واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: مرگ همواره يكي از بزرگترين عوامل ايجاد فشار و استرس بوده است. بسياري از كودكان با مرگ عزيزانشان از جمله پدر يا مادر رو به رو مي شوند و براي بزرگسالان هميشه اين سؤال مطرح است كه آيا كودك را در جريان فوت عزيزش قرار دهند يا خير؛ اگر پاسخ اين باشد كه بايستي كودك را از وضعيت پيش آمده مطلع كرد، سؤال ديگري مطرح مي شود؛ اين كه چه كسي واقعيت را به كودك بگويد؛ و چه موقع و چگونه اين حقيقت تلخ براي وي بازگو شود؟ به ويژه كودكاني که سرپرستان خود را از دست داده اند، اين مسئله اهميت فراوان دارد. اكثر اطرافيان و بازماندگان براي گفتن واقعيت به اين بچه ها با سردرگمي و مشكل مواجهند.كودكان در سنين مختلف سؤالات گوناگون و مربوط به سن خودشان را مي پرسند و اين سؤالات با تغييرات رشدي آنان تغيير مي كند. پژوهش ها نشان داده است كه مي توان به آنان مطابق درك و فهم و متناسب با سنشان پاسخ داد. به هنگام فقدان عزيزان نيز بايستي با پاسخگويي متناسب به سؤالاتي در اين زمينه، فضايي فراهم آورد تا آنها به تدريج مرگ را به عنوان بخشي از زندگي بپذيرند.چنانچه كودكي در سانحه اي مثل تصادف داغدار شده و خود او نيز به علت آسيب ديدگي در بيمارستان بستري است، بهتر است واقعه مرگ توسط تيم درمان و در همان بيمارستان به او گفته شود؛ در غير اين صورت زماني كه از بيمارستان به منزل برمي گردد، به دنبال گمشده خود مي گردد؛ و اين شرايط براي او با حزن و اندوه بسيار همراه خواهد بود. كودكان نيز همانند بزرگسالان در اثر از دست دادن عزيزان خود غمگين مي شوند و براي انطباق مجدد با محيط به زمان نياز دارند. در بعضي موارد ديده مي شود كه وقتي كودك پدر، مادر، خواهر يا برادر خود يا حتي پدربزرگ يا مادربزرگ را از دست دهد ، واكنش فوري نشان نمي دهد. شايد بسياري از اطرافيان تصور كنند كه او مرگ را نمي فهمد و يا اين كه توانسته است آن را بپذيرد. در صورتي كه واكنش كودكان نسبت به پديده هاي اطراف گاهي با تأخير بروز مي كند. از آنجا كه اين گونه وقايع براي كودكان بسيار دردناك است، به طور ناخودآگاه واپس زده مي شوند؛ اما در ضمير ناخودآگاه آنان باقي مي مانند و سپس در زماني ديگر به صورت رفتارهايي كه نشان دهنده سوگ دروني شان است نشان داده مي شوند.پيش از هر چيز بايد توجه داشته باشيم كه چنانچه براي بازگويي واقعيت به كودك متوسل به يك دروغ شويم، مجبوريم در پي آن دروغ هاي ديگري هم به كار گيريم . مثلاً اگر به كودكي كه پدر خود را از دست داده، گفته شود كه پدرش در مسافرت است، مسلماً او در حالت انتظار قرار مي گيرد و سؤال بعدي اش اين خواهد بود كه پدر چه موقع برمي گردد؟ به اين ترتيب مخاطب او مجبور مي شود دروغ هاي ديگري بگويد. سرانجام زماني كه كودك متوجه واقعيت شود، احساس فريب خوردگي مي كند. به اضافه اين كه در اين زمان او بايستي به تنهايي به عزاداري بپردازد. در حالي كه اگر در همان زمان اتفاق، كودك را در جريان بگذاريم و او در جمع و همراه ديگران به عزاداري بنشيند، او نيز تخليه مي شود و دچار سوگ به تأخير افتاده نمي گردد.چنانچه كودكي در سانحه اي مثل تصادف داغدار شده و خود او نيز به علت آسيب ديدگي در بيمارستان بستري است، بهتر است واقعه مرگ توسط تيم درمان و در همان بيمارستان به او گفته شود؛ در غير اين صورت زماني كه از بيمارستان به منزل برمي گردد، به دنبال گمشده خود مي گردد؛ و اين شرايط براي او با حزن و اندوه بسيار همراه خواهد بود. به طور كلي، عزاداري مراحلي دارد. تمام افراد عزادار اين مراحل را طي مي كنند و سپس به انطباق مي رسند. مراحل سوگ عبارت اند از: 1. فرد شوكه مي شود و حالتي بهت زده پيدا مي كند. 2. شخص هنوز مصيبت را باور نكرده است (مرحله ناباوري). 3. فرد افسرده و غمگين مي شود و وضعيت لذت نبردن از زندگي پيش مي آيد. به ويژه كودكان بسيار بي حوصله و غمزده مي شوند و علائم افسردگي در آنها بارز است. 4. در اين مرحله پرخاشگري و عصبانيت ظاهر مي شود. 5. شخص عزادار خود را با فقدان عزيزش سازگار مي كند. آن را مي پذيرد و به زندگي عادي و طبيعي خود برمي گردد.مجموع اين مراحل يك تا دو سال طول مي كشد و براي همه افراد به طور طبيعي پيش مي آيد. البته اين به معناي آن نيست كه پس از اين زمان، شخص واقعه را فراموش مي كند. چنين وقايعي هيچ وقت فراموش نمي شوند. بلكه به اين معناست كه فرد پس از گذشت اين مراحل، زندگي روزمره را از سر مي گيرد.بعضي از بزرگسالان در پاسخ به كودكي كه معناي فوت شدن را مي پرسد، مي گويند وقتي فردي فوت مي كند، مثل اين است كه او خوابيده؛ با چنين تعريفي، بچه هاي كم سن به شدت از خوابيدن مي ترسند و بعضاً شب ها بي قراري مي كنند و به رختخواب نمي روند. حتي وابستگي شديدي به والدين يا بزرگترها پيدا مي كنند و مي ترسند شب ها تنها بخوابند؛ ترس از اين كه مبادا وقتي مي خوابند از خواب بيدار نشوند، يا اين كه والدينشان از خواب بيدار نشوند. تفاوت خواب و مرگ بايستي براي كودك روشن شود. بايد به كودك گفته شود كه شخص خواب زنده است، نفس مي كشد و بيدار خواهد شد. همچنين قلب فردي كه خوابيده است كار مي كند، در حالي كه قلب فرد فوت شده كار نمي كند.حال ببينيم به سؤالات كودك در رويارويي با پديده مرگ چگونه بايستي پاسخ دهيم. مثلاً كودكي درباره پدر فوت شده اش مي پرسد كه پدركجاست؛ در جواب به اين سؤال بهتر است بگوييم، او نزد خداست، در بهشت است و جايش بسيار خوب است.مي پرسد: "او برمي گردد؟... كي برمي گردد؟" در جواب بايستي اشاره كنيم به اين واقعيت كه او ديگر برنمي گردد؛ كسي كه نزد خدا رفته، ديگر برنمي گردد؛ ولي ما همگي يك روز به او ملحق مي شويم. آن روز به خواست خداوند انجام مي پذيرد. اين اميد را به كودكان عزادار بايد بدهيم كه يك روز ما به شخصي كه از پيش ما رفته، ملحق خواهيم شد. براي ديگر سؤالات بچه ها نيز بايستي ضمن پرهيز از دروغ يا پيچيده گويي، متناسب با سن آنها پاسخ دهيم تا مرگ را به عنوان پديده اي طبيعي بپذيرند. آيا در حضور كودك گريه كنيم؟ در صورتي كه گريه كردن با رفتارهاي هيجاني و ترساننده براي كودك همراه نباشد، اشكالي ندارد. به وسيله گريه كردن به كودك نشان مي دهيم كه براي فرد از دست رفته ارزش و احترام قائليم. به علاوه، اگر كودك خواست گريه كند نبايد مانعش شويم. بايستي اجازه دهيم كه او هم گريه كند و سوگواري خود را انجام دهد تا چنان كه قبلاً گفتيم دچار سوگ به تأخيرافتاده نشود. لازم است توضيح دهيم، اگر براي فرد متوفي اشك مي ريزيم به اين علت است كه دلمان برايش تنگ شده و دوست داريم او هنوز در كنارمان باشد. به اين ترتيب، كودك هم متوجه مي شود كه آن شخص ديگر برنمي گردد و ما روزي به او ملحق خواهيم شد. در عين حال متوجه مي شود كه آن فرد برايمان بسيار اهميت دارد و فقدانش ما را ناراحت مي كند. آيا كودك را بر سر مزار ببريم؟ اين مسئله به سن كودك و نسبت فرد متوفي با او بستگي دارد. كودكان زير نُه سال درك درستي از مرگ ندارند. حتي خيلي از كودكان كم سن تصور مي كنند كه افراد در داخل قبر زنده اند و با تعجب مي پرسند كه آن شخص در زير خاك چه مي كند؟از نُه سالگي به بعد، اشكالي ندارد كه كودكان را بر سر مزار ببريم. مي توانيم براي آنها توضيح دهيم كه فرد در زير خاك زنده نيست و نفس نمي كشد. از سوي ديگر، هرگز نبايد مرگ را با خوابيدن مترادف بدانيم . بعضي از بزرگسالان در پاسخ به كودكي كه معناي فوت شدن را مي پرسد، مي گويند وقتي فردي فوت مي كند، مثل اين است كه او خوابيده؛ با چنين تعريفي، بچه هاي كم سن به شدت از خوابيدن مي ترسند و بعضاً شب ها بي قراري مي كنند و به رختخواب نمي روند. حتي وابستگي شديدي به والدين يا بزرگترها پيدا مي كنند و مي ترسند شب ها تنها بخوابند؛ ترس از اين كه مبادا وقتي مي خوابند از خواب بيدار نشوند، يا اين كه والدينشان از خواب بيدار نشوند. تفاوت خواب و مرگ بايستي براي كودك روشن شود. بايد به كودك گفته شود كه شخص خواب زنده است، نفس مي كشد و بيدار خواهد شد. همچنين قلب فردي كه خوابيده است كار مي كند، در حالي كه قلب فرد فوت شده كار نمي كند.در هر صورت موضوع مرگ براي كودكان بسيار پيچيده است و ما بايستي به آنان زمان بدهيم تا در سن بالاتر به مفاهيم درست تري دست يابند. اما پيش از رسيدن به سن مناسب، نمي توان كودكان را در دنياي سؤالاتشان تنها گذاشت. بايد با زباني ساده به حقايق علمي متوسل شد و به پاسخگويي به آنها پرداخت. به ويژه بايد توجه داشت كه هرگز به كودك وعده دروغين ندهيم. مثلاً نبايد بگوييم كه فرد فوت شده برمي گردد. همچنين لازم است در عزاداري هايي با رفتارهاي هيجاني و ناراحت كننده (از جمله غش كردن، داد و فرياد و كتك زدن خود) كودكان حضور نداشته باشند. البته اين گونه رفتارها براي بزرگسالان نيز خوشايند نيست و چه بهتر كه آنان هم واقع بينانه تر به پديده مرگ نظر كنند و تا حد امكان از اين قبيل واكنش ها بپرهيزند.توصيه مي شود، در حضور كودكان از فرد متوفي به خوبي و نيكي ياد كنيم، براي شادي روح و آمرزش گناهانش دعا كنيم و قرآن بخوانيم. iranpardis.com پایگاه اینترنتی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 366]