واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: در سرزمين مرتفع بتاز
در روزگار افول سينماي وسترن، رفتن به سمت اين ژانر، بيشتر از اينکه موفقيت به همراه داشته باشد، به ناکامي و عدم توفيق منجر ميشود.ميشود سياههاي از وسترنهاي ناموفق اين سالها براي اثبات اين فرضيه ارائه کرد ولي وقتي پاي برادران کوئن بهميان ميآيد، بايد کمي تأمل کرد. کوئنها حالا به جايگاه و اعتباري دست يافتهاند که هر فيلم تازهشان يک اتفاق مهم سينمايي قلمداد ميشود. اينبار آنها سراغ وسترني کلاسيک رفتهاند؛ فيلم «شهامت» به کارگرداني هنري هاتاوي که در سال1969 بهنمايش درآمد و تنها اسکار زندگي جانوين را نيز به ارمغان آورد. هاتاوي داستان چارلز پورتيس را منبع اقتباس خود قرار داده بود؛ کاري که برادران کوئن نيز انجام دادهاند؛ هرچند کاملا واضح است که در خوانش تازه قرار نيست يک وسترن کلاسيک را تماشا کنيم. کوئنها به آشناييزدايي در قواعد ژانر شهرهاند و اين بار سراغ ژانر وسترن رفتهاند؛ گونهاي که بهدرستي سينماييترين ژانر سينما خوانده شده است.بازسازي وسترن کلاسيک «هنري هاتاوي» توسط برادران کوئن بارديگر بحث سينماي وسترن را پيش کشيده است؛ اينکه آيا چيزي به نام وسترن در هزاره سوم مفهوم و مصداقي دارد يا خير؟ به ندرت پيش آمده صحبت از انحطاط يک ژانر شود و تقريبا تنها گونه سينمايي که بارها برايش شناسنامهاي با تاريخ مرگ دست و پا شده، ژانر وسترن است؛ ژانري که از همان ابتداي تولد سينما با «سرقت بزرگ قطار» ساخته ادوين س. پورتر اعلام موجوديت کرد.«حرکت» به عنوان يکي از اصول هنر نوظهور سينما بهتر از هرجايي در وسترن مصداق مييافت. سينما ابزارهاي بياني خودش را مييافت و با آمدن جانفورد، وسترن به گونهاي محبوب ميان سينماروها مبدل شد.بازسازي وسترن کلاسيک «هنري هاتاوي» توسط برادران کوئن بارديگر بحث سينماي وسترن را پيش کشيده است؛ اينکه آيا چيزي به نام وسترن در هزاره سوم مفهوم و مصداقي دارد يا خير؟ هرچند نوعي گرايش در آن سالها وجود داشت که راويت زندگي کابويها را چندان هنري نميپنداشت؛ چنانکه خود جانفورد هم اغلب جوايز اسکار را براي درامهاي اجتماعياش چون «خوشههاي خشم»، «فراري» و «چه سرسبز بود دره من» دريافت ميکرد نه براي وسترنهاي درخشانش چون «دليجان» و «جويندگان». با اين همه و با وجود بياعتنايي آکادمي اسکار به وسترن، اين ژانر به يمن هم نفسي با گستره انبوه مخاطبان، به حرکت خود ادامه ميداد.جز فورد فيلمسازان بزرگ ديگري چون هواردهاکز، بادبوتيگر، آنتونيمان و... به ميدان آمدند و در دهههاي 40و50 شاهد ساخت وسترنهاي درخشاني شديم؛ از «جويندگان» فورد گرفته تا «دره سرخ» و «ريو براوو» از ساختههاي هاکز و «مردي از لارامي» آنتونيمان. وسترن مولفههاي خاص خودش را داشت؛ به اصول مردانه بها ميداد، ارزشهاي اخلاقي را پاس ميداشت، ستيز را به عنوان اصلي دراماتيک دنبال ميکرد و محمل مناسبي براي نمايش تنهايي مرد فراهم ميکرد. مثل تنهايي کلانتر فيلم «ماجراي نيمروز» با بازي گريکوپر.سينما از دهه60 پوست انداخت و متحول شد. با انقراض نسل وسترنسازان بزرگ چون فورد و هاکز، اولين زمزمههاي مرگ ژانر وسترن سرداده شد.وسترن اما به جاي محو شدن، تغيير چهره داد. پيچيدگيهاي سياسي، اجتماعي و رخدادهاي عظيم دهه60ميلادي ديگر دنياي ساده و پاک و آرماني وسترنهاي فورد را برنميتابيد؛ نکتهاي که خود فورد هم آن را در «مردي که ليبرتي والانس را کشت» پيشبيني کرده بود.او براي کابوي قديمياش جان وين به عنوان مردي که دورهاش سرآمده مرثيه سرود؛ مرثيهاي براي ارزشهاي از دست رفته. دوران تازهاي آغاز شده بود که منادياش در سينماي وسترن، سام پکين پا بود. با «اينگروه خشن» پکين پا تصويري تازه و متفاوت از وسترنرها ارائه داد. خشونت بيواسطه و پاکباختگي کابويها در مواجهه با مرگ به همراه زيباييشناسي، تصوير تازهاي بود که پکين پا با آن اسلوموشنهاي معروفش ارائه کرده و وسترن را در مسيري تازه قرار داد. کابويهاي بدلباس و خشن پکينپا، ديگر ارتباط چنداني به قهرمانان منزه فيلمهاي فورد نداشتند.تقريبا در همين دوران بود که سرجيو لئونه با آفرينش کاراکتر مرد بينام در 3فيلم «به خاطر يک مشت دلار»،«به خاطر چند دلار بيشتر» و «خوب، بد، زشت» مسير پکينپا را به شکلي ديگر ادامه داد. هرچند اين جريان منجر به مولودي به نام وسترن اسپاگتي شد که در آن دوران تمام حيثيت اين ژانر را به تنهايي بر باد داد.از دهه80، دوران افول ژانر وسترن آغاز شد تا اينکه کلينت ايستوود با «نابخشوده» در ابتداي دهه90، موفق شد دوباره اينگونه سينمايي را سر زبانها بيندازد. جالب اينکه فيلم ايستوود با وجود وسترن بودنش، اسکارهاي متعددي هم دريافت کرد. اما حتي ساخت اين فيلم هم نتوانست به رونق مجدد اين ژانر ياري رساند؛ يعني وسترن ديگر ژانر مسلطي نشد اما در همه اين سالها همواره فيلمهايي که قهرمانانش را کابويهاي هفتتير به دست تشکيل ميدادند، ساخته شد. در اين دوران حتي ضدوسترن نيز ساخته شد، مانند فيلمي که جيمجارموش با «مرد مرده» ساخت و عملا از اغلب مولفههاي ژانر، آشناييزدايي کرد. از وسترنهاي جالب توجه اين سالها بايد به فيلم تماشايي و هوشمندانه «قتل جسي جيمز به دست رابرت فورد بزدل» اشاره کرد.حالا نوبت به برادران کوئن رسيده که سراغ وسترن قديمي هنريهاتاوي، «شهامت» (TRUE GRIT) رفتهاند. «شهامت» در 1969 و در دوران افول وسترن سنتي ساخته شد ولي واضح است که کوئنها باتوجه به پيشينهشان و به عنوان پيشروترين کارگردانان مستقل سينماي آمريکا، با نگاهي نو سراغ اين مضمون رفتهاند.رويکرد کوئنها باز هم بحث وسترن را در محافل سينمايي داغ کرده است؛ ژانري که با تمام فرازونشيبها و حتي ارائه تصوير واژگونه و مخرب از آن (مشابه آنچه آنگلي در «کوهستان بروک بک» ارائه داد و حيثيت کابويها را زير سوال برد) همچنان به حيات خويش ادامه ميدهد.سعيدمروتي/ همشهري تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 247]