفتم. اما با رضا گلزار كار بدي كردند. اين هم برميگردد به بردهداري كه گفتم. كافي بود رضا گلزار را يكي از همين تهيهكنندهها به جاي اين همه فيلم سخيف دستش را ميگرفت و به يك فيلم روشنفكري ميبرد. اين ظلمي است كه تهيهكنندهها به ما كردند. هرچند كه حالا ميبينم ديگر سينماي ايران اشباع شده از وراجيهاي مسموم سينماگران مبتذل. * مگر كارگردانها در اين بين نقش ندارند؟ مگر آنها نميتوانند انتخابشان را بكنند؟ اگر به گلزار بگويند بيا به يك فيلم درست و حسابي معلوم است كه ميآيد. با پايينترين دستمزد هم ميآيد. آنها جرات سروكله زدن با اين بازيگرها را ندارند. نميخواهند يك بازيگر را تربيت كنند. و من ميپرسم آخه چرا؟ وقتي او ميتواند اين همه بفروشد چرا نه؟ همان كاري كه حميد نعمتالله و اصغر فرهادي هم در فيلمهايشان كردند. در هاليوود بازيگر بعد از مدتي تبديل به يك كارگردان حرفهاي ميشود. اما اينجا چرا نميشود؟ چون در آنجا بازيگر از آتيه خودش خبر دارد. چرا اين اتفاق يعني از بازيگري به كارگرداني رسيدن براي مل گيبسون و كلينت ايستوود ميافتد ولي براي بازيگران ما نه؟ فردين سلطان قلبها را ميسازد، فيلم به آن محشري، چرا؟چرا از كشتيگيري به بازيگري و كارگرداني ميرسد اما حالا ديگر يك بازيگر نميتواند از پيشرفت بهرهاي داشته باشد؟ از آيندهاش خبري نداشته باشد. چون راهش را درست نميرود. بازهم ميگويم كه من الان دارم فقط حرف فرهنگي ميزنم. راجع به مدرسه حرف ميزنم، راجع به دانشگاه حرف ميزنم. خاطرهاي دارم از خسرو سينايي كه ميگفت: «من و سهراب شهيدثالث رفتيم سلطان قلبها را ببينيم. مايي كه بچه روشنفكر بوديم رفتيم كه اين فيلم را مسخره كنيم. اما در نهايت جفتمون گريه ميكرديم و دستهايمان را از خجالت يكديگر روي صورتمان گرفته بوديم كه كسي نبيند ما داريم گريه ميكنيم». حداقل اين است كه آن فيلم احساس خوشي به آنها داده بود، يادتان نرود كه تهران روز تشييع جنازه فردين قرق شده بود. يادمان نرود كه اينها مفت به دست نميآيد، فردين زحمتش را كشيد. در اين قحطي فيلمنامه هم بايد فيلم خوب دست مردم داد، من نبايد خودم و بقيه را توجيه كنم. بيرون هوا كثيف است و هوش اغلب مردم متوسط است. من هم نابغه نيستم، هوش متوسطي دارم و با هوش متوسط كاركردن سخت است. * قبلا گفته بودي كه من نابغه هستم. بله من نابغه بازيگريام! اما من در خيابان نابغه نيستم. هرچه كارگردان و متن و دراماتورژي بهتر باشد جريان بهتري در سينما ايجاد ميشود. بايد براي رسيدن به چنين مطلوبي تمرين بيشتر داشت. * آن وقت امكان دارد كه با همه اين جريانهايي كه ميگويي ببينيم كه كارگردان شدي؟ چرا كه نه. راستش اين است كه براي اين سن و سالم بايد اين كار را بكنم و كمك ميخواهم. تو حاضري كه براي من دفتر بگيري؟ شماها كه روزنامهنگاريد حاضريد كه براي من مباشر و از اين جور چيزها درست كنيد و حقوقشان را هم بدهيد؟ اگر كمكم كنيد بله ميتوانم كه زودتر فيلمم را بسازم. * الان فكر ميكني در بازيگري كجا هستي؟ به آن چيزي كه ميخواستي رسيدهاي؟ اينجاكجاست كه من بخواهم بگويم كجاي اين دنيا هستم؟ كجا بايد باشم؟ من بيشترين توقعم از نمايندههاي مجلس اين است كه با ما همكاري كنند، اگر آنها سهل بگيرند همه چيز سهلتر اتفاق ميافتد. عمق بايد كنده شود كه حركت به وجود بيايد. ماموران وزارت ارشاد ميتوانند كمك كنند اما وقتي برعكس در مقابل سينما ايستادهاند چه توقعي ميماند؟ انگار عمدا با سينما بد هستند. اما شما نميتوانيد جلوي جريان را بگيريد. مگر توانستيد جلوي موسيقي زيرزميني را بگيريد؟ جلوي ماهواره و اينترنت را هم نميتوانيد بگيريد. اين روشها غلط است. جلوي كجروي را با تربيت درست ميتوانيد بگيريد، به جاي اينكارها كمك كنيد اوضاع فرهنگي درست بشود. * خودت پنج سال ديگر در چه مرحلهاي هستي؟ ايراني؟ هاليوودي؟ كارگردان شدهاي يا نه؟ آره ايران هستم. الان بحرانهاي زيادي را پشت سر گذاشتهام. فرصت براي فكر كردن ميخواهم. من چيزهاي زيادي براي آينده ميبينم. در همين مملكت هم ميمانم و كار ميكنم. * حامد بهداد، طرفدارهاي تو زيادند و من دليلش را نميفهمم. نه خيلي خوش قيافهاي، نه به خاطر وجود تو فيلمي به فروش وحشتناك ميرسد، نه اخلاق خوبي داري نه برايت حاشيه عجيبي به وجود آمده. اما يك محبوبيت غيرقابل فهمي داري خودت فكر ميكني براي چي؟ (با خنده) اتفاقا خوشسليقهها از تيپ و قيافه من خوششان ميآيد! آنهايي كه از... و... خوششان ميآيد بدسليقهاند! به خاطر اينكه من ميدانم كه دارم چيكار ميكنم. سره را از ناسره تشخيص ميدهم. با كاستيهاي خودم مواجه شدم. هميشه ممنون كمكهاي الهي هستم. هنوز هم همانم كه بودم. تو فكر ميكني چرا پرطرفدارم؟ * تو هيچ چيزي را مخفي نكردي و همه چيز را واضح و بيپروا بيان كردي همين هم به محبوبيتت خيلي كمك ميكند. دروغ نگفتن در جايي كه ما هستيم خيلي كمياب است. ناياب است. من به خودم دروغ نميگويم من برونريزي كردم. من تن به خيلي از كارهاي بد ندادم. من از كارهاي بد ميترسم. * ميخواهي بگويي عرضه رياكاري را نداشتي. فكر ميكنم توان رياكردن نداشتم. اما منتقد بايد وجود داشته باشد كه من را نقد كند تا من خودم را اصلاح كنم. من رياكار نيستم. رياكاري هوش ميخواهد و من ندارم. همان بهتر كه معصوميتم را حفظ كنم. * خيليها به اين خاطر طرفدار تو هستند كه عاشق جنون و سركشي تو شدهاند. آدم بدي نيستم. ممكن است عصبي بشوم چون حساسم، كاسه صبرم لبريز ميشود، بهم برميخورد، زبانم بند ميآيد، عاجز ميشوم و احساس عجزم را با صداي بلند ميگويم. اطرافيان، همانهايي كه ادعاي اخلاق دارند انگشت ميگذارند روي نقطه ضعف آدمها. من با همايون اسعديان بارها بحثم شده اما هيچوقت او دست روي نقطه ضعف من نگذاشته، من را تحقير و تخريب نكرد. شرف داشت. در مقام تهيهكننده و كارگردان از موضع بدي نگاه نكرد. بعضيها انگشتشان را روي زخم ميگذارند، اين زخم هنوز خونش بند نيامده زخم ديگري ميزنند. من در كودكي و نوجوانيام صدمه زياد ديدم. حالا دارم خودم را درمان ميكنم. رامبد جوان هيچوقت با من از اين كارها نكرد. يادم نينداخت كه چه مشكلات و كمبودهايي دارم. بعضيها يادت مياندازند كه تو هيچي نيستي. فرض كن من استاد دانشگاه هستم و يك عده شاگرد آمدهاند از من بازيگري ياد بگيرند؛ آنها من را بهعنوان استاد قبول دارند، نبايد تحقيرشان كنم. آنهايي كه من را عصبي كردند خودشان آدمهاي عصبي بودند. آدمهاي بيمقداري بودند كه من را ناراحت كردند. من وقتي دردم گرفت فرياد زدم. هميشه هم اگر كار بدي كردهام درصدد جبران برآمدهام. روحم كنده ميشود موقع كار، آدم حساسي هستم. در آن لحظه كه هيچكس به دادم نرسيد داشتم خودم را مرمت ميكردم. دارم به خودم كمك ميكنم كه صبرم را زياد ميكنم. تازه صبرم بيشتر شده. نسبت به چند سال پيشم خيلي صبورتر و آرامتر شدهام. نشدهام؟ * موافقم. داري محافظهكار ميشوي. چرا محافظهكار؟ * شايد ميترسي شهرت عجيبي را كه داري از دست بدهي. آنموقع روابطت در سينما اينقدر اهميت نداشت. اما الان محافظهكار شدهاي، برايت خيلي مهم شده كه كسي را نرنجاني. بسه ديگه ! جنون بسه! سركشي بسه! كودك درونم سنش بالا رفته! از دوم دبستان داره ميره پنجم دبستان. هرچه به ميانسالي فكر ميكنم، آرامتر ميشوم. آره. محافظهكارتر ميشوم. عاقلتر ميشوم. منطقيتر ميشوم. * ديگر مارلون براندو نيستي؟ همه او من هستم. مارلون براندو هم در آن اواخر مجبور ميشود كه علنا عذرخواهي كند يعني مجبورش ميكنند كه عذرخواهي كند. گفت سينما در سلطه يهوديهاست. در آن زمان سينما دست يهوديها بود و او را مجبور ميكنند كه بيايد و عذرخواهي كند. او هم صدمه ديد. او تك بود مثل من. او مردهاش هم به من شهرت ميدهد. من عشق وافري به بازي او داشتم. شان پن هم همين اخلاق را داشت. آدمها با جريانهايشان پير ميشوند. من دوران بيمحابايي و شيدايي را تجربه كردهام. حالا وقت ديالوگمداري است. * شايد به خاطر اينكه داري از دوران عذب بودن و تجرد فاصله ميگيري و ميخواهي ازدواج كني. اينها همزمان اتفاق ميافتد. اينكه كي از عذبي درميآيم را نميدانم. كي و كجايش را نميدانم. تمام اين رفتارها، آرامشم، جنونم، معصوميتم و احساسم در كنار هم زندگي ميكنند با هم رشد ميكنند. انگار كه در يك شهرك زندگي كنند و همكلاسي باشند! اگر محافظهكار شدم از كابوس جامعه فرهنگي ترسيدم. از اينكه به من ميگفتند ممنوعالكار ميشوي ترسيدم! از اينكه ديديم در مطبوعات آدمها را چه طور بدنام كردند ترسيدم. خب اينها ترس دارد، ندارد؟ * خيلي از مخالفانت ميگويند عقدهاي هستي. ميتواند به خاطر صدمههايي باشد كه ديدهاي. عقدهاي بودن كه بد نيست. من پيش روانشناس ميروم تا خودم را اصلاح كنم. من شايد به واسطه محروميتهايم عقدهاي شدم. اتفاقا من از نقد نترسيدهام. ممكن است كه من عقدهاي باشم اما چه اشكالي دارد، اين باعث رشد من ميشود. خصوصا اگر آن را بپذيري و درصدد مداوايش برآيي. پيشنهادم به ديگران هم همين است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
تاریخ انتشار: دوشنبه 3 مرداد 1390 | تعداد مشاهده : 892 | ارسال به دوستان متن کامل گفت و گوی سیامک رحمانی با حامد بهداد دارم محافظهكار ميشوم. عاقلتر ميشوم. منطقيتر ...
متن کامل گفت و گوی سیامک رحمانی با حامد بهداد متن کامل گفت و گوی سیامک رحمانی با حامد بهداد. ... خيليها به اين خاطر طرفدار تو هستند كه عاشق جنون و سركشي تو ...
سگها شد یا لیلا حاتمی، بهرام رادان، امین حیایی و مریلا زارعی كه در كارهای مختلف با حیوانات ... متن کامل گفت و گوی سیامک رحمانی با حامد بهداد متن کامل گفت و گوی ...
حامد بهداد: سينماي ايران بازيگر ميخواهد-حامد بهداد در خصوص نظام مند كردن دستمزد بازيگران سينماي ايران گفت: سينما ... متن کامل گفت و گوی سیامک رحمانی با حامد بهداد ...
متن کامل گفت و گوی سیامک رحمانی با حامد بهداد معلوم است كه وقتي ستاره به معبد پا ميگذارد چه ميشود؛ همه ميخواهند با او عكس ... و چند دقيقه بعد در گوشه سالن خلوتي كه ...
متن کامل گفت و گوی سیامک رحمانی با حامد بهداد وقتي كه به دور دست نگاه ميكند و ساكت ميشود. ... مدتها مشت زده و با همه وجود جنگيده، خودش ميگويد امروز يك بوكسور آبديده ...
متن کامل گفت و گوی سیامک رحمانی با حامد بهداد مردم هم فقط گول ظواهر را ميخورند اما محتوا نمينوشند. كارگردانها كه فقط ... بيرون هوا كثيف است و هوش اغلب مردم متوسط است ...
متن کامل گفت و گوی سیامک رحمانی با حامد بهداد به ياد گذشته ميافتي و حامدي كه ناگهان داشت ستاره ميشد؛ برقآسا. داشت پلهها را .... در هاليوود بازيگر بعد از مدتي تبديل ...
متن کامل گفت و گوی سیامک رحمانی با حامد بهداد مردم هم فقط گول ظواهر را ميخورند اما محتوا نمينوشند. ... درست است كه يك سفري هم به درونش داشته اما بعد از چهار سال بازي ...
متن کامل گفت و گوی سیامک رحمانی با حامد بهداد... ممنوعالتصويرهای صداوسيما چه کسانی هستند؟... راز جوانی مجید قناد چیست؟+عگس دختر ، پسرومادرش... عکس:مهران ...
-