واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
خالد حسینی در رمان جدیدش به زمانها و کشورهای مختلفی سفر میکند پیمودن مرزها و ذهنها «خب از من میخواهید که برایتان قصه بگویم، من هم برایتان تعریف میکنم. اما فقط یکی؛ نه بیشتر. ما فردا سفر طولانی در پیش داریم. پری، من و تو. امشب خوب بخوابی، تو هم همینطور عبدالله. روزی بود و روزگاری. آن زمانها که دیوها و جنها و غولها برای خودشان در مزارع ول میگشتند...»
خالد حسینی، نویسنده مشهور افغان، تازه ترین کتابش را که در ایران ترجمه و منتشر شده است یعنی «و آواها در کوه پیچید» این گونه آغاز می کند. در شروع داستان با نقل یک افسانه توسط شخصیت صبور، پدر عبدالله و پری (دو شخصیت اصلی داستان) مواجهیم که کلید اتفاقات و حوادث داستان از سرنوشت شگفت انگیز این خواهر و برادر رقم می خورد. این که افسانه چیست و توده ها با نقل افسانه ها نسل به نسل در پی بازگویی چه نکاتی هستند، جای بحث بسیار دارد که در حوصله این یادداشت نمی گنجد. تنها می توانم به این سخن جک زایپس اشاره کنم: «افسانه ها به ما فرصت می دهند روایت های خود را درباره حادثه ای مهم بیان کنیم، با دورنماهای آن بازی کنیم، خود و تعابیر خود از واقعیات موجود را توجیه کنیم تا جزئی از تاریخ شویم.» با توجه به چارچوب کلی داستان، حسینی به نیکی با نقل افسانه ای در ابتدای رمانش ذهن مخاطبانش را برای قدم گذاشتن به دنیای شخصیت های متفاوت داستانش آماده می کند. خواننده ابتدا گمان می برد خط و سیر اصلی روایت را یافته، اما زیرکی قلم حسینی در هر پیچ از داستان او را غافلگیر می کند. ما سفرمان را با عبدالله و پری آغاز می کنیم، اما نه فقط در افغانستان 1950، بلکه با افغانستان قبل و بعد از جنگ آشنا می شویم، با نسل های متفاوتش که بعضا درکی از هم ندارند، با روستاییانی که هنوز قهرمان هایشان در افسانه ها به جنگ اهریمن می روند، با مردمانی زنجیر شده به سنت ها که در پی ادوات دنیای مدرن اند. در مسیر کتاب و قصه، مخاطب در زمان های مختلف به کشورهای متعدد سفر می کند، فرهنگ های گوناگون، شیوه های زیستن آدم هایی از جغرافیای متفاوت ولی با دغدغه ها، دل نگرانی ها و مصائبی از یک جنس را می بیند و می خواند. به خاطر می آورم در مقاله ای، جان راد جوی تعریف داستان و ویژگی هایش را این گونه بیان کرده بود: «داستان ها همیشه راهی هستند برای سازمان دادن و معنی بخشیدن به تجربه هایمان. با نقل داستان ها ما تکه هایی از خودمان را به تصویر می کشیم. پیش زمینه هایمان، جایی که رشد کرده ایم، زمانی که آشفته می شویم، این پاسخی به سرزندگی ماست. داستان ها اغلب طرحی از ما هستند.» این داستان نیز چون دیگر داستان های مدرن بر بیگانگی انسان امروز با همنوع هایش و بر فرد گرایی افراطی تاکید می کند که انسان امروز را به زندگی ضداجتماعی سوق می دهد. خالد حسینی مخاطبش را وارد اتاق ذهن راوی های متعدد داستان می کند، افکار و اندیشه های شخصیت ها را به طور ملموس برایشان به تصویر می کشد و به گونه ای قصه را پیش می برد که خواننده کتاب از نزدیک با مشکلات و نحوه برخورد شخصیت ها آشنا می شود و سرانجام او را به کاویدن جهان درون و بیرون داستان دعوت می کند. شاید خواننده در روند داستان زمان را گم کند. این حرکت آونگ وار در رمان مدرن به دلیل ویژگی هایی همچون «سیلان ذهن» و «بازگشت ناگهانی به گذشته» است که این مهم به پویایی اثر و ابعاد آن می افزاید. جسارت حسینی در تغییر فضاها، پیمودن مرزها، بیان جزئی ترین امور روزمره آدم های مختلف از ملیت هایی متفاوت و گذر از دوره های مختلف زمانی به غنای اثر می افزاید و بی شک در قضاوت و ترسیم نگاهی نو در مخاطبان و تزریق این زوایه دید به جامعه حقیقی و درک انسان ها نسبت به شرایط یکدیگر، فارغ از هر گونه مرزی کمک شایانی می کند. نویسنده از سرگذشت هیچ کدام از شخصیت ها بی توجه نگذشته است. به طور مثال، ما در این رمان با زنی پیشرو در افغانستان آن زمان ( 1950) روبه رو می شویم که به خاطر سبک زندگی اش در جامعه اش مورد انتقاد شدید قرار می گیرد و در جایی دیگر زنی عامی و دردمند در روستایی دور افتاده به نام «شاد باغ» زندگی می کند که تمام احساسات زنانه اش را در ذهنش مدفون ساخته است؛ زنی که شاید مخاطب گمان نمی برد احساساتی چنین پاک، زلال و جاری داشته و خاطره دلدادگی اش مسحور کننده باشد؛ مردی که حسرت ها، رویاها، خطاها و حتی توجیهاتش را لابه لای قصه ها و افسانه هایی که به تصویر می کشد، پنهان می کند. پرداخت این جزئیات اهمیت بسیاری دارد، بخصوص برای مخاطبان خارجی خوانندگانی که افغانستان را در رسانه های دنیا مردمانی می بینند که جنگ های بسیار از سر گذرانده و هنوز هم با فقر، تبعیض و هزاران مشکل دیگر دست و پنجه نرم می کنند. بمب ها و انفجارهای هر روزه و دیدن صحنه های دردناک. گمان می بریم که این همه اتفاقاتی است که در این کشور می افتد. من که این سرزمین کهن را نه به تحقیق و سفر و مشاهده، بلکه از زاویه دوربین رسانه ها شناخته ام، با خواندن این کتاب دریافتم هیچ شناختی نسبت به مردمان این کشور ندارم و این امر واقعا غم انگیز و گاه شرم آور (البته برای نگارنده) است. دریچه ای که حسینی می گشاید، سازه های ذهن مخاطبان را بر هم می زند تا روایتی نو را روی پرده ببرد. بدرستی تاریخ گرایان و ماتریالیست های فرهنگی، ادبیات را بخشی از گفتمان و فرهنگ در حیطه زمانی و مکانی خاص دانسته اند و نزد آنها ادبیات ابژه ای تاریخی و ابزاری برای شناسایی بهتر تاریخ است و البته آنچه به عنوان حقیقت می خوانیم. هنر و ادبیات طی ادوار مختلف تاریخی توانسته به هرس کردن کج فهمی ها و پیش داوری ها در اذهان عمومی بپردازد. ادبیات ابزار هویت پرداز است، ادبیات دستاورد تاریخی نیست، بلکه تاریخ ساز است و این همان نکته ای است که خالد حسینی بدرستی درک کرده و در داستان هایش به کار می بندد. در آخر نمی توان به ترجمه خوب و روان زیبا گنجی و پریسا سلیمان زاده اشاره نکرد، چراکه نثر روان آنها باعث می شود مخاطب ارتباط مناسبی با اثر برقرار کند. شهرزاد خادم / جام جم
شنبه 18 مرداد 1393 2:00 بازدید:0
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]