تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820217645




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سوء سابقه آمریکا در نقض توافقات


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
سرمقاله,سرمقاله روزنامه‌ها
برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح شنبه سوء سابقه آمریکا در نقض توافقات روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «تبعات سه گانه یک همه پرسی»،«برگ برنده دست ماست»،«محاکمه آقای دبیرکل»،«خوشبینی به توافق هسته‌ای»،«بحران مقبولیت»،«دزدی بدون کلید!»،«سوء سابقه آمریکا در نقض توافقات»،«انصاف و جای خالی آن در زندگی‌های ما...»،«پیشنهاد روحانی؛ همچنان اثرگذار»،«مسیری که باید رفت»،«ما و خوانِ نعمتِ جنگ!»،«استقلال بانک مرکزی؛ کلید لغو تحریم»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.




خراسان:تبعات سه گانه یک همه پرسی «تبعات سه گانه یک همه پرسی»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا رضاخواه است که در آن می خوانید؛در همه پرسی روز پنج شنبه در اسکاتلند ۵۵ درصد از رای دهندگان به طرح جدایی از بریتانیا رای منفی دادند. این همه پرسی با شرکت ۸۵ درصد از واجدین شرایط رای دادن برگزار شد. این میزان مشارکت سیاسی در اسکاتلند در نوع خود کم نظیر توصیف شده است. در صورتی که استقلال طلبان در همه پرسی ۱۸ سپتامبر دست بالا می یافتند، چهره سیاسی بریتانیا، یکی از سه قدرت بزرگ اروپایی یک شبه دستخوش تغییرات بنیادی می شد. در واکنش به این رویداد انتظار می رفت که نخست وزیر بریتانیا مجبور به استعفا شود، حزب کارگر، به دلیل از دست دادن نمایندگان اسکاتلندی در پارلمان مرکزی تا چند دهه در انگلستان فرصت رسیدن به اکثریت پارلمانی و تشکیل دولت را از دست داده و جایگاه بریتانیا در جامعه اروپا، از کشور ایتالیا کوچک تر شود. در صورت رای مردم اسکاتلند به استقلال، پوند استرلینگ، واحد پولی آن کشور، ضعیف می شد و روند افزایش رشد اقتصادی در آن کشور کند. در این صورت میلیارد ها دلار ارزش سهام بسیاری از واحد های بانکی، تجاری و تولیدی از دست می رفت. جامعه اروپا در صورت رای مردم اسکاتلند به استقلال با بحران سیاسی تازه و نا آرامی محسوس اقتصادی و پولی روبرو می شد. قرار بود در صورت رای دادن به استقلال و جدایی اسکاتلند از بریتانیا، بیش از ده درصد از تجهیزات نظامی آن کشور در اختیار کشور تازه تاسیس شده قرار گیرد. به این ترتیب، بریتانیا قادر به مشارکت در طرح های نظامی ناتو به شیوه سابق نبود. بی جهت نبود که دولت و حکومت انگلستان با تمام توان خود وارد کارزار همه پرسی شده بودند، از دیوید بکهام گرفته تا بیل کلینتون همه برای جلوگیری از این جدایی بسیج شدند. سه حزب بزرگ انگلستان به اسکاتلندی ها وعده دادند که چنان چه مستقل نشوند، سهم بیشتری از کیک قدرت و ثروت بریتانیا را به آنها خواهند داد. نتیجه این که 55درصد واجدین شرایط در اسکاتلند به استقلال جواب منفی داده اند. در ادامه به بررسی تاثیرات این رفراندوم در سه سطح تحلیلی، خرد (اسکاتلند)، میانه (بریتانیا) و کلان ( اروپا) می پردازیم: جامعه قطبی در اسکاتلند نتایج رفراندوم نشان می دهد که بیش از دو میلیون نفراز جمعیت پنج میلیون و ۳۰۰ هزار نفری اسکاتلند خواهان باقی ماندن این کشور در بریتانیا هستند. اما وقتی بیش از یک میلیون و ۶۰۰ هزار نفر از این جمعیت خواهان استقلال هستند، یعنی کار به همین جا ختم نخواهد شد، چرا که چشم بستن بر خواست حدود نیمی از رای دهندگان کار آسانی نیست. حالا جامعه اسکاتلند دوپاره و قطبی شده است ، تحلیل گران معتقدند این دو پارگی و تقابل دیدگاه ها به حدی است که حتی نتیجه رسمی رفراندوم هم نمی تواند اثرات این دوپارگی را از بین ببرد. نیمه ای که خود را واقع بین و خواهان شرایط بهتر زندگی می داند و نیمه ای که می خواهد رویای دیرینه استقلال را به طور صلح آمیز به سرانجام برساند و مردم اسکاتلند را برای همیشه از رقابت با انگلستان رها سازد، رقابتی که در تاریخ، جغرافیا، فرهنگ، مذهب و سیاست هر دو کشور ریشه دارد. اما این بار رقابت به درون خانه آمده است. عامل اصلی دوپارگی مردم اسکاتلند روند دوگانه شکل گیری هویت در حدود ۵۰ سال گذشته است. تقریبا نیمی از اسکاتلندی ها هویت اول خود را هویت اسکاتلندی می دانند و بریتانیایی بودن را به عنوان هویت دوم خود می شناسند. اما نیمی از مردم هم هستند که هویت اول خود را بریتانیایی می دانند و اگرچه به تاریخ و فرهنگ اسکاتلند علاقه دارند، اما این شیفتگی تا حدی نیست که حاضر باشند به خاطر آن سختی های اقتصادی را برای بیش از ده سال و شاید هم برای بیش از آن تحمل کنند و به خاطر آن به دیگر مردم بریتانیا یا دیگر مردم جهان فخر بفروشند. برای این گروه اسکاتلندی بودن معنای برانگیزاننده یا به اصطلاح رمانتیکی ندارد. به احتمال زیاد هیچ نتیجه ای نمی تواند نیمه بازنده را راضی کند. از همین رو است که خیلی ها معتقدند، روز پس از رفراندوم، مناظره ها و گفت وگوها به پایان رسید، اما روز اول رویارویی این دو گروه در اسکاتلند محسوب می شود، رویارویی که مناسبات سیاسی و اجتماعی جدیدی در اسکاتلند برپا خواهد کرد. پایانی بر سنترالیسم وست مینیستر سطح دوم تحلیل به تاثیرات همه پرسی استقلال در اسکاتلند بر بریتانیا یعنی مجموعه کشورهای اسکاتلند، ولز، ایرلند و انگلستان مربوط می شود. یکی از وعده هایی که دولت و سران احزاب بزرگ بریتانیا به رای دهندگان اسکاتلندی داده اند، این است که پارلمان بریتانیا در روندی قانونی و حقوقی به وضعیت کنونی و نیمه مستقل اسکاتلند سر و سامان داده و مسیر آن را به سمت یک خودمختاری رادیکال ریل گذاری کند. قرار است این امر از مسیر تدوین یک قانون اساسی جدید مدون شود ، که در آن صورت بقیه مناطق بریتانیا از جمله ولز و ایرلند هم متقاضی چنین شرایطی خواهند شد و در نتیجه کل سیستم بریتانیا به سمت یک سیستم فدرالی یا کنفدرالیسم خیلی باز خواهد رفت که طبیعتاً اثرات همه جانبه ای خواهد داشت و این امر به معنی کاهش تمرکز قدرت در لندن و پایان سنترالیسم وست مینیستر خواهد بود. تحلیل گران معتقدند با وجود شکست استقلال طلبان، بریتانیا دیگر بریتانیای پیش از این همه پرسی نخواهد بود و ناچار به اجرای برخی تغییرات اساسی است. اسکاتلند و رویای جدایی طلبی اروپایی البته این تمام ماجرای همه پرسی استقلال در اسکاتلند نیست. یک سر دیگر تبعات این همه پرسی را باید در کاتالونیای اسپانیا و فلاندر بلژیک ،تیرول ایتالیا، جزایر فاروئه دانمارک، ژورا در سوئیس و مجارهای ویودین در صربستان جستجو کرد. سطح سوم تحلیل تاثیر این رفراندوم بر جدایی طلبان اروپایی است. حداقل دو نقطه دیگر در اروپا چشم به رفراندوم اسکاتلند داشتند، منطقه کاتالونیا در اسپانیا که قرار است رفراندوم جدایی از اسپانیا را در ماه نوامبر (کمتر از دو ماه دیگر) برگزار کند و فلامان های ساکن بلژیک که نمایندگان جدایی طلب آن در پارلمان اروپا این روزها دفاتر خود را با پرچم اسکاتلند تزئین کرده بودند. برخی تحلیل گران معتقدند که رای "نه" مردم اسکاتلند به استقلال، جدایی طلبان اروپایی را دلسرد خواهد کرد با این حال گروهی دیگر رای 45 درصدی اسکاتلندی ها به جدایی را اتفاقی کم نظیر توصیف کرده و معتقدند" چند سال قبل اگر رفراندومی در اسکاتلند برگزار می شد، این رقم شاید از چند درصد بیشتر نمی شد. بنابراین در کاتالونیا، در بلژیک یا در جاهای دیگر، طرفداران جدایی می توانند از این درصد بالا روحیه بگیرند و الزاماً نتیجه همه پرسی اسکاتلند برای آن ها ناامیدی و یا منفی نیست." کیهان:برگ برنده دست ماست «برگ برنده دست ماست»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن می خوانید؛« تعالیم اسلام و تجربیات تاریخی نشان داده که جز با توکل به الله و تکیه بر مردم، پیروزی و غلبه بر مشکلات میسر نبوده و نخواهد بود. با توجه به حقیقت بالا، شرکت ما در این شورا به منظور بیان واقعیتی است که در حال حاضر در کشورمان می گذرد. رجاء واثق داریم که اولا شورای امنیت با پذیرش حق وتو برای زورمندان و دارا بودن وابستگی های دیگر عملا قادر به خدمت جدی به ملل محروم و مستضعف جهان نیست و ثانیا تاریخ گذشته این شورا مبین این واقعیت است در مواردی نیز که شورا قادر به اتخاذ تصمیمات اصولی تحت فشار افکارعمومی جهان گردیده است، باز هم در اثر مخالفت یک یا چند ابرقدرت هیچگونه ضمانت اجرایی برای تصمیمات مزبور وجود نداشته است. عدم اجرای قطعنامه های این شورا درباره اسرائیل غاصب پس از 13 سال و همچنین درباره رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی گواه روشنی بر مدعای ماست، لذا حضور ما در این شورا صرفا به دلیل رساندن ندای مظلومیت ملت مسلمان و بپاخاسته ایران به گوش مردم سراسر جهان و هشدار به آنها از بابت خطر سرکوب انقلاب و بازتاب آن بر مبارزات کلیه خلق های در بند می باشد. در این مقام، بار دیگر به ابرقدرت ها و مستکبرین جهانی اخطار می کنیم که با توجه به شکست های پیاپی، دست از تلاش های مذبوحانه و توطئه علیه انقلاب اسلامی ایران برداشته، بدانند که رشد و گسترش روزافزون انقلاب الهی ما را که با خون شصت و پنج هزار شهید به ثمر رسیده و با خون هزاران شهید پس از انقلاب بارور گردیده، هرگز نخواهند توانست متوقف کنند.» اینها، گوشه ای از سخنان سرباز فداکار و مقلد حقیقی امام امت، شهید رجایی است که در آبان 1359 در دومین ماه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، با حضور در جلسه فوق العاده شورای امنیت سازمان ملل بیان شده است. سخنانی که زمان، درستی و اصالت آن را ثابت کرد و نشان داد آنچه آن شهید بزرگوار در سال 59 می دیده، مو به مو درست بوده و تحقق یافته است، آن روزها شهید رجایی با شناخت دقیق از اصلی ترین مساله کشور یعنی جنگ تحمیلی و با پیش بینی درست از ماهیت آمریکا و دیگر دشمنان قسم خورده انقلاب نوپای اسلامی، حرف دل ملت مظلوم ایران را بی لکنت و پرده پوشی به گوش جهانیان رساند و بی توجه به هیاهوهای ساختگی داخلی- وجود بنی صدر و جریانات منافق و توده ای و ملی مذهبی و... - باید به مساله اصلی و البته به شکل اصولی و درست آن پرداخت. این مقدمه بیان شد تا به موضوع این روزها یعنی سفر مجدد رئیس جمهور محترم کشورمان به نشست مجمع عمومی سازمان ملل بپردازیم و ببینیم، الگوهایی مثل شهید رجایی در بزنگاه های تاریخ یک ملت، چقدر مورد توجه قرار می گیرند و روش و منششان بعنوان سیره ای درخشان الگوی عملی بکار بسته می شود؟ ببینیم اگر تنها 20 ماه پس از پیروزی انقلاب و در کشاکش منازعات گروه های معاند با خواست و انتخاب مردم و در کوران یک جنگ ویرانگر می توان آنگونه مقتدرانه ایستاد و حرف دل یک ملت را گفت و از هیچ ابرقدرتی نهراسید، امروز در سی و ششمین سال به ثمر نشستن انقلاب اسلامی هم می توان همانگونه با اقتدار از حق مردم دفاع کرد یا نه؟ ایران امروز، قدرتمند تر شده یا نه؟! مساله مهم کشور کدام است و حول چه محوری باید با جهانیان و بخصوص ابرقدرتهای ظالم سخن گفت و سیاست اصولی ما در اجلاس سازمان ملل، چه باید باشد؟ 1- سال قبل و در نخستین ماه های فعالیت دولت یازدهم عده ای با تغافل از مسائل اصلی و مهم کشور و مطالبات واقعی مردم، «بزک کردن چهره آمریکا» را در دستور کار خود قرار دادند. آسمان و ریسمان به هم بافتند و چنان وانمود کردند که شکستن تابوی مذاکره با آمریکا و دست زدن به «کارهای نابجا» مسأله اصلی کشور است و با آن می توان همه مشکلات را حل کرد. یکسال پس از آن ماجرا، تحریم ها فزونی یافته و دشمنی آمریکا کم که نشده هیچ، تهدید نظامی هم به آن اضافه شد! تا آنجا که وزیر خارجه کشورمان صراحتا اعلام می کند: «نتیجه تحریم ها، چیزی جز خشم و نفرت مردم ایران از آمریکا نیست» با این حال، آنها که هیچوقت با مردم نبوده اند و از حرف دل آنها خبری نداشته اند، باز هم آوردگاه دیپلماتیک کشورمان در آمریکا و نقش آفرینی سربازان عرصه دیپلماسی ایران را با خیالبافی به «ضیافت نیویورک» تعبیر می کنند! و یکبار از خود نمی پرسند در کدام ضیافت، میزبان، مهمان را با جنگ نظامی و توهین و تهدید و تحریم پذیرایی می کند؟! این عده که یا در انجام ماموریتشان خیلی شتاب دارند و یا در خوش خیالی مفرط به سر می برند- که این دومی بسیار دور از ذهن است- فراموش کرده اند که برای نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی، هشت ماه است که کشورمان در سازمان ملل سفیر ندارد و دلیل آن هم کارشکنی آمریکا، همان میزبان ضیافت نیویورک است! 2- در کنار این گروه- که بی شک ماموریتی بزرگ را در هموار کردن مسیر آمریکا بر عهده گرفته اند- عده ای دیگر به حواشی داخلی دامن می زنند و اجازه نمایان شدن وضع واقعی کشورمان و وضع حریف اصلی یعنی آمریکا را نمی دهند! این عده هر دم با حرف و بحث تازه ای که طرح و شرح آن هیچ ضرورت، اهمیت و موضوعیتی ندارد، کاری می کنند که موج رسانه ای تازه ای به راه بیفتد و مردم و حتی مقامات کشور در محاسبات خود دچار اشتباه شوند و متوجه نشوند در چه بزنگاه تاریخی ایستاده ایم و اندکی مقاومت بیشتر، ما را از چه گذرگاهی عبور خواهد داد. حریف در چه وضعی است و استقامت و ایستادگی ما با او چه خواهد کرد. تخصص آنها حاشیه سازی است! مثلا کسی که همین چند ماه پیش با بکارگیری شخصی موهن به امام راحل در مجموعه تحت مدیریتش آماج اعتراض و انتقاد قرار گرفته بود و حتی پس از عزل، او را در یک جلسه عمومی درصدر مجلس و کنار دست خود نشانده بود، ناگهان خاطره ای مربوط به 50 سال قبل را بیان می کند و یک جنگ رسانه ای تازه به راه می اندازد! خاطره ای که برای صحت آن هیچ دلیلی وجود ندارد و برعکس در رد و غیرصحیح بودن آن شواهد فراوانی است و حتی اگر به فرض محال هم صحیح باشد، دردی از مردم مداوا نمی کند و گرهی از کار بسته آنها نمی گشاید و معلوم نیست جز تحریف افکارعمومی مردم و تشویش ذهن آنها، چه نفعی برای کشور و انقلاب دارد؟! این هم نوعی دیگر از طرح مسئله اصلی و اول کشور است! 3- اگر مسائل اخیر کشور آنچه ذکر شد باشد، طبیعتا دست ما خالی است و سربازان انقلاب، چیزی برای رو کردن در عرصه بین الملل، که به فرموده رهبر انقلاب «جبهه دیپلماسی» است ندارند و از همین حالا باید نگران نتایج این نبرد بود! اما واقعیت چیز دیگری است و سخنان اخیر رئیس جمهور محترم و وزیر خارجه کشورمان، این امید را ایجاد می کند که آنها در دام این جریان سازی ها قرار نگرفته اند و به تجربه دریافته اند که در یکسال گذشته و علیرغم تلاش برای اعتمادسازی با آمریکا و غرب، نه تنها ذره ای در مواضع خصمانه و کینه توزانه آنها نرمشی ایجاد نشد، بلکه عدوات دشمنی ها رنگ تازه به خود گرفت. 4- واقعیت مهم و غیرقابل انکار- که گمان می رود عده ای در داخل با هیاهو و جنجال سعی در پوشاندن آن دارند - این است که آمریکا، افزون بر اینکه از شرایط نامساعد اقتصادی و اجتماعی داخلی رنج می برد، در منطقه نیز با معضلات جدی و مهمی روبروست که هر یک در برابر هژمونی و اقتدار ابرقدرتی که حالا کم کم ستاره های اقبالش بیشتر و بیشتر افول می کند، چالشی عظیم قلمداد می شود. نوکران دست پرورده آنها یعنی داعش، در عراق و سوریه ناکام مانده اند و عملا سال ها سرمایه گذاری آمریکا بی ثمر بوده است! آمریکایی که 2 ماه پیش از پدیده داعش حمایت می کرد و آن را نتیجه منطقی و منصفانه اقدامات دولت نوری مالکی می دانست و انگلیسی که به جای واژه تروریست از عبارت «پیکارجویان» برای نام بردن از داعش استفاده می کرد، امروز نگران هجوم سگ های دیروز خود، ائتلاف درست می کنند تا بلکه بتوانند، ماموران دیروز خود را مهار کنند و جلوی آبروریزی احتمالی آینده را بگیرند و البته به این بهانه باز هم جای پایی در منطقه داشته باشند! از دیگر سو تلاش های مهمترین متحد آنها در منطقه یعنی عربستان در ماجرای یمن بی ثمر مانده و قیام فراگیر مردم یمن وارد مرحله تازه ای شده و منطقه آبستن رخ داد تازه ای از جنس انقلاب های اسلامی است. مصادیقی از این دست که شرح و وصف این روزهای آمریکا در منطقه است، فراوان است و سخن را به درازا می کشد. اما آنها به سیاق همیشه، علیرغم آنکه در موضع ضعف و استیصالند، هیاهو می کنند و به قول امام راحل «اُشتلم» می زنند! و در حالیکه از اداره کوچکترین امری در منطقه عاجزند و نظام اسلامی به معنی واقعی کلمه تعیین کننده مهمترین خطوط سیاسی منطقه و جهان اسلام شده، با جار و جنجال و بکارگیری عوامل گوناگون و فراخوان نوکران داخلی، سعی در وارونه جلوه دادن موضوع دارند و در شرایطی که در باتلاق های مختلف منطقه ای فرو رفته اند و ما دست نیازشان را مقتدرانه و هوشمندانه پس زده ایم، جوری سخن می گویند که گویی ما با همه وجود به آنها نیاز داریم و این آنها هستند که می توانند ناجی ما باشند! و اصلا به روی خودشان نمی آورند که مثلا در موضوعی مثل مبارزه با داعش 3 بار از ما درخواست کرده اند و جواب رد شنیده اند! اینها و ده ها سند دیگر از ضعف افول ستاره آمریکا، که برای آنها که اهل انصاف باشند پوشیده و پنهان نیست و نیز پیشرفت های شگفت انگیز کشور در حوزه های گوناگون، علیرغم شدیدترین تحریم های تاریخی، نشان از آن دارد که ماجرا کاملا بر عکس است و اولا انقلاب اسلامی سال هاست از مرزهای جغرافیایی عبور کرده و راه خود را در میان مردم مسلمان و مستضعف باز کرده و برای آنها به الگویی برای زیست و زندگی در دنیای پر تزویر امروز بدل شده و ثانیا احیاء و بقای آمریکا در منطقه به شدت نیازمند نظر موافق و چراغ سبز ایران اسلامی است و آنها بدون جلب نظر ما، کمترین جای پایی در منطقه نخواهند داشت. گرچه تظاهر به چیز دیگری کنند. از این رو، باید دانست که مسئله اصلی اقتدار و توانمندی ایران اسلامی است و در هر مذاکره ای باید از این موضع سخن گفت و بر آن پای فشرد و اگر بیشتر و مقتدرانه تر از شهید رجایی در آن روزگار غربت و تنهایی و نو پا بودن انقلاب سخن نمی گوئیم، لااقل ذره ای از آن جایگاه کوتاه نیائیم. جمهوری اسلامی:محاکمه آقای دبیرکل «محاکمه آقای دبیرکل»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛ابراز خوشبینی دکتر ظریف وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، بان کی مون دبیرکل سازمان ملل و خانم اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا نسبت به حصول توافق در مورد مذاکرات هسته ای ایران با گروه 1+5، نشانه ای مثبت در روند مذاکرات و رسیدن به توافق جامع در این زمینه است. دکتر ظریف، وزیر امور خارجه کشورمان در دیدار با بان کی مون دبیرکل سازمان ملل ضمن تأکید بر اراده جدی و حسن نیت جمهوری اسلامی ایران برای رسیدن به راه حل مناسب در این زمینه، گفت: "نسبت به حصول توافق خوشبین هستیم و معتقدیم رسیدن به توافق امکان پذیر است." نکته مهم تر اینست که وزیر امور خارجه کشورمان در کوران مشکلات مربوط به مذاکرات هسته ای، بر مواضع اصولی کشور تأکید کرد و گزارش اخیر دبیرکل سازمان ملل درخصوص وضعیت حقوق بشر در ایران را خلاف روند واقعی و برنامه و اقدامات دولت ایران دانست. وی با این اقدام خود، به دبیرکل سازمان ملل فهماند که دولتمردان ایرانی حتی در حساس ترین شرایط نیز از کشور خود دفاع می کنند. دکتر ظریف با تشریح جایگاه ایران و تحولات و ویژگی های مثبت و انحصاری جامعه ایران در مقایسه با سایر کشورهای منطقه، انتشار گزارش در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران را مبتنی بر نگرش سیاسی دانست و اظهار داشت: "اینکه در منطقه ما، فقط در مورد کشور ایران گزارش منتشر می شود قابل پذیرش نیست و تهیه چنین گزارش هایی تداوم نگاه سیاسی و دوگانه به مسایل حقوق بشر است." این موضع گیری صریح و شفاف وزیر امور خارجه کشورمان را باید نوعی به محاکمه کشیدن دبیرکل سازمان ملل به خاطر تخلف آشکار وی از وظایف قانونی تعریف شده برای مسئول بالاترین سازمان بین المللی دانست. واقعیت اینست که ورود آقای بان کی مون به مقوله حقوق بشر و موضع گیری علیه جمهوری اسلامی ایران در آستانه برگزاری مجمع عمومی سازمان ملل و برگزاری مذاکرات حساس هسته ای میان ایران و اعضاء گروه 1+5 اقدامی حساب شده مبتنی بر سیاسی کاری بود. هر چند دبیرکل سازمان ملل در همین دیدار با دکتر ظریف، به تمجید از ایران پرداخت و با صراحت گفت: "ایران نقش بسیار موثری دارد و بازیگر مهمی در منطقه است و می تواند برای حل مشکلات نقش سازنده ای را ایفا کند و استفاده از ظرفیت ایران باید بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد" اما خود او هم می دا ند که این سخن با آنچه در هفته گذشته به بهانه حقوق بشر علیه ایران گفته بود تناسبی ندارد. روشن است که می توان این واقعیت را فهمید که آقای دبیرکل سخن هفته گذشته را از روی دیکته ای که برای وی نوشته بودند خواند و آنچه در دیدار با وزیر امور خارجه ایران گفت حرف واقعی خود او بود. هر چند این عملکرد دوگانه برای اهل فن قابل فهم است، ولی برای کسی که بر مسند ریاست سازمان ملل یعنی بزرگ ترین سازمان جهانی با وظایف روشنی که برای آن در نظر گرفته شده است تکیه زده بهیچوجه مناسب نیست. بهتر است قدری روشن تر با آقای بان کی مون سخن بگوئیم و واقعیت هائی را که شاید تلاش می کند نادیده بگیرد به وی یادآور شویم.
آقای دبیرکل، شما برای تازه ترین جنایتی که سران رژیم صهیونیستی در غزه مرتکب شده اند و بیش از 2300 نفر زن و کودک و پیرمرد غیرنظامی را به شهادت رساندند و هزاران خانه و ده ها بیمارستان و مسجد و کلیسا و مدرسه را با خاک یکسان کردند، احساس پایمال شدن حقوق بشر نکردید. شما می دانید که بزرگ ترین حامی مالی، تسلیحاتی، سیاسی و تبلیغاتی صهیونیست ها در این جنایات، شخص اوباما رئیس جمهور آمریکا بود و سایر دولتمردان آمریکائی نیز با او در این زمینه همراهی کردند. مقر سازمان ملل در خاک آمریکا قرار دارد و شما هنگامی که در دفتر کارتان در سازمان ملل مشغول فعالیت هستید در واقع در کشوری حضور دارید که همین آقای اوباما و همکاران او که شریک جنایات سران رژیم صهیونیستی هستند مدیریت آن را برعهده دارند. این فعالیت شما درحالی که هیچ اعتراضی به رئیس جمهور و سایر دولتمردان آمریکائی به خاطر شرکت در جنایات صهیونیست ها علیه مردم بی گناه غزه به عمل نمی آورید چگونه می تواند وجدانتان را دچار عذاب نکند؟ شما می دانید که حتی تعدادی از مراکزی که زیرمجموعه های سازمان ملل هستند، عملکرد رژیم صهیونیستی در جنگ 51 روزه غزه را جنایت جنگی دانسته اند. اکنون شما باید به این سؤال بسیار مهم و اساسی پاسخ بدهید که چگونه می توانید در برابر این جنایت جنگی سکوت کنید و عاملان این جنایت و حامیان آنها را ناقضان حقوق بشر ندانید و در آستانه شروع به کار مجمع عمومی سازمان ملل خواستار تعقیب قضائی این جنایتکاران نشوید؟
این روزها "باراک اوباما" رئیس جمهور آمریکا بدون کمترین اعتنا به شما و سازمان تحت ریاستتان درصدد انجام اقدامات نظامی در عراق و سوریه است درحالی که مردم و مسئولان این دو کشور چنین اجازه ای را به او نداده اند و این اقدام او را نقض حاکمیت این کشورها می دانند. نقش شما به عنوان دبیرکل سازمان ملل در این ماجرا چیست؟ چرا در برابر این تخلف آشکار از مقررات بین المللی سکوت کرده اید؟ شما وظیفه دارید اجلاس سال جاری مجمع عمومی سازمان ملل را به اجلاسی برای محاکمه رئیس جمهور آمریکا و سران رژیم صهیونیستی به خاطر آنهمه جنایت که در جنگ 51 روزه غزه مرتکب شده اند تبدیل کنید. متأسفانه شما نه تنها چنین کاری نخواهید کرد بلکه به باراک اوباما اجازه خواهید داد در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کند و هرچه می خواهد در حمایت از جنایتکاران بین المللی و علیه مظلومان سخن بگوید و حقوق بشر را به سخره بگیرد! شما آقای دبیرکل می دانید که حامی اصلی داعش و بقیه گروه های تروریستی که نزدیک چهار سال است که در سوریه جنایت می کنند، دولت آمریکاست، همان دولتی که حالا مدعی مبارز با داعش است! با اینحال چرا شما از جایگاه خودتان برای افشای اینهمه جنایت علیه بشریت که با حمایت های مالی، نظامی، اطلاعاتی، سیاسی و تبلیغاتی آمریکا صورت گرفته استفاده نمی کنید؟ از کارشکنی های دولت آمریکا علیه مذاکرات هسته ای و حقوق هسته ای ملت ایران شما کاملاً آگاهی دارید. با اینحال چرا در این زمینه افشاگری نمی کنید؟ شما و خانم اشتون، همین دیروز نسبت به نتیجه بخش بودن مذاکرات هسته ای ایران و گروه 1+5 ابراز خوشبینی و امیدواری کردید. آیا برای تحقق این امید متعهد می شوید علیه کارشکنی های آمریکا افشاگری کنید؟ اگر چنین کنید، شاید بتوانید اندکی از کوتاهی های خود در انجام وظایف دبیرکلی سازمان ملل را جبران نمائید. رسالت:بحران مقبولیت «بحران مقبولیت»عوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجی حیدری است که در آن می خوانید؛قضیه وقتی رای دهندگان برداشتی از بیهودگی در عمل رأی دهی خویش حس کنند و با ضعف و فرتوتی دولت های متکفل رفاهی و همچنین دولت های نولیبرال روبه رو شوند، در متون علوم انسانی، با عنوان «بحران مقبولیت» شناخته می شود. حاکمیت دولت ها و چیرگی و نفوذ آنها بر بنگاه ها، سازمان ها، احزاب، و شهروندان خود بیش از پیش مورد چالش قرار گرفته است. بر مبنای متون مربوط به «بحران مقبولیت» در دولت های مدرن، در درجه اول، فرض بر آن است که این ضعف حاکمیت، بویژه به دلیل زوال حاکمیت اقتصادی دولت ها روی داده است. از یک سوی، دولت های رفاه تعهدات اجتماعی زیادی در زمینه بهداشت، آموزش و تأمین اجتماعی متحمل شده اند و مدام به هنگام انتخابات برای جمع آوری آراء این وعده ها بیشتر می شوند؛ و در سوی دیگر، باکوچک تر شدن مستمر دولت ها، توان آن ها برای انجام این همه وعده،بیش از پیش تحلیل می رود. علاوه بر ناتوانی اقتصادی دولت های کوچک شده و اسیر بحران جهانی سرمایه داری، تحولات اخیر در راستای انقلاب فناوری اطلاعات سبب شده است که فضای هوشمند به عنوان یکی از پدیده های تأثیرگذار در صحنه های اقتصادی و سیاسی نظام بین المللی، حیطه حکمرانی دولت ها را محدودتر و محدودتر کند. در این راستا، گسترش پر شتاب اینترنت و شبکه جهانی اطلاعات که بزرگ ترین و فراگیرترین تکنولوژی ارتباطی شناخته شده هستند، آن را به جایگاهی بس مهم رساند و چنین بود که اینترنت حاکمیت دولت ها را در زمینه ها و حوزه های گوناگون به چالش کشیده است. سومین عاملی که دولت ها را در نظر مردم تحقیر می کند، روند «جهانی سازی» است؛ «جهانی سازی»، نقش مرزهای جغرافیایی در اعمال حاکمیت و تصمیم سازی در فعالیت های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ملت ها را به پایین ترین اندازه می رساند، و در این رهگذر، شئون تک تک مردم و تک تک کشورها، بیش از پیش در منافع تمام مردم و تمام کشورهای جهان در هم تنیده خواهد شد؛ یعنی، در دنیای جهانی شده واژه ملی جای خود را به واژه بین المللی خواهد داد و محیط یگانه ای برای همه کشورهای جهان پدید می آید که در آن، پیوندهای بین المللی بس افزایش خواهد یافت. کاهش نفوذ دولت ها و کنترل آن ها بر شهروندان، افزایش نفوذپذیری حاکمیت ها و نظام های سیاسی کشورها، ناتوان شدن برخی دولت ها در تنظیم سیاست خارجی و تدوین و اجرای برنامه های کلان اقتصادی، از دست رفتن کنترل آن ها در نهادهای مالی و اقتصادی و هم چنین، ناتوان ماندن دولت ها در نظارت بر نظام های پولی و کنترل فعالیت احزاب مخالف از جمله این چالش ها است. از سوی دیگر، با روند جهانی سازی، ویژگی های اصلی دولت-ملت رو به زوال خواهد گذاشت؛ ویژگی هایی که برخی نویسندگان آن ها را در کارآمدی سیاست گذاری داخلی، خودمختاری و استقلال، شکل حکومت و مقبولیت داخلی می بینند، با جهانی سازی اقتصاد
تصمیم گیری داخلی در برابر فرایندهای جهانی سازی، هم چنین، گسترش اختیارات سازمان های بین المللی، خودمختاری دولت ها را در عمل بسیار محدود می کند. این، وضع دولت های امروز است؛ ناکامی در برآورده ساختن نیازهای مردم، سرکوب خواست های فزاینده شهروندان برای مشارکت در امور مختلف، ایجاد اشتغال، استقرار عدالت و غیره هم علت، و هم معلول «بحران مقبولیت» است. برهان موضوع «مقبولیت حکومت»، پاسخی است که مردم به هنگام گردن نهادن به حکم حکومت به خود می دهند، وقتی از خود می پرسند: «اگر انسان ها آزاد به دنیا آمدند چه چیزی قید و بند دولت بر اراده هایشان را توجیه می کند؟» (ژان ژاک روسو). وقتی مردم پاسخ خوبی برای این سئوال داشته باشند، خود به حکومت برای اعمال حکمرانی کمک می کنند، و بدین سان اعمال حکومت و قانون، تسهیل و کارآمد می شود. حکمرانی برای حکومتی که «مقبولیت» ندارد، بسیار دشوار و ناپایدار است. حکمرانی این حکومت، خالی از اقتدار و اعتبار، و مشحون از زورگویی و قدرت نمایی است. و اکنون، با شرایطی که از آن ها نام بردیم، این، «مقبولیت» حکومت هاست که رو به زوال است، و استمرار این وضع ضعف و زوال اقتدار، منجر به فزونی گرفتن زور در جامعه خواهد بود. در واقع، با استمرار «بحران مقبولیت»
حکومت ها، جامعه در مقابل زورگویانی که حتی زورشان به دولت هم می رسد (خودروسازان، بانکداران، شیرفروشان، ...)، احساس بی پناهی خواهند کرد، و آن ها نیز به نوبه خود از حکمرانی زورگو و مستبد حمایت خواهند کرد. در میان آثار جانبی وضع فرسودگی در توان سیاسی داخلی، می توان به این موارد اشاره کرد: کاهش شدید وفاداری و تأیید و رضایت مردم از سیاست ها و تصمیمات دولت؛ کاهش توان دولت در بسیج منابع انسانی و مادی در موقع بروز بحران امنیت ملی؛ کاهش در مسئولیت پذیری یا خاتمه یافتن باره نقش هدایت کننده که دولت و کاهش شدید هماهنگی بین سیاست ها و نیز تقلیل دراماتیک توان اجرای آن سیاست ها. بحران مزمن «مقبولیت حکومت»، و در نتیجه، بی ثباتی های اجتماعی و سیاسی ناشی از آن، می تواند محیط توسعه کشور را در جهت افزایش تهدیدهای خارجی تغییر دهد. در واقع، بی ثباتی داخلی، به نشانه ضعف و انگیزه تحریکات نظامی خصمانه و خراب کاری داخلی تبدیل می شود، رفتارهای خصمانه و فزاینده دشمنان هم به نوبه خود، کاهش بیشتر سطح مقبولیت و ثبات داخلی را به دنبال خواهد داشت، و در نهایت، با زوال حکمرانی مرکزی نیرومند، ارزش های محوری ملت مورد تهدید قرار خواهد گرفت. یکی دیگر از چالش های کشورهایی با دولت ضعیف با شرایط امروز دنیا این است که موضوع صیانت حقوق بشر و دموکراسی سبب مداخلات سازمان ها و نهادهای
بین المللی و نیز دخالت های مکرر ابرقدرت ها در این کشورها، به بهانه حمایت از حقوق بشر و ترویج دموکراسی و کمک به صلح و امنیت بین المللی می شود که این هم به نوبه خود، تهدید حاکمیت داخلی این کشورها و بروز معضل امنیتی برای آن ها را به دنبال خواهد داشت. به هر حال، با بین المللی شدن مستمر حیات اجتماعی و طرح مقوله نفع و مصلحت جامعه بین المللی، اختیار و آزادی عمل
دولت ها در زمینه تأمین صرف منابع ملی، محدود و تعهدات و تکالیف جدیدی به دولت ها محول شده است که آن ها از پس اجرای آن بر نمی آیند. نکته این است که مداخلات خارجی، به نوبه خود، به ضعف بیشتر و بیشتر حکمرانی داخلی منجر خواهد شد، و در نتیجه، مداخلات هم بیشتر می گردد، و نهایتاً زنجیره وخامت اوضاع و ناامیدی ملت از دولت نیز فزونی خواهد گرفت. حال چه باید کرد... برای آن که دولت ها، از این وضع و حال ضعف و فرتوتی نجات یابند، و توش و توان بیشتری تدارک ببینند، بی گمان باید تغییراتی را در شیوه حکمرانی رفاهی و همچنین حکمرانی نولیبرال صورت دهد، و این تغییرات، عمدتاً حول مفهوم «روحیه اهل ملت» می چرخد. به عبارت دیگر، باید روحیه سیاسی مردم، یعنی احساس تعلق داشتن به یک ملت و مشی و طریقت را در مردم تقویت کرد و حکومت باید بتواند از طریق این اقتدار معنوی، به میزانی از توافق عام ملی در مورد هدف ها و شیوه های سیاست دست بیابد. تنها در این صورت است که می تواند اراده ملی را در مقابل قدرت های بزرگ داخلی و خارجی استوار سازد. برگزیدن هدف ها و شیوه های اجرای آن ها به مشارکت گسترده نیاز دارد. ایجاد حس تشخیص، تأیید و توجه، پیوند مشترک را تقویت می کند، و هم چنین،
مسئولیت پذیری نخبگان و توجه به تشخص و عقاید مردم، سرمایه مهمی برای شکل دادن به روحیه سیاسی مطلوب است. با عنایت به نارسایی و بی فرجامی تجربه دوران اصلاحات برای جلب مشارکت مردم در یک روح ملی، نکته دوم معلوم می شود؛ این که «آگاهی ملی»، نباید نحوی جو موقتی باشد که با مارش های کر کننده رسانه ها دم انتخابات سر پا بماند؛ باید به نحوی ملکه ذهن تبدیل شود. باید بحث های ملی حول موضوعات عینی و واقعی جریان یابد تا روحیه ملی در متن این بحث ها پر و بال بگیرد. و برای این که بحث های پایان ناپذیر نخبگان پیرامون اصول مبهم و تاکتیک های سیاسی، به توافق عام مردم بر سر مباحث متجانس تبدیل شود، بیشتر از آن که به چارچوب های مکتوب سیاسی کلان نیاز باشد، به مهارت های اجرایی شسته و رفته نیاز است. تمرکز بر احوال دولت یازدهم ما را متوجه راهکار سوم تقویت حاکمیت ملی می کند؛ نکته سوم، ضرورت تصمیم گیری جامع و منسجم، با اتکاء واقعی به اراده ملی است. دولتی که بین خود و مردم، یک حصار ناپیمودنی کشیده است و خود را به عنوان طبقه متمایز نخبگان تعریف کرده است، نمی تواند در موقع لزوم به مردم اتکاء کند. این دولت نمی تواند نماینده صحیحی برای اراده ملی باشد. تصمیماتی که صرفاً با توجه به امتیازات سیاسی و بوروکراتیک اخذ می شوند، یا تصمیماتی که ناشی از میل شخصی و یک سویه رهبران سیاسی است، یا تصمیماتی که فقط بر اساس اقتضائات آرا و جلب حمایت دموکراتیک دم انتخاباتی صورت می گیرد، احتمالاً، افراطی، کوته فکرانه، انعطاف ناپذیر، و بی تناسب و بی تعادل خواهند بود. مرکزیت اجرایی باید در کنار یک بوروکراسی منضبط فن سالار و لیاقت سالار با حداقل فساد، توسط اقشار مختلف اجتماعی پشتیبانی شود، تا کارآیی سیاسی واقعی به دست آید. نکته چهارم، اجرای سریع، مؤثر، و انعطاف پذیر
سیاست ها توسط دولت، می تواند به مردم این باور را بقبولاند که دولت، نه یک ماشین بوروکراتیک کر و کور، بلکه یک وکیل الرعایای هوشمند، حساس، انسانی، قابل همدلی، دوست داشتنی، و شایسته حمایت است. چنین دولتی، شاید به مذاق نخبگانی که پشت میز سبز و در حالی که جای خودشان گرم است، خواهان حرکت لاک پشت وار و آهسته و «مطمئن» حکمرانی هستند، خوش نیاید، ولی مردمی که اگر بموقع حمایت دولت را پشت خود نداشته باشند آسیب می بینند، با یک دولت چابک احساس همدلی بیشتری خواهند کرد و همین همگرایی و همدلی مردمی، بسیاری از خطاهای احتمالی در حکمرانی را جبران خواهد کرد. سیاست روز:خوشبینی به توافق هسته ای «خوشبینی به توافق هسته ای»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می خوانید؛نسبت به توافق هسته ای ایران خوشبینی وجود دارد. همه می توانند به این موضوع خوشبین باشند و رسیدن به توافق نهایی را امکان پذیر بدانند. اما این خوشبینی ها از سر چیست؟ آیا نشانه ای برای رسیدن به توافق جامع و نهایی وجود دارد یا دیده شده است که چنین خوشبینی هایی مطرح می شود؟ این خوشبینی در داخل کشور از سوی برخی مسئولان و کارشناسان مطرح می شود. اما آنها تنها به همین اعلام خوشبینی بسنده می کنند و از جزئیات خوشبینی خود چیزی نمی گویند. برخی دیگر از مسئولان و کارشناسان خوشبین نیستند اما دلایلی برای این خوشبین نبودن خود نسبت به توافق جامع دارند و اصلی ترین دلایل آنها هم پایبند نبودن طرف مقابل به توافقی است که صورت گرفته است. گفت وگوهای هسته ای ایران و ۱+۵ در دولت تدبیر و امید به یکساله شدن خود نزدیک می شود، توافق اولیه میان ایران و اعضای گروه ۱+۵ باعث شد بخش هایی از پول های کشورمان آزاد شود، گرچه وارد کشور نشده و در حساب های خارجی باقی است اما نتیجه مذاکرات، آزاد شدن پول هایی است که غرب و آمریکا با راهزنی آنها را بلوکه کرده بود. با شرایطی که وجود دارد اکنون دور تازه مذاکرات هسته ای پس از وین ۶ در نیویورک جریان دارد.
براساس گفته عراقچی معاون وزیر خارجه و از اعضای ارشد تیم مذاکره کننده هسته ای؛ "بعید است در نیویورک به توافق هسته ای برسیم." البته او در ادامه گفته که؛ "نیویورک ایستگاه پایانی مذاکرات هسته ای نخواهد بود." اما حالت های خوشبینی در میان دو طرف چگونه است؟ این خوشبینی ها از جنس همان برد - برد است که طرفین به آن اشاره می کنند یا باخت یک طرفه گفت وگوها و برد طرف دیگر است؟ و یا شاید باخت باخت باشد؟! مذاکرات هسته ای که اکنون نزدیک به یکسال است جریان دارد، با دو حالت به نتیجه می رسد.
۱- اگر طرف غربی گفت وگوهای هسته ای، از زیاده خواهی های خود دست بردارد و حقوق قانونی و مصرح در قوانین آژانس را برای ایران به رسمیت بشناسد آنگاه این خوشبینی به واقعیت و حقیقت می پیوندد. آمریکا در این میان محور اصلی و مانع مهمی برای دست نیافتن به همان توافق جامع و نهایی است. حال آیا آمریکا دست از زیاده خواهی های خود نسبت به حقوق هسته ای ایران بر می دارد یا نه؟ این نکته ای است که بسیاری از کارشناسان و مقامات و مسئولان کشورمان به آن موضع دارند. اکثر آنها اعتقاد دارند که آمریکا هیچ گاه خواسته های غیرقانونی خود را کنار نخواهد گذاشت و بر آن ها پافشاری خواهد کرد. پس به این گزینه نمی توان حساب کرد. ۲- دومین گزینه ای که مطرح است، کوتاه آمدن جمهوری اسلامی ایران در مقابل هر آنچه که غرب و آمریکا می خواهد. این گزینه به آن مفهوم است که ایران طبق خواسته آمریکا و غرب هر آنچه تاکنون در زمینه هسته ای انجام داده و به پیشرفت های چشمگیری هم نائل آمده است، پشت کند و دستاوردهای خود را تعطیل کند. آنگاه خوشبینی به قطعیت می رسد و فشارها، تهدیدات و تحریم های غرب علیه ایران پایان می یابد. اما نه! این پایان ماجرا نیست. چنین اتفاقی یک طرفه خواهد بود. آمریکا تنها برنده این میدان معرفی خواهد شد و ژست پیروزی به خود خواهد گرفت و داستان همچنان ادامه پیدا خواهد کرد. در پی چنین اتفاقی، قرار نیست تحریم های غرب و آمریکا علیه ایران برچیده شود. آمریکایی ها اصرار و تأکید دارند که برداشتن تحریم ها به چندین سال زمان نیاز دارد، اما در مقابل ایران طبق خواسته آن ها باید در مدت زمان اندک خواسته های آن ها را برآورده سازد. مفهوم این خواسته آمریکا و غرب این است که تحریم ها همچنان باقی است و فعالیت های هسته ای ایران هم طبق توافق انجام شده، تعلیق خواهد شد. براساس تازه ترین نظرسنجی که دانشگاه تهران انجام داده است، اکثریت قاطع مردم بر ادامه فعالیت ها و پیشرفت های هسته ای کشورمان تأکید کرده اند. این همان خط قرمزی است که مسئولان به ویژه رهبر معظم انقلاب اسلامی هم بر آن تأکید دارند. کوتاه آمدن مقابل زیاده خواهی های آمریکا، موضوعات و پرونده های دیگری را روی میز قرار خواهد داد که کاخ سفید و دیگر کشورهای همپیمان او در پی آن هستند. باید توجه داشت که جمهوری اسلامی ایران چیزی فراتر از قوانین آژانس بین المللی انرژی اتمی انجام نداده و نمی دهد و در این سال های گذشته هم در چارچوب آژانس فعالیت کرده است. مهمترین موضوع و نکته در جریان گفت وگوهای هسته ای اثبات حقوق هسته ای ایران است و آن گاه رفع تحریم ها. اولویت با رعایت حقوق هسته ای ایران و خط قرمزهایی است که رهبری و مردم بر آن تأکید دارند. یک توافق جامع میان ایران و ۱+۵ در صورتی انجام خواهد شد که این دو خواسته اساسی و اصلی برآورده شود. آن گاه جمهوری اسلامی ایران هم در مقابل چنین اقدامی که غیرقانونی علیه ایران اعمال شده است، شفاف سازی های بیشتری را برای اثبات صلح آمیز بودن فعالیت های هسته ای خود انجام خواهد داد. غرب باید توجه داشته باشد که این شفاف سازی ها تنها در حوزه هسته ای و در چارچوب قوانین موجود در آژانس باید باشد. گرچه تاکنون هم ادعای پوچ آمریکا و غرب، ثابت نشده است و تنها یک ادعای بدون اساس و مدرک است که می گوید ایران در پی ساخت سلاح هسته ای است. جمهوری اسلامی ایران همواره آماده مذاکره برای رسیدن به توافق بوده اما طرف مقابل اراده سیاسی لازم را برای رسیدن به آن نداشته است. آمریکایی ها هیچگونه انعطاف و عقب نشینی از مواضع خود نشان نداده اند و حتی پیشروی هم کرده اند، پس چرا ما از خود انعطاف بیشتری نشان دهیم و یا عقب نشینی کنیم؟! وطن امروز:دزدی بدون کلید! «دزدی بدون کلید!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قم رضا ملک زاده است که در آن می خوانید؛ هفته گذشته بانک مرکزی کشورمان در خبری اعلام کرد: «تمام سرورهای نظام بانکی و بانک مرکزی در ایران است و هیچ ترافیک داخلی به خارج از کشور منتقل نمی شود». اولین و مهم ترین نکته ای که پس از انتشار نقل قول جالب توجه مدیرکل فناوری اطلاعات بانک مرکزی به ذهن خطور می کند این است که آیا «بیگانگان» برای دسترسی به اطلاعات زیرمجموعه بانکی کشور لازم است به صورت قطعی و حتمی به سرورهای بانک مرکزی دسترسی داشته باشند؟ سؤال را با طرح مثالی ساده سازی می کنیم: آیا دستبرد زدن به گاوصندوق یک بانک، بدون دسترسی به «کلید» ممکن است؟ طبیعتا پاسخ سؤال مثبت است! دزدان به راحتی می توانند پیش از انتقال کیسه های پول به گاوصندوق مرکزی بانک، در مسیر ماشین حمل پول را بدزدند! یا اصلا ممکن است مالک گاوصندوق به رغم صیانت از «کلید» به کل فراموش کرده باشد مخزن پول ها را قفل کند! احتمالا تا اینجای بحث بسیاری از شهروندان عصر ارتباطات متوجه منظور اصلی شده اند. یک بخش مهم و ضروری صیانت از اطلاعات پولی- مالی کشور، تامین زیرساخت های داخلی همچون سرورهای ذخیره اطلاعات کشور است. مسیر بعدی صیانت از بخش های ساده تر مثل اطلاعات پیرامونی بانک هاست که به واسطه سرویس های نرم افزاری موبایل بانک ها و خدمات پیامکی به آسانی در دسترس شرکت های واسط قرار می گیرد. حال اگر یک یا چند شرکت با بخشنامه «شرکت خدمات انفورماتیک» به عنوان زیرمجموعه نظام ساز بانک مرکزی از «انحصاری ویژه» در این حوزه نیز برخوردار باشند طبیعتا به واسطه «اشراف اطلاعاتی بی نظیر» قادر به تسلط بر کل بازار کشور خواهند بود. حال فرض کنید اگر مدیران اصلی همین چند شرکت انحصاری که به واسطه ارائه خدمات موبایل بانک ها و نرم افزارهای پیامکی بانکی، از ریز اطلاعات پولی- مالی همه شهروندان ایرانی مطلع هستند، اتفاقا «ضدانقلاب» و ساکن آمریکا و انگلیس باشند و در عین حال سر در آبشخور اندیشکده های امنیتی همچون وودرو ویلسون و نایاک و NED و خانه آزادی و غیره داشته باشند، «کلاه بانک مرکزی» کشورمان کجا می افتد! اوضاع زمانی هولناک تر می شود که بدانیم روسای فراری همین چند شرکت، به واسطه مدیریت بر مجموعه ای از شرکت های زنجیره ای، کل سرمایه گذاران خارجی حاضر در بازار ایران را نیز «مشتری اطلاعات» خود کرده اند. آنها به واسطه ریل گذاری دقیق زمانی و با استفاده از «رانت اطلاعاتی» حاصل از ارتباطات گسترده خود با خانواده «هـ»، اخبار بازار ایران را در قالب بسته های خبری هفتگی و ماهانه در بازارهای بین المللی به فروش می رسانند. یعنی به طور مثال با تمرکز بر پیامک های حاصل از داده های مالی خانواده های ایرانی تعیین می کنند که در بازار امروز ایران، گرایش به مصرف کدام کالاها بیشتر است و کدام اقشار جامعه علاقه مند به ارتقای خدمات هستند. جالب تر اینجاست که همه پروسه «داده فروشی» مذکور به واسطه بی مبالاتی سیاستگذاران کشورمان برخلاف قوانین رایج برآمده از احکام «صیانت از حریم خصوصی شهروندان» قانونی محسوب می شود! اتفاقا شرکت های یادشده به واسطه همین «رانت اطلاعاتی» به صورت روزانه زنجیره تامین ارزش افزوده خود را گسترده تر می کنند. به این ترتیب که به واسطه دسترسی به اطلاعات حاصل از مشتریانی همچون مجلس شورای اسلامی، کل بانک ها و موسسات مالی- اعتباری کشور و همه اپراتورهای تلفن همراه، سیستم اطلاعاتی گزینش نیروی استخدامی خارجی ها را نیز سال هاست مدیریت می کنند. مدیریت بر چنین سیستمی که از مسابقات پیامکی بسیاری از برنامه های پربیننده تلویزیونی همچون 90 تا برنامه های سیاسی و اخبار رد و بدل شده در اپراتورهای همراه اول و ایرانسل را در سیطره خود دارد به خوبی مشخص می کند که افراد متقاضی کار در بخش استخدام نیروی همین مجموعه به هم پیوسته از علاقه مندان به «فتنه سبز» هستند یا به طور مثال جوانی عادی و با بنیه مذهبی قابل توجه به شمار می روند. تصور اینکه مدی�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 34]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن