تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820708849




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

زائری که شهید پیدا کرد و مسافر کربلا شد


واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران: وبلاگ شب/
زائری که شهید پیدا کرد و مسافر کربلا شد
به شلمچه رسیدیم، راوی که از بچه‌های تفحص بود داشت تعریف می‌کرد که اینجا هنوز هم پر از شهیدِ که ما هنوز نتونستیم اونها رو پیدا کنیم.


به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وبلاگ آخرین بازمانده نوشت: همراه با یکی از دانشگاه‌های کشور به اردوی راهیان نور رفته بودیم سال 84 یا 85 بود، من به عنوان راوی و همراه با اونا همسفر شده بودم. یه پسره خیلی شر و شور بود و از سرو کول دیگران بالا می‌رفت و سرو وضع مناسب اردو هم نداشت، همین که به خوزستان رسیدیم، کم کم اون سرحالی و نشاط اون بنده خدا هم کم شد. پسره تبدیل شده بود به سوژه من و کلاً حواسم بهش بود و مطمئن بودم اون باید یه فرقی با دیگران داشته باشه. وقتی به شلمچه رسیدیم، راوی که از بچه‌های تفحص بود داشت تعریف می‌کرد که اینجاها هنوز هم پر از شهیدِ که ما هنوز نتونستیم اونا رو پیدا کنیم؛ اون پسره خیلی تو لاک خودش رفته بود و داشت با خاک‌های اونجا ور می‌رفت که یهو باد شروع به وزیدن کرد. راوی داشت می‌گفت: بچه‌ها وقتی اینجا باد می‌وزه ما منتظر پیدا کردن شهید هستیم که یه حس و حال دیگه‌ای داره.. چند دقیقه گذشت و یک دفعه همون پسره با صدای بلند گفت :پلاک...پلاک .... آره درست حدس زدین پسره درحالی که داشت خاک‌های زیر پاش رو جابجا می‌کرد یک شهید جلوی پاش زیر خاک پیدا کرده بود. شاید براتون غیر قابل باور باشه ولی اتفاقی بود که افتاده بود و کلی آدم شاهد ماجرا بودن، کم کم داشتم به سوژم امیدوار می‌شدم که بله این آقا پسر با این وضعش قراره اتفاقاتی براش بیفته؛ گذشت و روز آخر بعد از دعای عهد و قرائت زیارت عاشورا  نوبت به قرعه کشی کربلا رسید. برنامه‌مون این بود که هر کاروانی رو که می‌آوردیم چه صد نفر چه هزار نفر، با قرعه کشی یه نفرشون رو به کربلا می‌فرستادیم. اون روز هم جمعیت ما تقریباً 850 نفر بود که قرعه کشی کردیم، از بین اون همه آدم، مسافر ما شد همون آقا پسر، خیلی برام عجیب شده بود که این پسر چه سری داره و قضیه چیه؟ به یکی از دوستاش گفتم که این بنده خدا قضیش چیه؟ دوستش گفت: باباش توی کربلای 5 منطقه شلمچه شهید شده و بعد از 20 سال هنوز جسدش مفقود الاثره، و من تازه فهمیدم که برقراری اون حس عاطفی این پسره با مناطق عملیاتی از کجا ناشی شده و من هم داشتم به اون غبطه می‌خوردم.





تاریخ انتشار: ۰۹ شهريور ۱۳۹۳ - ۲۱:۱۶





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 56]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن