واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری رسا:
ماهنامه ملیکا در گام نود و دوم خبرگزاری رسا ـ شماره نود و دوم ماهنامه ملیکا(ماهنامه فرهنگی کودکان ایران) از سوی مؤسسه آینده روشن(پژوهشکده مهدویت) منتشر شد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، شماره نود و دوم ماهنامه ملیکا(ماهنامه فرهنگی کودکان ایران) ویژه مردادماه 1393 به سردبیری سید مسعود پورسیدآقایی از سوی مؤسسه آینده روشن(پژوهشکده مهدویت) منتشر شد.
در این شماره میخوانیم: «سلام من»، «یادداشتهای ماهانه»، «داستان/ ابراهیم، خدای ستاره و ماه و خورشید»،«شعر»، «کاردستی»، «دریاچههای ایران»، «داستان/ دو تا پا» و «سرگرمی».
ابراهیم، خدای ستاره و ماه و خورشید عنوان یکی از موضوعات مطرحشده در این ماهنامه است که ذیل آن آمده است: «تارخ نگران بود. مردم حرفهایی میزدند. ابراهیم چیزهای تازه میگفت. حرفهایی که مردم در کوچه و بازار میگفتند. ابراهیم خدایان ما را دوست ندارد. ابراهیم بت بزرگ عمویش را شکسته است. نخی به یک بت بسته و توی کوچه به دنبال خود کشیده است. اگر این حرفها به گوش نمرود میرسید و میفهمید. تونا خیلی میترسید. او از پسرش خواست از شهر دور شود. جایی برود که نه سرباز است و نه بت.
تارخ چند تا میش و بز داشت. سیاه و سفید، بزرگ و کوچک. ابراهیم تصمیم گرفت به صحرا برود. یک روز صبح زود، گوسفندها را راهی کرد. به سوی کوه رفت. آن طرف کوه دشت بود یک دشت سرسبز بود. تارخ از او خواست مدتی به شهر برنگردد. ابراهیم لبخند زد. مادرش او را به خدا سپرد. ابراهیم گله را برد. از باریکه راه گذشت. از دامنه کوه بالا رفت. چشمان تونا به اشک نشست وقتی پسرش را ندید. ابراهیم رفت و رفت. از کوه گذشت. به صحرا رسید. گوسفندها و بزها میدویدند تا علفها را میدیدند. گاهی بع بع می کردند. ابراهیم روزها در صحرا بود. از شیر بزها میخورد و از نانهایی که تونا مادرش به او داده بود.
یک روز ابراهیم در صحرا بود که چند تا چادر دید. به طرف خیمهها رفت. مردم آنجا تا او را دیدند با گرمی و خوشحالی او را پذیرفتند. ابراهیم هم خوشحال شد. شب مهمان آنها شد. هوا که تاریک شد دوست خدا چیز عجیبی دید. مردم از چادرها بیرون آمدند. تا ستارهای را میدیدند زانو میزدند. دستها را بالا میبردند و ستارهها را میپرستیدند. ابراهی خندید. گفت: «چرا ستارهها را دوست دارید؟» پیرمردی گفت: ستارهها به ما نور میدهند. شب که گم شویم راهنمایمان هستند. پیرمرد حرف می زد که ماه از پشت ابر بیرون آمد. گرد و زیبا بود. مثل یک سکه بزرگ نقره میدرخشید. ابراهیم چند نفر دیگر را دید که خم شده بودند و ماه را میپرستیدند.
ابراهیم باز خندید و گفت: «ماه پرنورتر است. شاید خدای بهتر این است. کسانی که ماه را دوست داشتند خوشحال شدند. او را به خیمههای خود بردند. صبح شد. خورشید که بیرون آمد مردها و زنهای زیادی به صحرا آمدند. خم و راست شدند. خورشید گرما و نور داشت. خیلی پرنورتر بود. شاید او خدای برتر و بزرگتر بود. ابراهیم باز لبخندی زد و ساکت شد. او هم دنبال خدای بزرگ بود. وقتی خورشید را دید به دیگران گفت: «شاید این خدای بزرگ باشد. از ستارهها بزرگتر است. از ماه پرنورتر است.» اما غروب که شد همه جا تاریک شد. خورشید رفت پشت کوه. کسانی که خورشید را میپرستیدند اندوهگین شدند. ابراهیم هم غمگین شد. روی تپهای نشست. برای کسانی که برای رفتن خورشید گریه می کردند گفت: «خدای بزرگ شما که رفت زمین تاریک شد.» آهی کشید و به یاد حرفهایی افتاد که وقتی در غار بود و میشنید.
خدای بزرگ کسی است که همه چیز را آفریده است ولی کسی او را ندیده است. ابراهیم به کسانی که گریه می کردند گفت: «من خدایی را که هی برود و بیاید دوست ندارم. خدای من کسی است که همه چیز را آفریده است. خدای ماه و خدای خورشید و ستارهها.» مردم صحرا اول ناراحت شدند. بعد فکر کردند. خدای ابراهیم بزرگتر بود. ابراهیم غریبه بود اما مثل یک فرشته بود. آرام حرف میزد و از کسی حرف میزد که همیشه بیدار است. کسی که همه چیز را آفریده ولی کسی او را ندیده.
مردم صحرا شب تا صبح فکر کردند. وقتی بیدار شدند همه جا را گشتند ولی ابراهیم را ندیدند. ابراهیم رفته بود کجا؟ او برگشته بود پیش تارخ و تونا. او باید به همه میگفت که آفریننده همه کیست. بتها برای چیست. او خیلی چیزها از صحرا یاد گرفته بود. حالا که ماه و ستارهپرستها را دیده بود.
در ذیل موضوع دیگری با عنوان دریاچههای ایران به مطالبی درباره دریاچه گَهر اشاره شده که بخشی از آن به این شرح است: « گَهر دریاچه کوهستانی زیباست. میان رشته کوه بلند زاگرس دریاچه زیبای گَهر قرار دارد. جایی که آرامشبخش است و تو میتوانی در ساحل آن ماهیگیری کنی. این دریاچه در منطقه اشترانکوه قرار دارد و بین شهرهای الیگودرز و درود است.
شماره نود و دوم ماهنامه ملیکا(ماهنامه فرهنگی کودکان ایران) ویژه مردادماه 1393 به سردبیری سید مسعود پورسیدآقایی از سوی مؤسسه آینده روشن(پژوهشکده مهدویت) به قیمت 3950 تومان چاپ و روانه بازار شد./907/پ202/ق
۱۳۹۳/۵/۲۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاری رسا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 41]