تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 12 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درست ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836997130




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ادیب کوشا


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ادیب کوشا(درگذشت نویسنده توانا، ابوالقاسم پاینده)
ادیب کوشا
هیجدهم مردادماه، سالگرد درگذشت شادروان، استاد ابوالقاسم پاینده، ادیب، نویسنده، مترجم و روزنامه نگار روزگار ماست. مردی که در طول عُمر هفتاد و یک ساله خویش، در زمینه های گوناگون فرهنگ وادب ایران زمین، کوشش های بی دریغی از خود نشان داد و با آثار پر بار، باارزش و به یادماندنی خود، به ویژه ترجمه روان قرآن کریم به فارسی، برای همیشه تاریخ، یادگارهایی پر ارج از خود بر جای نهاد. روحش شاد و یادش گرامی باد. کودکی و تحصیلزنده یاد ابوالقاسم نجف آبادی معروف به پاینده، در سال 1292 هجری شمسی در نجف آباد اصفهان به دنیا آمد. او در سال های نخست کودکی، هم چون دیگر هم نسلان خویش، آموختن را از مکتب خانه آغاز کرد و صرف و نحو را آموخت. پاینده داستان هایی بس شیرین از دوران مکتب رفتن خویش به یاد داشت که رگه هایی از آن ها را در برخی از قصه هایش می توان دید.او پس از تحصیلات مقدماتی، به اصفهان رفت و از سال 1301 تا 1309، به آموختن منطق، فلسفه، بلاغت، فقه و اصول پرداخت، ولی دل مشغولی اصلی اش ادبیات بود و به خواندن آثار ادبیِ فارسی و عربی رغبتی تمام داشت. شوق آموختن در وی چنان بود که در کنار تحصیلات حوزوی، زبان فرانسه و کمی انگلیسی نیز یاد گرفت تا آثار برجسته ادبی جهانی را بخواند و با فرهنگ و ادب ملل دیگر نیز آشنا شود. روزنامه نگاریمرحوم ابوالقاسم پاینده، در سال 1311 از اصفهان به تهران عزیمت کرد و کار روزنامه نگاری را که در سال 1308 در روزنامه «عرفان» اصفهان آغاز کرده بود، با همکاری با نشریاتی از قبیل «شفق سرخ» و «ایران» ادامه داد. او مدتی هم مدیر مجله «تعلیم و تربیت» بود.شادروان پاینده، روزنامه نگاری چیره دست به شمار می آمد و گذشته از مقالات سیاسی، اجتماعی، ادبی و تاریخی که در نشریات گوناگون کشور می نوشت، مدیریت مجله «صبا» را که در سال 1321 تأسیس کرده بود عهده دار شد و آن را در زمره یکی از موفق ترین نشریات در تاریخ مطبوعات کشور ما ثبت کرد. صبا به لحاظ حرفه ای، نشریه ای موفق بود که نویسندگان و مترجمان مشهوری با آن همکاری می کردند و در آن زمان، تنها مجله ای بود که هیأت تحریریه آن به طور منظم جلسه تشکیل می داد. سال های گمشده منروزنامه نویسی، شادروان پاینده را نیز چون بسیاری دیگر از روزنامه نگاران و صاحب قلمان، به محافل قدرت نزدیک ساخت و وی را در صف رجال سیاسی کشور جای داد، به طوری که در دوره دوم مجلس مؤسسان و دوره های بیست و یکم و بیست و دوم مجلس شورای ملّی، نماینده مردم نجف آباد، و در سال 1344، نماینده ایران در کنفرانس اسلامی مکّه بود. البته پاینده به رغم سمت های سیاسی و موقعیت های اجتماعی خویش، هم چنان و تا واپسین دم زندگی، همان طلبه ساده زیست روستایی باقی ماند و دغدغه ای جز خواندن، اندیشیدن و نوشتن نداشت؛ چندان که در پایان عمر پر برکت خود هم در منزل اجاره ای جان سپرد.آشنایان او بارها این سخن را از زبان وی شنیدند که از روزگار صاحب مقامی خویش، به عنوان «سال های گمشده من» یاد می کرد. ادبیات داستانیشادروان ابوالقاسم پاینده، در ادبیات داستانی این مرز و بوم بی نام و نشان نیست. ذهن خلاق، قلم روان و نثر دلنشین برخی ازقصه های وی، آن ها را در صف قصه های کوتاه خوب ادبیات معاصر فارسی جای داده است و به راستی می توان این قصه هارا، سنگی بر زیربنای قصه ناب ایرانی شمرد؛ چنان که قصه هایی از او، در شمار قصه های برجسته ادب معاصر ایران، به زبان های فرانسوی، انگلیسی، روسی و عربی ترجمه شده است.پاینده، داستان نویس توانایی بود و گامی بلند و استوار در نمایاندن زندگی مردم اطراف خود برداشت. داستان های وی که به پیروی از محمد علی جمال زاده، پدر داستان معاصر فارسی نوشته شده، سبکی واقع گرایانه دارند و به کنایه و طنز آمیخته اند. در داستان های پاینده، خاطرات دوران کودکی، انتقاد از فساد دستگاه اداری و توجه به جنبه های خنده دار و طنز زندگی روستایی، جایگاه ویژه ای دارد. نثر پایندهروان شاد ابوالقاسم پاینده، مترجم و نویسنده ای پرکار بود. تسلط او بر زبان و ادبیات فارسی و عربی و نیز آشنایی با زبان های انگلیسی و فرانسه، هم چنین تجربه و فعالیت بی وقفه در عرصه روزنامه نگاری، نثری روان و بی غلط به او بخشیده بود که ویژگی برجسته آثارش و باعث توفیق آن ها شده بود.در واقع پاینده، صاحب یکی از بهترین نثرهای در خور روزنامه، البته به معنای خوب و کامل به زبان فارسی بود. در این میان، اهمیت کار پاینده، بیش تر در ترجمه های فصیح و جذاب از زبان عربی است که نثر آن ها، در عین امروزین بودن، یادآور فخامت متون کهن فارسی است. یادگارهای پرارجازمرحوم ابوالقاسم پاینده، بیش از چهل اثر در موضوعات مختلف به یادگار مانده است. دراین جا به برخی از آن ها اشاره می شود: کتاب املاء یا دستور نوشتن، ترجمه زندگانی محمد صلی الله علیه و آله نوشته محمدحسین هیکل، ترجمه تاریخ سیاسی اسلامی در سه جلد، نوشته دکتر حسن ابراهیم حسن، سخنان محمد صلی الله علیه و آله ، نهج الفصاحه، ترجمه مُروجُ الذَّهب مسعودی، ترجمه تاریخ طبری، علی علیه السلام ابرمرد تاریخ، و سرآمد همه آثارش، ترجمه قرآن کریم در سال 1336، که به سبب آن، در همان سال مورد تقدیر قرار گرفت. یکی از داستانهای کوتاه پاینده ازکتاب ظلمات عدالت :ترازوی معیوبپاسبان چکمه پوش ، شمیز خاکستری را تحویل داد وامضا گرفت . متهم ،کنار اطاق به دیوار تکیه داد . یک کاریکاتور بود ، سیه چرده ولاغر ، با قد خمیده وسبیل فلفل نمکی ورزشی که هفته ها ول مانده بود . یک پاچه شلوارش از بالای زانو نبود ، پیراهن از چند جا دریده بود ، شیاری عمیق به گونه داشت . دو دندان سیاه ودراز از لثه ی عورش بیرون زده بود یک گروه بچه قد ونیم قد به دنبال داشت ، شمردنشان آسان نبود ، در هم می لولیدند ، آرام نداشتند ، نه تا بودند ، نه ، ده تا ، یکی هم زیر چادر پاره پاره مادرش خزیده بود . یازدهمی هم به پستان زن لاغر زردنبوچسبیده بود ، که هق هق می کرد ومی نالید که خدایا با این نان خورها ی زبان نفهم چه کنم! چیزی جانخراش ولرزش آور در صدایش موج می زد : صدای انسان نبود ، نای خام زندگی بود ، صدای ماورای قرون بود ، ناله حیوان غار بود .گناه ، محقق بود ، ده گرم سوخته - مرزخطر - از جیب متهم در آورده بودند. شرح قضیه ، با مرکّب آبی غلیظ وامضا های کج وکوله ،اما موثر ومعتبر ، به کاغذ نقش بسته بود ، رشته های عنکبوت تقدیر به گردن مکس قضا زده ، محکم شده بود می باید چند ماه در زندان بماند و زن لاغر واین کپسولهای زنده ای که به جبر زندگی از شکمش بیرون ریخته بودند ، در چنگال زمانه ول شوندتا بگیرد وبفشارد وبدرد ونابود کند و از خرده ریزشان روسپی کوچه وبچه قهوه خانه وچاقو کش وشب رو و دزد وآدمکش بسازد تا کارخانه داد ، از کمبود مایه های خام از کار نماند وزندان بایر نشود .قاضی گفت زن را خاموش کنند . اوراق را   زیرورو کرد ، ورقه اصلی را خواند، امضا را دید ،وچهره اش در هم شد. خطّ ملال را در صورتش خواندم، درخود گم شده بود. لحظه ای دراز در اندیشه بود، جانش از کشاکش پر شده بود. جزرومدّ اندیشه را در چهره اش آشکار می شد دید.عاقبت لبخند زد . لبخندتلخ، نشان ختم کشاکش بود. چشمانش برق زد .از جا برخاست ، شمیز را زیر بغل گرفت ، گویی مرا از یاد برده بود .وقتی جلو من رسید آشکارا یکّه خورد ، گفت : « ببخشید، باید بروم ، کار فوری است ، فرصت از دست می رود، پرونده نقص دارد.» و چون خفته ی شبگرد با گام های استوار از اطاق بیرون جست .ضجه ی زن بالا گرفت . از پشت پنجره دیده می شد ، چادر چهار خانه ی وصله داری به سر داشت . گونه های استخوانیش به رنگ زردچوبه بود، شیرخوار چون کنه به پستان شل و ولش چسبیده بود و به شدت می مکید . ده موجود انسانی ، مردان و زنان آینده ، به دورش حلقه زده بودند ، چیزی به جای لباس به تنشان بود که کهنه فروش دوره گرد به دو سوزن نمی خرید . چهره ها رنگ نداشت ، گفتی اسکلت های پوست دار گریخته از گورستان ، بودند . دخترک هفت ساله ، کچل بود. پسرک سیزده چهارده ساله ،دو تا گیوه تا به تا به پا داشت که یکی رویه نداشت و با یک نخ سیاه به پا بند بود، بقیه پا برهنه بودند.چیزی نگذشت که قاضی برگشت ، چهره اش روشن بود ، از من معذرت خواست ، گفت : « باید محل را می دیدم ، ترازو معیوب بود. اشکال رفع شد، پرونده را کامل کردم » . لبخندش تلخ نبود .پرونده را زیر و رو کرد . چند خطی نوشت و متهم را پیش خواند ، قیافه اش عبوس شد . گفت : « این با ر بخت کمک کرد ، از بند جستی، اما وای به حالت اگر یک بار دیگر گذرت اینجا بیفتد . بیا اینجا را امضا کن و برو گم شو ، دیگر اینجا نبینمت .»متهم سر فرود آورد و رفت . زن بلند خندید ، سر به آسمان برداشت و دعا کرد . بچه هابه دور پدر ریختند و از شادی جیغ کشیدند ، اردوی فلاکت براه افتاد .تقدیر شوم تغییر مسیر داده بود . قاضی از پنجره نگاه می کرد ، چهره اش شکفته شد، گفت :« اشتباه کرده بودند ، ترازو درست نبود ، سوخته ها نه گرم بود ، یک گرم از نصاب قانونی کمتر ، فقط یک گرم .» و لبخند زد .چهره ی خندانش از این دنیا نبود ، هاله ای از نور خدا داشت . تنظیم : زهره سمیعی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 556]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن