محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830493296
زمان احمدينژاد در ليست قرمز بودم
واضح آرشیو وب فارسی:آخرین نیوز: زمان احمدينژاد در ليست قرمز بودم
آخرین نیوز: گلي ترقي، نويسنده مطرح و صاحب سبك معاصر در ۱۷ مهر ۱۳۱۸ در تهران به دنيا آمد، پدرش لطفالله ترقي مدير مجله ترقي بود. در محله شميران به مدرسه رفت و سپس دوره دبيرستان را در انوشيروان دادگر گذراند. در ۱۹۵۴ پس از به پايان رساندن سيكل اول دبيرستان به امريكا رفت. شش سال در امريكا زندگي كرد و در رشته فلسفه فارغالتحصيل شد. پس از تحصيل به ايران بازگشت. پس از بازگشت به داستاننويسي روي آورد. او ۹ سال در دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران به تدريس در رشته شناخت اساطير و نمادهاي آغازين پرداخت، سپس به فرانسه رفت. گلي ترقي دو فرزند دارد. نخستين مجموعه داستانش به نام «من هم چهگوارا هستم» در ۱۳۴۸ توسط انتشارات مرواريد منتشر شد. پس از انقلاب يكي از داستانهايش به نام «بزرگبانوي روح من» به فرانسه ترجمه شد. در ۱۹۸۵ اين داستان به عنوان بهترين قصه سال در فرانسه برگزيده شد. در نخستين داستانهاي گلي ترقي شخصيت آدمها نااميد، ناتوان و منزوياند. ترقي پس از سال ۱۳۵۷ داستانهاي تامل برانگيزي مانند «بزرگ بانوي روح من»، «اتوبوس شميران» و «خانهاي در آسمان» را نوشته است كه نمونههاي برجسته ادبيات داستاني معاصر ايران هستند. از جمله كتابهاي او ميتوان از «خواب زمستاني»، «من هم چهگوارا هستم»، «خاطرات پراكنده» و... نام برد. رمان «اتفاق» دو سال بدون جواب مانده بود تا اينكه حوصلهام سر رفت. يك روز شال و كلاه كردم و رفتم به ارشاد. گفتند اين رمان قابل چاپ نيست. چرا؟ پرسش بيجايي بود. چرا زودتر نگفتيد؟ پرسش بيجايي بود. من هم راستش را بخواهيد با خوشحالي آن را پس گرفتم چون ميتوانستم قسمتهايي از آن را عوض كنم براي دل خودم همهچيز اين گفتوگو، خيلي اتفاقي به وقوع پيوست. درست مثلِ شكل گرفتن رمانِ «اتفاقِ» خانم «گلي ترقي»، همان طوري كه خودشان ميگويند. حقيقتِ امر اين بود كه پيش از تماس با گلي ترقي، هيچوقت نه از نزديك ديده بودمشان و نه حتي صدايشان را شنيده بودم، پس نخستين بارم بود كه با ايشان همكلام ميشدم. شما كه غريبه نيستيد، نميدانم چرا، اما فكر ميكردم ايشان طور ديگري غير آنچه بعد تجربه كردم، بايد باشند. گمان ميكردم برخوردي خشك و كمي تا قسمتي عصبي خواهند داشت، اما همهچيز درست برعكس رقم خورد، از قضا گلي خانم ترقي، نويسنده جاسنگين و بزرگِ معاصر، با من تازه جوان به مهرباني رفتار كردند و خندههاي هيجانآوري گهگاه چاشني كلامشان ميشد.
بحث گفتوگو را كه پيش كشيدم، خندهيي كرد و گفت لابد ميداني كه چندان اهل گفتوگو نيستم، بيشتر دوست دارم درباره كارهايم بنويسند. خلاصه از من اصرار و از ايشان امتناع. اما دست آخر، راضي شد دستكم چند دقيقهيي تلفني گفتوگو كنيم و شد آنچه بايد ميشد.
گفتوگو با نويسندهيي در حد و اندازه گلي ترقي تلفني و كوتاه هم كه باشد غنيمت است. گفتوگو را فرداي روز بعد از مكالمه اوليه به انجام رسانديم و ماند بازخواني نهايي متن كه قول دادم برايشان بفرستم تا خيالشان راحت باشد، كه اين كار را هم كردم. اما خانم ترقي، همان قدري كه وسواس در نوشتن قصه دارند، گويي سر گفتوگو هم حساسند، اساسا در مواجه با هر متني نميتوانند به راحتي از كنارش بگذرند و چه خوب.
متن گفتوگو تصحيح شد، البته هيچ حرفِ گفتهيي را حذف تغيير ندادند- برخلاف بعضي از عزيزان!- بلكه شكل نوشتن را تغيير دادند و اين هم اختياري حداقلي است. گلي ترقي نيازي به معرفي ندارد، بيش از ٥٠ سال است كه قصه مينويسند، از دهه ٤٠ تا امروز، اگر مجموعه داستانِ به هم پيوستهشان، «خواب زمستاني» را كنار بگذاريم، هرچه نوشتهاند داستانِ كوتاه بوده و لاغير.
امسال براي نخستين بار و بعد از سالها نوشتن، رمان تازهشان، «اتفاق» مجوز گرفت و راهي بازار شد. رماني كه تا به امروز با استقبال منتقدان و مخاطبان مواجه شده است، به بهانه اين رمان تازه و مجموعه داستاني كه اوايل سالِ جاري به عنوان «فرصت دوباره» منتشر كردند، گفتوگوي زير را ترتيب دادم، حرفها البته بسيار گستردهتر از اينهاست، اگر مجال ميبود كه نبود و عجالتا همين مختصر را از ما بپذيريد . نزديك به يك دهه از انتشار آخرين كتاب شما در ايران ميگذرد؛ ميدانيم كه شما در چاپ كتاب وسواس داريد و گزيدهكار هستيد، اما چرا؟ اين مساله از كجا نشأت ميگيرد؟ واقعا يك دهه؟ متوجه گذر زمان نبودم. اگرهم متوجه بودم كاري از دستم ساخته نبود. به زور كه نميشود قصه گفت يا نوشت. بايد اتفاقي در درون بيفتد. يك جور ولوله يا تپش. الان كه رمان اتفاق تمام شده خاموشي عجيبي جاي آن را در روحم گرفته. حرفي براي گفتن ندارم. با اين احوال آشنا هستم. ميدانم كه زماني است براي گفتن و زماني براي سكوت. شبيه به حال راوي قصه «درخت گلابي». منتظرم. شايد دوباره قصهيي در درونم بجوشد و روحم را تسخير كند. وقتي نميتوانم بنويسم كتاب ميخوانم. زياد هم كتاب ميخوانم. لذت خواندن جاي كيف نوشتن را ميگيرد.
البته دو، سه سالي گرفتار ترجمه و چاپ قصههايم در امريكا بودم. از طرفي وضعيت ارشاد و مميزي كتابها دلسردم كرده بود. حاضر نبودم قصهيي بنويسم كه امكان چاپش نباشد، چون زمان آقاي احمدينژاد اسمم در ليست قرمز بود. اگر هم چيزي مينوشتم درنميآمد. رمان «اتفاق» دو سال بدون جواب مانده بود تا اينكه حوصلهام سر رفت. يك روز شال و كلاه كردم و رفتم به ارشاد. گفتند اين رمان قابل چاپ نيست. چرا؟ پرسش بيجايي بود. چرا زودتر نگفتيد؟ پرسش بيجايي بود. من هم راستش را بخواهيد با خوشحالي آن را پس گرفتم چون ميتوانستم قسمتهايي از آن را عوض كنم براي دل خودم. عوض كردن و بازنويسي مرض من است و مرض شيريني است.
كار هنري يك پديده زنده است. بازيهاي خودش را دارد. نفس ميكشد. تغيير شكل ميدهد. نميتوانيد با نوشتن كلمه پايان در آخرين صفحه زندانياش كنيد. از همان كلمه پايان شروع ميشود، دور ميزند، ميچرخد و سر از مكان و زماني ديگر در ميآورد. تمامي ندارد مگر آنكه رهايش كنيد. البته رها كردنش هم آسان نيست. مثل فرستادن فرزندي عزيز به سفري دور است. نوشتن رمان ٣٠٠ صفحهيي «اتفاق» خودش يك اتفاق بود. غافلگيرم كرد. خود به خود پيش آمد. انگار از پيش در ذهنم نوشته شده بود. يا در روان ناآگاهم. دوقلوها كي بودند و از كجا ميآمدند و چه رابطهيي با من داشتند؟ بچههاي فردا بودند؟ جوانهاي آينده؟ دقيقا همين مساله جاي سوال دارد! اين نكته در مورد كارهاي شما بارز است كه در آنها بهشدت قصـه گو هستيد؛ امري كه در ادبيات ايران مغفول مانده اما در كارهاي شما به وضوح وجود دارد. اين مساله هميشه مناسب رمان بوده، اما شما هميشه داستان كوتاه نوشتهايد... خب، «خواب زمستاني» نوعي رمان است، رماني با سبكي خاص. به طور كلي من شيفته داستان كوتاه هستم. زمان و نثر فشرده آن مجذوبم ميكند. انتخاب كلمهها دقت بيشتري ميخواهد. مثل نقشهاي رنگين و در هم تنيده يك قالي. ميدانيد، زندگي پر از اتفاقهاي كوچك غيرقابل پيش بيني است.
سر راه آدم سبز ميشود و قطار سرنوشت را به راهي ديگر ميفرستد. براي من منظومه «دريا پري كاكل زري» هم اينگونه بود. من كجا و شعر كجا؟ اين همه قافيه! باور كنيد- باور هم نكنيد مهم نيست ــ پري دريايي از پيش در روح و روانِ نا آگاه من نوشته شده بود. يك ديگري كه در پستوي تاريك درونم پنهان بود، آن را نوشته بود. من وسيلهيي براي نگارش آن بودم. در حال حاضر پري دريايي در ارشاد محبوس شده. طفلك نازنين. پيشنهاد كردهاند ابياتي از آن را عوض كنم. نميتوانم. بلد نيستم. حكايت پري دريايي را انگار در خواب نوشته بودم و حالا بيدار شدهام. رمان «اتفاق» هم همين طور بود. شروع كردم به نوشتن، از قبل هيچ تصور و ايده خاصي نداشتم كه به چه صورت خواهد بود. راحت پيش ميرفت. البته مساله زبان برايم اهميت خاصي داشت اما اذيتم نميكرد. در اختيارم بود. دوقلوها را ميشناختم. نميدانستم كي بودند و چه رابطهيي با دنياي ذهني من داشتند اما فكرهايشان را ميخواندم. و حرفهاي در گوشيشان را ميشنيدم.
ميديدم كه به طور اسرارآميزي عاشق هم هستند. عشقي كه بيپروا خودش را بيان ميكرد. در طول نوشتن اين رمان يك چيز برايم روشن بود و آن حقيقت عشق اين خواهر و برادر بود.
پيوند ازلي اين اين دو همزاد. خداياني حسود به اين عشق حسد ميورزيدند و سرنوشت نقشه كشيده بود اين دو را از هم جدا كند. جدا هم شدند اما در خوابها و در روحشان با هم مرتبط شدند. صداي هم را از آن سوي كوهها و درياها ميشنيدند. جدا از يكديگر، با هم بودند و با هم بودنشان الزامي نجومي بود مثل پيوند زمين با ماه. جالب اينجاست كه شما در رمان اتفاق با زمان آن طوري كه در كارهاي قبلي درگير بوديد، مواجه نشديد؛ هرچند اينجا هم شخصيتها در طول زمان ديده ميشوند، اما نگاه تازهيي به مقوله زمان را طرح ميكنيد... مگر ميشود گذشته و آينده را ازهم جدا كرد؟ مگر ميشود شخصيتي آفريد بيآنكه صاحب گذشته باشد؟ كودكي، دوران بلوغ، ميانسالي بافتي حياتي از وجود ما هستند. چطور ميتوانستم از شادي و نادر در رمان اتفاق حرف بزنم بيآنكه نگاه به گذشتهشان بكنم؟ صحبت از دلتنگي يا ستايش گذشته نيست، صحبت از واقعيتي حياتي است، از تلاقي گذشتهيي كه مثل صليب سرنوشت به دوش ميكشيم با اكنون و آينده، آيندهيي كه به سوي آن در حركتيم و با هر نفس كه ميكشيم به زنجيره گذشته ميپيوندد. همه اين تقسيمبنديها در درون شكل ميگيرد و خطكش قياس و تقويم نجومي و سال تولد نوشته در شناسنامه قراردادي است. مثلا شادي در ٦٠ سالگي خودش را زني ٤٠ ساله ميبيند و ٤٠ ساله حس ميكند و وقتي به نادر ميرسد دوباره همان كودك بازيگوش ميشود كه موهاي برادرش را زير آب ميكشيد و با چشمهاي باز به او خيره ميشد. درست مثل آن وقتها. درباره نگاه شما به گذشته خوب است كه اين مساله را مطرح كنيم كه اتفاقا نگاهتان منفعل نيست، گذشته را صرفا به خاطر گذشته بودن ستايش نميكنيد و آن را با زمان حال پيوند ميدهيد، يك نوعي پويايي در اين كار وجود دارد. نظر خودتان چيست؟ فكر ميكنم جواب به اين پرسش را دادم. نكته ديگري هم در كارهاي تان وجود دارد كه البته با خواندن آثارتان دست خواننده ميآيد، و آن هم اين است كه شما ايران نيستيد ولي انگار مردم ايران را خوب ميشناسيد! من در ايران نيستم، ولي در ايران هستم، هم در واقعيت، هم در خيال. مرتب ميآيم، ميمانم، نگاه ميكنم، گوش ميدهم، چهرهها و حرفها و شكلها و صداها، حتي بوها و رنگها در خاطرم ميماند. يك ضبط صوت در مغزم دارم كه خوب كار ميكند. اغلب جملهيي كه سال پيش شنيده بودم به يادم ميآيد و وارد داستانم ميشود.
در كتاب «فرصت دوباره» داستاني دارم به اسم انتخاب. ٣٠ سال پيش، در ابتداي انقلاب، در روزنامه خواندم كه پسري مادر پيرش را جلوي خانهيي در حوالي فرودگاه گذاشته و خودش به امريكا رفته است. پيرزن در انتظار آمدن پسرش و رفتن با او به امريكاست.
اين اتفاق برايم تكاندهنده بود. صدها پرسش برايم مطرح كرد. سرنوشت اين پيرزن چه ميشود؟ چرا اين پسر دست به چنين كار دردناكي زد؟ جواب به اين پرسشها تبديل شد به يك داستان تراژيك عاشقانه. ايران پر از اتفاقهاي عجيب و داستانهاي باور نــكردني است.
مثل داستان گذشته در «فرصت دوباره». چشمم به تابلويي افتاد كه جلوي در خانهيي بزرگ به درخت كوبيده بودند. رويش نوشته بودند «در گذرگاه تاريخ». اينجا موزه عتيقهجات قديمي بود كه از خانه افراد طاغوتي به نفع دولت مصادره شده بود. تا چندين روز از فكر اين موزه خلاصي نداشتم. خانه كي بود؟ صاحبش كجاست؟ صاحبان عتيقهجات چه كساني هستند؟ هر روز افرادي خيالي دورم را ميگرفتند و ميگفتند كه سالها در اين خانه زندگي كردهاند. خودم هم به جمع اين افراد پيوستم و ادعا كردم كه تمام دوران كودكي و جوانيام در اين خانه گذشته است. داستاني كه در ذهنم شكل گرفته بود من را به دنبال خودش ميكشاند. خودم را در اين خانه ميديدم و شاهد حوادث دردناك آن بودم. واقعيت و خيال در ذهنم به هم پيوسته بود. در صحبتمان، اشاره كرديد به تدريس در موسسه كارنامه. حالا كه بيشتر ميمانيد و با جوانترها هم مراوده داريد، فضاي داستاننويسي اين روزهاي ايران را چگونه ميبينيد؟ چه بگويم؟ من فقط گروه خاصي را ميبينم كه عطش ياد گرفتن دارند و عطش خواندن و نوشتن. كنجكاوند و بيقرار. اما نظم فكري ندارند. همين طور صبر و حوصله. به اين معني كه بارها به آنها گفتهام بيشتر از هر چيزي مهمتر، يادگيري زبان است، شما اگر يك زبان، مثلا زبان انگليسي را خوب ياد بگيريد و بتوانيد ادبيات جهان را دقيق بخوانيد، خيلي به شما كمك ميكند، در ديد، نگاه و شناخت. از اين نظر محدودند، ولي از نظر شوق و ذوق فوقالعادهاند، وقتي من ميبينم شاگرادنم كلاسهايم را دوست دارند و به خودم محبت ميكنند واقعا انرژي ميگيرم، اصلا براي همين است كه در اين سه سال ميآيم و چند ماه ميمانم. رابطه با شاگردان جوانم را خيلي دوست دارم. ولي اينها يك طيف خاصي هستند، نميتوانم بگويم من كل جوانهاي ايراني را خوب ميشناسم... كـــارهاي منـتـشر شده داستاننويسان جوان را هم ميخوانيد؟ كمتر ميخوانم. من به زبان حساسيت خاصي دارم. ادبيات برايم يعني زبان و جزييات. بيدقتي و بيسليقگي دردناكي در اغلب كارهاي جوانها ديده ميشود كه آزارم ميدهد. حتي وقتي به من ايميل ميزنند، از نوع زباني كه مينويسند، وحشت ميكنم، فارسي محاوره، فارسي ادبي نثري قاطي پاتي. استثنا هم در اين ميان هست اما به راستي استثنا. و سوال آخر، خستهتان نكنم، رُمان «عادتهاي غريب آقاي الف در غربت» به كجا رسيد؟ آقاي الف را گم كردهام. از توي كامپيوتر ناپديد شده، در رفته، نيست، شايد پير شده يا مُرده. ٣٠ سال گذشته. اما راستش را بخواهيد، الف عزيز، هنوز و همچنان در كوچه پس كوچههاي درون جانم نفس ميكشد. هشت- نُه فصلش را نوشتهام. به زودي ميروم سراغش. نه او وقت زيادي در پيش دارد و نه من. منبع: روزنامه اعتماد
شنبه, 27 دی 1393 ساعت 08:20
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آخرین نیوز]
[مشاهده در: www.akharinnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 34]
صفحات پیشنهادی
فارس در گزارشی تشریح کرد دلیل تغییر زمان نمایشگاه «یاد یار مهربان»/ حضور کلاه قرمزی و شکرستانیها در
فارس در گزارشی تشریح کرددلیل تغییر زمان نمایشگاه یاد یار مهربان حضور کلاه قرمزی و شکرستانیها در پارک گفتگودر دوازدهمین نمایشگاه یاد یار مهربان علاوه بر ارائه کتاب به کودکان و نوجوانان تولیدکنندگان لوازمالتحریر اسلامی ایرانی نظیر شکرستان و شهر موشها حضور یافته و به زودی اینعضو شورای اسلامی شهر تهران: زمان سبز و قرمز بودن چراغها نباید از 45 تا 50 ثانیه بیشتر باشد
عضو شورای اسلامی شهر تهران زمان سبز و قرمز بودن چراغها نباید از 45 تا 50 ثانیه بیشتر باشدعضو شورای اسلامی شهر تهران گفت زمان سبز و قرمز بودن چراغها نباید از 45 تا 50 ثانیه بیشتر باشد ولیدر حال حاضر مشاهده میشود در بعضی از معابر 3 دقیقه مدت چراغها طول میکشد که این یکی از مسپورمختار: فهرستی از مفسدان اقتصادی تهیه شده که اعلام میشود/ لیست معروف احمدینژاد چه کسانی بودند؟
پورمختار فهرستی از مفسدان اقتصادی تهیه شده که اعلام میشود لیست معروف احمدینژاد چه کسانی بودند سیاست > احزاب و شخصیتها - واحد مرکزی خبر نوشت پورمختار در نشست تخصصی رؤسای ادارات مبارزه با جرایم اقتصادی پلیس آگاهی استان های سراسر کشور افزود اسامی مفسدان اقتصادیپاسخ به دشمن رادر زمان مناسب میدهیم/نقض حاکمیت لبنان خط قرمز حزبالله -
نصرالله در گفتگو با المیادین پاسخ به دشمن رادر زمان مناسب میدهیم نقض حاکمیت لبنان خط قرمز حزبالله شناسهٔ خبر 2465842 پنجشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۳ - ۲۲ ۴۹ بین الملل > خاورمیانه و آفریقای شمالی سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان با اشاره به اینکه خط قرمز حزب الله نقض حاکمیت لبنانمدیر عامل سازمان میادین میوه و تره بار شهرداری تهران: طرح الزام درج هولوگرام بر روی گوشت قرمز بسته بندی اجرایی
مدیر عامل سازمان میادین میوه و تره بار شهرداری تهران طرح الزام درج هولوگرام بر روی گوشت قرمز بسته بندی اجرایی شدمدیر عامل سازمان میادین میوه و تره بار شهرداری تهران از اجرای آزمایشی طرح الزام تولیدکنندگان گوشت قرمز بسته بندی به درج هولوگرام با برند شرکت های عرضه کننده در میادین ولاریجانی: امت اسلامی امروز بیش از هر زمان دیگری دارای بصیرت است/ علمای جهان اسلام رفتارهای تروریستی را محکوم ک
لاریجانی امت اسلامی امروز بیش از هر زمان دیگری دارای بصیرت است علمای جهان اسلام رفتارهای تروریستی را محکوم کنندرئیس مجلس شورای اسلامی گفت در مقابل شگرد غرب در تهدید مسلمانها باید علما بیانیهای را تدوین کرده و تأکید کنند که ما رفتارهای تروریستی را به چه دلایلی قبول نداریم و آموزیک ویدیو لبیک با صدای حامد زمانی
موزیک ویدیو لبیک با صدای حامد زمانی منبع جوان آنلاين لینک تاریخ انتشار ۲۱ دی ۱۳۹۳ - ۱۷ ۰۴موزیک ویدئوی «لبیک» با صدای حامد زمانی
موزیک ویدئوی لبیک با صدای حامد زمانی منبع جوان آنلاين لینک تاریخ انتشار ۲۱ دی ۱۳۹۳ - ۱۷ ۰۴نهمین جشنواره فیلم کوتاه دینی رویش «30 سال زندگی با 100 بند» زمانپور کیاسری در جشنواره رویش/ پیرمردی
نهمین جشنواره فیلم کوتاه دینی رویش30 سال زندگی با 100 بند زمانپور کیاسری در جشنواره رویش پیرمردی که جوشن کبیر را بر سقف خانهاش حک کردمهدی زمانپور کیاسری با مستند 30 سال زندگی با 100 بند به روایت زندگی پیرمردی کیاسری که دعای 100 بند یا همان جوشن کبیر را در طول مدت 30 سالانتشار هفت عنوان کتاب جديد از سوي انتشارات سازمان اسناد و کتابخانه ملي
۸ دي ۱۳۹۳ ۱۳ ۱۴ب ظ انتشار هفت عنوان کتاب جديد از سوي انتشارات سازمان اسناد و کتابخانه ملي همزمان با روز پژوهش هفت عنوان كتاب تخصصي در حيطه اسناد تاريخ و كتابداري و دو عنوان نشريه در حوزه كتابداري و اسناد در سازمان اسناد و كتابخانه ملي منتشر شد به گزارش خبرگزاري موج فهرست نسانتصاب معاون سرمايه انساني سازمان صدا و سيما
۱۰ دي ۱۳۹۳ ۱۶ ۴۳ب ظ انتصاب معاون سرمايه انساني سازمان صدا و سيما دكتر محمد سرافراز رئيس رسانه ملي علي اصغر جعفري را به عنوان معاون سرمايه انساني سازمان صدا و سيما منصوب كرد به گزارش خبرگزاري موج رئيس رسانه ملي در حكم خود بر مولفه هايي مانند جوان گرايي و جانشين پروري ترسيم چدر اختتامیه «عمار» رونمایی میشود ترانه جدید حامد زمانی با موضوع رویشهای هنری بعد از فتنه 88
در اختتامیه عمار رونمایی میشودترانه جدید حامد زمانی با موضوع رویشهای هنری بعد از فتنه 88در مراسم اختتامیه جشنواره مردمی فیلم عمار ترانه جدید حامد زمانی با موضوع رویشهای هنری بعد از فتنه 88 رونمایی خواهد شد به گزارش خبرگزاری فارس حامد بامروت نژاد دبیر اجرایی پنجمین جشنوارهتیتراژ جدید «ثریا» با صدای حامد زمانی امشب رونمایی میشود
تیتراژ جدید ثریا با صدای حامد زمانی امشب رونمایی میشوددر برنامه امشب ثریا که با موضوع بررسی ابعاد تحریم های چندین ساله علیه کشورمان تیتراز چدید برنامه ثریا نیز با صدای حامد زمانی رونمایی میشود به گزارش خبرگزاری فارس این قطعه که به همت جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی تهیه شده و به بآغاز تغییر برنامههای شبکه تهران همزمان با میلاد نبیاکرم(ص) تغییرات در شبکه پنج کلید خورد/ برنامههای اقتصاد
آغاز تغییر برنامههای شبکه تهران همزمان با میلاد نبیاکرم ص تغییرات در شبکه پنج کلید خورد برنامههای اقتصادی آمدندبا خداحافظی برنامه قدیمی تهران بیست فاز اول تغییرات در شبکه پنج سیما کلید خورد به گزارش خبرگزاری فارس آخرین برنامه «تهران بیست» سه شنبه شب 16 دی ماه رتوضیح «علیرضا تابش» درباره استعفایش از سازمان میراث فرهنگی
چهارشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۳ - ۱۷ ۳۴ علیرضا تابش مدیر پیشین حوزهی ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری شنبه پنج دیماه با ارایه استعفانامهی خود به رییس سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری از سمتاش در این سازمان استعفا کرد تابش دربارهی علت این کار خود به خبرنگار ایسنا توضیحشعر علی معلم دامغانی برای رهبر معظم انقلاب ای شیخ زمان و پیر عالم/ مولای جهان و میر عالم
شعر علی معلم دامغانی برای رهبر معظم انقلابای شیخ زمان و پیر عالم مولای جهان و میر عالمعلی معلم دامغانی از شعرای پیشکسوت کشور سرودهای را به پیشگاه رهبر معظم انقلاب تقدیم کرده است به گزارش خبرگزاری فارس استاد علی معلم دامغانی سرودهای به پیشگاه رهبر فرزانه انقلاب تقدیم کرزمان ثبتنام از مشمولان حج اعلام شد
سهشنبه ۹ دی ۱۳۹۳ - ۱۱ ۵۲ رییس سازمان حج و زیارت از فراخوان مشمولان حج تمتع سال آینده از 19 دیماه جاری همزمان با ولادت پیامبراکرم ص خبر داد به گزارش ایسنا سعید اوحدی با اعلام این خبر یادآور شد 17 ربیعالاول در تقویم کاری سازمان حج و زیارت زمان فراخوان مشمولان اعزام به حج ت-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها