تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 7 فروردین 1404    احادیث و روایات:  امام جواد (ع):اعتماد به خدا بهاى هر چیز گرانبها است و نردبانى به سوى هر بلندایى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

دستگاه آب یونیزه قلیایی کره‌ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1871313650




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مشفق کاشانی به روایت عباس خوش‌عمل داستانِ دوستانِ رفته‌ام جان را گداخت!


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: مشفق کاشانی به روایت عباس خوش‌عمل
داستانِ دوستانِ رفته‌ام جان را گداخت!
با لهجه کاشانی پرسید: «عباس چِدِه؟ کِشتیاد غرق شُدن؟» با اصرار، ناراحتی‌ام را جویا شد و من هم گفتم. گفت: «مطمئن باش اگر به صلاحت باشد خدا خودش کار را درست می‌کند.» شعرش را داد و رفت. فردایش تلفنِ روی میزم زنگ خورد.

خبرگزاری فارس: داستانِ دوستانِ رفته‌ام جان را گداخت!



خبرگزاری فارس – گروه ادبیات انقلاب اسلامی؛ مرحوم مشفق کاشانی از شاعران پیشکسوت انقلاب روز گذشته در آستان دهه نهم زندگی‌اش دار فانی را وداع گفت. وی از جمله چهره‌هایی محسوب می‌شد که بین شاعران طیف‌های مختلف مقبولیت خاصی داشت و به حق خلق و بزرگی نیز شهرت داشت و شعرا و ادبا از وی خاطرات زیادی در ذهن دارند. متن زیر شرح یکی از همین دست خاطرات از زبان عباس خوش‌عمل است: یکی از روزهای بهاری سال 1367 از طرف تعاونی مسکن روزنامه اطلاعات گفتند قرار است به 40 نفر از کارمندان تحریریه در شهرک اندیشه خانه بدهیم. شما هم یکی از آن چهل نفرید. برای تسهیل واگذاری، هر یک از همکاران بایستی 50 هزار تومان به حساب تعاونی بریزند و فیش واریزی را بیاورند. انگار سطل آب یخی روی سرم خالی شد. پکر و ناراحت بودم و پشت میز کارم در تحریریه مجله جوانان نشسته بودم و خودخوری می‌کردم. ناگهان تلفن به صدا درآمد و نگهبانی روزنامه اطلاع داد آقای مشفق برای دیدن شما آمده است. استاد مشفق آن روزها در واحد ویرایش رادیو واقع در میدان پانزده خرداد مشغول بود و هر دوهفته یک بار که به رادیو می‌رفت، سری به من می زد تا تازه‌ترین شعرش را دراختیارم بگذارد و  من در مجله یا صفحه ادبی روزنامه منتشر کنم. آن روز هم معمول امده بود تا غزل جدیدش به مناسبت 15 خرداد را برای انتشار بدهد. خودم را به درِ شیشه‌ای رساندم. با چهره‌ای دلنشین و متبسم طرفم آمد و مصافحه کردیم. رو به من کرد و با لهجه خودمانی کاشانی پرسید: «عباس چِدِه؟ کشتیاد غرق شدن؟» دستم را گرفت و با اصرار خواست دلیل ناراحتی‌ام را بگویم و من گفتم. سری تکان داد و گفت: «همه غصه‌ت برا همینه؟ با خودم گفتم نکنه خدا نکرده برای نزدیکانت اتفاق بدی افتاده که این طور درهمی.» بعد مکثی کرد و افزود: «مطمئن باش اگر به صلاحت باشد خدا خودش کار رو درست می‌کنه.» شعرش را داد و رفت. صبح روز بعد تلفن روی میزم زنگ زد. گوشی را که بر داشتم صدای استاد مشفق را شنیدم که می گفت: «همین الان مرخصی ساعتی بگیر و ده‌ونیم نشده خودت را به واحد ویرایش رادیو برسان.» هنوز ساعت 10 نشده بود که در واحد ویرایش بودم. حال و احوالی گذرا کرد و بعد بسته‌ای را از کیفش بیرون آورد و روی میز گذاشت. پرسیدم کتاب جدید است استاد؟ نگاه عاقل اندر سفیهی انداخت و لبخندی زد و گفت: «بسته را ببر خانه بازکن. من هم باید به شورای شعر بروم.» با استاد خداحافظی کردم و از ساختمان رادیو بیرون آمدم. هنوز به ساختمان دادگستری نرسیده بودم که دلم طاقت نیاورد و با زحمت گوشه بسته را که چسب‌کاری شده بود باز کردم. در بسته کتاب چند بسته 500 تومانی اسکناس کنار هم چیده شده بود.دسته‌هایی که معلوم بود اسکناس‌های نوی تا نخورده‌ای را در خود پیچیده‌اند.از شدت خوشحالی دیگر به روزنامه برنگشتم. تاکسی دربست گرفتم و راهی خانه شدم. به خانه که رسیدم وسط هال نشستم و بسته را کاملا باز و به شمردن چهاردسته اسکناس که مشغول شدم. هربسته 100 قطعه پانصد تومانی را در خود جای داده بود: «200 هزار تومان!» مبلغ قابل توجهی بود. دسته‌های اسکناس را کناری گذاشتم تا یادداشت همراه را بخوانم. به خط زیبای استاد مشفق بود. بعد از ذکر حکایتی عرفانی نوشته بود: «عباس جان! بخشی از این مبلغ را دو سه سال پیش باید به عنوان هدیه تولد پسرت می‌دادم که کوتاهی شد و امید است از این بابت مرا ببخشی! بخشی دیگرش را بگذار برای هدیه تولد فرزندی که در راه داری تا هم من جبران مافات کرده باشم و هم قدم آن فرزند تو راهی، هنوز نرسیده برایت خیر باشد. می ماند یک بخش دیگر که حق التحریر توست بابت دوسه کتاب شعرِ گردآوری شده توسط من و استاد شاهرخی که در آینده به دستت می رسد تا غلط هایش را بگیری و ویرایش نهایی کنی.»... روح بلندش شاد! انتهای پیام/

93/10/30 - 12:51





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن