واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: یکشنبه ۶ مهر ۱۳۹۳ - ۲۰:۰۹
خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - طنز روز فرزین پورمحبی اونورآبیها برای خودشان عالمی دارند. آنها با کلی دب دبه و کب کبه جشنواره فیلم راه میاندازند اما در اصل سر تا پای جشنوارهاشان فیلم است. هر کس نداند ما که میدانیم برنامهاشان برای ما چیست؟ آنها میخواهند ما را با کله به سمت سیاهنمایی سقم! بدهند – بهتر است بگوییم، هل بدهند - وقتی هم که سقم (همان سوق) یا هل دادند، مزد جیرهخواریمان را با دادن چند تا حیوان عروسکی جبران میکنند! اسمش را هم میگذارند خرس و پلنگ و شیر طلایی و نقرهای تا خرمان کرده و بدهند به فیلم گاومان و دلمان را اینطوری خوش کنند (گلاب به رویمان). البته عروسک اسکار شبیه حیوان خاصی نیست اما خودتان بگویید؛ شوالیهای که شمشیر بهدست دارد و یک سری چیز را زیر پایش له میکند، نشانه چه چیزی میتواند باشد؟ البته اینکه چرا چندین سینماگر و هنرمند طراز اول جهان در قالب عوامل اجرایی و داوران یک جشنواره کار و زندگیشان را ول میکنند تا ما ایرانیجماعت را متقاعد کنند که یک دل سیر از خودمان سیاهنمایی کنیم، برمیگردد به اینکه آنها سادیسم دارند و ما قدرت مدیریت جهان را داریم! بدیهی است که در چنین وضعیتی چشم بیگانگان از حسادت بترکد و برای آنکه نترکد، تدابیر شرمآوری از این دست اتخاذ کنند و برایمان آشی بپزند با یک وجب روغن در رویش. البته بطلمیوس کاملا درست میگفت که کره زمین مرکز عالم است اما چون در آنموقع امکانات کافی نداشت، هیچگاه نتوانست نقطه دقیقش را مشخص کند. خوشبختانه با استفاده از فناوریهای نوین و تجهیزات پیشرفته کنونی بشر توانسته اثبات کند که این نقطه دقیقا در کشور ایران متمرکز است. به همین دلیل هم همه برنامهریزهای بینالمللی به سمتی رفته که این مرکزیت را از ما بگیرند تا هنر تنها نزد ایرانیان نباشد و بس. خب، با چنین اوضاعی خیلی هم خوب است که آدم از کارگردانان وطنی که ساده لوحانه آب میریزند در آسیاب دشمن، چندشش بشود. تا کی میخواهد جریاناتی زیر پوست سینما شکل بگیرد تا افرادی برای گرفتن چند عروسکی که دست آخر هیچکدامشان هم مال خودشان نشده و همه را باید بگذارند خانه سینما تا خاک بخورند، اینهمه دست و پا بزنند؟! راستی چرا باید یک هنرمند برسد به جایی که کشورش را خانهخراب کند تا چند عروسک به موزه سینما بیافزاید؟ بازم گلی به جمال فیلم فارسی سازان خودمان که از هر رنگ و روغنی که در فیلمهایشان استفاده میکردند و میکنند، از رنگ سیاه استفاده نمیکردند. فقط گاهگداری مامانجانشان عاشق میشد که آنهم قابل اغماض است. اصلا در این اوضاع کاهش جمعیت، مامان آدم عاشق شود بهتر است تا اینکه نادر و سیمین از هم جدا شوند. به عقیده من اگر از اینجا تا شمران خودمان با اخراجیها و معراجیها و غیرهها قرش بدیم؛ همچین (همچون، همچین) سگش میارزد به اینکه از اینجا تا یک جشنواره خارجکی زیر پایمان فرش قرمز پهن کنند تا ما دست بچههای آسمان را بگیریم و با خودمان ببریمشان جایی که جلو غریبهها آبروریزی راه بیاندازند. آخه چقدر ما گوشزد کنیم و شما از این گوش بشنوید و از آن یکی درش کنید؟ انتهای پیام
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 41]