تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 12 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دعا كردن را در هنگام رقّت قلب غنيمت شمريد، كه رقت قلب، رحمت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803818577




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

یک سال ما را برای شهادتش آماده کرده بود |اخبار ایران و جهان


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: یک سال ما را برای شهادتش آماده کرده بود
سی‌و‌یکم خرداد ماه یعنی شب تولدشان آخرین تماسی بود که با من گرفتند و من تلفنی تولدشان را تبریک گفتم. ایشان ما را همیشه برای شهادتشان آماده می‌کردند و حتی بار آخر که می‌رفتند عکسی را به پسرم دادند و گفتند این را برای اعلامیه شهادتم بدون آنکه درجه‌ام پیدا باشد استفاده کنید.
کد خبر: ۴۳۶۹۶۶
تاریخ انتشار: ۰۳ مهر ۱۳۹۳ - ۲۳:۵۲ - 25 September 2014



یک سال ما را برای شهادتش آماده کرده بود +فیلم
روز بیست‌و‌سوم شهریور ماه ۹۳ بود که با همکاران سرویس دفاع مقدس «تابناک» برای دیدار با خانواده شهید مدافع حرم حضرت زینب (س) وارد منزلی محقر و استیجاری از محله خیابان پیروزی تهران شدیم و با همسر و دو فرزند شهید به نام‌های رضا و مجتبی روبه‌رو شدیم.‌ این در حالی بود که کمتر از سه ماه از شهادت پدر خانواده می‌گذشت و ایشان قصد بازگشت به شهرشان (شیراز) را داشتند، تا بتوانند کمی از اندوه دوری پدر را با این امر جبران کنند.‌‌


‌آنچه‌ در ادامه می‌خوانید، گزارشی خواندنی از این دیدار است.

شهید دادالله (ماشاءالله) دهقان شیبانی متولد ۱۳۴۷ و در خانواده‌ای مذهبی در شیراز متولد شد. دوم دبیرستان بود که به همراه برادرش به جبهه رفتند و سال ۶۶ به عضویت سپاه درآمد و با مسئولی‌های امداد‌گر و تبلیغات گردان تا پایان جنگ در جبهه حضور داشت سال ۷۰ که با خانم زهرا زارع شیبانی که در همسایگی‌شان بود و از اقوام به شمار می‌آمد، ازدواج کردند و برای تحصیل در دانشگاه امام حسین (ع) به تهران آمد و در رشته مهندسی مخابرات در سپاه تهران مشغول به کار شدند.

‌سال ۷۵ بود که به جهت شغلی، خانواده خود را به تهران آورد و در شهرک شهید کمالی سکنی گزید. دوری از پدر و مادر و همه اعضای خانواده بسیار سخت می‌نمود؛ اما آنچه ‌او را مجبور به ماندن کرد، تعهد و مسئولیت پذیری بود، که در کمتر کسی یافت می‌شد. ۲۷ سال خدمت خالصانه در مهندسی مخابرات سپاه از ایشان اسطوره‌ای ساخته بود که در این روزگار نایافتنی است.






تابستان سال ۹۲ بود که جواز حضور در جرگه مدافعان حرم حضرت زینب (س) را گرفت و با حضور داوطلبانه خود، برگ زرینی از زندگی یک مجاهد فی‌سبیل‌الله را در یک سال از مأموریت خود رقم زد و سر‌انجام در دوم تیر ماه ۹۳ در حالی که از پرچم دفاع از مظلومیت اهل بیت را در دست داشت به لقاءالله پیوست و در مقام قرب و شهادت در شهر حماء دست یافت. نکته جالب اینکه تاریخ اعتبار کارت ملی ایشان هم دوم تیر ماه ۹۳ بود.

همسر شهید از آخرین باری که او می‌رود، می‌گوید: روزی که می‌خواستند بروند چند بار تماس تلفنی با او داشتم. ساعت ۱۱ بود که دوباره تماس گرفتم و جویای رفتن ایشان شدم و در پاسخ گفتند: «خانم دیدارمون به اونور» و من که شب قبل به ایشان گفته بودم اگر جور شد یک بار ما را هم برای زیارت ببرد، خودم را به ندانستن زدم و گفتم که می‌خواهی ما را هم ببری؟! گفتند: «نه خانم می‌گم دیدارمون به اونور» و این در حالی بود که ایشان قبل از حرکتشان با همه دوستان و آشنایان به طرز عجیبی خداحافظی کرده بودند و حتی به شهرک شهید کمالی (محل سکونت قبلی) رفته ‌و آنجا هم از همه همکاران و دوستان خداحافظی کرده بودند و در این یک سالی که ایشان به سوریه رفت و آمد داشتند، اولین باری بود که این اتفاق می‌افتاد.

هر موقع از شهادت صحبت می‌کرد من خجالت می‌کشیدم و بقولی کم می‌آوردم من به ایشان می‌گفتم این جوری نگویید انشالله در پناه حضرت زهرا (س) باشید و برگردید و خدا حافظی کردیم.

۳۱ خرداد ماه یعنی شب تولدشان آخرین تماسی بود که با من گرفتند و من تلفنی تولدشان را تبریک گفتم. ایشان ما را همیشه برای شهادتشان آماده می‌کردند و حتی بار آخر که می‌رفتند، عکسی را به پسرم دادند و گفتند این را برای اعلامیه شهادتم بدون آنکه درجه‌ام پیدا باشد استفاده کنید.





‌آن روز صبح دوم تیر ماه بود که از خبر شهادت ایشان همه آگاه بودند؛ اما ما از هیچی خبر نداشتیم. تا اینکه برادرم به منزل ما آمد و بعد از ظهر آن روز به بهانه آنکه ایشان مجروح شده ‌و قرار است به شیراز برده شوند، ما را به شیراز بردند و ساعت دو نیمه شب بود که با وارد شدن به منزل پدریشان از موضوع شهادت ایشان مطلع شدیم و سرانجام در ‌پنجم تیر ماه ۹۳ در شیراز تشیع و خاکسپاری شدند.

بخشی ‌از ویژگی‌های شهید از زبان همسرش: مهم‌ترین خصوصیت این شهید، احترام به پدر و مادر بود؛ آنچنان که هیچ گاه اخمی به ایشان نکرد و حتی جایی که در حقشان کوتاهی می‌شد، برخورد خوش و خوبی ‌نشان می‌دادند و با خنده از آن ‌می‌‌گذشتند. ساده زیستی مشی اصلی‌شان بود تا جایی که هرگاه از ایشان بابت خرید چیزی اجازه می‌گرفتم، ایشان می‌گفتند: «تا زمانی که نیروهای من آن را ندارند من نیز نمی‌خواهم داشته باشم‌».

بعد از شهادت ایشان بود که فهمیدم برای نیرو‌هایش مثل یک پدر دلسوز ‌و حتی در ریز‌ترین مسائل زندگی نیز کمک حالشان بود. ماشین سواری‌اش پیکانی بود که با هیچ چیزی عوضش نمی‌کرد و همیشه می‌گفت، ما به ملت و رهبرمون بدهکاریم و هیچ طلبی نداریم و واقعا خلوصشان در این زمینه عالی بود؛ حتی پاداش‌هایی که به ایشان می‌دادند بین نیرو‌هایش تقسیم می‌کرد و از آوردن آن به منزل خودداری می‌کرد.

خواندن نماز شب برایشان چنان اهمیت داشت که گاهی وقتی نیمه شب به خانه می‌آمد، به حالت نیمه خواب استراحت می‌کرد تا از این فریضه جا نماند. در همین خصوص یکی از دوستانش می‌گفت، هنگامی که در سوریه بودند، ایشان برای آنکه هنگام نماز شب خواندن مزاحم ما نباشد، در اتاقی که بسیار گرم بود به سختی استراحت می‌کردند و نمازشان را بجا می‌آوردند.





یکی از دلایل اینکه هیچ‌گاه به ایشان به دلیل مأموریت‌های زیاد خرده نگرفتم، حدیثی بود به این مضمون که «اگر کسی از جهاد و شهادت فرار کند، خداوند مرگی نصیب او می‌کند به‌‌ همان زودی ولی با خفت و خواری‌» و پس از خواندن این مطلب جرأت نمی‌کردم به ایشان بگویم به مأموریت نرود.

‌آنقدر عاشق شهادت بود که هنگام نماز از ما می‌خواست ‌دعا کنیم ‌مرگی غیر از شهادت نداشته باشد و همیشه و به ویژه در یک سال اخیر ما را برای شهادتشان کاملاً آماده کرده بودند، به گونه‌ای که شهادتشان برای ما قطعی انگار می‌شد. همچنین از دیگر خصوصیات آن شهید خواندن قرآن پس از ورود به اتاق محل کار خود در آغاز صبح بود.


خاطره‌ای از روزهای دفاع مقدس از زبان فرزند شهید

خاطره‌ای هست که ایشان نقل می‌کردند، در یکی از عملیات‌ها که قرار شده بود به خط مقدم بروند، در حالی که با فرمانده گردان به سمت خط حرکت کرده بودند، راه را گم کردند و پس از ساعت‌ها جستجو، آنگاه که از گرسنگی و تشنگی مستاصل شده بودند، چشمانشان به کشمش‌هایی که روی زمین ریخته بود و مورچه‌ها در حال غارت آن‌ها بودند خورده و از فرط گرسنگی بی‌توجه به آن‌ها شروع به خوردن آن‌ها کردند و دوباره به راه افتادند.

پس از پیمودن مسافتی ناگهان چشمشان به الاغی می‌خورد و با توجه به سن و سال کم، ایشان را سوار الاغ می‌کنند و ساعت‌های زیادی این وضع ادامه می‌یابد تا آنکه به نزدیکی‌های خط که می‌رسند، ایشان لحظه‌ای که از حیوان پیاده می‌شود، الاغ بیچاره مثل موشک فرار می‌کند و همگان را متحیر می‌سازد.
















این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 71]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن