واضح آرشیو وب فارسی:فارس: علیرضا قزوه در جمع دانشجویان دانشکده رسانه خبرگزاری فارس:
یک معلم تودهای مرا کشف کرد
قزوه گفت: خط فکری من همان است که از 20 سالگی بود و هنوز هم همان را میروم. جالب است بدانید یک معلم تودهای من را کشف و تشویق کرد. حتی میخواست مرا پیش به تعبیر خودش بزرگ شاعر تودهای، سیاوش کسرایی ببرد که نرفتم.
خبرگزاری فارس – گروه ادبیات انقلاب اسلامی؛ کلاس قرار است در سالن اجتماعات دانشکده خبرگزاری برگزار شود. دانشجویان قرار است در کلاس ادبیات خود میزبان علیرضا قزوه باشند. راس 16:30 شروع میشود. دو کتاب «سوره انگور» و «قطار قونیه» هم از راه رسیده و قرار است، دانشجویان از هر کدام یک جلد سهم ببرند. تقدیرنامهای هم از طرف دانشجویان مهیا شده تا به مهمان اهدا شود. فضای کلاس به سبب جوانانه و دانشجویی بودن، با مزاح و مطایبه جلو میرود. استاد مطالبی در خصوص قزوه میگوید و ویژگیهای شعری و آثارش. شاعر و نویسنده و مدیر فرهنگی و قس علی هذا! حول و حوش پنج، قزوه هم از راه میرسد و در صندلیهای ردیف جلو جاگیر میشود. استاد از مظلومیت شعر انقلاب میگوید اما تاکید میکند که قزوه البته مظلوم نیست! راجع به نام خانوادگی او سخن میگوید و در ادامه از دانشجویانش میپرسد قزوه را با کدام یک از آثارش میشناسند. صداهایی به مانند لشگر شکست خورده از چند گوشه سالن بلند میشود و پاسخهایی داده میشود به تناسب سلیقه و میزان مطالعهای که در آثار شاعر داشتهاند. از شعری در کتاب ادبیات دبیرستان گرفته تا «گودال قتلگاه پر از بوی سیب بود» و «مولا ویلا نداشت».
در ادامه هم از نپرداختن رسانهها به چهرههای شعر انقلاب میگوید و در مقابل توجه جدی رسانههای طیف مقابل به چهرههای ادبیشان! امری که بعد از امدن قزوه به پشت تریبون تکمله خورد که تاکیدش که نه من جای کسی را تنگ کردهام و نه کسی جای مرا: «... ما یاد گرفتهایم که حق خودمان را بگیریم. البته این به معنای دعوا نیست ولی خب بعضی جاها باید دعوا هم کرد.الان ادبیات انقلاب جا افتاده و وضعیتی خوبی دارد و خودش جاذبهای برای بچههای ماست. بچههای ما الان قوی کار میکنند. همین خبرگزاری فارس از رسانههای اول کشور است که واقعا تلاششان قابل تحسین است...» در ادامه هم از اهمیت تسلط بر ادبیات و شعر و نقد ادبی و رمان میگوید و ارزششان برای کسانی که به خصوص کار خبر میکنند. سکوت بر جمع سایه انداخته اما موج کوچک و ضعیفی هم قابل تشخیص است که دارد آرام میان صندلی حرکت میکند. تقدیرنامه دارد دست به دست میشود برای امضا: «... از دیپلم و اول دبیرستان به طور جدی شعر میگفتم. تا سال 62 در همه قالبهای شعری شعر میگفتم مثل دوندهای که همزمان در دو ماراتن و پرتاب نیزه و دیسک شرکت میکند. اما بعدش دیدم باید یک رشته تخصصی را دنبال کرد و رتبه شد. باید قوانین را شناخت و حرکت کرد. از 19 تا 26 سالگی دائم وسوسه میشدم شعرهایم را منتشر کنم و عاقبت اولین کتابم در 26 سالگی چاپ شد. تا الان هم به نظرم 40 کتاب چاپ کردهام اما خب خیلی از آنها را ندارم!»
تقدیرنامه رسیده به ردیفهای آخر. بیست و اندی امضا پایش خورده. استاد میان صحبتهای قزوه اشارهای هم به حضورش در هند و فعالیتهایش میکند. قزوه ادامه حرف را میگیرد: «بیشتر نسخ خطی فارسی در هند است. تعدادی از این نسخهها را با تبادلاتی که با بعضی کتابخانهها داشتیم به ایران آوردم. در یکی از جلساتی که خدمت رهبری بودیم از جد مادریشان سوال پرسیدم و نام بردم. خندیدند و گفتند نکند چیزی دربارهاش پیدا کردهای! جواب دادم یک نسخه خطی از یکی از کتابهایش را در هند یافتهام. چاپ همانند کردم و به آقا هدیه دادم چون ایشان نسخه خطی قبول نمیکنند.» همهمه ضعیف عاقبت به نفر آخر میرسد و آخرین نفر هم پایش امضا میزند. قاب خاتم هم آماده شده که تقدیرنامه را بگذارند داخلش. صحبتهای مهمان تقریبا رو به اتمام است. در پایان صحبتهایش یکی از دانشجویان در خصوص راه و مسیرش این بیست و اندی سال میپرسد. پاسخ قزوه چندان دور از ذهن نیست: «خط فکری من همان است که از 20 سالگی میرفتم و هنوز هم همان را میروم. طبعا با بالا رفتن سن، آدم پختهتر میشود اما خب مسیرم همان است. اصلا جالب است بدانید که یک معلم تودهای من را کشف و تشویق کرد. انشایم خوب بود. حتی میخواست مرا پیش به تعبیر خودش بزرگ شاعر تودهای، سیاوش کسرایی ببرد که نرفتم. با این حال مسیرم هنوز همان مسیری که از جوانی شروع کردم.»
یکی دو نفر از دانشجویان دارند تقدیرنامه را داخل قالب خاتم جاگذاری میکنند. قزوه در پاسخ به سوال دیگری از غرور جوانیاش میگوید: «جوانیهایم بیش از الان مغرور بودم. غرورم بیش از اینها بود. حتی بعضا فکر میکردم که مثلا فلان شعری که شهریار در بازدید از دانشگاه کرمان گفته بود چه شعری است! امروز اما اگر بخواهم مقایسه کنم قطعا شهریار را طور دیگری میبینم. بیتهایی دارد که همه دیوانهای شعری من در برابر آن چیزی به حساب نمیآیند.» حرفهایش که تمام میشود، کار تقدیرنامه هم تمام شده است. دانشجویان بلند میشوند و میروند جلو برای اهدای تقدیرنامهای که حالا دیگر وسط قاب خاتم جای گرفته است. مقرر میشود بزرگترینشان به نمایندگی از بقیه آن را اهدا کند. بعد هم عکس یادگاری است. خانمها بالای سن میروند و آقایان پایین. قزوه هم میانشان با لوح تقدیری که به امضای جمعی از دانشجویان دانشکده رسانه خبرگزاری فارس رسیده است. انتهای پیام/
93/09/15 - 14:07
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]