واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: /نقش رسانههاي جهاني در سياست خارجي آمريكا پس از ١١ سپتامبر/ رسانههاي غربي، افكار عمومي را براي مداخله مستقيم آمريكا در خاورميانه آماده كردند
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: پايان نامه
بررسي عملكرد رسانههاي خبري جهاني در حادثه 11 سپتامبر و حوادث پس از آن و همچنين ابعاد رسانهاي اين حادثه، حاكي از نقش مهم رسانههاي بزرگ جهاني در زمينهسازي افكار عمومي جهاني براي مداخله مستقيم آمريكا در خاورميانه است.
به گزارش سرويس پاياننامه خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، حسن فارسي، دانشآموخته روابط بينالملل دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه علامه طباطبايي كه در تحقيقات پاياننامه خود با عنوان «نقش رسانههاي جهاني در سياست خارجي آمريكا پس از واقعه 11 سپتامبر»، رابطه رسانهها و سياست به طور كلي و رسانهها و سياست خارجي را به صورت محوري مورد مطالعه قرار داده، با تمركز بر رابطه رسانهها و سياست خارجي آمريكا پس از حادثه 11 سپتامبر در جستوجوي پاسخ به اين سوال بوده كه «رسانههاي بزرگ جهاني چگونه زمينه ذهني مداخله آمريكا در خاورميانه بزرگ را فراهم كردند؟»
تحقيقات اين پاياننامه كه با راهنمايي دكتر حسين سليمي و مشاوره دكتر غلامعلي چگنيزاده انجام شده حاكي از آن است كه رسانههاي خبري جهاني با برجستهسازي برخي مفاهيم و شاخصها و تكرارآنها، افكار عمومي جهاني را كه پس ازاين حادثه در يك حالت شوك و هيجان قرار گرفته بود، جهت مداخله مستقيم و آسان آمريكا در خاورميانه بزرگ مهيا كردند و به تحقيق ميتوان گفت، نوعي رابطه معنادار بين عملكرد رسانههاي خبري جهاني و سياست خارجي مداخله گرانه آمريكا پس از 11 سپتامبر در خاورميانه بزرگ وجود دارد.
فارسي در تحقيقات خود سه رسانه بزرگ بينالمللي - شبكه تلويزيون CNN، راديو بي.بي.سي فارسي و روزنامه نيويورك تايمز - را جهت مطالعه موردي برگزيده و اخبار منتشر شده از سوي آنها را در چهار مقطع زماني با روش تحليل محتواي كمي مورد تجزيه و تحليل قرار داده است.
به گفته پژوهشگر، تحليل محتواي كمي اخبار رسانههاي خبري نيويورك تايمز،BBC فارسي و CNN حكايت از افزايش كاربرد مقولههاي « اسلام، مسلمان، ترور، تروريست، تروريسم، طالبان، القاعده، بنلادن، خاورميانه، خشونت، اسامي عربي، تروريسم بينالملل، مسجد، ائتلاف بينالملل، بنيادگرايي، افغانستان، پاكستان، ايران، فلسطين، عربستان، ازبكستان، تاجيكستان، تركمنستان، گرجستان، آسياي ميانه، چچن، قرقيزستان، كويت، بحرين، سوريه، قطر، عمان، لبنان، اردن، رژيم صهيونيستي، تركيه» در رسانهها پس از 11 سپتامبر دارد كه اين افزايش كاربرد در قالب نظريات برجستهسازي و تبليغات قابل بررسي و تبيين بوده كه در اين پژوهش به بررسي آن پرداخته شده است.
از آنچه كه در مورد نحوه پوشش خبري حوادث 11 سپتامبر و پس از آن در رسانهها آمده و همچنين نوع سياست خارجي آمريكا پس از 11 سپتامبر چنين برميآيد كه نوعي رابطه معنادار بين اين دو وجود داشته است و رسانهها با برجستهسازي و تبليغات مقولهها و مولفههاي مورد نظر افكار عمومي جهاني به عنوان اولويت آنها زمينه را جهت مداخله آسان آمريكا در خاورميانه بزرگ مهيا كردند.
فيالواقع رسانههاي مورد بررسي ما از لحاظ كمي با پرداختن و برجسته كردن آنچه كه در رويكرد سياست خارجي آمريكا «برخورد تمدنها» ناميده ميشد زمينه را براي اجرا و كاربرد آن فراهم كردند.
به عقيده پژوهشگر، اينكه رسانهها بر نوع سياست خارجي و يا سياست خارجي بر نوع پرداخت رسانهها تاثير داشتهاند موضوعي است كه نياز به پژوهشي جداگانه و مستقل دارد، اما از اين زاويه كه بدون هيچگونه ذهنيت قبلي سياست خارجي آمريكا را به پوشش خبري رسانهها عرضه كنيم و يا اخبار رسانهها را با مؤلفهها و شاخصهاي سياست خارجي آمريكا تطبيق كنيم، نوعي رابطه معنادار ( زمينهسازي جهت اجراي سياست خارجي آمريكا) را در بيشتر موارد مييابيم و در مواردي هم ممكن است اين رابطه معنادار جواب ندهد، اما در اكثريت غالب رابطه معنيدار ميباشد؛ زيرا بررسي برهه اول مورد نظر نشان داد كه حجم فراواني مربوط به مقولههاي دين، تهديد جهاني، منشأ تهديد، عوامل حادثه و راهكار جهاني به طور كلي بسيار پائين و در حد صفر ميباشد اما اين مقولهها در برهه دوم، سوم و چهارم هر چند دچار نوساناتي شدهاند اما برجستگي خود را از لحاظ حجم فراواني حفظ كردهاند.
رسانههاي همگاني جهان چنان سريع و منسجم و هماهنگ صحنه جهاني را در اختيار خود گرفتند كه راه را براي هرگونه تفكر و ارزيابي از سوي افكار عمومي جهاني مسدود كردند.
فارسي با اشاره به اظهارات پيشقراولان سياست خارجي آمريكا مبني بر اين كه «يكي از بزرگترين روياروييهاي سياست خارجي آمريكا در قرن بيست و يكم، جهان اسلام است»، ميافزايد: «بر همين اساس شاهديم كه اسلام بزرگترين قرباني مبارزه آمريكا با تروريسم بوده و انديشه اسلامي به عنوان منبع ترور جهاني معرفي ميشود و جهانيان را از انديشه اسلامي برحذر ميدارند و مكان جغرافيايي اسلام را به عنوان مهد تروريسم مورد حمله و مداخله قرار ميدهند.
همان طوري كه در رويكرد هانتينگتوني سياست خارجي آمريكا پس از 11سپتامبر مشاهده ميكنيم كه دشمن جديد را بايد معرفي و برجسته كرد، رسانههاي مورد نظر هم در اين زمينه كوتاهي نكردهاند و براي مطرح كردن دشمن كه بتواند جهان را از حالت رخوت يك قطبي بودن درآورد و نيز شرايط را براي جريان سازيهاي جديد سياسي و بينالمللي كه حضور آمريكا را در نقاط مختلف جهان توجيه كند مهيا كند، ساختار اسلام - تروريسم و يا مسلمان- تروريست را ساختاري مناسب تشخيص دادهاند و زمينههاي ظهور اين پديده را در واقع با بهرهبرداري از عناصر تندرو مسلمان ايجاد كرده اند، تا بلكه بتوانند با طرح تز اسلام – تروريسم و موافق و مخالف آمريكا، و تبليغات گسترده آن در سطح جهان، اجراي برنامههاي سياست خارجي آمريكا و همپيمانانش را در سطحي گسترده امكانپذير كنند.»
پژوهشگر در بخشي از پاياننامه خود، تلاش رسانههاي مورد بررسي را در راستاي شش محور ذيل ارزيابي كرده است:
« برقراري پيوند مستحكم بين اسلام و تروريسم
در اين زمينه اگر عناوين خبري و حجم فراوانيها را مدنظر داشته باشيم خواهيم ديد كه با مطرح شدن تز اسلام- تروريسم در جهان و محكوم كردن همه مبارزان آزاديبخش جهان اسلام تحت عنوان عمليات تروريستي اين رابطه برقرار ميشود و اين موضوع از سوي بي.بي.سي فارسي بيشتر پرداخته شده ولي نيويورك تايمز و CNN برخوردي محتاطانهتر با آن داشتهاند، در مجموع، سير حركتي و پوشش خبري اسلام و تروريسم تقريبا هماهنگ و همپوشانه بوده است.
ايجاد وحشت از مسلمانان بين غيرمسلمانان
بر كسي پوشيده نيست با توجه به ذهنيت سازيهايي كه از سوي رسانهها نسبت به مسلمانان صورت گرفته و مسلمانان همراه با ترور، تروريست و تروريسم برجسته و تعريف شدهاند، ديوار اعتماد بين مسلمانان و غيرمسلمانان فروريخته و نوعي جو رعب و وحشت بوجود خواهد آمد، همچنان كه اين موضوع به خوبي پس از 11 سپتامبر نمود پيدا كرد و گسترش حالت بيمارگونه «اسلام فوبيا» به شكل جدي ميان غيرمسلمان مطرح شد.
تقسيم جهان به مخالف و موافق تروريسم
تقسيم جهان به موافق و مخالف تروريسم هرگونه دفاع مسلمانان (حكومتها و ملتها) را از اسلام و مسلمانان با اختلال جدي روبرو ميكند. اين وضع نه تنها در موضعگيريهاي رسمي و بين المللي تاثيرگذار است كه براي ملتها و افكار عمومي نيز ميتواند پيامدهاي منفي دنبال داشته باشد.
برخورد با هر پديده مخالف سياست آمريكا به عنوان مبارزه با تروريسم
نگرانيهاي مسلمانان اكنون به مرحلهاي رسيده كه بيم دارند هر حركت مخالف با آمريكا در هر زمان به عنوان اقدامي تروريستي قلمداد شده و با آن مبارزه شود.
بهرهبرداري از پديدههاي جهاني شدن در مبارزه با گرايش به اسلام
شايد آثار مساله هنوز كاملا آشكار نشده باشد ولي آينده نشان ميدهد كه شبكههاي ارتباطي جهاني، با بهرهبرداري از جهاني شدن، براي مبارزه با اسلام استفاده كردند كه در آينده بهتر و عميقتر مطرح خواهد شد.
پديد آوردن زمينهها براي حمله به اسلام و مسلمانان
پس از حادثه 11 سپتامبر راه انتقاد و حمله به اسلام و مسلمانان و نمادهاي اسلامي بيش از گذشته هموار شد؛ به طوري كه متاسفانه اكنون حمله به اسلام و مسلمانان نياز به دلايل مستدل و قوي ندارد زيرا زمينه طوري آماده شده است كه كمتر كسي سووال خواهد كرد، لذا سعي كردند هر اقدام ضدامنيتي را در هر كجا، حتي بدون دليل و مدرك به مسلمانان يا مراكز آنها ارتباط دهند.»
به گزارش ايسنا، پژوهشگر در ادامه با اشاره به سير حركت رسانهها و رابطه بين نوع عملكرد آنها و تاثيرگذاري بر افكار عمومي ميافزايد: « امروزه در سياست آمريكاييها افكار عمومي به صورت نوعي وضعيت پنجم درآمدهاند، وقتي آمادگي افكار عمومي براي اعمال سياستها به دست مي آيد، اگر اين آمادگي نزديك به 90 درصد باشد، بررسيها و گزارشها تبديل به اصول سياسي ميشوند، هر چند كسي انكار نميكند كه افكار عمومي يك موضوع متغير و بيثبات ميباشد و گاهي اوقات ممكن است در اسرع وقت تغيير كند، اما به هرحال از نوع پوشش خبري و عملكرد رسانههاي نيويورك تايمز، CNN و BBC فارسي به عنوان رسانههاي مورد نظر در اين پژوهش و سياست خارجي اتخاذ شده آمريكا پس از حادثه 11 سپتامبر چنين برميآيد آن گاه كه آمريكا به دنبال مطرح كردن دشمن خارجي بوده است، اسلام و مسلمانان به عنوان بهترين گزينه از سوي رسانهها برجسته ميشوند و رابطه آنها با ترور، تروريسم و تروريست برقرار ميشود و خاورميانه بزرگ به عنوان محل آزمايش مبارزه با تروريسم انتخاب شده و مؤلفههاي مربوط به گونهاي خاص از سوي رسانهها پوشش خبري داده ميشوند.
در اين شرايط زماني كمتر از مباحثي چون حقوق بشر، سلاحهاي هستهاي و كشتار دسته جمعي بحث ميشود چون ادبيات حاكم بر سياست جهاني و سياست خارجي آمريكا تروريسم را در اولويت خود قرار داده و بهتر ميتواند با آن ارتباط برقرار نمايد، از سوي ديگر همان طوري كه سياست خارجي آمريكا را در نوسان بين يكجانبهگرايي و چندجانبهگرايي، تحليل ميشود، شاهد هستيم كه مساله راهكار جهاني نيز از ابتداي حمله به آمريكا مطرح و برجسته نميشود و اوج برجستگي خود را در مرحله حمله به افغانستان و مداخله در خاورميانه بزرگ نشان ميدهد و به محض حمله به افغانستان انشقاق بين ائتلاف مطرح ميشود.
چون ائتلاف بينالمللي بيشتر مربوط به شرايط زماني پس از حادثه 11 سپتامبر بوده كه همدرديها با دولت و جامعه آمريكا ابزار شده، در شرايط حمله به بيابانهاي افغانستان كه اين موضوع در افكار عمومي هم به خوبي نشان داده شده است، رئيس CNN به مجريان خبري دستور ميدهد تا گزارشهاي جنگ افغانستان را محدود كرده و از كشته شدگان مركز تجارت جهاني براي موجه جلوه دادن كشتارها در افغانستان استفاده كنند، اين در حالي است كه اروپائيها و بسياري از ساير مردم جهان با مشاهده تصاوير رنجآور و اخبار بمبارانهاي آمريكا در افغانستان حالت اوليه همدردي بيچون و چرا با مردم و دولت آمريكا را از دست ميدهند و اين موضوع به خوبي در آمار و ارقام آمده است، به اين ترتيب حمايت افكار عمومي در اروپا در جريان حمله به افغانستان بمبارانها و مداخلات دو سوم كاهش مييابد و در فرانسه اين حمايت از دو سوم به نصف كاهش يافته و در آلمان، ايتاليا و بسياري كشورهاي ديگر بيش از نيمي از مردم خواستار توقف حمله به افغانستان ميشوند. در اين جا كه رسانهها در ارائه اخبار با هم تفاوت پيدا ميكنند، حمايت عمومي بينالمللي كاهش مييابد و دوباره يكجانبهگرايي سياست خارجي آمريكا در ابعاد مختلف مطرح ميشود.»
انتهاي پيام
چهارشنبه 20 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 133]