تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):يك حديث بفهمى بهتر است از آن كه هزار حديث [نفهميده] نقل كنى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804129342




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بازخوانی گفت‌وگوهای آیین‌ و اندیشه در سال 93 رؤیاهای بسیاری با بوعلی دارم/با حکم امام(ره) رئیس نیاوران شدم


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: بازخوانی گفت‌وگوهای آیین‌ و اندیشه در سال 93
رؤیاهای بسیاری با بوعلی دارم/با حکم امام(ره) رئیس نیاوران شدم
مدیرگروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه امام صادق(ع) می‌گوید: در ایام جوانی به صوفی‌گری روی‌ می‌آورد و حتی شیخ ذهبی‌ها را هم ملاقات می‌کند. اما نصایح پدر و دلسوزی‌هایش باعث می‌شود «سیدحسن» جوان از این طریق گمراهی بازگردد.

خبرگزاری فارس: رؤیاهای بسیاری با بوعلی دارم/با حکم امام(ره) رئیس نیاوران شدم



به گزارش خبرگزاری فارس، شهریور ماه سال گذشته با آیت‌الله سیدحسن سعادت مصطفوی مدیر گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه امام صادق (ع) به گفت‌وگو نشستیم، آیت‌الله سیدحسن سعادت مصطفوی 9 سال ریاست دانشکده الهیات،‌ معارف اسلامی و ارشاد دانشگاه امام صادق(ع) را برعهده داشته و چهار سال نیز رئیس دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران بوده و اکنون نیز مدیر گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه امام صادق(ع) است. وی علاوه بر پدر از محضر اساتید بزرگی همچون آیت‌الله محمدتقی آملی، آیت‌الله محمدحسین ثقفی تهرانی، شیخ محمدعلی حکیم‌تشکر و آیت‌الله سیدابوالحسین رفیعی قزوینی بهره برده است. برای تمام این دوره‌ها سختی‌های بسیار کشیده و هر یک از این دوره‌ها برایش هزاران خاطره و داستان دارد، به طوری که هم‌ اکنون در این سن و سال معتقد است یک دوره کامل فلسفه در ذهنش حاضر و آماده است. یکی از فعالیت‌های کنونی وی، سرپرستی و بنیان‌گذاری مؤسسه بیت‌الحکمه در نیاوران است. آیت‌الله مصطفوی سال‌هاست امام جماعت مسجد جامع نیاوران بوده و مریدان بسیاری آنجا گرد هم آورده است، منزلش نیز همانجاست و سال‌های ابتدای انقلاب هفت سال حراست کاخ نیاوران تهران را برعهده داشت. آیت‌الله مصطفوی در سال جاری از سوی سه تن از آیات عظام جوادی آملی، سبحانی و مصباح یزدی تقدیرنامه‌ای به عنوان استاد برجسته فلسفه و حکمت دریافت کرد و انجمن آثار و مفاخر ملی ایران نیز برای وی بزرگداشت گرفت. مشروح این گپ‌وگفت را از اینجا و اینجا بخوانید:  

  مختصری از این گپ و گفت را در ادامه می‌خوانیم: *بنده سید حسن و فامیلم سعادت مصطفوی متولد 1315 قائن هستم. سعادت جزو فامیل ما است این فامیل را هم غیر از خودمان جایی نشنیدم ما اصلیتمان برای شهر قائن در خراسان جنوبی است. قائنی که مرکز زعفران و شهری قدیمی و باستانی است و در تاریخ هم ذکر شده است. *مرحوم آیت‌الله سیدمحمد سعادت مصطفوی از فقها و فیلسوفان مشّائی قائن بودند، خود پدر از شاگردان ممتاز مرحوم آقا بزرگ شهیدی یکی از فلاسفه مشهد و آقازاده بزرگ آخوند خراسانی «آقامیرزا محمد آخوند خراسانی» بودند که به دست پهلوی‌ها کشته شدند. *پدر می‌گفتند زمانی که منزل آیت‌الله کاشانی می‌رفتند یک بار نواب صفوی را دیدند که تازه از عراق آمده بود، پدر هم آن دوره جوان بودند خلاصه نواب به پدرم گفته بود که بیایید دست به دست هم بدهیم و حکومت پهلوی را ساقط کنیم، پدر هم به شوخی به ایشان گفته بود که من این کار موقوفه را تمام کنم بعد ادامه کارها! خلاصه اداره اوقاف ناچار شده بود موقوفات قائن را زیر نظر پدرم قرار دهد. *پس از علاقه‌مندی به صوفیان و عرفان تصمیم گرفتم به شیراز بروم. با وجود اینکه عرفان آن دوره درس زننده‌ای بود و کسی که عرفان می‌خواند، ‌انگشت‌نما می‌شد و به او بد و بیراه می‌گفتند ـ با آمدن امام راحل عرفان یک قدری آزاد شد ـ  اما من یک استاد عرفان به نام مرحوم «شیخ محمدعلی حکیم‌تشکر» داشتم وی عارف ساده‌ای بود که گاهی به مدرسه مروی می‌آمد و طلبه‌ها او را اذیت می‌کردند، من هم که به مدرسه مروی می‌رفتم از او درخواست تدریس عرفان کردم و قرار شد به خانقاه ذهبیه ـ خیابان ری نزدیک سه راه امین حضور ـ بروم. خلاصه من هفته‌ای دو روز به خانقاه می‌رفتم و شیخ تشکر به من عرفان آموزش می دادند یادم می‌آید یک بار استاد دینانی از کلاسی یک ساله که نزد حکیم‌تشکر داشتند، یادآوری کردند و من گفتم بنده یک سال از شما بیشتر نزد ایشان تلمذ کردم. (با خنده) *درست است پدر بنده با عرفا میانه خوبی نداشت چرا که فیلسوف سینوی مشّائی بود، من با اینکه به فیلسوف سینوی مشهور شدم اما چنین تقیدی چون پدرم به ابن سینا ندارم و حکمت ملاصدرا را هم تدریس می‌کنم و صدرا هم عقیده دارم اما پدرم به ملاصدرا عقیده نداشت، بنابراین من مخفیانه عرفان خواندم او هم ناراضی بود و تا انتها هم نفهمید که من عرفان می‌خوانم. البته یک بار از قم به تهران آمده بودم مرا به حضور خواستند و از من پرسیدند که کجا رفته بودم، من هم گفتم مسافرتی رفته بودم شیراز و او هم فهمید که با درویش‌ها و صوفیان بودم، خلاصه نصیحتم کرد که اگر هنری داری، راه مستقیم پیغمبر(ص) را برو، دستورات دینی را رعایت کن، اخلاقیات را رعایت کن، خلق بد را از خود دور کن، خلاصه آنقدر پدر گفت که در من اثر کرد و صدایم به گریه بلند شد و تصمیم گرفتم دیگر به دنبال صوفیان نروم. *آیت‌الله قزوینی در عین حال که به عرفا عقیده داشت اما تظاهر هم نمی‌کرد و از تظاهر خوشش نمی‌آمد. یک بار می‌گفتند که در اندرونی بودند باران شدیدی می‌بارید به فکرش افتاد که به بیرونی بیاید و متوجه شد که کسی در می‌زند، پشت در ذوالریاستین صوفی را دید. بنده به استادم گفتم که باطن ذوالریاستین شما را از اندرون به بیرونی کشاند، ایشان هم خندید. بهرحال اهل باطن و عرفا هم نزدشان می‌آمدند. *متأسفانه امروز نه در دانشگاه‌ها و نه در حوزه‌ها دانشجوها خوب درس نمی‌خوانند،‌ حوزه‌ها هم ضعیف شده و مثل دانشگاه ترمی شده و طلبه‌ها دروس را حفظ می‌کنند و امتحان می‌دهند اما زمان ما اینطور نبود با اینکه آن دوره به دلیل تبلیغات منفی روحانیت هیچ امتیازی نداشت، الحمدلله الان شرایط استخدام و منزلت اجتماعی و همه چیز خوب است ما هم با آن وضعیت سخت و دشوار تحصیل کردیم. *بنده 29 سالم بود که ازدواج کردم زمان ازدواجم مجتهد بودم، یادم می‌آید که آن دوره پیش خود می‌گفتم حال که ازدواج کردم چگونه زندگی کنم؟ پدرم بسیار مورد توجه آیت‌الله بهبهانی فرزند آقاسید عبدالله بهبهانی بود به ایشان گفتم که با حاج آقای بهبهانی تماس بگیرند یک دفتر ثبت اسناد یا ازدواج ـ طلاقی راه‌اندازی کنم و درآمدی داشته باشم اما پدر ممانعت کرد و گفت: «این همه تحصیل کردی، ‌اوضاع همیشه اینطور نمی‌ماند، درس‌ات را ادامه بده و با هر سختی زندگی کن، یک زمانی خواهد رسید که سراغت می‌آیند». *یک بار منزل پدر ناهار خورده بودم در کتابخانه ایشان خوابم برد،‌ شیخ را در خواب دیدم با همین تصویری که الان بر دیوار دارم ـ این تصویر واقعی اوست ـ او بر صندلی نشسته بود و من دستش را بوسیدم و گفتم جناب شیخ من و پدرم تابع فلسفه شما هستیم. اما در برخی بخش‌ها یک قدری از عقیده‌ام لغزیدم. پرسید کجا؟ ادامه دادم که شما اصالت ماهیتی هستید و ملاصدرا اصالت وجودی، بنده اکنون به عقاید ملاصدرا هم اعتقاد دارم. ملاصدرا را که اسم می‌بردم دیدم شیخ اعتنا نکرد اما باز تأکید کرد که اصالت ماهیتی است براساس حدیثی از حضرت امیر که ماهیت اصل است. من در بیداری این حدیث را پیدا کردم آنجا که در اخبارشان می‌گوید خداوند ماهیت را اصل قرار داده است. در ادامه همینطور که صحبت می‌کردیم ایشان شروع به حرکت کردند من هم با او رفتم به یک بیابانی با شن‌های نرم سفید مثل شکر رسیدیم، برایم عجیب بود که پابرهنه هم بودم به باغی رسیدیم جوانی را دیدم که محاسن مشکی داشت عده‌ای دورش حلقه زده بودند،‌ ما هم در حلقه آخر ایستادیم، آن جوان گفت که آقایان آماده باشید می‌خواهیم به ملکوت اعلی برویم، هیچ کس حرفی نمی‌زد پیش خود گفتم که ملکوت اعلی؟ من با این زیرشلواری؟ (با خنده) یک طوری باید فرار کنم! خلاصه به شیخ اشاره کردم که من می‌روم و خلاصه با آنها نرفتم. *یک خواب دیگر نیز بعد از آن دیدم و براساس آن متوجه شدم کتاب شفایی که از ایشان باقی مانده اغلاط زیادی دارد، شیخ هم از این امر رنج می‌برد. خلاصه ایشان را دم صبح با طراوتی دیدم در مکانی زیبا که شیخ شعر می‌خواند و به من گفت: انظر الی آثار رحمة الله، قدری صحبت کرد و کنار یک میزی جوانی نشسته بود و کتابی هم جلویش بود، به شیخ گفتم او کیست؟ گفت شفا غلط زیاد دارد این فرد را گذاشتم که آن را غلط‌گیری کند. من بعدها این نکته را تذکر دادم که این کتاب شفا را تصحیح کنید، غلط زیاد دارد. *کاخ نیاوران را جوانان نیاوران فتح کردند این جوانان هم مؤدب و موقر بودند بنابراین آن دوره معترض بودند که کاخ را آنها فتح کردند اما کسی دیگر عهده‌دار آن شده است، انوری هم از این سروصدا ترسیده بود و خواستار آمدن من شده بود. خلاصه من که رسیدم دو سمت نیروهای هوایی و بچه‌های نیاوران تیراندازی می‌کردند و خواستار ریاست من در کاخ بودند. آقای انوری هم گفتند که اینها فقط شما را قبول دارند، این سِمت را بپذیرید خلاصه شبانه حکم ریاست کاخ از سوی امام و دفتر نخست‌وزیری بازرگان صادر شد و من هم از فردا صبحش در کاخ حضور یافتم. *یکی از سیاست‌های من در کاخ این بود که کسی را برای بازدید راه نمی‌دادم، هر کس می‌آمد می‌گفتم یا باید مجوز بنیاد مستضعفان داشته باشند یا دولت. شش سال سرپرستی کاخ را بر عهده داشتم یک بار که آقای اشراقی از طرف امام به کاخ آمد متوجه شد که همه چیز سالم مانده است خیلی از شخصیت‌ها چون آیت‌الله محمدی گیلانی، شهید مفتح، آقای خلخالی، شهید مطهری، شهید قدوسی و ... به آنجا می‌آمدند طوری من کاخ را سالم نگه داشته بودم که عده‌ای به من می‌گفتند آقای مصطفوی شما کاخ را برای شاه نگه داشتید که هیچ کس را به داخل راه نمی‌دهید! انتهای پیام/

94/01/06 - 00:15





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن