تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 16 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه بنده اى بخواهد چيزى بخواند و يا كارى انجام دهد و بسم اللّه  الرحمن الرحيم بگويد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804914555




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

رازدار امیرمومنان چگونه به شهادت رسید


واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: رازدار امیرمومنان چگونه به شهادت رسید تهران - ایرنا - زمانی که میثم تمار بر چوبه دار قرار گرفت از مولایش سخن گفت و فسادهای بنی امیه را فاش کرد، به گونه ای که ابن زیاد دستور داد تا بر دهانش لجام زدند و میثم اولین مسلمانی بود که در راه اسلام به دهانش لجام زدند.


در چنین روزی یعنی بیست و دوم ذیحجه سال 60 هجری سخن امیرمومنان(ع) درباره نحوه شهادت میثم بن یحیی تمار تحقق یافت و آن یار باوفای ولایت، به رغم کهولت سن، بر سر دار از مولایش علی(ع) سخن می گفت.
میثم تمار از یاران پیامبر اکرم(ص) بود ولی از جزییات زندگی او درسال های نخستین حیاتش و در روزگار صدراسلام، اطلاع دقیقی در دست نیست. لقب تمار به معنی خرما فروش راهم از آن جهت به او می گفتند، که در کوفه خرما فروش بود.
میثم علاوه بر آن که خود، مسلمانی فداکار و پاک و شیعه ای وفادار و خالص بود، خاندانش نیز از بزرگان شیعه بودند. میثم، شش پسر داشت و نوه هایی بسیار که بطور عمده، آنان هم همچون پدر در صراط مستقیم حق و تبعیت از اهل بیت و اعتقاد به ولایت و رهبری امامان معصوم بودند و بیشتر آنان در شمار راویان احادیث ائمه یادشده اند.
حضرت علی(ع) سرنوشت و سرگذشت میثم تمار را از زبان رسول خدا شنیده بود. میثم هم از پیش، شیفته اهل بیت و علاقه مند به آن عترت پاک بود اما اولین برخورد حضوری و دیدار میثم با آن حضرت در دوران خلافت امام علی (ع) انجام گرفت. به دنبال همین برخورد و ملاقات بود که حضرت، تصمیم گرفت میثم را از صاحبش بخرد و سپس وی را آزاد کند و با تصمیم آن حضرت، میثم به آزادی رسید.
آشنایی میثم با مولایش علی(ع) برای او توفیقی بزرگ و سعادتی ارزشمند بود. از این رو به شاگردی در مکتب علی(ع) گردن نهاد و دریچه قلبش را به روی معارف علوی گشود و جان تشنه اش را از چشمه زلال علوم آن حضرت سیراب کرد.
حضرت علی(ع) نیز با مشاهده استعداد روحی و زمینه مناسب وی دانش و آگاهی های بسیاری را به او آموخت و میثم را با اسرار و رازهای نهانی آشنا ساخت و از این رو میثم از علومی بهره مند و برخوردار بود که فرشتگان مقرب و رسولان الهی از آن آگاه بودند.
میثم، علم تفسیر قرآن را نزد امیرمومنان(ع) فراگرفت و از معارفی که از آن حضرت آموخته بود، کتابی تدوین کرد که کتابش را پسرش از او روایت کرد. به همین جهت، میثم یکی از مولفان شیعه به حساب می آید. او صاحب راز امیرمومنان(ع) بود و آن حضرت، وی را از حوادث آینده خبر داده بود و میثم، گاهی برخی از آنها را برای مردم، بازگو می کرد و مایه اعجاب دیگران می شد.
یک بار امام علی(ع) میثم را به دنبال کاری فرستاد و تا بازگشت او، خود، در مغازه میثم ماند. یک مشتری برای خریدن خرما مراجعه کرد. حضرت فرمود پول را بگذار و خرما بردار! وقتی میثم برگشت و از این معامله با خبر شد، دید که پول های آن شخص، تقلبی است و به حضرت قضیه را گفت. علی (ع) فرمود «آنان هم خرما را تلخ خواهند یافت.» در همین گفت و گو بودند که آن مشتری، خرماها را باز آورد و گفت این خرما تلخ است.
همچنین نقل کرده اند که روزی حضرت علی(ع) به میثم تمار گفت «چه خواهی کرد آن روز، که فرزند ناپاک بنی امیه -عبیدالله زیاد- از تو بخواهد که از من تبری و بیزاری بجویی؟» و میثم گفت «نه، به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهم کرد!» امام فرمود «در غیر این صورت، به دارت آویخته و تو را می کشند» و میثم گفت «صبر و بردباری خواهم کرد، این در راه خدا چیزی نیست.»
بارها امیرمومنان(ع) سرنوشت شهادت بر سر عقیده و ایمان را که در انتظار میثم تمار بود، به او یادآوری می کرد و میثم نیز بدون وحشت و هراس، خود را برای آن روز آماده می کرد و این مطلب که میثم، از شهادت خویش، خبر داشت و حتی جزئیات آن را هم از زبان مولایش شنیده بود، دلیل دیگری بر عظمت روح و ظرفیت بالا و قدرت ایمان او بود.
در عصر خفقان که نشر و پخش فضایل علی(ع) جرم محسوب می شد، میثم با خبری که امام، به او داده بود؛ خیلی وقت ها پیش درخت آمده و در کنارش نماز می خواند و می گفت: مبارکت باد ای نخل! مرا برای تو آفریده اند و تو برای من روییده ای.
میثم در کوفه، مورد احترام بود و شخصیت اجتماعی اش موقعیت او را از هرجهت، حساس کرده بود. از سفر حج به سوی کوفه برمی گشت که ابن زیاد دستور دستگیری او را قبل از رسیدن به شهر، صادر کرد. این در حالی بود که مسلم بن عقیل در کوفه به شهادت رسیده و تشنج و اضطراب، کوفه را فراگرفته و شیعیان سرشناس و چهره های برجسته هوادار اهل بیت، تحت تعقیب یا در زندان بودند و زمینه برای اعتراض ها و شورش ها فراهم بود.
صد نفر از دست نشاندگان و ماموران ابن زیاد به سرکردگی «عریف»، برنامه دستگیری میثم را قبل از ورودش به کوفه، تدارک دیدند. ابن زیاد او را تهدید کرده بود که اگر میثم را دستگیر نکند، خودش به قتل خواهد رسید. عریف به حیره آمد و با همراهانش در انتظار رسیدن میثم بود. میثم را در همان جا، پیش از آن که پایش به خانه برسد گرفتند. میثم به ماموران حوادث آینده و چگونگی شهادت خویش را بازگو کرد.
میثم گرچه در آن روز، پیرمردی سالخورده بود که بر استخوان هایش جز پوستی باقی نمانده بود و از نظر جسمی، تحلیل رفته بود ولی از نظر شهامت و قوت قلب و قدرت روحی و اراده استوار و زبان گویا و فصیح و ایمان راسخ در حدی بود که ابن زیاد را، با آن همه قدرت و مامور به وحشت افکنده بود. به همین جهت هم برای بازداشت این پیرمرد جواندل و توانمند، صد مامور را گسیل ساخته بود.
ماموران، میثم را به کوفه وارد کردند. به عبیدالله بن زیاد خبر دادند که میثم اسیر و گرفتار شده است. در معرفی میثم به ابن زیاد گفتند که: او از نزدیکترین و برگزیده ترین یاران ابوتراب، علی(ع) است.
ابن زیاد گفت: وای بر شما! کار این مرد عجمی به این جا رسیده است؟! بیاوریدش...! میثم را از بازداشتگاه به حضور والی کوفه آوردند.
ابن زیاد، برای آزمودن روحیه میثم و گفتگو با او پرسید پروردگارت در کجاست؟ و میثم پاسخ داد در کمین ستمگران ... که تو یکی از آنانی.
ابن زیاد گفت: با این که عجم هستی با من این گونه سخن می گویی؟! به من خبر داده اند که تو با ابوتراب بسیار نزدیک بوده ای! باید از علی تبری بجویی و با ابراز تنفر از او، او را به زشتی یاد کنی وگرنه دست ها و پاهایت را بریده و بر دار می آویزمت.
میثم در مقابل این تهدید گفت علی(ع) به او خبر داده است که عاقبت به دار آویخته خواهد شد و ابن زیاد برای جبران این وضع نامطلوب که پیش آمده بود، گفت: وای بر تو! با سخنان علی درخواهم افتاد. (عمل بر خلاف آن پیشگویی).
میثم گفت: چگونه؟ در حالی که این خبر را علی(ع) از پیامبر و او از جبرئیل و جبرئیل هم از طرف خدا بیان کرده است. به خدا سوگند! از مکانی هم که در آن به دار آویخته می شوم به خوبی آگاهم که در کجای کوفه است و من نخستین مسلمانی هستم که در راه اسلام بر دهانم لجام زده خواهد شد.
ابن زیاد با شنیدن این سخن، بیشتر برآشفت و گفت: به خدا قسم! دست و پایت را قطع کرده و زبانت را رها می گذارم تا دروغ مولایت و دروغ تو آشکار شود و همان دم دستور داد که دست و پایش را قطع کنند و بر دارش آویزند.
میثم را به دار آویختند. میثم مرگ را به چیزی نمی گرفت و چنان عادی و بی اعتنا، آن را تلقی می کرد که بر خشم دشمن می افزود. میثم تمار بر فراز دار با صدایی رسا مردم را برای شنیدن حقایق اسلام و احادیث سری علی(ع) فرامی خواند.
میثم می گفت: هرکس می خواهد حدیث مکنون و ارزشمند علی(ع) را بشنود، پیش از آن که کشته شوم بیاید. من شما را از حوادث آینده تا پایان جهان، خبر می دهم. مردم مشتاق، پیرامون او جمع می شدند. میثم از فراز منبر دار برای انبوه جمعیت، سخن می گفت. فضایل و شایستگی های اهل بیت پیامبر و دودمان علی(ع) را بازگو می کرد و خیانت ها و فسادهای بنی امیه را فاش می ساخت.
بیان حقایق و افشاگری های میثم، در آن آخرین لحظه های حیات و از بالای دار، چنان تکان دهنده بود که به ابن زیاد خبر دادند که میثم، حکومت او را رسوا کرد و ابن زیاد گفت تا به دهانش لجام زنند و اینگونه بود که میثم، اولین کسی بود که در راه اسلام بر دهانش لجام زده شد.
مدتی پیکر پاک و مطهر میثم پس از شهادتش بر سر داربود. ابن زیاد برای اهانت بیشتر به میثم اجازه نداد که بدن مقدس او را فرود آورده و به خاک بسپارند؛ به علاوه می خواست با استمرار این صحنه، زهر چشم بیشتری از مردم بگیرد و به آنان بفهماند که سزای مدافعان و پیروان علی(ع) چنین است، ولی غافل از آن بود که شهید، حتی پس از شهادتش هم، راه نشان می دهد، الهام می بخشد، امید می آفریند و مایه ترس و تزلزل حکومت های جور و ستم است.
هفت تن از مسلمانان غیور و متعهد که از همکاران او و خرمافروش بودند، این صحنه را نتوانستند تحمل کنند که میثم شهید، همچنان بالای دار بماند; با هم، هم پیمان شدند تا پیکر شهید را برداشته و به خاک بسپارند.
آنان برای غافل ساختن مامورانی که به مراقبت از جسد و دار مشغول بودند، تدبیری اندیشیدند و نقشه را به این صورت عملی ساختند که: شبانه در نزدیکی های آن محل، آتشی افروختند و تعدادی از آنان بر سر آن آتش ایستادند. نگهبانان، برای گرم شدن به طرف آتش آمدند، در حالی که چند نفر دیگر از دوستان شهید، برای نجات پیکر مقدس میثم از آتش دور شده بودند.
طبیعتا، ماموران که در روشنایی آتش ایستاده بودند، چشمشان صحنه تاریک محل دار را نمی دید. آن چند نفر، خود را به جسد رسانده و آن را از چوبه دار باز کردند و آن طرفتر در محل برکه آبی که خشک شده بود دفن نمودند.
صبح هنگام ماموران جنازه را بر دار ندیدند؛ خبر به ابن زیاد رسید و او می دانست که مدفن او مزار هواداران علی(ع) خواهد شد. از این رو جمع انبوهی را برای یافتن جنازه میثم، مامور تفتیش و جستجوی وسیع منطقه ساخت، ولی آنان هرچه گشتند، اثری از جنازه نیافتند و مایوس گشتند.
اینک مزار شهید یک مشهد است و به شهادت ایستاده است. گواه پیروزی حق و شاهد رسوایی و نابودی باطل است. در سرزمین عراق در محلی میان نجف اشرف و کوفه، بارگاهی است که مدفن میثم تمار است.
آنان که پا به سرزمین عراق می گذارند و پس از زیارت امیرمومنان(ع) در نجف عازم مسجد کوفه می شوند، قبل از ورود به این مسجد، مزار میثم تمار را زیارت می کنند و او را اینگونه خطاب می کنند: سلام بر تو ای بنده صالح خدا که پیرو رسول اکرم(ص)، امیرمومنان(ع)، فاطمه زهرا(س)، حسن و حسین(علیهماالسلام) بودی.
در بخشی دیگر از این زیارتنامه آمده است: شهادت می دهم که تو مظلومانه به شهادت رسیدی. پس خدا لعنت کند کسی را که به تو ستم کرد و آن کسی که به تو دروغ بست و خدا گورهای آنان را از آتش پر کند و عذابی دردناک را برای آنان آماده کند.
فراهنگ**1003**1569


25/07/1393





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 40]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن