تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 11 مهر 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):هر کس عبادت خالصش را برای خدا بالا بفرستد، خدا بهتریم مصلحت را برای او نازل می ک...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819827552




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

درد و دل یک بسیجی از شب کنسرت لیان در بوشهر


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:


وب سایت رسمی مدرسه علمیه امام خمینی(ره) بوشهر منتشر کرد:
درد و دل یک بسیجی از شب کنسرت لیان در بوشهر
در پی برخورد شدید مسئولان بوشهر با تجمع اعتراضی و البته مسالمت آمیز به برگزاری کنسرت گروه لیان در این شهر، شاخص، وب سایت رسمی مدرسه علمیه امام خمینی(ره) بوشهر، دل نوشته ای از یک بسیجی در مورد این حادثه را منتشر کرد.



  به گزارش جام نیوز، این بسیجی نوشته است:   طرف ساعت هفده و بیست دقیقه بود که به فلکه بهمنی محل تجمع مسالمت آمیز رسیدم. در همان حال کار تعدادی از دوستان رو دیدم که در سالن سینما بودند و در حال گفت و گو بودند که تمام موضوع با همان مذاکره حل شود. چند دقیقه با دوستان آنجا بودیم تا اینکه یکی از بچه بسیجی ها آمد و چند دقیقه ای سخنرانی کرد. تموم حرفش این بود که مبادا کسی درگیری درست کند. مبادا کسی تشنج ایجاد کند. مبادا اگر کسی از آن طرف چیزی گفت جواب دهد که جو تشنج ایجاد بشه. می گفت نباید کاری کنیم که آب داخل آسیاب دشمن بریزیم. بعد از آن نماز جماعت مغرب و عشا با امامت یکی از دانشجوها برگزار شد. بعد از آن در محل ورودی سالن دوستان بسیجی حلقه بسیار مسالمت آمیز گرفتند در این میان برادرای نیروی انتظامی، حتی محسن شریفیان و همکارانش بالا رفتند و بسیار راحت و با اجازه دوستان بسیجی به طرف سالن سینما حرکت کردند. از آن بالا تمام مسئولای بسیجی به آنانی که پایین بودند تذکر می دادند که یک کلام به آن ها جواب نگویید. هرچه گفتند هیچی نگید. حتی یکی گفت اگر شما را زدند و هل دادند هم هیچ نگویید. یک کلام هم جواب ندهید. یکی از اهل کنسرت بود که آن میان بسیار دنبال ایجاد تشنج بود. مدام با این و آن گلاویز میشد. ولی حتی یکی از دوستان بسیجی با او سر و صدا نکرد و با مدیریت دوستان هیچ مشکلی پیش نیامد. حدود نیم ساعت تا چهل و پنج دقیقه از حلقه گذشته بود که زنان داد و هوار به راه انداختند، با مردان سوت و کف می زدند. جیغ میزدند و توهین به ما میکردن.   بچه های ما را هل می دادند. حتی یکی از بچه ها را هم زدن. باورتون میشه ولی بچه های بسیج در عین نجابت حتی یک کلمه هم نگفتن. برای اینکه تشنج ایجاد نشود ما و دوستان همگی روی خود را به طرف سالن و پشت به جمعیت اهل کنسرت کرده بودیم. بعضی از دوستان بسییجی بودن که مدام در میان بسیجیان همه را به خونسردی، آرامش، عدم درگیری با مردم دعوت می کردند.   برادرای نیروی انتظامی از همان ساعت پنج بعد از ظهر در محل حضور داشتند ولی در حدود ساعت هشت و خورده ای نیروی یگان ویژه نیروی انتظامی وارد شد. ما از همان اول خیلی راحت اجازه می دادیم فرماندهان نیروی انتظامی بروند داخل سالن و گمان ما این بود که این بزرگواران قصد جلوگیری از کنسرت را دارند. آخه فسادش سال قبل بر همه حتی تمام فرماندهان نیروی انتظامی روشن شده بود. ولی یک آن متوجه شدیم که این نیرو ها از داربست دارند بالا می روند. همگی پشت بچه های بسیجی قرار گرفتند و آن ها را قیچی کردند. بعد از چند دقیقه یکی از مسئولین نیروی انتظامی(که به نظر میرسه ارشد و مسوولشون بود) اومد و گفت: «من این رده هایی را که گذرانده ام همه اش در ردیف ولایت فقیه بوده و هر کس در مقابل ما بایستد ضد ولایت فقیه است.» خیلی راحت ما بسیجی ها که به خاطر ولایت و حرف رهبری اومده بودیم شدیم ضد ولایت فقیه! جالبه…   راستش من اصلا باور نمیکردم. یهو شروع کردن بچه ها رو از بالای راه پله پرت کردن به پایین. خدایا من الان کجام؟اینا دارن بسیجی های امام خامنه ای رو میزنن!! بچه هیاتی ها رو دارن میزنن!! اره درست میدیدم. مامور بود که دندوناش رو روی هم فشار میداد که به بچه حذب اللهی بزنه…اخه جوونمرد مگه اینا همونایی نبودن که داخل جریان فتنه ۸۸ سینه سپر کردن برای ولایت و اومدن کمک نیروی انتظامی؟؟؟ اره با باتوم خیلی ها رو زدند.. و عقب روندند..ولی بچه ها کم نگذاشتن باز رفتن جلو و شعار یا حسین یا حسین میدادن ولی مامورا رحم نمی کردن..    لحظه ای بغض گلوم رو گرفت. دیگه یا حسین نمی گفتم. با امام حسین نجوا می کردم. میگفتم یا حسین، تنها حامی ما شمایید. ببینید تمام ارگان های دولتی و نیروی انتظامی در مقابل ما ایستاده اند و می خواهند به هر زوری که شده این کنسرت معلوم الحال برگزار بشه. آره، اونا از همان کنسرتی دفاع می کردند که سال قبل دختران و پسران مختلط رقصیدند و یقه های خود را باز کردن.   آن وضع فجیع را فقط باید دید که بچه ها را چجوری می زدن. انگار نه مامورای نیرو انتظامی و نه استاندار و نه ارشاد هیچ کدومشون این فرمایش حضرت امام رو نمی دونستن.   ” اگر بخواهید مملکتتان یک مملکت صحیح باشد موسیقی را حذف کنید نترسید که از اینکه به شما بگویند کهنه پرست شده اید. باشد ما کهنه پرستیم همه این کلمات نقشه است برای اینکه شما را از کار جدی عقب بیندازند .این که می گویند اگر چنانچه موسیقی در رادیو نباشد آنها می روند از جای دیگر موسیقی می گیرند بگذارید از جای دیگر بگیرند.شما عجالتا آلوده مباشید آنها کم کم برمی گردند به اینجا . این عذر نیست که اگر موسیقی نباشد در رادیو آنها می روند از جای دیگر موسیقی می گیرند حالا اگر از جای دیگر می گیرند آیا ما باید به آنها موسیقی بدهیم! ما باید خیانت کنیم! موسیقی خیانت است به یک مملکت و خیانت است به جوانهای ما این موسیقی را حذفش کنید آن را به طور کلی عوض کنید و یک چیز دیگری بگذارید که آموزنده باشد .کم کم مردم و جوانها را عادت به امور زندگی بدهید از آن عادت خبیثی که داشتند برگردانید . آنهایی را که می بینید می گویند اگر تلویزیون موسیقی پخش نکند می رویم سراغ موسیقی برای این است که اینها عادت کرده اند.”    صحیفه نور جلد ۸ صفحه ۱۹۷ تا صفحه ۲۰۱   تقابل بازو و باطوم بود.یا حسین های بسیجیان در مقابل گازهای فلفل و شوکر   بعضی از آنان انگار که دشمنای قسم خورده اسلام رو می زدن. با باتوم بر سر و کمر و دست و پای بچه ها می زدند. در همین حین احساس کردم ضربه ای به سرم زدن. ولی متوجه نشدم چه بود. نیروی انتظامی با مشت و باتوم و زانو و لگد و دست و میله و به هر شکل که می تونستند بچه های بسیج را می زدن.   قربان مظلومیتت ای رهبر عزیز من. مقتدر مظلوم تویی، نه ما. این مظلومیت تو بود که در بچه های بسیج متبلور شد. باورتان می شه بسیجیان آنجا هم نجابت به خرج می دادند و درگیر نمی شدند. یکی از آنان با کفش و یک میله می زد به دستم تا بست را رها کنم. رها نمی کردم که یک آن احساس کردم چیزی در دهانم رفت. چشمام می سوخت. سرفه می کردم. آتش می گرفتم. البته بعدا از یکی از دوستان شنیدم که در این حالت یکی از برادران نیروی انتظامی با کف پوتین به سرم زده. یکی از دوستام  منو از صحنه خارج کرد. دقایق زیادی آتش می گرفتم. می سوختم. آمبولانس خبر کرد رفیقم. ولی آنقدر می سوختم که حالت خفگی به من دست داده بود. گرمم شده بود. حالت تنگی نفس داشتم. پیراهنم را از تنم در آوردم. یک ماشین جور کردن و منو به تامین اجتماعی رساندند. سریع به بخش اورژانس منتقل شدم. در آن جا چشمانمان را با مایع شست و شو دادند و بهتر شد.   بعد از آنی که به خونه رفتم متاسفانه اهل خونه هم چون اطلاع نداشتن دست که به سرم کشیدند و رفتند صورت خود را بشویند چشمان ایشان هم سوخت. الان که یک روز از آن حادثه می گذرد ماهیچه دستم باد کرده. متوجه شدم که باتوم خرده به آنجا. سرم نیز باد کرده و استخوان های انگشت دستم در می کند. چرا که یکی از برادران عزیز و دلبند نیروی انتظامی با یک میله به دستنانم می زد. جریان مظلومیت حزب اللهی رو نمیشه با این کلمات رسوند…خدا فقط صاحبمون رو برسونه…   106  



۱۴/۱۰/۱۳۹۳ - ۱۷:۱۱




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 89]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن