تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به آنچه ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820637572




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گل‌محمد به چهار‌ميخ كشيده شد اما به امام ناسزا نگفت


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: گل‌محمد به چهار‌ميخ كشيده شد اما به امام ناسزا نگفت
سيستان و بلوچستان طي جنگ تحميلي همانند بسياري ديگر از مناطق مختلف كشورمان رزمندگان بسياري را روانه جبهه‌هاي جنگ كرد و اين بين رشادت‌هاي بي‌شماري نيز آفريده شد.
نویسنده : عليرضا محمدي 
اما در بيان رويداد‌هاي دفاع مقدس آن چه مهجور مي‌ماند، وصف پايمردي رزمندگاني محروم اما خالص، از چنين مناطقي است كه به دليل دوري از مركز و دسترسي دشوار خبرنگاران، محققان و در كل جنگ‌نويسان به اين رزمندگان، رشادت‌هايشان در گمنامي و مهجوريت باقي مي‌ماند. در همين خصوص سعي كرد‌ه‌ايم تا در صفحات پايداري روزنامه «جوان»، پوششي هرچند جزئي به رشادت‌هاي چنين رزمندگاني داشته باشيم. اين بار نيز گفت‌وگويي با آزاده جانباز قاسم حسن‌زاده از اهالي خونگرم زابل ترتيب داديم كه از 13 سالگي در جبهه‌هاي جنگ حضور داشته و در 17 سالگي به اسارت درآمده است. او ناگفته‌هايي زيبا از حضور همرزمان سني مذهبش در جبهه دارد. چه جو و شرايطي در ميان جوانان و نوجوانان سيستاني وجود داشت كه باعث شد شما در 13‌سالگي به جبهه برويد؟ عشق به وطن و اهل بيت مردم سيستان ريشه‌اي تاريخي دارد. مردمي كه از سب اميرالمؤمنين علي(ع) در دوران خلفاي اموي بيزاري مي‌جويند و اين روحيه ولايتمداري را طي مبارزات انقلابي هم به نمايش مي‌گذارند. هر وقت كه يكي از ياران امام(ره) به ديار سيستان و بلوچستان تبعيد مي‌شد، انگار كه به سرزمين خودش رفته باشد، مورد استقبال مردم قرار مي‌‌گرفت و اهالي اين مناطق كمك حالش مي‌شدند. مقام معظم رهبري يكي از اين افراد بود. بعد از پيروزي انقلاب هم پشتيباني از نظام اسلامي شور و حالي در ميان جوانان اين ديار براي شركت در جبهه‌هاي جنگ به وجود آورده بود. ما كه در مساجد و بسيج فعاليت مي‌كرديم، وصف جبهه‌ها را از رزمندگان قديمي‌تر مي‌شنيديم و براي اينكه بتوانيم كشورمان را از شر بيگانگان حفظ كنيم، شوق رفتن به جبهه را از سنين كم در دل داشتيم. بنابراين من هم در 13 سالگي از طريق جهاد پشتيباني جنگ به جبهه رفتم. چطور با حضور شما با آن سن و سال كم در جبهه‌ها موافقت شد؟ من هم همان ترفندي را به كار بستم كه خيلي از نوجوانان در زمان جنگ به كار مي‌بردند؛ يعني دستكاري كردن تاريخ تولدم در شناسنامه! از طرف ديگر ما از طريق جهاد پشتيباني به منطقه اسلام‌آباد غرب رفتيم و چون جثه كوچكي داشتم، اجازه ندادند به خط بروم و در پادگان‌ها و در واحد تبليغات كارهايي چون مكبري و اذان‌گويي را برعهده داشتم. اما سال بعد كه 14 سالم شد، ‌از طريق بسيج اعزام شدم و پايمان به خط مقدم و امور رزمي هم كشيده شد. به نظر شما ريشه اين مهجوريت و مظلوميت رزمندگاني از مناطقي چون سيستان و بلوچستان در كجاست؟ ضمن اينكه خوب است اشاره‌اي به سرداران نامي اين خطه هم داشته باشيد. شايد بهتر باشد بخش دوم سؤالتان را ابتدا پاسخ بدهم. ما در استان مرزي‌مان فردي چون شهيد حسينعلي‌ عالي را داريم كه آيت‌الله بهاءالديني در خصوص ايشان فرموده‌اند حاضرم تمام عبادت‌هايم را با يك روز عبادت اين شهيد عوض كنم. يا سردار شهيد ميرحسيني قائم مقام لشكر 41 ثارالله را داريم كه مقام معظم رهبري در خصوصش فرموده‌‌اند: «ميرحسيني در زمان خود يك شخصيت جالب و ديدني بود كه من هنوز هم سيستان و بلوچستان را با نام اين شهيد مي‌شناسم.» اما با وجود چنين رزمندگان نام‌آوري، يكي از دلايل مهجوريت ما همان دوري از مركز است كه باعث مي‌شود كمتر به شهدا و رزمندگان سيستاني پرداخته شود. همچنين رزمندگان استان ما طي جنگ تحميلي به همراه استان هرمزگان، ‌ذيل لشكر 41 ثارالله كرمان به جبهه اعزام مي‌شدند را تشكيل مي‌دادند كه عدم داشتن لشكر يا تيپي مجزا دليل ديگري بر اين گمنامي است. البته بعد از عمليات والفجر8 گردان 409 مختص بچه‌هاي سيستاني تشكيل شد كه همگي نيروهايش از بچه‌هاي شهرهاي مختلف اين استان بودند. بخشي از هموطنان سيستان و بلوچستاني ما از اهل‌سنت هستند، حضور اين برادران در جبهه‌ها را چطور ديديد؟ عشق به امام و انقلاب اسلامي در بين خيلي از برادران اهل تسنن ما هم وجود دارد و موارد بسياري از حضور اين عزيزان را در جبهه‌ها به خاطر دارم. اما چه خوب است از دوست صميمي‌ام آقاي گل‌محمد پرده‌دار بگويم كه همسن و سال بوديم و دو نفري به جبهه رفتيم و تا زماني كه به اسارت درآمديم هم با هم بوديم. ما آن موقع شوخي مي‌كرديم و به گل‌محمد مي‌گفتيم تو چرا بسيجي به جبهه آمده‌اي؟ ‌او پاسخ مي‌داد: من هم عاشق امام هستم و مي‌خواهم از ميهن اسلامي‌ام دفاع كنم. وقتي كه به اسارت درآمديم. نيروهاي دشمن از گل‌محمد خواستند كه به امام توهين كند، اما او نپذيرفت و عاقبت گل‌محمد را به چهار‌ميخ كشيدند و به شدت كتك زدند. ولي درد را تحمل كرد و حتي كلامي لب به اعتراض نگشود. نحوه اسارتتان چگونه رقم خورد؟ همانطور كه مي‌دانيد دشمن پس از پذيرش قطعنامه توسط كشورمان، دوباره حمله‌اي سراسري را به مرز‌هاي ما ترتيب داد. روز 31 تيرماه سال 67 ما در ايستگاه حسينيه بوديم كه خبر يورش آنها را شنيديم، مأموريت يافتيم تا به مصاف دشمن برويم. اما دشمن به قدري سريع پيشروي كرده بود كه وقتي ما به سه راه حسينيه رسيديم، ‌دشمن خود را به محل پدافندي ما رسانده بود و چون جايي براي موضع گرفتن نداشتيم و از طرف ديگري بالگردهاي دشمن هم به كمك نيروهاي انبوه پياده و زرهي‌اش آمده بودند، متأسفانه به همراه تعداد ديگري از همرزمانم به اسارت درآمديم. چه صحنه‌هايي از رزم رزمندگان سيستاني در ذهنتان ماندگار شده است؟ در عمليات كربلاي يك گردان 409 حضرت ابوالفضل(ع) مأموريت يافت تا ارتفاعات قلاويزان را از دست دشمن خارج سازد. بچه‌هاي اين گردان چنان سريع و مؤثر عمل كردند كه در روز روشن و تنها با دادن دو شهيد، اين ارتفاعات را آزاد و دشمن را وادار به فرار و عقب‌نشيني كردند. چه خوب است در پايان يادي از يكي از شهداي شاخص آفتاب نيمروز داشته باشيم. شهيد حسينعلي‌ عالي سردار رشيدي بود كه پيشتر نامش را بردم. ايشان از نيروهاي زبده و قابل واحد اطلاعات، عمليات بود كه حتي سردار حاج قاسم سليماني در خصوص ايشان گفته بود در برخي از مواقع اشراف اطلاعاتي حسينعلي به قدري است كه نمي‌توانم روي نظراتش حرفي بزنم. اين شهيد بچه محل ما در شهر زابل بود و فردي بسيار معنوي و محجوب. تواضع اين شهيد به قدري زياد بود كه تنها پس از شهادت، خانواده او از جايگاه مهمش در لشكر 41 ثارالله و جبهه‌هاي جنگ باخبر شده بودند. پدر شهيد تعريف مي‌كرد: حسينعلي هميشه مي‌گفت كه توي جبهه پوتين رزمنده‌ها را تميز مي‌كند. بنابراين به او گفتم تو كه كار مهمي نداري چرا اين قدر به جبهه مي‌روي. اما حسين مي‌خنديد و حرفي نمي‌زد. تا اينكه پس از شهادتش و از بيان فرمانده و دوستانش فهميدم كه او سمت مهمي داشته است. شهيد عالي در كربلاي5 آسماني شد و به مقامات عالي رسيد. همچنين يادي كنيم از شهيد عيسي خدري قائم مقام گردان 409، شهيد حسين مسافر، شهيد حسن هراتي فرمانده گردان 409 و همه شهداي مظلوم خطه سيستان كه در كنار تمامي شهداي اين مرز و بوم حماسه‌اي چون هشت سال پايداري و دفاع مقدس آفريدند.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۴





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن