تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):اگر در عُمرت دو روز مهلت داده شدى ، يك روز آن را براى ادب خود قرار ده تا از آن بر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821273888




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

الا نوروز تقویم جلالی، بیا با آن فر و فرخنده‌فالی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
الا نوروز تقویم جلالی، بیا با آن فر و فرخنده‌فالی
اشعار نوروزی استاد «رستم وهاب» شاعر و دانشمند نامی تاجیک

خبرگزاری فارس: الا نوروز تقویم جلالی، بیا با آن فر و فرخنده‌فالی



به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در دوشنبه، در تاجیکستان شاعری را نمی‌توان پیدا کرد که در وصف نوروز و بهار شعری نسروده باشد. استاد رستم وهاب از جمله شاعران سرشناس این کشور می‌باشد که در موضوع نوروز و بهار اشعار ناب و زیبایی سروده که اینک تعدادی از آن معرفی می‌شود.   نوروزی الا نوروز تقویم جلالی بیا با آن فر و فرخنده‌فالی دگرگون ساز احوال بشر را زدای از روی گیتی گرد شر را به بوی خاک آدم را دوا کن دل ما را برحمت آشنا کن بنظمی که در او هرگز خلل نیست تورا در کار این عالم بدل نیست شکوه جام جم در سینه توست جبین آفتاب آیینه توست می باقی تو در پیمانه داری ز فوج اختران پیمانه داری کخ چون در آتش تو پاک سوزند بسوز نو جهان را برفروزند الا نورز تقویم جلالی که پیک عدل و رمز اعتدالی سر و سامان سامانی تو داری زهی دولت، جهانبانی تو داری نشان حکمت حیام با توست هزار آغاز خوش‌فرجام با توست سیاوشان ز دامانت برویند شمیمت حکمت سینا بگوید نسیمت سبز سازت تربت برخ * فروزد لاله‌زاران گل سرخ** گل سرخی که عینی*** اقتدا کرد دوشنبه را بخارا آشنا کرد زمین‌ها و زمان‌ها با هم آید هزاری پهلوی چون می‌سراید وطن امروز چون نوروزگاه است قبای سبزش از مهرگیاه است * برح سرمست ولی، یکی از عرفا که در تاجیکستان مدفون می‌باشد *** گل سرخ، نام جشنی در بخارا که نوروز با آن آغاز می‌شود *** صدرالدین عینی، پایه‌گذار ادبیات معاصر تاجیک نوروز (در پای تقویم) نوروز روز خلقت انسان است روز گشودن در گیهان است روز شکفتن گل خورشید است روز تولد مه آبان است نوروز روز طنطنه امید نوروز روز رویش ایمان است   نوروز روز و ساعت میثاق است یادآور نخستین پیمان است نوروز روز شستن لوح دل از نقشهای باطل شیطان است دانی چرا به سفره نوروزی آیینه در برابر قرآن است؟ تا که به روی خویش نظر سازی روی تو نیز مصحف یزدان است روز فروغ جام جهان بین است پیدایی نگین سلیمان است شیرازبند معرفت توران آیینه تمدن ایران است نوروز روز بستن ضحاک است روز فرار گله دیوان است روزی که باد رایحه مینوست هر شاخه خشک و تر همه ریحان است روزی که با سخن نتوان نازید روزی که خاک و آب غزل خوان است روزی که برشمردن اورادش دلسوزتر ز چامه حسان است گر کار بندی این همه تدبیر است ور ناز جوی آن همه افسانست نوروز روز عدل و سخا و جود نوروز همسرشت مسلمان است هر چیز که خدا نپسندد نیست مجموعه خدای پسندان است نوروز رمز دولت سامانیست کار جهان از آن چو به سامان است روزی که هر کهن بشود تازه در باستان طراوت بستان است باغ نشاط خرم کشمیر است هر جای که شکسته بیابان است... بازای ای فرشته فرخ پی بازای ای که در قدمت جان است بازای که ستاده به صد امید در آستانه تو کوهستان است مینای صبح و آن شفق رنگین در آبگینه لعل بدخشان است بازآ به دشتهای هزاران یشت از سبزه صد صحیفه و دیوان است باز آ و خوش خرام به لالستان هر لاله یک پیاله پیمانست رنگ دیگر مجوی از این لاله یکرنگ چون شهادت نعمان است جان جهان به دامن تو بستست امروز که جهانت به فرمان است میلاد تو ولادت فرهنگ است آغاز تو مقدم زروان است روز زوال سلطنت ظلمت روز جلال آل خراسان است.   میهن نوروز

بیا ای جاودان پیروز

نوروز جهان‌افروز

بیار آن جام جان افروز

هزاران دست سبز از خاک بالا می‌شود امروز

ید خضرا هزاران از پی امداد می‌آید!

تو گویی خوجه خضر است بهمن                                            

هر کجایی که فروکش می‌کند دامن

بپا می‌گردد آن‌جا رستخیز سبزه و ریحان و آویشن

صداقت سبز می‌گردد

سخا هم سبز می‌گردد

بمشت پیر باایمان عصا هم سبز می‌گردد

بزیر پای زاهد بوریا هم سبز می‌گردد.

بکوه و دشت و برزن انقلاب نور می‌جوشد

شراب نور در رگ‌های هستی می‌شود جاری

نشاط روز نو در پیکر انگور می‌پیچد

به خاک افتاده تاک ناتوان هم می‌چخد بالا

میان بازوانش می‌فشارد  چون برادر شهچناران را

بصد جام زمرد می‌کشاند مشک باران را

و جوی مولیان از دامن مهتاب می‌آید

بخون خفتگان، برق سرود ناب می‌آید

شهنشاه خراسان

آفتاب گوهر انسان

پیام روشن یزدان

دیگر ره خانه امید را پرنور می‌سازد.

سلام ای خاک، ای مادر

سلام ای مصدر پاکیزه‌ی گوهر

به‌هر بذری که در قلب تو نذر سرفرازی‌هاست

به‌هر برگی که در دامان تو سر مانده از پایز

بزیر مرحم جان پرورد نوباوگانت را

به‌هر جویی که در رخسار تو از اشک سرشار است

به‌هر راهی که روی قلب زخمین تو هموار است

به‌هر کوهی که دور دامن سبز تو دیوار است

به‌هر چشمی

به‌هر قلبی

که با یاد تو بیدار است.

چنین تا جاودان بیدار بادا جان غمخواران

چنین تا جاودان سرشار بادا جام هوشیاران!

سلام ای پاک‌مرز رنجبر

ای میهن نوروز

که خاک پای تو بر فرق نومیدی

چو آن خاکی که کوهستانیان بر سنگ می‌ریزند

هزاران خوشه شادآب را بر سنگ رویاند

ز سنگ ارژنگ رویاند

تورا کی می‌توان در ظلمت شب‌ها فرو پیچید

تو را کی می‌توان در پای دیو نا‌امیدی سر فرود آورد

درخت باور تو سر به‌عرش راستان دارد

جهان از هفت‌خوان تو هزاران داستان دارد

ز پشت هفت‌خوانت هفت‌سین آورده‌یی امروز

نخستین "سین" سلام ما به‌یاران باد

سلام ما به‌خاک و آفتاب و باد و باران باد

سلام ما به‌بلبل‌های یاسین‌خوان تو بادا

که با آیات یاسین یاس را از دل همی‌رانند

که با آیات یاسین یاس‌هارا می‌شکوفانند.

الا نوروز جان‌افروز

الا پیک جهان‌افروز

دمی با کاروان گل نوردی کوهساران را

دمی با اشک نیسان برفروزی لاله‌زاران را

ببر باری سلام انتظاران را

دیار شهریاران گوشه‌بام شهره‌یاران را

بر این خاک کهن

تا آسمان برپاست

تا خورشید می‌تابد

زر ناب دری جاریست چون دریا

ز نور روی انسان آئینه سرشار می‌گردد

موذن با صدای بلبلان بیدار می‌گردد

هلال ماه در هر چشمه‌ای چون ماهی طلاست

شکرنم می‌تراود از نسیم صبح در شبگیر

سحر خواب تو با بشکفتن گل می‌شود تعبیر

در این جا سرمه شب روشنی دیده روز است

به هر ائین که خواهی
                        تاجیکستان

میهن جاوید نوروز است!

دیوان نوروز

جهان پیمانه‌ سرشار نوشیروان نوروز است،

فلک تا هست گردان بر سر پیمان نوروز است.

سراسر بسته آذین با هزاران گوهر رخشان،

ندارد گرد غم گردون که شادیروان نوروز است.

غزل چون آب می‌خواند اگر بلبل و یا مطرب،

به پیش چشم هر خواننده‌ای دیوان نوروز است

چو مادر نقل پنهان را برون آورده از گنجور،

بساط خاک دستور‌خوان پر‌احسان نوروز است.

کشا چین از جبین آئینه نوروز پیش روست،

نشان زندگی از چهره خندان نوروز است.

جهان امروز چون فرمانبر سلطان نوروز است.

عدالت، خوشه‌ای از پله میزان نوروز است.

نسیم مولیان از طرف سامانگرد می‌آید،

دوشنبه پایتخت سبز جاویدان نوروز است. نوروز

مهر‌آفر و مهر بخش و مهر آموزی

شهنامه خورشید و جهان‌افروزی

هر قله که سر کشد بر آن پرچم توست

نوروز، توی که جاودان پیروزی

در کجا بود؟

این سوسن و لاله در کجا بود؟

یال سر یاله در کجا بود؟

این سیله بلبلان عاشق،

این زاره و ناله در کجا بود؟

ای آهوی لب به‌کاسه سنگ،

این کاسه ماله در کجا بود؟

بر دشت غزل همی‌زند سم،

این مست‌غزاله در کجا بود؟

ای ماه، کجا چنین خرامان،

این زیور حاله در کجا بود؟

ای بیست و یک مسیح اعجاز،

این بیست و دو ساله در کجا بود؟

می روفت ز دیده خواب ساقی،

می‌گفت؛ پیاله در کجا بود؟

انتهای پیام/ز

93/12/29 - 11:15





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 35]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن