واضح آرشیو وب فارسی:فارس: هجدهمین «شب شاعر»؛ تجلیل از استاد مشفق کاشانی/2
از دوستی با سهراب سپهری تا عضویت در شورای شعر وزارت ارشاد
مشفق زبان میگشاید به تشریح بخشی از خاطرات قدیم و روزهای نوجوانی و جوانی و یادی تازه میکند از برخی دوستان که اکنون هر یک در جایی مشغولند از تدریس در دانشگاه گرفته تا اشتغال به طبابت.
● گزارش تصويري مرتبط
-------------------------------
خبرگزاری فارس – گروه ادبیات انقلاب اسلامی؛ هجدهمین «شب شاعر» به تجلیل از عباس کیمنش(مشفق کاشانی) اختصاص پیدا کرده است. متن زیر، شرح کوتاهی از جلسه جمعی از شاعران و دیدار با مشفق کاشانی و معرفی اوست: دوره نشستهاند. استاد مشفق کاشانی، یاور همدانی، رضا اسماعیلی، علیرضا قزوه، علیاکبر والایی، رحیم مخدومی و جمعی دیگر. قزوه، جعبه شیرینی را میگذارد جلوی مشفق و تعارف میزند. مشفق ملاحظه سن و سال میکند. قزوه از تعداد روزهای حضور مشفق میپرسد در شورای سیاستگذاری شعر ارشاد. مشفق چشم ریز میکند و پاسخ میدهد: «هفتهای دو روز!» قزوه گویا قرار نیست نقطه پایان بگذارد به حرفهایش. رو به استاد میکند و خبر از انتشار آلبوم جدید محمد اصفهانی میدهد که در همین روزها منتشر شود: «یک تِرَک شعر امام است و یک تِرَک هم شما و یک ترک هم سیدحسن حسینی!» مشفق فقط گوش میکند. قزوه ولکن نیست: «شعر شما را خوب خوانده بود! سفرنامه هند را هم تمام کردم و دادم برای چاپ! اسمش را هم گذاشتهام قطار مهاراجه!» در ادامه هم شروع میکند به تشریح و توصیف قطار که قیمت بلیتش از هواپیما گرانتر است و در آن مثل یک مهاراجه از مسافر پذیرایی میکنند. یاور همدانی هر از گاهی میآید میان صحبت جمع و به کنایه و مزاح، چیزی حواله کسی میکند اما دعوت به ماندن و صرف نهار را که میشنود، لحنش عوض میشود: «نه! حتما باید بروم منزل!» رضا اسماعیلی میآید وسط صحبت که شاید حاج خانم تدارک دیده است. همدانی دوباره باب مزاح و شوخی را باز میکند: «مثلا من بگویم با شماها بودم! مگر باور میکند؟!»
جمع عکس یادگاری میگیرند و مشفق زبان میگشاید به بخشی از خاطرات قدیم و روزهای نوجوانی و جوانی و یادی تازه میکند از برخی دوستان که اکنون هر یک در جایی مشغولند از تدریس در دانشگاه گرفته تا اشتغال به طبابت.
عباس کیمنش(مشفق کاشانی) در مرداد 1304 هجری شمسی در کاشان به دنیا آمد. از پنج سالگی وارد مکتب شد و بعدها تحصیل را در دبستان ادامه داد. در دوره دبیرستان نیز با برخی شعرای آن زمان از جمله سهراب سپهری طرح دوستی و رفاقت ریخت. شعرهای این افراد در روزنامههای آن زمان کاشان به چاپ میرسید و محتوای آنها بیشتر انتقاد از سرمایهدارانی بود که کارگران فرش را استثمار میکردند.
مشفق با اتمام تحصیلات به استخدام اداره فرهنگ کاشان درامد و همزمان به تحصیل نیز پرداخت. اشعار او در نقد سرمایهدارهای شهر موجب شد که شایعه تودهای بودن مشفق بر سر زبانها بیفتد. شایعهای که ساخته و پرداخته افرادی بود که نوک تیز انتقادات مشفق در شعرهایش متوجه آنها بود. مشفق در سال 1333 برای ادامه تحصیل راهی تهران شد. قرار گرفتن در فضای پایتخت در آن سالها موجب توجه بیشتر مشفق به مباحث سیاسی و اجتماعی شد. وی در یکی از سرودههایش با اشاره تلویحی به تیرباران نواب صفوی و یارانش میگوید:
«عرصه فتنه و آشوب چو دیدند فراخ
دامن حیلت و افسون به کمر تنگ زدند
تا ببندند زبان از حق و لب نگشایند
نیمه شب راه به مرغان شباهنگ زدند»
مشفق در سال 1340 از دانشکده علوم اداری دانشکده حقوق در رشته حسابداری و بودجه در مقطع کارشناسی ارشد فارغ التحصیل شد. وی در سال 1358 نیز بازنشسته شد و از آن زمان تاکنون در شورای عالی شعر وزارت ارشاد به فعالیت مشغول است. مشفق کاشانی در طول سالهای دفاع مقدس در جلسات متعدد شعرخوانی در شهرستانهای مختلف فعال بود. وی همچنین در دومین مراسم همایش چهرههای ماندگار در سال 1382 به عنوان چهره ماندگار رشته ادبیات مورد تقدیر قرار گرفت.
انتهای پیام/و
93/10/09 - 10:33
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 111]