واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: ناهنجاری های زیر پوستی روزنامه عصر مردم فارس سرمقاله شماره امروز( پنجشنبه) خود را به قلم اسماعیل عسلی سردبیر ان نشریه به برخی معضلات اجتماعی درقالب ناهنجاری های زیرپوستی اختصاص داده است .
شاید شما هم به چشم دیده باشید که عده ای از رهگذران ناگهان نگاهشان متوجه نقطه ای در خیابان می شود، عده ای با شتاب خود را به جایی می رسانند که کیف قاپ ناشی و ناموفقی دستگیر شده و هر کس مشت و لگدی به او حواله می دهد تا نهایتاً به دست قانون سپرده می شود. اما به موازات چنین تخلفی که با عنف و زور و در ملأ عام و توأم با خشونت صورت می گیرد شاهد کم کاری در ادارات، اخذ ربا در بانک ها، زیرمیزی برخی پزشکان، تقلب در جلسات امتحانی، اختلاس، تبانی، کلاهبرداری و... هزاران تخلف دیگر هستیم که ماهیتاً گونه ای تصاحب مال غیر و دزدی محسوب می شود اما پیامدها و واکنش های یکسانی را به دنبال ندارد.از منظری دیگری دو رویی و دروغگویی در جامعه ما برای ادامه حیات، استخدام شدن و بیرون کشیدن گلیم از آب گل آلود زندگی امری عادی و پیش پا افتاده تلقی می شود، همچنان که دور زدن قانون دور از چشم پلیس یا ضابط قضایی رفتار غریبی به حساب نمی آید.از سوی دیگر در حالی که در فرهنگ دینی غیبت کردن از زنا کردن هم بدتر توصیف شده متأسفانه رواج دارد و اثبات این که شخصی در حال غیبت کردن و بدگویی از دیگران است برای شخص غیبت کننده مجازاتی به دنبال ندارد.در همین جامعه با یک دزد ولگرد مصاحبه می شود و از او می خواهند که در مورد شیوه و نحوه دزدی خود توضیح بدهد اما اگر فرد متشخصی مرتکب دزدی، اختلاس، تبانی و یا کلاهبرداری شود تا مدت ها حتی نام شناسنامه ای او با اختصار عنوان می شود .موارد فوق بیانگر این واقعیت است که بین شرع و عرف و قانون در برخورد با مجرمان زاویه ای وجود دارد که علی رغم گذشت بیش از سه دهه از حکومت مبتنی بر قوانین دینی هنوز زاویه و فاصله های موجود پر نشده و چه بسا رفتاری که در قانون جرم و مستوجب برخورد قضایی تلقی شده اما در عرف اجتماعی رفتاری مبتنی بر سلیقه به حساب می آید.چنین تفاوت هایی را در بروز حساسیت ها و واکنش ها نسبت به رفتارهای گوناگون هم شاهد هستیم به طوری که گاه واکنش ها نسبت به موضوعی که در درجه کمتری از اهمیت قرار دارد شدیدتر است. و این تناقض ها موجب می شود که افکار عمومی نتواند به رتبه بندی رفتارها بپردازد و یک فرد نتواند ارزیابی درستی از خودش به عنوان یک شهروند داشته باشد و به این نتیجه برسد که فاصله اش تا یک شهروند واقعی چقدر است.این تناقض ها گاه در سطح خانواده هم که اجتماع کوچکی است خود را نشان می دهد، فرضا برنامه ای از تلوزیون پخش می شود که با موسیقی شادی همراه است، ناگهان پدر خانواده چهره در هم می کشد و به اتاق دیگری می رود و خود را به کار دیگری مشغول می کند، در حالی که زن و فرزندش از موسیقی لذت می برند و به حکم فطرت نمی توانند در برابر درک هنر و زیبایی که ممیزه انسان است بی تفاوت باشند.سؤال این است که آیا پشت کردن به هنر فضیلتی است که از دانشی ویژه و فهمی فرا انسانی سرچشمه می گیرد یا حرکتی سلیقه ای است که فضیلتی بر آن مترتب نیست؟حال اگر فرزندی پدرش را دوست داشته باشد آیا باید به خاطر نوع سلیقه پدرش از علایق خود چشم بپوشد یا در خفا از موسیقی لذت ببرد که البته در هر دو حالت دچار نفاق و دورویی شده است.به راستی چرا بسیاری از افراد جامعه دوشخصیتی هستند؟ در اداره و محل کار شخصیتی کلیشه ای و بخشنامه ای از خود بروز می دهند و در خانه و اجتماع و خصوصاً محافل خانواد گی طور دیگری هستند.جالب است که با وجود این همه دیش ماهواره که روی پشت بام ها جا خوش کرده باز هم بعضی ها اصرار دارند که بگویند فلان برنامه ماهواره ای را در منزل عمه یا عمو و خاله و دایی خود دیده ایم. یعنی اینکه ما خودمان ماهواره نداریم!!به راستی فردی که نتواند خودش باشد و دائماً ناچار باشد پوست بیاندازد تا چه اندازه در برابر وسوسه های گوناگون مصونیت دارد؟این ها همه ناهنجاری های زیر پوستی است. که جامعه ما را آزار می دهد در حالی که دین از ما می خواهد که خودمان باشیم و حق را بگوییم حتی اگر به زیان ما باشد.در سال های اولیه انقلاب که بحث گزینش با شیوه های خاص که خوشبختانه اکنون دیگر به آن صورت نیست مطرح بود عده ای به عده ای دیگر مراجعه می کردند و می گفتند اگر به ما گفتند در باره فلان موضوع چه نظری دارید ما چه بگوییم و آن اشخاص ساده لوح هم نسخه ای برای آنها می پیچیدند و به اصطلاح جاده استخدام را برای آنها صاف می کردند نتیجه آن برخوردهای گزینشی همین جامعه دوشخصیتی است که اکنون ملاحظه می کنیم. و مسلماً کسانی که قلباً به چیزی که وانمود می کردند اعتقاد نداشتند وقتی جذب ارگان های دولتی شدند به دلیل اینکه با دروغ شروع کرده بودند تا آخر هم احساس خوشایندی نداشتند. و البته همه کار خودشان را کردند و راه خودشان را رفتند و چه بسا شخصیت آنها با شخصیتی که در فرم های استخدام از خود بروز داده بودند تفاوت اساسی داشت.شاید بیراه نباشد که بگوییم رواج آمارهای غلط هم بی ارتباط با پدیده دوشخصیتی افراد نیست.چه بسیار امراض مسری و خطرناکی که به دلیل ترس از خوردن انواع برچسب ها شیوع پیدا کرد در حالی که همه ما می دانیم که نجات در راستی است.حال دوباره به همان صحنه ای برمی گردیم که در ابتدای سخن ترسیم کردیم. کیف قاپی که مورد تعقیب است و بعضی از مردمی که او را تعقیب می کنند یا کیف آنها دزدیده شده برایش دل می سوزانند. در حالی که به او ناسزا می گویند؛ چرا دل می سوزانند؟این دل سوختن ریشه در فطرت ما دارد و نشانه بیداری ماست زیرا می دانیم که عوامل زیادی دست به دست هم داده اند تا یک نفر کیف قاپ شود.شخصی نزد پیامبر آمد و گفت چه کنم تا رستگار شوم؟ پیامبر فرمودند: دروغ نگو.بر این اساس باید گفت: جامعه دینی و رستگار جامعه ای است که دروغ گفتن در آن دشوار باشد نه راهگشا.ک/1667
24/07/1393
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]