تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نماز قلعه و دژ محکمی است که نمازگزار را از حملات شیطان نگاه می دارد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826458413




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روایت زن سنگین وزن ایرانی از روزهای سخت


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: روایت زن سنگین وزن ایرانی از روزهای سخت

روایت زن سنگین وزن ایرانی از روزهای سخت

آتش‌نشان‌ها این عملیات را با چند‌ساعت تلاش بی‌وقفه به پایان رساندند. زن ١٧٠ کیلویی توانست پس از ١١‌سال فقط برای چند دقیقه رنگ خیابان و آدم‌هایش را ببیند.


خودرو آتش‌نشانی و اورژانس مقابل خانه زن میانسال ایستاده بودند. همسایه‌ها همه جمع شده بودند تا سرانجام ماجرا را ببینند.  قرار بود آن روز امدادگران آتش‌نشانی زن میانسالی که ١٧٠ کیلوگرم وزن داشت و ١١‌سال تمام پایش را از خانه بیرون نگذاشته بود از خانه قدیمی به خانه جدیدش منتقل کنند.آتش‌نشان‌ها این عملیات را با چند‌ساعت تلاش بی‌وقفه به پایان رساندند. زن ١٧٠ کیلویی توانست پس از ١١‌سال فقط برای چند دقیقه رنگ خیابان و آدم‌هایش را ببیند. حالا با گذشت چندروز از ماجرای این عملیات جالب آتش‌نشان‌ها، خبرنگار ما با پرس‌وجو از همسایه‌ها خود را به خانه این زن میانسال رساند تا از او و ماجرای زندگی عجیبش گزارشی تهیه کند.زندگی خصوصی خانم معلمسودابه هوشدار اخلاصی همان زن ١٧٠‌کیلوگرمی است که سوژه رسانه‌ها شده است وقتی وارد خانه‌اش در خیابان امام خمینی(س) تهران می‌شویم او را روی تخت می‌بینیم.  تختی که سودابه خانم ١١‌سال تمام روی آن روزگارش را گذرانده است.  سودابه با این‌که حال خوشی ندارد و به قول خودش زندگی روی سختش را به او نشان داده اما خنده از روی لبانش محو نمی‌شود.  این خنده‌رویی سودابه خانم از قدیم‌تر‌ها با او بوده؛ حتی زمانی که معلم دوران ابتدایی بوده و به بچه‌ها درس می‌داده است.سودابه متولد ‌سال ١٣٣٨ در تهران است و از‌ سال ٥٦ به‌عنوان معلم در دوره ابتدایی كارش را آغاز کرده است. به گفته خودش هم‌دوره فردوس حاجیان است؛ همان آقا معلم شاد و خندانی که همه او را با شهرک الفبا می‌شناسند. حالا سودابه آرزو دارد یک‌بار دیگر حاجیان را ببیند. خانم معلم ‌سال ٥٧ با همسرش جعفر استاد ‌هاشمی که کارمند صداوسیما بود زندگی مشترکش را آغاز کرد و پس از ٢‌سال دو پسر به نام آرمین و آرمان وارد زندگی این زوج خوشبخت شد اما این شیرینی برای خانم معلم چند‌سال بیشتر دوام نیاورد و روی دیگر سکه زندگی برایش نمایش داده شد.از این جای ماجرا را سودابه خانم همان‌طور که روی تخت دراز کشیده است و گاهی با تلفنی که در دست دارد و به دوست و آشنایانش زنگ می‌زند و می‌گوید درحال مصاحبه با روزنامه شهروند است، بازگو می‌کند:مرگ همسر«سال ٧٤ بود که همسرم جعفر در یک سانحه رانندگی جانش را از دست داد.  وقتی او رفت، پشت و پناهم را از دست دادم.  جعفر همه چیزم در زندگی بود و وقتی او از این دنیا رفت زندگی من هم از بین رفت. تا ‌سال ٨٢ زندگی‌ام را بدون همسرم ادامه دادم تا این‌که از‌سال ٨٢ مریضی‌ام آغاز شد.»آغاز خانه‌نشین شدنوی در ادامه می‌گوید: همان ‌سال وقتی سر کلاس درس حاضر می‌شدم، زانوهایم درد شدیدی می‌گرفت و پس از مدتی کار به جایی رسید که حتی برای یک لحظه هم نمی‌توانستم روی پاهایم  بایستم. همان‌ سال با ٢٨‌سال سابقه بازنشسته شدم. وقتی پزشکان تشخیص دادند که آرتروز شدید و رماتیسم دارم، خانه‌نشینی من شروع شد. پزشکان می‌گفتند برای آغاز درمان من باید ابتدا وزنم را کم کنم، اما دست من نبود. چاقی را از پدر خدا بیامرزم به ارث برده بودم و از طرفی هزینه‌های درمانی‌ام آن‌قدر بالا بود که نمی‌توانستم آن‌را پرداخت کنم و متأسفانه آموزش و پرورش هم هیچ کمکی به من نکرد.پایی که دیگر پا نشدمشکلات خانم معلم همچنان ادامه داشت.  او می‌گوید: زنی فعال بودم اما دیگر حرکتی نداشتم. ‌سال ٩٠ یک مشکل به مشکل‌های سودابه خانم اضافه شد. او دراین‌باره می‌گوید: مهرماه‌سال ٩٠ بود که کلیه چپم درد شدیدی گرفت و مجبور شدم از پزشک درخواست کنم برای معاینه‌ام به خانه‌ام بیاید. با آزمایشات مختلف مشخص شد دیابت هم دارم. بیماری جدیدم از یک طرف و نسخه‌هایی اشتباهی که پزشک عمومی برایم تجویز می‌کرد از طرف دیگر باعث شد ١٧ مهرماه به کما بروم. ١٠ روز تمام در کما بودم و در تمام این‌مدت به خاطر سنگین بودن وزنم، کادر پزشکی به خانه‌ام آمده بود. ١١ روز از این ماجرا می‌گذشت که به هوش آمدم اما پزشک عمومی ادعا داشت که دیابت بدنم را تسخیر کرده و باید پاهایم را که دچار زخم و عفونت شده بود قطع کنند.وی اضافه می‌کند: آن موقع هم با تلاش آتش‌نشان‌ها به بیمارستان لقمان رفتم و از آن‌جا به دلیل نبودن امکانات کافی به بیمارستان ولنجک منتقل شدم.  پای سمت راستم را قطع کردند چراکه در غیراین‌صورت مریضی به قلبم می‌زد و جانم را از دست می‌دادم.  پس از قطع شدن پای سودابه خانم او دوباره به خانه بازگشت و تا همین چندروز پیش دیگر رنگ بیرون را ندیده است.چشم انتظار زیارتسودابه خانم عاشق طبیعت و حیوانات است. او در خانه‌اش از پرنده‌ها نگهداری می‌کند. کار روزانه خانم معلم این است که با نسرین خانم پرستارش سر به سر بگذارد یا قرآن بخواند. یکی دیگر از علاقه‌های این بانوی ١٧٠ کیلوگرمی برگزاری جلسات روضه و مولودی در خانه‌اش است. وقتی از او درباره آرزویش می‌پرسیم چشمانش پر از اشک می‌شود و بغضش می‌ترکد. او می‌گوید تنها آرزویم این است که قبل از مرگم یک‌بار دیگر به زیارت آقا امام رضا بروم.  شاید این آخرین خواسته من از خدا باشد. اما مریضی سودابه خانم باعث نشده او اشتیاق به غذا خوردن را از دست بدهد او می‌گوید: من  از خورشت فسنجان خوشم می‌آید اما ماهی را هم خیلی دوست دارم و اگر شبانه‌روز هم به من ماهی بدهند، هیچ‌وقت سیر نمی‌شوم. پرستار مهربان در کنار سودابهشاید تنها رفیق سودابه خانم پرستارش نسرین باشد که جریان آشنایی آنها هم ماجرای جالبی دارد  ماجرا را نسرین ستاری پرستار سودابه این‌طور تعریف می‌کند: وقتی شنیدم پرستار سودابه خانم او را رها کرده است خیلی ناراحت شدم و قبول کردم چندروز برای رضای خدا به کمکش بروم. اصلا قصد نداشتم پرستاری سودابه را قبول کنم چون حقوقش کفاف زندگی مرا نمی‌داد اما خواب عجیبی دیدم.دو خانم چادری در خواب از من خواستند تا پرستاری سودابه را به عهده بگیرم. می‌گفتند که  کمبود حقوقت را جبران می‌کنیم! وی می‌گوید: «روزهای اول او هیچ امیدی به زندگی نداشت و خود را فراموش‌شده حساب می‌کرد اما با شروع کارم در خانه سودابه تصمیم گرفتم هرطوری که هست او را خوشحال کنم به‌همین خاطر همیشه با او شوخی می‌کنم و سربه‌سرش می‌گذارم.  باوجوداین که خودم مشکل بزرگی داشتم اما برای این‌که سودابه ناراحت نشود، جلوی او خندیده‌ام.»ماجرای سودابه و کمک از آتش‌نشان‌هاهوشدار می‌گوید: ‌«چندوقت پیش تصمیم گرفتم خانه‌ام را عوض کنم و به یک جای دیگر بروم. به همین‌خاطر از آتش‌نشان‌ها کمک گرفتم.  مأموران با تلاشی ٧ ساعته توانستند سودابه خانم را از ساختمان قدیمی به ساختمان جدید منتقل کنند.شاگردان در کنار معلمسودابه از ناصر حقی و‌ هادی اکبری دو دانش‌آموزش می‌گوید که بعد از سال‌ها وی را پیدا کردند و حالا کمک حالش هستند. او می‌گوید: مدتی پیش بود که دو پسر جوان به خانه من آمدند و خود را معرفی کردند. من معلم کلاس اولشان بودم. آنها وقتی در جریان ماجرا قرار گرفتند با سختی زیاد آدرسم را به دست آوردند و حالا هراز‌گاهی برای کمک به خانه‌ام می‌آیند.



1393/06/26





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن