واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نگاهی به کتاب «دورهی درهای بسته»
مادرم گفته اگه شماها رو بزنم، حلالم نمیکنه
«یک سرباز آمد پشت پنجره اولی و صدایم کرد: عبدالمجید». جلو که رفتم، گفت: «عبدالمجید، دیدی من نمیزدم؟» خودش بود، همان که نمیزد. شنیده بودم شیعه است. گفتم «بله، دیدم». گفت: «مادرم گفته اگه شماها رو بزنم، حلالم نمیکنه.
خبرگزاری فارس، گروه کتاب و ادبیات؛ نخستین جلد از مجموعه کتابهای «دورهی درهای بسته»، با یک خواب آغاز شده، این خواب به بیداری در اردوگاه ختم میشود، به اسارت، پس از آن هم «عبدالمجید رحمانیان» از نحوه اسارت خود میگوید. او اسیر شماره 3878 است؛ راوی کتاب و اسارت در روزهای نخست، از نگاه او همه چیزش شکنجه است: «العماره که بودیم، ظرفهای غذا آنقدر کثیف بود که بیشترمان اسهال گرفته بودیم. از دستشویی هم خبری نبود. بوی کثافت اتاق را برداشته بود. یک ربع نکشید باز چپاندنمان توی همان اتاق. پایم عفونت کرده بود، درد میکرد. همه چیز شکنجه بود. صدای ناله زخمیها، بوی تعفن، گرما، گرسنگی و تشنگی، انگار همه اینها دورهام کرده بود و نمیگذاشت به چیز دیگری فکر کنم». نویسنده در این کتاب، اسارت را نقل میکند و سعی دارد لحظهلحظه آن روزها را به تصویر بکشد؛ عراقیهایی را که برای شکنجه کردن منتظر بهانهاند، از دکتر عراقی بیمارستان که دارویی که تجویز میکند چند روز زندان است، یا چند ضربه کابل، از سیگاریهایی که در اسارت، سیگار را ترک میکنند، از تشکیل تیمهای فوتبال و والیبال و هندبال، حتی از یاد دادن و یاد گرفتنها؛ «من برای یکی دو نفر دیگر هر روز یک حدیث از اصول کافی میگفتم. از موصل یک شروع کرده بودیم. بچهها حدیث را حفظ میکردند، بعد دربارهاش صحبت میکردیم. قرآن هم میخواندیم. بعضی وقتها دو سه ساعت روی یک آیه تأمل میکردیم؛ صرف و نحو و ترجمه و تفسیر، کلمه به کلمه».
در این کتاب، آسایشگاههایی توصیف میشود که به خاطر حضور سربازهای خشنتر، نوعی تبعیدگاه محسوب میشود. در این کتاب، سربازهایی به تصویر درمیآیند که خشن هستند و عدهای هر چند اندک که با این سربازها تفاوت دارند؛ «یک سرباز آمد پشت پنجره اولی و صدایم کرد: عبدالمجید». جلو که رفتم، گفت: «عبدالمجید، دیدی من نمیزدم؟» خودش بود، همان که نمیزد. شنیده بودم شیعه است. گفتم «بله، دیدم». گفت: «مادرم گفته اگه شماها رو بزنم، حلالم نمیکنه» خندیدم و گفتم: «این رو که گفتی، یادم رفت کتک خوردهام» انگار به او جایزه داده باشم، خوشحال شد، خندید و رفت». عبدالمجید رحمانیان از اسارت میگوید که به اعتقاد او عالم جزئیات است، عالمی که حواست در آن جمع کوچکترین چیزها میشود؛ جمع خودت، جمع دیگران. او از دورانی میگوید که هشت سال طول کشیده، از ناگفتهها. او از چگونگی اسیر شدنش آغاز میکند، دوران اسارت را شرح میدهد و میرسد به ایران، به آزادی. بر اساس این گزارش، تاکنون از مجموعه کتابهای «دورهی درهای بسته» 9 جلد کتاب منتشر شده است که 2 جلد از آن درباره خاطرات اسرای خانم «معصومه آباد» و «فاطمه ناهیدی» و بقیه کتابها درباره اسرای مرد است که یکی از این کتابها درباره یک اسیر زرتشتی به نام «رستم خرمبین» نوشته شده است و بقیه نیز به اسرای مختلف مربوط میشود. گفتنی است، انتشارات روایت فتح کتاب «دوره درهای بسته یک به روایت اسیر شماره 3878» از «عبدالمجید رحمانیان» نوشته «سمیه حسینی» را در 128 صفحه در شمارگان 3 هزار نسخه منتشر کرده است که علاقهمندان برای تهیه آن میتوانند به نشانی میدان فردوسی، خیابان سپهبد قرنی، نبش خیابان فلاحپور، فروشگاه روایت فتح مراجعه یا با شماره تلفن 88897814 تماس حاصل کنند. انتهای پیام/
93/05/26 - 15:41
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 161]