محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826950941
سياست خارجي آمريكا پس از 11 سپتامبر
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سياست خارجي آمريكا پس از 11 سپتامبر نویسنده : علی فلاح نژاد چكيده: متعاقب حمله به برجهاي سازمان تجارت جهاني در 11 سپتامبر 2001، سياست خارجي ايالات متحده دچار چرخشي اساسي از راهبرد باز دارندگي(1990-1945) و ابهام راهبردي (1990-2001) به راهبرد حمله پيش دستانه و جنگ پيش گيرانه- گرديده است. هدف اصلي اين مقاله تبيين چرخشي و تغيير فوق الذكر است. به اين نظور نگارنده تعاريف و مفاهيم مرتبط با موضوع اصلي را بررسي نموده و در بخشهاي بعدي، حوادث 11 سپتامبر و پي آمد آن، حملات پيش دستانه و عمليات پيشگيرانه را به عنوان مركز ثقل بحث مورد پردازش قرار داده است. روي هم رفته هدف اصلي نگارنده بررسي سياستهاي خارجي آمريكا پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 از نظري راهبردي ميباشد. مقدمه: پي آمد 11 سپتامبر راهبرد جديدي در عرصه ي سياست خارجي آمريكا ظهور يافت كه به نوعي نويددهنده عصر جديدي در نظام بين الملل بوده است؛ در اين دوره سردمداران و رهبران آمريكا فرصت مناسبي را به دست آوردند تا از رهگذر آن بتوانند در راستاي دفاع از منافع خود، پيشبرد يكجانبهگرايي و دوري از جندجانبه گرايي و شكل دهي هژموني آمريكا بر جهان، راهبرد حمله پيش دستانه و جنگ پيش گيرانه را در پيش گيرند؛ در واقع حمله پيشدستانه نشاندهنده تحول اساسي در راهبرد سياست خارجي آمريكا است كه در منطق راهبردي اين كشور را از بازدارندگي و ابهام راهبردي به جهت گيري روشن و شفاف پيشگيري و پيشدستي با تكيه بر حمله و تهاجم به اهداف تروريستي، سلاحهاي كشتار جمعي و دولتهاي سركش (از نگاه آمريكا) سوق ميدهد. حمله پيشدستانه و جنگ پيشگيرانه، عمدهترين راهبرد ايالات متحده براي پيشبرد اهداف خود در اوايل هزاره سوم ميلادي به شمار ميرود. اين راهبرد متاثر از انديشههاي لئواشتراوس است كه بهره گيري از قدرت نظامي را براي حفظ نظم يك ضرورت مي دانست. لئوشتراوس، پدر جنبش نومحافظهكاري محسوب ميشود. نو محافظه كاري جنبشي مبتني بر سياست خارجي جنگ طلبانه ميباشد. در واقع حوادث 11 سپتامبر به آن دسته افكار، برنامهها، گروهها، و گرايشهاي سياسي تندروانه و راديكال در عرصه سياست خارجي و دفاعي آمريكا تعلق دارد كه در طول دوران رياست جمهوري بوش پدر و كلينتون در انزوا قرار داشته و در دوره بوش پسر مجال و امكان بروز و ظهور يافته و آن را از حاشيه به متن سياست خارجي ايالات متحده انتقال داد. نومحافظهكاراني چون چني، پرل و ولوويتز در پي حوادث مذكور فرصتي مناسب براي پي گيري افكار و برنامههاي راديكال خود پيدا كردند و توانستند رئيس جمهور بوش را در راستاي اهداف خود سوق دهند. اين امر در (سند راهبرد ملي آمريكا) در سپتامبر 2002 و به رسميت شناختن (جنگ پيش گيرانه) در عرصه سياست خارجي آمريكا به نمايش درآمد. بازداندگي بازدارندگي در كليترين شكل آن عبارت است از متقاعد ساختن حريف نسبت به اين هزينهها و يا خطرات خطمشي احتالي وي از نافع آن بيشتر است.(1) بازداندگي عبارت است از كوشش الف براي نفوذ بر نيات و درايت رفتار ب در جهتي خاص كه به معناي عدم تحرك است. اين كوشش براي اعمال نفوذ، يك پديده رواني به معناي واقعي كلمه است. به عبارت ديگر، ان مجاهدات به صورت جلوگيري يا منع فيزيكي از يك عمل نيست، بلكه كوششي است براي افزايش هزينه ي اقدام به آن عمل يا كاهش مطلوبيت آن. بازداندگي هم ميتواند از طريق مجازات صورت گيرد، هم از طريق ممانعت و يا تركيبي از هر دو و در همه اين حالات يك فرايند و روند مشخص دارد: تهديد مخالفان به هزينهاي كه بايد در قبال اقدام خود بپردازند.(2) بازدارندگي به عبارتي خود يك ديپلماسي است و لزوماً به منزله انتقامجويي قهرآميز و درگيري در جنگ و اجراي عمليات نظامي نمي باشد. بنابراين بازدارندگي فقط يك راهبرد براي جنگيدن نيست، بلكه نوعي راهبرد براي وضع موجود و درايت دستيابي به صلح و استقرار آن است و به منظور متقاعد كردن طرف مقابل طرح ميشود تا وي ثابت شود كه در ميان راههاي ممكن، تجاوز كمترين تاثير را دارد. با توجه به اين دو كشور آمريكا و شوروي نسبت به ساير كشورهاي اتمي توانايي كامل نابودي طرف مقابل را داشتند، هر گونه جنگ احتمالي نمي توانست برندهاي داشته باشد و در نتيجه بازدارندگي صحيحترين راهبرد براي اين دو قدرت محسوب ميشد.(3) به نوشته ويليام كافمن، بازداندگي اساساً به معناي جلوگيري از بروز شرايط خاص است. براي تحقق اين اهداف لازم است به حريف بالقوه تفهم شود، در صورت ايجاد چنين شرايطي، چه عواقبي در انتظار او خواهد بود. در اين خصوص مي توان دريافت بازدارندگي مستلزم وجود شروطي است كه مهم ترين آنها عبارت است: ارتباط، توانايي و اعتماد.(4) اولين شرط يك ژست بازداندگي موثر آن است كه بايد دشمن را بطور دقيق از حدود اعمال ممنوعه و اتفاقي كه در صورت عدول از آن خواهد بود، آگاه ساخت؛ بنابراين ارتباط واضح و دقيق يك ضرورت است. توان بازدارندگي تنها هنگامي موثر است كه سري و محرمانه نباشد، و دشمن را تا حدود عيني از آن آگاه ساخت. هر چند بازدارندگي مستلزم آن است كه تا حدودي طرف مقابل در جريان امر قرار گيرد، ولي انتقال بيش از حد اطلاعات نيز اگر برنامه ريزي طرف مقابل را براي حمله تسهيل كند، ميتواند به تضعيف طرف بازدارنده منجر گردد.(5) همچنين از عناصر يك وضعيت بازدارندگي، توانايي و وجود ظرفيتهاي مادي و معنوي براي وارد آوردن خسارت و محروم نمودن طرف مقابل مي باشد؛ علاوه، برداشت و ارزيابي كشورهاي رقيب احتمالي از ميزان توانايي كشور بازدارنده براي تحميل خسارتي غير قابل تحمل به حريف، از اهميت فراواني برخوردار است. مساله اعتبار به باور و اطمينان به قابليت اجرايي تهديد بازدارنده، مربوط ميشود. به مجازات نه تنها بايد به شكلي آشكار منتقل شود، بلكه بايد آن را به صورت قابل باوري ارائه نمود زيرا قسمت اعظم هنر بازدارندگي در همين نكته نهفته است. دفاع مشروع پيش دستانه رهنامهي دفاع مشروع پيش دستانه، دفاع مشروع را در وضعيت اي خاص مجاز مي شمارد. طبق رهنامهي دفاع مشروع پيش دستانه، پاسخ مسلحانه به حملات قريب الوقوع يا آنجايي كه حمله وقوع يافته و دولت قرباني دريافته است كه حملات بيشتري در اين است كه شرايط متقاعد كننده، نه صرفاً مبني بر خطر يا تهديد بالقوه وجود داشته باشد كه حملهاي صورت گيرد و در اين حالت يك دولت ميتواند به دفاع مشروع پيشدستانه استناد كند، حالت دوم اين است كه دولتي يك بار مورد حمله مسلحانه قرار گرفته است و در حال حاضر شواهد آشكار و دلايل متقاعد كنندهاي مبني بر آمادگي دشمن براي حمله مجدد وجود دارد. در اين حالت نيازي نيست كه دولت قرباني منتظر وقوع حمله ديگري بماند و ميتواند به دفاع مشروع پيشدستانه متوسل شود. در اين حات دفاع بايد، مشروع پس از گذشت زمان معقولي از حمله ابتدايي صورت گيرد و ويژگي دفاع متناسب با حملات مسلحانه آتي را داشته باشد. با اين وجود در صورت فقدان شواهد متقاعدكننده مبني بر حملات آتي، توسل به نيروي مسلحانه غير قانوني خواهد بود. پس ازحملات 11 سپتامبر ايالات متحده و بريتانيا اقداماتي عليه حملات بيشتر اشاره مي ردند. ايالات متحده و بريتانيا تاكيد ميدارند كه حملات 11 سپتامبر بخشي از سلسله حملاتي بوده كه از 1993 عليه ايالات متحده شروع شده است؛ آنها عنوان كردند كه مرتكبان اين حملات در حال طراحي حملات بيشتري هستند.(6) حال طراحي است، مجاز ميباشد. دو حالت براي دفاع مشروع پيشدستانه قائل شدهاند حالت اول دفاع مشروع پيشگيرانه رهنامهي دفاع پيشگيرانه، با اين احساس كه ممكن است دشمن در آينده كشور را مورد تهديد و تهاجم قرار دهد، قبل از هر گونه اقدام دشمن، سرزمين آن را مورد تهاجم قرار ميدهد، تا تهديد نظامي آن را خنثي نمايد.(7) دفاع مشروع پيشگيرانه را ميتوان در گزارش 21 مارس 2005 كه توسط دبير كل سازمان ملل متحد تهيه شده ملاحظه كرد. دبير كل در بند 125 گزارش خود تهديد بالقوه را از تهديد قريب الوقوع تفكيك ميكند و تهديد بالقوه را مسبب مداخله شورا ميكند. در واقع دفاع مشروع پيش گيرانه ناظر به تهديد بالقوه و از جانب دشمن ميباشد. اسرائيل با اين ديدگاه موافق است و عمدتاً به اين نوع دفاع توسل جسته است. اين رژيم در سال 1967 عليه مصر، در سال 1975 عليه اردوگاه فلسطينيها در لبنان، در سال 1981 عليه عراق (وقتي نيروگاه اتمي عراق را از نزديك بغداد بمباران كرد(8) از طريق بهره گرفته است. آن چه در شرايط پس از حادثه 11 سپتامبر در عرصه ي سياست خارجي آمريكا از اهميت برخوردار است اين مساله مي باشد كه راهبرد سياست خارجي آمريكا در برابر خطرهاي جديد پس از جنگ سرد، جنگ پيش گيرانه بود؛ يعني برخورد با آن پيش از آن كه عملي شود. برخورد آمريكا با عراق بر پايه ي همين راهبرد صورت پذرفت. آمريكا براي حمله به عراق بر مساله جنگ افزارهاي ويژه كشتار جمعي انگشت گذاشت و بر اين نكته تاكيد كرد كه عراق نه تنها اسرائيل و ديگر همپيمانان آمريكا را در منطقه تهديد ميكند، بلكه منافع حياتي آمريكا در خاورميانه را به خطر مياندازد. آمريكاييها وقتي ديدند در جريان عملياتي پيچيده، يكي از نمادهاي تمدن غرب در 11 سپتامبر از ميان رفت و سفارتخانههاي آن كشور در گوشه وكنار جهان تهديد مي شود، به براس افتادند كه ممكن است روزي اين دشمنان به جنگافزارهاي ويژه ي كشتار جمعي نيز دست يابند و خطر را از آنچه هست دامنه دارتر كنند.(9) خروج از ابهام راهبردي: ابهام راهبردي به سياست خارجي آمريكا در دهه 1990 اشاره دارد. در اين مقطع زماني راهبرد واحد و مشخصي بر سياست آمريكا حاكم نبود و به تعبير منتقدان، سياست خارجي آمريكا در اين دوره، فاقد انسجام، اولويتهاي روشن و مشخص فاقد شناخت كافي از منافع واقعي آمريكا بوده است. با فروپاشي شوروي و پايان جنگ سرد، پديده مقابله با كمونيسم جاي خود را به (نظم نوين جهاني) اعلان شده از سوي جرج بوش پدر داد، اما عدم وجود دشمن جديد باعث ايجاد نوعي سرگرمي و ابهام در زمينه راهبرد سياست خارجي آمريكا گرديد؛ طرح (خطر سبز) يعني اسلام از سوي برخي از مسئولين و دولتمردان آمريكايي نيز نتوانست موجب رهايي برخي سياست خارجي آمريكا از بحران ابهام راهبردي شود. اما وقوع حوادث 11 سپتامبر بر تلاشها و برنامههاي طيف راديكال سياست خارجي آمريكا يعني محافظه كاران در طول دهه 1990 مهر تاييد گذاشت و جهتگيري راديكال را در سياست خارجي آمريكا حاكم كرد. حادثه 11 سپتامبر و پي آمدهاي آن حادثه 11 سپتامبر آمريكا گوياي چند واقعيت عيني بود: 1. امنيت داخلي آمريكا و سازمانهاي امنيتي گسترده و پرآوازهي آن به راحتي آسيبپذير بوده و از قدرت پيش گيري و عملكرد مساعدي برخوردار نيستند؛ 2. عملكرد سياسي، امنيتي و نظامي آمريكا در خاورميانه و ساير نقاط جهان باعث شكلگيري چنين اقدامهاي شديد واكنشي و تلافي جويانه شده است كه به نوبه خود جاي تعمق و بحث زياد دارد؛ و بالاخره 3. با اقدام يك گروه بنيادگراي قدرتمند و سازمانيافته اسلامي(القاعده)، استحكام و قواي امنيتي متصور در ساختار سياسي، اجتماعي و اقتصادي آمريكا به شدت زير سوال رفت، آنچنان كه دولت مردان ?مريكايي با يك بحران و مشكل جدي اجتماعي- سياسي روبهرو كرد.(10) آثار و پي آمدهاي اين حادثه كه در نوع خود بينظير است به داخلي و بين المللي تقسيم ميشوند. در عرصه داخلي مي توان از پيآمدهاي سياسي، اقتصادي، و بين المللي سخن به ميان آورد. حوادث مذكور آثار سياسي متعددي بر ايالات متحده گذاشت كه از آن ميان ميتوان به كاهش آزادي و دموكراسي، برخورد خشونتآميز آمريكاييها نسبت به نژادها و تبارهاي مختلف مقيم آمريكا و فشار افكار عمومي داخل آمريكا به دولت براي انجام اقدامات تلافيجويانه، نام برد. پيآمد اقتصادي حوادث 11 سپتامبر بر آمريكا را ميتوان در زبان شركتهاي آمريكايي در بخشهاي هواپيمايي، بيمه، توريسم، تعطيلي بازار بورس نيويورك و نيز شركتها مخابراتي و ... مشاهده كرد. پيآمدهاي امنيتي حوادث 11 سپتامبر را ميتوان در آسيب پذيري سيستم اطلاعاتي و امنيتي داخلي آمريكا بعد از حوادث مذكور را عمدهترين آثار امنيتي بوده است. اما پي آمدهاي مذكور از عمدهترين آثار امنيتي بوده است. اما پيآمدهاي بين المللي حوادث 11 سپتامبر از اهميت بيشتري برخوردارند، كه در چند سطح قابل بررسي ميباشند. پيآمدهاي بين المللي عمليات تروريستي 11 سپتامبر ضمن اين تاثيراتي را هم در سطح بين الملل داشته كه در زير به مهمترين آنها مي پردازيم: 1. از جمله تاثيرات حوادث 11 سپتامبر تاثير مربوط به حوزه بازيگران روابط بين الملل ميباشد. نكته جالب جالب و قابل توجه در خصوص بازيگران، ورود نوع جديدي از بازيگران در عرصه بينالمللي است كه مي توانيم از آنها به عنوان بازيگران شبكه اي ياد كنيم. منظور از بازيگران شبكهاي آن دسته از بازيگران هستند كه با توجه به گسترش ارتباطات جهاني و بهرهبرداري از انواع ابزارهاي نوين و ارتباطي توانسته اند به عنوان شبكهاي موثر در سرتاسر جهان در شكل دادن به سياست اثر گذارند كه نمودار بارز آن القاعده ميباشد كه گفته شده است در 59 تا 60 كشورهاي عضو دارد و تارهاي به هم تنيدهاي از ارتباطات سياسي، مالي و انساني را فراهم آورده است. 2. دومين دسته از تاثيرات حوادث 11 سپتامبر به قواعد بازي بين المللي برميگردد. به اين صورت كه قبل از 11 سپتامبر قواعد بازي عمدتاً دوستانه و در چارچوب چندجانبه گرايي شكل گرفته بود و در دنيا به سمت نوع جديدي از همكاري صلح آميز چند جانبه گرايانه پايان يافت و در عوض با توجه به راهبرد آمريكا، قواعد بازي، جنبه نظامي بيشتري به خود گرفته و اين باعث ايجاد تغيير در گفتمان شد و واژههايي چون دشمن، ائتلاف، تروريسم، جنگ، اشغال و حمله بيشتر كه بار خصمانه دارند، مورد استفاده قرار گرفتند؛ يك جانبه گرايي در مقابل چند جانبه گرايي مطرح گرديد و اين نوع تحول همه كشورها، از جمله خاورميانه را متاثر ساخت. 3. سومين دسته از تاثيرات بين المللي حادثه 11 سپتامبر مربوط به محيط بازي روابط بينالمللي است كه باز تركيبي از تداوم و تغيير را ميتوان مشاهده كرد. اين محيط نشان ميدهد كه اولاً سيستم بين المللي كه بعد از فروپاشي كامل جنگ سرد در سال 1991 در نوعي بلاتكليفي و انتقال به سر ميبرد، هنوز مراحلي انتقالي را طي نكرده و آينده واضح و دقيقي را دارا نيست، اما عنصر آمريكايي محيط بينالمللي پررنگتر شده و ثانياً خيزش آمريكا براي اعمال هژموني زيادتر گرديد. ثالثاً در محيط جديد، تركيبي از فرهنگ و قدرت نظامي وجه غالب رواني را شكل ميدهد. به اين صورت كه بحثهاي فرهنگي و ارزشي نظير نقش اسلام و مسلمانان، ارزشهاي آمريكايي، تفاوت دنياي شرق و غرب به همراه تاكيد بر آمادگي به كارگيري تجهيزات نظامي و دفاعي در مقابل پديده تروريسم، اصلي ترين عامل شكل دهنده بر محيط رواني بين المللي مي باشد. به عبارت ديگر محيط بين المللي پر تنش شده و تنش اي فرهنگي –تمدني و تقابلهاي نظامي برجستهتر گرديد.(11) 4. از ديگر پيآمدهاي حادثه 11 سپتامبر در سطح بينالمللي ميتوان به آثار آن بر فعاليتهاي آمريكاييها در خارج كشور، افزايش حضور نظامي آمريكا در خارج، افزايش ريسك پذيري سرمايهگذاري بخش خصوصي در خارج، تضعيف روند صلح خاورميانه، شعله ور شدن منازعات منطقهاي، تهديد كشورهايي كه آنها را محور شرارت ناميدند (ايران، عراق،كره شمالي)، ترس ساير كشورها براي همكاري با كشور مورد هجوم، كاهش تروريست در سطح جهان و بي ثباتي دولتهاي دوست و حامي آمريكا در منطقه اشاره كرد.(12) به نظر ميرسد مهمترين تاثير حادثه 11 سپتامبر بر ساختار نظام بين الملل و منطق و اصول هدايت كننده آن باشد. اين حادثه نماد آن چيزي است كه نو واقع گرايان براي تغيير و تحول در ساختار نظام بينالملل از آن ياد ميكنند. ساختار نظام بين الملل پس از 11 سپتامبر پس از رويدادهاي يازدهم سپتامبر، ساختار و ويژگيهاي نظام بين الملل رنگ سلسله مراتبي دستوري يافت. در چارچوب نظام غير دستوري، نظام بينالملل تنها از ديد سياسي بسته است، ولي پس از رويدادهاي يازدهم سپتامبر نظام بين الملل از ديد حقوقي، هنجاري و ايدئولوژيك نيز با محدوديتهايي روبهرو ميشود. از همين رو ديديم كه جورج بوش پس از 11 سپتامبر از كشورها خواست از ميان دو گزينه يكي را برگزينند. وي در 22 سپتامبر 2001 در كنگره آمريكا اعلام كرد كه كشورها يا در كنار تروريستيها هستند يا در كنار ائتلاف ضد تروريستي و بايد يكي از دو راه را برگزيند. اين سخن جرج بوش در حقيقت نشان از دگرگون شدن ساختار نظام بينالملل داشت و الگوهاي رفتاري تازهاي را ايجاب ميكند. از آن پس، آمريكا خود به تبيين هنجارها در نظام بين الملل پرداخت. بر خلاف نظام سلسله مراتبي غير دستوري هم رسانيهاي بسيار با نظام توتاليتر دارد. البته بايد پذيرفت ه نظام ياد شده گونه تعديل يافته نظام فرضي سلسله مراتبي مورتون كاپلان است. در اين شرايط قدرتهاي بزرگ مانند چين، ژاپن، اتحاديه اروپا و روسيه گرايش بيشتري به همكاري از خود نشان ميدهند؛ قدرتهاي بزرگ توان بر هم زدن تعادل نظام بين الملل را ندارند و از فرستادن علائم تهديد كننده آمريكا خودداري مي كنند. آمريكا نيز در صورت لزوم براي پاسداري از منافع ملي خود، بيرون از چارچوب منشور ملل متحد و اصول و حقوق بين الملل رفتار ميكند. گسترش ناتو به شرق، طرح سپر موشكي، استقرار سپر موشكي در اروپاي خاوري و بيرون رفتن از ABM و.... از پيآمدهاي ساختار تازه اي بين الملل است. دست اندركاران سياست خارجي آمريكا پيش آمدن چنين شرايطي را نشان پيروزي آمريكا ميدانستند و براي ايالات متحده پس از يازدهم سپتامبر، نقش يك قدرت برتر در جهان قائل ميشدند. چنين نگرشي از سوي مداخله گرايان، بيان كننده ي اين مفهوم بود كه ساختار تازه ي نظام بين الملل يك قطبي است و آمريكا مي تواند روشهاي يك سويه در پيش گيرد.(13) تاثيرات حوادث 11 سپتامبر بر رويكرد خارجي آمريكا اين حادثه بيشترين مطلوبيت راهبردي را براي اهداف آمريكا فراهم آورد. آمريكاييها تلاش نمودند اين واقعه بر گفتارهاي امنيتي پيشين خود منطبق سازند. در چنين شرايطي، راهبرد جنگ پيشگيرانه ارائه شد. اين راهبرد بر اساس نوع تحليل مقامات و برنامه ريزان دفاعي- امنيتي از تهديدات جديد شكل گرفت. هدف از اين راهبرد، مقابله موثر با چالشهاي عمليات پيش گيرانه در خاورميانه بود. زيرا كشورهاي منطقه در قابل آمريكا، رويكردي انتقادي و رفتاري چالشي اتخاذ كرده بودند. وقتي كه عمليات يازده سپتامبر شكل گرفت و آمريكاييها به حداكثر مطلوبيت بينالمللي، جهت مقابله با تهديدات تعريف شده نائل شدند، بستر شكل گيري اين روند، در خاورميانه بزرگ بود منطقهاي كه از دهه ي 1910، حوزه بحران آفريني شناخته مي شود. به همين دليل برژينسكي از آن تحت عنوان قوس بحران ياد ميكند، منطقهاي كه بدليل پويايي و تحرك نيروهاي داخلي، از تون لازم براي چالشسازي برخوردار است. بنابراين الگويي را كه آمريكاييها در ارتباط با افغانستان آغاز نمودند، به گونهاي تدريجي در ساير حوزههاي خاورميانه نيز مورد استفاده قرار خواهند داد. از نظر آن تهديدات، طيف گستردهاي را شامل ميشود و هر كشوري كه از ابزارهاي بالقوه اين گونه تهديدات برخوردار باشد، در فضاي مناسب مورد هجوم خواهد بود.(14) در حالي كه بوش پدر پيش از شروع حمله به عراق، در برابر نشست مشترك نمايندگان كنگره و سناي آن كشور در 11 سپتامبر 1990، بر ساختن اردوگاهي بر پايه(نظم نوين جهاني) تاكيد نمود، رويداد انفجارهاي انتحاري 11 سپتامبر 2001 نيز، دولت بوش پسر را در اتخاذ مواضع سياست خارجي فراگير و نويني ترغيب نمود كه مي توان از آن ياد كرده و تغييرهاي ذيل را به عنوان اصولي براي آن قرار داد: 1. تاكيد بر رويكرد تهاجمي و مداخله گرايي گسترش يابنده يا جنگ محدود، اما طولاني و با سيري تصاعدي عليه كشورهاي حامي تروريسم 2. تاكيد بر چند جانبه گرايي نمادين- يك جانبه گرايي عمل گرايانه در مبارزه با تروريسم يا شكل دهي ائتلافي بين المللي به رهبري ايالات متحده.(15) با اين حال، انديشه (پسا نظم نوين جهاني) ديدگاهي تكاملي در قياس با (نظم نوين) است كه سمت گيري سياست خارجي ايالات متحده را تهاجمي و راديكال و مبتني بر راهبرد (حمله پيش دستانه) يا (جنگ پيشگيرانه) نموده است كه خود به رهنامه خاصي در عرصه سياست خارجي آمريكا تبديل شده است پروژه قرن جديد آمريكايي: اما مهمترين سندي كه در ارتباط با بازنگري نقش آمريكا در جهان پس از جنگ سرد و به خصوص چگونگي برخورد آمريكا با تهديدات احتمالي عليه آن منتشر شد، سندي بود به نام «پروژه قرن جديد آمريكايي» كه از سوي برخي محافل فكري در اواسط دوره دوم رياست جمهوري كلينتون تدوين شد. پروژه قرن جديد آمريكايي با اهداف خاصي طراحي شده بود كه در راس آن تغيير سياست خارجي آمريكا در برخورد با ساير بازيگران صحنه جهاني بود. به اين منظور، نخستين گام مطابق با پروژه PANC ، حمله به عراق، اشغال و سرانجام اداره آن كشور بود. اين مساله در نامهاي محرمانه در سال 1998 به بيل كلينتون نوشته شد و اين گونه مطرح گشت: «آقاي رئيس جمهور شما نبايد از حركت تانكهاي آمريكايي در بيابانهاي بغداد هراسان باشيد.» رامسفلد، ولوويتز و پرل از جمله 18 نفري بودند كه اين نامه سر گشاده را خطاب به كلينتون نوشتند و هم چنين استدلال كردند كه «تغيير رژيم عراق بايد در راس اهداف سياست خارجي آمريكا قرارگيرد.» پروژه PANC در سال 1998 در متني كه تحت عنوان سند آزادي عراق در گره آمريكا به تصويب رسيد و به اين مساله صورتي قانوني بخشيد، منعكس گرديد. در آن هنگام كنگره تحت رياست گينگريچ اداره ي شد. جالب آن كه در تهيه نامه ارسالي به كلينتون در سال 1998 و نيز تهيه متن سند آزادي عراق، افرادي شركت داشتند كه نام و امضاي آنها در PANC نيز مشاهده مي شود. پروژه قرن جديد آمريكايي در سپتامبر سال 2000 با رويكردي دفاعي تحت عنوان «بازسازي توان دفاعي آمريكا» مجدداً مورد بازنگري قرار گرفت.شايد بتوان اين سند را به مثابه انجيل نومحافظه كاران توصيف كرد. در واقع در اين سند جوهره ايدئولوژي نومحافظه كاران منعكس شده و ضرورت ايجاد انقلابي در سياست خارجي و دفاعي آمريكا به خوبي در اين سند تبيين شده است. هم چنين در اين سند براي گسترش و تعميق وظايف وزارت دفاع پيشبيني شده بود كه حيطه اختيارات اين وزارتخانه را در حد غيرقابل تصوري افزايش يابد. علاوه بر اين، بر حضور يك جانبه و فوق العاده فعالانه و سرسختانه آمريكا در صحنه سياست جاني نيز تاكيد شده بود.(16) اين نوع رويكرد مستلزم فهم و برداشت جديدي از تهديدات فراوري اين كشور در عرصه سياست خارجي آمريكا بود. دريافت تازه دولت آمريكا از تهديدهاي امنيتي پس از 11 سپتامبر، دريافت و برداشت مقامات آمريكايي از تهديدهاي امنيتي دگرگوني بر رفتار و سياست خارجي آمريكا اثر گذاشت. پيش از رويدادهاي يازدهم سپتامبر، تهديدهاي واقعي از ديد آمريكاييان، تهديدهاي كلاسيك يا مقارن بود: خطر جنگ با جنگ افزارهاي نامتعارف؛ هر چند با پايان گرفتن جنگ سرد، تهديدها به حوزههاي ديگري مانند اقتصاد، تكنولوژي، اطلاعات و ... نيز كشيده شده بود. در چنان فضاي امنيتي، از ديد آمريكاييان، تهديدها از بازيگران رسمي و كما بيش هم سنگ آمريكا در نظام بينالملل مايه ميگرفت. در حوزه نظامي كشورهايي مانند روسيه و چين و در حوزهاي نرم افزاري قدرتهايي چون ژاپن و اتحاديه اروپا ميتوانستند براي امنيت ملي آمريكا مايه خطر باشند. ولي استدلال ميشد كه اين دسته از بازيگران در پرتو عقلانيت و نيز سنگين بودن هزينههاي عملي كردن تهديد، از جنگ دوري مي گزينند. به نظر پل ولفوويتز، مفهوم نويني از جنگ، تحقق يافته كه چشمانداز سابق نسبت به آن را در ميان مسئولان وزارت دفاع آمريكا متحول ساخته است؛ در اين چشمانداز مفاهيم بازدارندگي و ديپلماسي نقش كارآمدي را ايفا نميكنند بلكه راهبرد پيشدستي و پيشگيري كار ويژه مفهومي و عملياتي مييابند. در واقع در سطح دوم تهديدات، مثلثي از سه عنصر تروريسم، دولتهاي ياغي و سلاحهاي كشتار جمعي و توان موشكي بالستيك زمينه ي ظهور چالش گراني را فراهم آورد كه آمريكا با نيروها و تجهيزات متعارف قادر به مهار آنها نيست، در نتيجه توسل به راهبرد پيش گيرانه براي مقابله با آنها ضرورت مي يابد. عملياتي كردن اين مساله، مستلزم تغييراتي بود كه حادثه 11 سپتامبر اسباب آن را فراهم كرد.(17) در ادبيات امروزي آمريكا، تهديدات نامتقارن، به تهديداتي گفته مي شود كه فرهنگ سياسي، راهبردي و نظامي آنها را غير معمول و عجيب تلقي مي كند. اين گونه تهديدات داراي عناصر غير قابل پيشبيني است كه امكان واكنش متعارف از سازمانهاي نظامي و امنيتي آمريكا را سلب مينمايد. اين عناصر عبارتند از: 1. عدم شفافيت تهديد؛ 2. سيال بودن صحنه نبرد؛ 3. مشخص نبودن كارگزاران جنگ؛ 4. متنوع بودن ابزارهاي به كار گرفته شده؛ 5. احاطهناپذير بودن محدوده جنگ؛ 6. نامتناسب بودن ابزارها، امكانات و سلاحهاي طرفين درگيري.(18) در راهبردهاي كلان سياست خارجي آمريكا، يك جانبه گرايي با محوريت قدرتهاي نظامي بر چند جانبه گرايي و هم كاري بين المللي با محوريت قدرت اقتصادي و تجاري غلبه كرده است. در واقع الگوي جديدي از طرحريزي سياست خارجي آمريكا ابداع شده است كه با اندكي مسامحه، مدل «اقتدار گرايانه» ناميده مي شود. به عبارتي سادهتر، سياست خارجي آمريكا از مدل واقعگرايي در عرصه جهاني به مدل اقتدارگرايي بين المللي تحول يافته است؛ زيرا در مدل واقع گرايي؛ هژموني كامل آمريكا بر جهان برآورده نمي شود.(19) علل شكلگيري راهبردي عمليات پيشگيرانه مانوئل والرشتاين، صاحب نظريه نظام جهاني بر اين باور است كه آمريكا به دو دليل تصميم گرفت تا به جاي استفاده از شيوه ي اقناع از شيوههاي قهرآميز استفاده كند. اول اين كه، ايالات متحده به هيچ وجه مطمئن نبود كه ميتواند هدفهايش را از طريق متحدانش و اقناع روسيه و چين بدست آورد؛ دوم اين كه، به نظر دولت ايالت متحده اقناع شيوه ي ضعيفي بود .به نظر مي رسد دولت ايالت متحده تنها با طرح پيشنهاد انتخاب يكي از دو راه (با ما هستيد يا مخالف ما) ميتوانست وضعيتي ايجاد كند كه در آن يك نظم ژئوپوليتيكي پايدار بر اساس تعريف خودش بنا نهد.(20) با اين وجود سوالي كه براي والراشتاين در زمينه راهبرد جديد آمريكا مطرح بود اين است كه آيا در عالم مطرح بود اين است كه آيا در عالم واقع اين تصميم عملي بود؟ اما از نظر سطح تحليل كلان و ساخت گرايانه، نظريه ي نو واقع گرايانه از توان پاسخگويي بهتري به اين سوال كه چه دلايلي باعث شكلگيري راهبرد حمله پيشدستانه و عمليات پيشگيرانه شد، برخودار است. نظريهپردازان نئورئاليست بر اين اعتقادند كه ساختار نظام بين المللي، محور اصلي تمامي تحولات محسوب ميشود. تغيير در ساختار نظام بين الملل موجب تغيير در منطق و كاركرد نظام و انتقال نظام بين الملل از يك ساختار به ساختار ديگري مي شود. تغيير ساختاري نظام بين الملل موجبات تغيير رفتار خارجي دولتها را فراهم مي سازد. براساس چنين رويكردي، مي توان به اين جمع بندي رسيد كه تغيير در سياست تدافعي و راهبردي آمريكا، ناشي از شرايط بين المللي آن كشور ميباشد. آن چه منجر به انجام اقدامات يك جانبه آمريكا در عراق گرديد و يا فضاي سياسي را براي مقاومت آمريكا در برابر فرايندهاي سازمان ملل فراهم آورد، ناشي از شرايط قدرت و توانمندي و ساختاري آن كشور (در سطح بين الملل) ميباشد. بر اين اساس، بيشتر ناشي از مازاد قدرت (در قياس با ساير بازيگران داخلي و بين المللي) مي باشد. زماني كه آمريكاييها و يا هر كشور ديگري به سطحي از تمايز تكنولوژيك، ابزار و قابليتهاي توليد كننده قدرت ملي دست يابند و مازاد قابل توجهي را نسبت به ديگران ايجاد كنند، در آن شرايط تلاش خواهند داشت از قدرت توليد شده خود، حداكثر استفاده را به عمل آورند. اين امر در رفتار منطقهاي و الگوهاي اقدام راهبردي، خود را بازنمايي ميكند. بر اين اساس، راهبرد عمليات پيش گيرانه آمريكا را مي توانم بازتاب تغيير در ساختار نظام بين الملل دانست زيرا زماني كه كشورها به مازاد قدرت نسبت به ساير بازيگران- دست مي يابند، مي كوشند تا زمينههاي به كار گيري قدرت را فراهم آورند.(21) و بنابراين مي توان راهبرد حمله پيشدستانه يا جنگ پيشگيرانه آمريكا پس از 11 سپتامبر را بر اساس گفتماني نئورئاليستي تحليل كرد و به حقايق و واقعيتهاي تغييرات ناشي از رويكردها و سمت گيريهاي سياست خارجي آمريكا پي برد. نمونه و مثال بارز قدرت فزاينده ايالات متحده در اوايل هزاره سوم ميلادي، قدرت سختافزاري اين كشور است. چيزي كه در بودجه ي نظامي و ميزان تسهيلات متعارف و غير متعارف آمريكا به وضوح قابل رويت است ميتواند به طور بالقوه و بالفعل در راهبرد دفاعي و خارجي اين كشور مشاهده شود. 11سپتامبر و راهبرد جنگ پيشگيرانه اولين نشانههاي راهبرد جديد بعد از حوادث 11سپتامبر ديده شضد؛ بوش بعد از آن كه سخنراني سالانه اش را در كنگره در 29 ژانويه 2002 از «محور شرارت» سخن گفت، اضافه كرد كه «من منتظر وقوع وقايع نخواهم ماند. من در شرايطي كه خطر لحظه به لحظه نزديك ميشود، به نظاره نخواهم ايستاد. آمريكا اجازه نخواهد داد تا خطرناكترين رژيمها با مخربترين سلاحها جهان ما را تهديد كنند.» اين عبارات حتي ميتوانست به آن معني باشد كه آمريكا قبل از اين كه يك دولت متخاصم قادر به دستيابي به سلاح ممنوعه باشد، عليه آن دولت دست به اقدام خواهد زد.(22) اين راهبرد جديد در 20 سپتامبر 2002 در سندي موسوم به «راهبرد امنيت ملي آمريكا» توسط دولت بوش انتشار يافت. انتشار اين سند از نظر تحول بنياديني كه در راهبرد امنيتي آمريكا طي دوره بعد از جنگ جهاني دوم (جهاني) به وجود آورد، بيسابقه است. در اين سند عدم كفايت و نارسايي رويههايي مانند مهار و بازدارندگي كه در دوره بعد از جنگ دوم مبناي راهبرد امنيتي آمريكا بودند، اعلام شده و از اقدام با هدف پيش دستي به عنوان روشي موثر براي مقابله با آميزه اي از «تروريسم و سلاحهاي كشتار جمعي» سخن رفته است. انتشار سند موسوم به راهبرد امنيت ملي آمريكا بود. اساس اين سند نيز بر ابزار نگراني از امكان توسعه سلاحهاي كشتلر جمعي توسط برخي از دولتها، امكان انتقال اين سلاحها به تروريستها و اتواني از مهار و بازدارندگي موثر اين تهديدات جز از طريق پيشدستي استوار بود. در اين سند فرض بر اين است كه بازدارندگي كه تنها بر تهديد به تلافي استوار باشد، كمتر متحمل است كه عليه رهبران كشورهاي ياغي كه آمادگي بيشتري براي خطر پذيثرفتن و قمار بر سر جان و ثروت ملت اي خود دارند، موثر افتد. در نهايت تاكيد شده كه«نمي توانيم اجازه بدهيم تا دشمنن ما ضربه اول را وارد كنند»(23) در اين سند همه ي پيش فرضهاي نو محافظه كاران پذيرفته و با شرايط جديد پس از سرنگوني طالبان در افغانستان هم آهنگ شده بود: نخست اين كه ايالات متحده براي دفاع فرضي از خود با حمله پيشگيرانه به گروههاي تروريستي و دولتهاي سركش كه دست به عمليات انتحاري و غير قابل تشخيص اسلامي ميزنند،»حق» دارد؛ دوم اين كه ايالات متحده براي اقدام نظامي بايد با ديگران به اصطلاح «ائتلاف مشتاقان» را تشكيل ميداد.اما اگر امنيت امريكايي در خطر قرار گيرد، ايالات متحده بايد آمادگي اقدام جداگانه را نيز داشته باشند. اين سند در پايان آشكار اعلام مي كرد كه برتري نظامي كنوني ايالات محده بايد همچنان حفظ شود نيايد اجازه چالشي در اين مورد داده شود و نيز هيچ وجه نبايد زمينه بازگشت به روزگار دو قطبي فراهم گردد؛ ايالات متحده بايد از فرصتي كه «زمانه تك قطبي» برايش فراهم آورده، بهرهبرداري كند و نظام سياسي را با شرايط خود شكل دهد بوش ره نامه ي نظامي جديدي را به مرحله اجرا گذاشته است كه به موجب آن نيروهاي نظامي اين كشور بايد آمادگي پيشدستي را داشته و قبل از حمله دشمن او را غافلگير كرده و از بين ببرند. اين رهنامه نظامي در واقع به دولت آمريكا اجازه ميدهد تا در هر نقطه جهان عليه كشورهايي كه قصد داشته باشند عليه آمريكا عمليات نظامي انجام دهند، از نيروهاي نظامي خود استفاده نمايند. در گذشته دولت آمريكا به موجب قوانين بين المللي نميتوانست به اين دليل كه ممكن است در آينده سوي كشوري مورد حمله قرار بگيرد آن اقدام نظامي نمايد، اما بوش معتقد است نبايد منتظر شد تا دشمن عليه آمريكا عمليات تروريستي انجام دهد؛ نيروهاي نظامي آمريكا حق دارد تا عليه كشورهايي كه ممكن است سلاحهاي كشتار جمعي جهت انجام عمليات تروريستي عليه آمريكا استفاده كند، بسيج شود و آنها را شكست دهد. اين رهنامه نظامي بخشي از طرح راهبرد امنيت ملي دولت بوش محسوب مي شود و وي از ماه سپتامبر سال 2001 در اظهارات خود در خصوص جزئيات اين طرح سخن گفته است.(24) اين رهنامه استثناگرايي و يكجانبه گرايي ايالات متحده را به اوج رسانده و در اين فرايند گرايشات مداخله جويانه، هژموني و امپرياليستي قدرت آمريكا تقويت گرديده است. در حمله يك جانبه به عراق ايالات متحده درهاي تازهاي را بر روي جنگ آينده باز كرده است. حمله دولت (بوش) به عراق و عزم آن براي استفاده از رهنامه حمله پيش دستانه عليه دشمنان بالقوه خود يك مناظره شديد بينالمللي را به وجود آورده است، اين ابتكار سياست خارجي دولت بوش مناقشهآميز شده است، زيرا از آغاز مرحله جديدي از سيطره جويي آمريكا در امور جهاني حكايت دارد. (25) يك ديدگاه بر اين باور ايت كه رهنامه بوش (حق سنتي نسبت به جنگ پيش دستانه يك آموزه جديد جنگ پيش گيرانه توسعه داد».(26) اين امر در جنگ آمريكا با عراق مصدق پيدا مي كند كه در آن ايالات متحده تنها با وقوف به اين كه عراق به طور باقوه براي آمريكا خطرناك است و مي تواند در آينده براي اين كشور تهديداتي را خلق كند، به اين كشور حمله كرد و آن را ب اشغال دراورد به اين معنا كه جنگ آمريكا عليه عراق را با توجه به متغيرها و ويژگيهاي پيشگيري، جنگي پيش گيرانه تعريف مي كنند. در حالي كه حمله آمريكا به افغانستان را با توجه به باور آمريكاييان به حملات قريب الوقوع و احتمال حملات بيشتر از جانب شبكه القاعده به مواضع و منافع آمريكا جنگي پيش دستانه محسوب مي كند در واقع، ره نامه بوش مفاهيمي فراتر از دفاع پيش دستانه يا جنگ پيش گيرانه را مطرح ساخته است. در جنگ پيش گيرانه، خظطر و تهديد وجود دارد، اما آني و نزديك نيست؛ در حالي كه در ره نامه بوش ادعا شده است مي توان در برابر خطرات و تهديداتي كه هنوز شكل نگرفته به مرحله بروز نرسيده، به قوه ي قهريه متوسل شد و آنها را در نطفه خفه كرد. اين برداشت از جنگ پيش گيرانه، حمله در برابر تهديد است، پيش از ان كه تهديد شكل گرفته و يا خطر به ظهور رسيده باشد. در ره نامه ي بوش اين نظريه مطرح شده است كه چنانچه عراق يا ديگر كشورهاي ياغي و شرور بتواند به تواناييهايي دست يابند، به ما آسيب خواهند رساند. پس پيش از شكلگيري اين خطر و تهديد در آينده، از به وجود آمدن آن جلوگيري خواهد شد. در واقع، رهنامه جنگي بوش دفاع پيش دستانه در برابر حمله قريبالوقوع نيست؛ بلكه جنگ تجاوزكارانه اي براي سركوب مخالفان اين كشور است كه نفرت از ايالات متحده را در دل دارند يا قصد دشمني با اين كشور را در ذهن خود خطور داده اند. (27) به اين ترتيب در واقع هسته مركزي سند راهبرد امنيت ملي آمريكا (20سپتامبر 2002) را عمليات پيش دستانه و جنگ پيش گيرانه تشكيل ميدهند. راهبرد جنگ پيشگيرانه از چنان اهميتي در عرصه سياست خارجي آمريكا برخوردار است كه برخي هم چون «جفري ركورد» در اثر خود تحت عنوان «رهنامه بوش و معضل عراق» آن را ره نامه ي بوش مينامد و به اين ترتيب است كه مي توان آن را عمدهترين تغيير در سياست خارجي آمريكا پس از 11 سپتامبر عنوان كرد. بالانتر از همه، اين ره نامه پيچيدگيها و چالشهايي را براي سياست خارجي آمريكا و صلح امنيت بين لمللي در بر دارد گه درجاي خود قابل بررسي و امعان نظر است. نتيجه گيري: به باور نگارنده با توجه به ويژگيها و شاخصهايي ساختار نظام بين الملل دو قطب جنگ سرد (1990 -1945) و نظام بين الملل پساجنگ سرد (2001 – 1990) ويژگي بارز و فصل مميزه سياست خارجي آمريكا متعاقب حوادث 11سپتامبر، اتخاذ راهبرد حمله پيشدستانه و جنگ پيشگيرانه در عرصه سياست خارجي مي باشد. حاكميت گفتمان نظامي امنيتي پس از حوادث مذكور عصري را در نظام بينالملل رقم زده كه كساني همچون چالمرز جانسون در اثر خود به نام «مصاوب امپرلطوري از آن تحت عنوان» نظاميگري و امپرياليسم ياد مي كند. امپرياليسم و نظامگري همزاد هم محسوب ميشود و سياست خارجي آمريكا در فضاي بينالمللي متعاقب حوادث 11سپتامبر معرف اين رويكردها و گرايشها ميباشد. حوادث 121 سپتامبر بهترين و مناسبترين فرصت را در اختيار سياست مداران و تصميمگيرندگان ايالات متحده گذاشت تا آنان از«جعبه ابزار » گفتماني موجود در داخل آمريكا آن بخشي را برگزينند كه با وضعيت توزيع قدرت حاكم بر نظام بينالملل تكقطبي همخواني داشته و از رهگذر آن اهداف منافع خود را به گونهاي يك جانبه گرايانه پيش ببرند اين وضعيت بسيار شبيه مقاطعي از نظام بينالملل است كه در آن قدرتهاي بزرگ به ناسيوناليسم افراطي روي آورده و در صدد بودند با «فقيرسازي همسايگان» منافع بيشتري را به خود اختصاص دهند. با اين تفاوت كه ايالات متحده در شرايط جديد از نوعي برتري در زمينه ميزان تواناييها و منابع و ابزار قدرت اقتصادي، نظامي و سياسي در مقايسه با ديگر قدرتهاي بزرگ بهره مي برد كه از آن تحت عنوان« نظام بينالملل تك قطبي» ياد ميكند و قدرت هژمون در آن به شدت تمايلات امپرياليستي از خود نشان ميدهد. نظام بين الملل تك قطبي به ويژه متعاقب حوادث 11 سپتامبر 2001 تك قطب را تهييج كرد تا از فرصت به دست آمده بيشترين بهره را ببرند. در اين راستا، راهبردي مي توانست به ايالات متحده كمك كند كه به اين گونهاي تهاجمي و بياعتنا به خواستها، منافع و ملاحظات ديگران، تهديدات و خطرات فرا روي اين كشور را نه تنها از بين برده بلكه آنها را به فرصت نيز تبديل كند. به طور مثال، تهديد ناشي از تروريسم القاعدهي در افغانستان و برخورد پيش دستانه آمريكا با آن نه تنها باعث محو تروريست در افغانستان ميشد بلكه دستاوردهاي ژئواستراتژيك و ژئوپوليتيكي نيز براي اين كشور در برداشت. همچنين جنگ پيشگيرانه در عراق به زعم دولتمردان آمريكا نه تنها موجب جلوگيري از توسعه سلاحهاي كشتار جمعي توسط رژيم بعث ميشد، بلكه از حيث ژئوپوليتيكي و ژئواكونوميك دستاوردهاي قابل توجهي نيز براي ايالات متحده به بار ميآورد. با اين حال، اتخاذ راهبرد حمله پيش دستانه و جنگ پيش گيرانه توسط آمريكا متعاقب به حوادث 11 سپتامبر علاوه بر دستاوردها و فرصتهايي كه در اختيار تك قطب قرار داده، چالشها و تهديدهايي را نيز براي قالبها و اشكال حقوقي، سياسي، امنيتي و اقتصادي خود را به نمايش گذرانده اند و پرداختند به آنها از حوصله اين مقاله خارج است. فهرست منابع: (1) .George, Alexander and Smoke,Richard, Deterrence in Ameriecan Foreign Policy: theory and practice (new York: Columbia university press,1974),p.11. (2) پاين، كيت و والتون،سي ديل،(بازداندگي در دوران پس از جنگ سرد)، در استراتژي در جهان معاصر، جان پليس و ديگران، ترجمه بابك خبيري، تهران:انتشارات معاصر تهران، چاپ دوم، ص124. (3) ازغندي، عليرضا و روشندل، جليل، مسائل نظامي و استراتژيك معاصر،تهران: انتشارات سمت ، 1374، صص 205-203. (4) Kaufmann,w.,the Requirements of Deterrence,New gersey: Princeton university,1945,p.15 (5) ويليامز، فيل، (بازدارندگي)، در استراتژيك معاصر(نظريات و خط مشي) جان پليس و ديگران، ترجمه هوشنگ مير فخرايي، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1369 صص 96-92. (6) موسوي، سيد فضل الله و حاتمي، مهدي، (دفاع مشروع پيش دستانه در حقوق بين الملل)، مجله دانشكده حقوق و علوم سياسي، شماره 73- تابستان 1385،صص 304-305و310-311 (7) كردي، علي،(بررسي و تحليل حمله خشايار شاه به يونان)، فصل نامه سياست دفاعي، سال سيزدهم، شماره 50، بهار 1384، ص65. (8) كاسسه، آنتونيو، حقوق بين الملل در جهان نامتحد، مرتجع: مرتضي كلانتريان، تهران: دفتر خدمات حقوق بين الملل جمهوري اسلامي ايران، 1370، ص267. (9) اطاعت، جواد و جهانيان، شهاب، دلايل و روند تهاجم نظامي آمريكا به عراق، اطلاعات سياسي اقتصادي، شماره 248-247 فروردين و ارديبهشت 1370، ص61. (10) اسدي، بيژن،(حادثه سپتامبر و آثار آن بر موقعيت سياسي خليج فارس)، فصل نامه مطالعات خاورميانه، شماره 31، پاتييز 1381، ص42. (11) سجادپور، محمد كاظم، ايران و 11 سپتامبر(چارچوب براي درگ سياست خارجي)، فصل نامه سياست خارجي، سال 11، شماره 4، زمستان 1380،ص979. (12) هرسيج، حسين، (رابطه عمليات تروريستي و سياستهاي مداخله گرايانه آمريكا)، اطلاعات سياسي اقتصادي، سال 16، شماره 172-171، آذر و دي 1380، ص 20. (13) اطلاعات وجهانيان، منبع به پيشين، ص58-57. (14) متقي، ابراهيم، (عمليات پيش دستي كننده و تصاعد بحران در خاورميانه)، فصل نامه مطالعات دفاعي و امنيتي، شماره 37و36، وپاييز و زمستان 1382، ص5. (15) ستاري، منبع پيشين، ص24. (16) مهدي رضايي، (نومحافظه كاران و مسائل مبارزه با تروريسم جهاني)، كتاب آمريكا(ويژه نومحافظه كاران در آمريكا)، تهران: انتشارات موسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين المللي ابرار معاصر تهران، 1383،ص311-315. (17) عباس خلجي، رويكرد سياست خارجي آمريكا به تروريسم، فصل نامه سياست دفاعي، سال 11، شماره 46،سال1382، ص131-132.. (18) همان،ص135. (19) همان، ص141. (20) امانوئل و والرشتاين، (جنگ بوش عليه تروريسم) در آمريكا پس از 11 سپتامبر، سياست داخلي و خارجي(مجموعه مقالات)، ويراستار: محمود يزدان فام، پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1384،ص184. (21) متقي، ابراهيم، همان منبع ص15و17. (22) احمدي، كوروش، تقابل بين واقعيت ژئوپوليتيكي و رژيم حقوقي حاكم بر توسل به زور، روندهاي بين المللي، به اهتمام: محمد جواد ظريف و مصطفي زهراني، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي وزارت امور خارجه، بهار 1384، ص121. (23) احمدي، همان، ص 123-122. (24) Bronwell,Richard,Imericas New ForeIgn policy at: http://www.nyyrrc.com,6/10/2003,pp.1-3. (25) Gupta,Sangay,the doctrine/of pre-emptive strike :Ipplication and implications during the admimstration of president George W.Bush international political science Review (2008), Vol.29,9no. 2,p.193 and182. (26) مشير زاده، منبه پيشين ، ص156. (27) مظفري، محمد حسين، دكترين بوش و ابعاد حقوقي تهاجم به عراق، اطلاعات سياسي و اقتصادي ، شماره 190-189،ص33.منبع: ماهنامه اطلاعات راهبردي/س
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 599]
صفحات پیشنهادی
سياست خارجي آمريكا پس از 11 سپتامبر
سياست خارجي آمريكا پس از 11 سپتامبر نویسنده : علی فلاح نژاد چكيده: متعاقب حمله به برجهاي سازمان تجارت جهاني در 11 سپتامبر 2001، سياست خارجي ايالات متحده ...
سياست خارجي آمريكا پس از 11 سپتامبر نویسنده : علی فلاح نژاد چكيده: متعاقب حمله به برجهاي سازمان تجارت جهاني در 11 سپتامبر 2001، سياست خارجي ايالات متحده ...
دروغ تاريخي 11 سپتامبر آمريكا (4) سياستخارجي آمريكا پس از ...
دروغ تاريخي 11 سپتامبر آمريكا (4) سياستخارجي آمريكا پس از 11سپتامبر به بدترين حالت خود تغيير كرد-دروغ تاريخي 11 سپتامبر آمريكا (4) سياستخارجي آمريكا ...
دروغ تاريخي 11 سپتامبر آمريكا (4) سياستخارجي آمريكا پس از 11سپتامبر به بدترين حالت خود تغيير كرد-دروغ تاريخي 11 سپتامبر آمريكا (4) سياستخارجي آمريكا ...
/نقش رسانههاي جهاني در سياست خارجي آمريكا پس از ١١ سپتامبر ...
10 سپتامبر 2008 – از آنچه كه در مورد نحوه پوشش خبري حوادث 11 سپتامبر و پس از آن در رسانهها آمده و همچنين نوع سياست خارجي آمريكا پس از 11 سپتامبر چنين برميآيد كه ...
10 سپتامبر 2008 – از آنچه كه در مورد نحوه پوشش خبري حوادث 11 سپتامبر و پس از آن در رسانهها آمده و همچنين نوع سياست خارجي آمريكا پس از 11 سپتامبر چنين برميآيد كه ...
مهندسي هويتي سياست خارجي آمريکا در خاورميانه در قالب گفتمان ...
پس از 11 سپتامبر يکي از تأثيرات مهم آن بروز مرزبندي جديد امنيتي بر مبناي ... بدين روي خاورميانه مرکز ثقل سياست خارجي آمريکا بعد از 11 سپتامبر شد، چرا که ...
پس از 11 سپتامبر يکي از تأثيرات مهم آن بروز مرزبندي جديد امنيتي بر مبناي ... بدين روي خاورميانه مرکز ثقل سياست خارجي آمريکا بعد از 11 سپتامبر شد، چرا که ...
مهندسي هويتي سياست خارجي آمريكا در خاورميانه در قالب گفتمان ...
تروريسم؛ گفتمان هويت ساز سياست خارجي آمريكا پس از 11 سپتامبر تروريسم در اصل در گفتمان امنيت ملي كه يك گفتمان هويت بخش و دگر ساز است، جاي ميگيرد.
تروريسم؛ گفتمان هويت ساز سياست خارجي آمريكا پس از 11 سپتامبر تروريسم در اصل در گفتمان امنيت ملي كه يك گفتمان هويت بخش و دگر ساز است، جاي ميگيرد.
نتايج يك نظر سنجي نشان داد: سياست آمريكا پس از11 سپتامبر ...
7 سپتامبر 2008 – در اين نظر سنجي از مجموع 2هزار و 360 نفر ، 36/89 يعني 2هزار و 109 نفر سياست خارجي آمريكا را پس از هفت سال از حملات 11سپتامبر نسبت به گذشته ...
7 سپتامبر 2008 – در اين نظر سنجي از مجموع 2هزار و 360 نفر ، 36/89 يعني 2هزار و 109 نفر سياست خارجي آمريكا را پس از هفت سال از حملات 11سپتامبر نسبت به گذشته ...
نیویورک پس از 11 سپتامبر تغییر نکرده
نیویورک پس از 11 سپتامبر تغییر نکرده-کارگردان برنده اسکار معتقد است ... سياست خارجي آمريكا پس از 11 سپتامبر-سياست خارجي آمريكا پس از 11 سپتامبر .
نیویورک پس از 11 سپتامبر تغییر نکرده-کارگردان برنده اسکار معتقد است ... سياست خارجي آمريكا پس از 11 سپتامبر-سياست خارجي آمريكا پس از 11 سپتامبر .
آمريكا پس از 11 سپتامبر جنگ هاي غيرقانوني و بي پاياني را ...
آمريكا پس از 11 سپتامبر جنگ هاي غيرقانوني و بي پاياني را آغاز كرد-به گزارش ... از سياست خارجي آمريكا آمده است: ما در دهمين سالگرد حوادث 11 سپتامبر تعهد خود را به ...
آمريكا پس از 11 سپتامبر جنگ هاي غيرقانوني و بي پاياني را آغاز كرد-به گزارش ... از سياست خارجي آمريكا آمده است: ما در دهمين سالگرد حوادث 11 سپتامبر تعهد خود را به ...
نیویورک پس از 11 سپتامبر تغییر نکرده
11 سپتامبر 2011 – سياست خارجي آمريكا پس از 11 سپتامبر نویسنده : علی فلاح نژاد چكيده: متعاقب حمله به ... هدف اصلي اين مقاله تبيين چرخشي و تغيير فوق الذكر است ...
11 سپتامبر 2011 – سياست خارجي آمريكا پس از 11 سپتامبر نویسنده : علی فلاح نژاد چكيده: متعاقب حمله به ... هدف اصلي اين مقاله تبيين چرخشي و تغيير فوق الذكر است ...
لابي اسرائيل همه كاره سياست خارجي امريكا
لابي اسرائيل همه كاره سياست خارجي امريكا- نويسندگان ديگري مانند جرج شولتز ... را درباره مسلمانان پاکستانی مقيم امريكا پس از 11 سپتامبر نوشته است:علی: قبل از ...
لابي اسرائيل همه كاره سياست خارجي امريكا- نويسندگان ديگري مانند جرج شولتز ... را درباره مسلمانان پاکستانی مقيم امريكا پس از 11 سپتامبر نوشته است:علی: قبل از ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها