تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند،‌ انتظار فرج و گشایش است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820725590




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تحریف واژه ها برای قتل انسان ها در دنیای مدرن +فیلم و تصویر


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



تحریف واژه ها برای قتل انسان ها در دنیای مدرن +فیلم و تصویر
در واقع قتل دلسوزانه مثال دیگری از مقوله تحریف گویش است و چنین تحریف های گویشی زشتی است که جنایت متعاقب آن را قابل احترام ساخته است. حربه ای که دولت های لیبرال به خوبی از آن بهره می برند: تغییر واژه ها برای تغییر ارزش های جامعه.



به این مطلب امتیاز دهید

  به گزارش سرویس فرهنگی جام نیوز، یکی از موارد چالش برانگیز در دنیای غرب، پایان دادن به زندگی بر اساس خواست فرد و قتل او از سوی دیگری است که " اتانازی " نام دارد.   با وجودی که دست زدن به مرگ خودخواسته در بریتانیا ممنوع است اما شبکه من و تو گزارش خود را طوری تنظیم کرده که به سمت انسانی بودن آن غش کند.   من و تو با یک ترفند استعماری به نام " مسایل شخصی " وارد گزارش می شود، ترفندی که در سایه آن بسیاری از امور اخلاقی و ارزشی زندگی انسان ها به زیر سوال رفته است. گزارشگر با جمله " زندگی شخصی هر کس متعلق به خود اوست " آغاز می کند. و ادامه می دهد: مرز این آزادی کجاست؟ و اگر روزی خواستید به زندگی تان پایان دهید می دانید باید به اجازه شخص دیگری نیاز داشته باشید؟ این رسانه بی طرف! جانب حمایت از قتل دلسوزانه! را گرفته و اینطور ادامه می دهد: بیائید خودتان را جای کسی بگذارید که نه تنها استقلال مالی ندارد بلکه کس دیگری کارهای روزمره او را انجام می دهد. ممکن است یک نفر آنقدر از وضعیت خسته شده باشد که به زندگی اش پایان دهد با این وضعیت هیچ کس نمی تواند او را درک کند. اما جانبداری به این جا ختم نشده و من و تو تعریفی دلخواه از آن ارائه می دهد: اتانازی ها و یا حق مرگ به مجوز اخلاقی یا اجتماعی! هر فرد برای عمل خودکشی گفته می شود. این حق! به کسانی که دچار بیماری لاعلاج هستند، اجازه می دهد تا به کمک فرد دیگری مانند دکتر به زندگی خود خاتمه دهند.   اما آیا واقعا اتانازی یک امر شخصی و یا یک مجوز اخلاقی و اجتماعی، آنگونه که من و تو می گوید، است. بررسی می کنیم. در واقع قتل دلسوزانه مثال دیگری از مقوله تحریف گویش است. همان چیزی که در نهایت به تحریف ارزش های ما می انجامد. بنابراین به یاد داشته باشیم تمام تکاپوها برای تغییر ارزش ها در آغاز با دستکاری در زبان و تعریف اصطلاحات صورت می گیرد.   پس این به اصطلاح جنبش " قتل دلسوزانه" به معنای "مرگ خوب" در نتیجه کوشیده از طریق تغییر زبان به تغییر دادن ارزش های مرتبط با شیوه های مرگ، برسد. بعبارت دیگر پیش از آنکه بتوان فردی را بطور قانونی به قتل رساند باید گفتمان و ارزش های جامعه را از بین برد، سپس خواست خود را به دیگران تحمیل کرد.   شبهه های عمدی بسیاری درباره معنای اتانازی (قتل دلسوزانه) رواج داده می شود. عباراتی مانند مرگ با عزت، خودرستگاری، حق مردن، یا کمک به مردن، شعارهایی هستند که فعالان کنترل مرگ، بکار می برند تا همگان را به پذیرش این نوع قتل سوق و واقعیت نهفته در آن را در ابهام قرار دهند، اما واقعیت این است که کشتن دلسوزانه همواره مستلزم آن است که فرد دیگری شما را بمیراند. چنین عملی قطعا قتل محسوب می شود.   چنین تحریف های گویشی زشتی است که جنایت متعاقب آن را قابل احترام ساخته است. از سوی دیگر راضی بودن شخص کشته شده به هیچ وجه در مساله تغییری نمی دهد. لئون کاس می گوید: همه جوامع، اعمال خاصی را ناخوشایند دانسته اند و در صورتی که اعضای آن جامعه مرتکب چنین اعمالی شوند، جامعه حق دارد آنها را مجرم بشمار آورد؛ برای مثال راضی بودن نمی تواند اعمالی ماندن آدمخواری، برده داری، زنا با محارم و غیره را به اعمالی پذیرفته شده تبدیل کند اما تکنیک لیبرال حاکم برای تبدیل اعمال پیشتر غیراخلاقی و غیرقانونی به اعمالی قابل قبول این است که به آنها تحت عنوان گزینه یا راضی بودن و حالا امر شخصی بودن، مشروعیت ببخشد.   دکتر ویلیام گاردنر در کتاب جنگ علیه خانواده می نویسد: طبق قوانین عمومی حق داریم از درمان بپرهیزیم و اجازه دهیم بطور طبیعی از دنیا برویم اما مطالبه این حق که می خواهیم کشته شویم موضوع متفاوتی است زیرا این امر وظیفه ای را به دیگری یا به جامعه تحمیل می کند. وی به نقل از کاس یادآوری می کند که فرهنگ ما، همواره تقدس حیات را پاس داشته است. فرهنگ ما معتقد است که تقدس حیات به هیچ وجه به خواست فرد وابسته نیست.   طرفداران اتانازی به نام آزادی می کوشند تا قتل خصوصی را قانونی کنند اما این امر خصوصی نیست، بلکه در واقع بسیار عمومی است. بسیار روشن است که آنچه برای نسل آینده فایده دارد، اصل حیات است. ما باید در جایگاه جامعه بفهمیم که این اصل، نه برای حمایت از چند فرد، بلکه جهت حفاظت از همگان باید پا بر جا باشد. در سایه اصل حیات برخی انسان ها ممکن است دچار ناراحتی شوند و در رنج باشند اما ادامه حیات برای همه انسان ها تضمین می شود.   رسانه بی طرف البته من و تو برای آنکه متهم به تخلف از جریان آزاد و بی طرفی نشود چند در میان، اندک اشاره ای هم به دلایل مذهبی و غیرمذهبی مخالفان قتل دلسوزانه می کند.   یافتن ردپایی از مقصود در کشورهای متمدن و مدرن اروپایی و آمریکا به گزارش شبکه من و تو؛ اشکال متفاوتی از اتانازی در کشورهایی مانند سوئیس، بلژیک، لوکزامبورگ و هلند و چند ایالت آمریکا مانند اورگان، ورمونت، واشنگتن، و مونتانا بطور قانونی اجرا می شود.   من و تو اما در تائید گزارش خود به شرایط اتانازی در هلند که خود داستان و تجربه تلخی دارد، چنین اشاره می کند: در هلند این اجازه به افراد داده می شود که از بیماری های لاعلاج و ناامید کننده و غیرقابل تحمل رنج می برند. البته سال 2010 عده ای از شهروندان این کشور کمپینی به راه انداختند که این حق را برای افرادی درخواست می کرد که بالای هفتاد سال سن دارند و به آنها اجازه می دهد اگر چنانچه از زندگی خسته شده اند به کمک یک حرفه ای خودکشی کنند.   نمونه هلندی: تجربه قتل دلسوزانه در هلند اگر چه هیچگاه جایگاه قانونی نیافت اما بیش از یک دهه است که آشکارا انجام می گیرد. این تجربه می تواند حکم یک مورد آزمایشی را داشته باشد که به روشنی نشان می دهد آنچه داوطلبانه آغاز شود می تواند به سرعت غیرداوطلبانه شود.   در سپتامبر سال 1991 گزارش دو جلدی کمیته دولتی هلند با عنوان "تصمیم های پزشکی در مورد پایان زندگی" منتشر شد. این گزارش بسیار خارق العاده است. زیرا در عین حال که در ارائه اطلاعات بی رحمانه و با صراحت سخن می گوید، در تفسیر آنها کاملا سیاسی عمل می کند. گزارشی که قتل دلسوزانه را در تعریف بسیار تنگی به "خاتمه دادن اختیاری به زندگی فردی بنا به درخواست خود او" محدود و "بصورت علمی" اعلام می کند که 1/8 درصد یا حدود 2300 مورد از 130 هزار مرگ سالانه در هلند، از طریق قتل دلسوزانه بنا به خواست فرد صورت می گیرد.   این گزارش همچنین برآورد می کند که سالانه حدود هزار هلندی بطور غیراختیاری (حدود سه نفر در روز) کشته می شوند که 25 درصد آنها بیماران واجد صلاحیت روانی هستند. اما کسی راضی بودن آنها را نمی طلبد، 75 درصد بقیه شامل افراد پیر، دیوانه، بیماران غیرقابل درمان یا دارای دردهای شدید نیز بنا به درخواست خانواده یا پزشک و بدون اطلاع خودشان به قتل می رسند.   ارقام این گزارش را دکتر ریچارد فینگسن، متخصص بیماری های قلبی از هلند و دیگران، دوباره تحلیل کرده اند که به نتایج تکان دهنده ای رسیده اند. تحلیل دکتر فنیگسن نشان می دهد، سالیانه 25306 هزار مورد قتل دلسوزانه در هلند رخ می دهد و نه 2300 مورد. از میان 25 هزار موردی که در آن بدون تقاضای بیمار، مداوای لازم جهت ادامه حیات از او دریغ می شود 8750 مورد به قصد خاص برای کشتن بیمار صورت می گیرد و از 22500 مورد مرگ ناشی از مصرف بیش از حد مرفین، 8100 مورد به قصد کشتن بیمار رخ داده است.   بطور خلاصه، کمیته دولتی با تعریف محدود از قتل دلسوزانه، 23006 مورد از مرگ ها را اگرچه در آمار آورده اما از دایره قتل خارج کرده است. تحلیل های بعدی نشان می دهد سالانه 14691 نفر در هلند از طریق قتل دلسوزانه کشته می شوند. یعنی نوع ناخواسته بسیار بیشتر از نوع اختیاری است. البته این آمار تمام موارد قتل دلسوزانه در مورد نوزادان معلول، کودکان بیمار و بیماران روانی را شامل نمی شود.   علل نوعی و بسیار تکراری برای این امر نیز " کیفیت پائین زندگی" یا " خانواده دیگر نمی توانست تحمل کند " بوده است. نمونه تکان دهنده ای که 45 درصد کشته شدگان در بیمارستان، بدون اطلاع قبلی خانواده هایشان به قتل رسیده بودند.   من و تو پس از اختصاص بیشتر گزارش به نفع طرفداران اتانازی و اکتفا به چند جمله از منتقدان، در پایان تلاش می کند خود را بی طرف نشان دهد: به هر حال خوبی یا بدی این مساله را هیچ کس نمی تواند تائید کند چون هر دو طرف قضیه درست می گویند. (عجب تناقضی). آنگاه و در نهایت، شما را با طرح این سوال که اگر کسی از نزدیکان شما چنین وضعی داشته باشد آیا می خواهید چنین تصمیمی بگیرید؟ بر سر یک دو سرگردان و حیران رها می کند.
اما از آن سو سایت بی بی سی فارسی هم مخالفت با اتانازی را به گونه ای دیگر مورد تاخت و تاز قرار می دهد و برای این کار از عامل مذهب به عنوان نیرومندترین دشمن اتانازی مدد می گیرد.   بی بی سی به مقاله ای از اسقف اعظم اهل آفریقای جنوبی اشاره می کند که در روزنامه های آبزرور منتشر شده، و سپس به نقل از وی می نویسد:  او "برای قداست زندگی حرمت قائل است، اما نه به هر قیمتی."   به نظر می رسد گزارش بی بی سی فارسی در راستای جهت دادن به افکار عمومی این کشور تهیه شده باشد. قرار است در چند روز آینده لایحه " کمک به مرگ افراد مبتلا به بیماری های مهلک " در مجلس اعیان بریتانیا به بحث گذاشته شود.      

    اقدامات نامعمول کلیسا در سه دهه گذشته بیشتر کلیساها در غرب دچار دو تغییر عظیم و مطمئنا مرتبط به هم شده اند: نخست آنکه پیروان خود را به تدریج از دست داده اند. ثانیا برای این کاهش مخاطب و با یاسی قابل درک استدلال کرده اند که علت کاهش مخاطبانشان نامربوط بودن مباحث کلیساست.   کلیسا با ساده لوحی بسیاری از دکترین های عصر جدید را پذیرفته و ترویج کرده است. کلیسا اکنون از نظر آیین نیایش  و از نظر فکری و اخلاقی و از نظر متون مقدس، دچار سردرگمی و ضعف شده و همراه و همگام با فمنیست های خشن رادیکال، همجنس بازان، گرایش های معنوی نوظهور و نظریه های شکست خورده اقتصادی در حرکت است. در حالی که در محاصره جادوگران چنگ نواز و گروه های موسیقی چشم دریده عصر جدید قرار دارد و انواع دارو و درمان های جادویی را نیز پذیرا شده است. همه اینها تکرار غم انگیز جاهلیت کهن بشری است. فقط یک تفاوت وجود دارد. این بار کلیسا به جای مقاومت در برابر جاهلیت، آن را ترویج می کند.   قتل دلسوزانه رویاروی خانواده به گواهی تاریخ همه جوامعی که در آنها نظام ارزشی متعالی جای خود را به نظام سکولار می دهند فرایند تهی شده از معنویت را آزموده اند. این فرایند، خطر آغاز بربریت را هشدار می دهد. بربریت، از تمایل جمعی از مردم برای سودجویی از طریق قربانی کردن نوع خود، سرچشمه می گیرد. بربریت ممکن است شکل کاملا فیزیکی داشته مانند مراسم آدم خواری یا بنا به درخواست باشد مانند سقط جنین جهت راحتی شخصی یا جنبه اقتصادی داشته باشد مانند قتل دلسوزانه کسانی که سربار دولت اند. بطور عمده فقط سه راه برای مردن وجود دارد. می توانید به خودی خود بمیرید (مرگ طبیعی.) می توانید خود را به کمک دیگری یا بدون کمک دیگری بکشید (خودکشی) یا می توانید با آگاهی و رضای خود یا بدون آگاهی و رضای خود، بوسیله فرد دیگری کشته شوید (قتل).   مساله اینجاست که آیا اطمینانی وجود دارد انسان ها (در صورتی که قتل دلسوزانه مجاز باشد) همه پیش بینی های صحیح را بکار برند؟ پزشکی که این عمل را انجام می دهد باید دارای صلاحیت باشد شرطی که گروهی از مردم برای مجاز دانستن این عمل قائل اند. پزشک دارای صلاحیت یعنی چه؟ چگونه خویشاوندان غیرمتعهد یا منافع مالی را از سر راه بر می دارید؟ عواملی که می توانند با توسل به قتل دلسوزانه، به دنبال مقاصد دیگری باشند.   پیش نویس مدل " قانون کمک به مردن" که در دانشگاه آیوا تهیه شد و مدعی گردید: می تواند "کنترل کیفی برای خاتمه زندگی " ارائه دهد. کشتن افرادی را مجاز کرده که یا وضعیت غیرقابل تحمل دارند (برای مثال پیانیستی که دست های خود را از دست داده) یا فاقد صلاحیت اند. (این قانون می تواند شامل همه کسانی شود که در آسایشگاه روانی اند). این قانون همچنین پیش بینی پزشکان آموزش دیده برای تجویز مرگ شیرین را نیز کرده است. دان فدر سرمقاله نویس می نویسد: هنگامی که معالجه کنندگان به آدم کش مزدور تبدیل شوند جامعه باید به خود بلرزد.   قانون چه می گوید؟ لایحه c203 در کانادا به پزشکان اجازه می دهد اقدام هایی به عمل آورند که با هدف رفع یا کاهش رنج جسمی فرد صورت می گیرد. این لایحه پیشنهاد می دهد که پزشکان کانادایی اگر تصمیم به امحای درد و نیز بیمار گرفتند از هر گونه مسئولیتی آزاد هستند! اگر این لایحه به تصویب برسد هیچ بیماری در بیمارستان های کانادا در امان نخواهد بود زیرا تمام بیمارستان های این کشور به شدت در تکاپوی کاهش هزینه هایشان هستند. در آمریکا، حق حریم خصوصی در لایحه حقوقی که راه را برای سقط جنین یا به عبارت دیگر اتانازی کودکان باز کرده، آمریکایی ها را به سوی کنترل مرگ بزرگسالان نیز رهنمون شده است. در یک مورد یکی از دادگاه های آمریکا به زنی حق خودداری از دادن آب و غذا به شوهر کاملا سالم خود را که تصادفا به حال اغما دچار شده بود، داد.   دکترین تصمیم گیری به نیابت: در آمریکا دولت جای خود را به طرف های ثالث واگذاشته تا به جای دولت درباره مرگ یا زندگی افراد تصمیم بگیرند. قانون در واقع حق سنتی و اختصاصی جامعه برای تعریف و دفاع از ارزش حیات را سلب و آن را به افراد منفصل از یکدیگر منتقل کرده است. به این ترتیب ارزش زندگی نسبی و فلسفه ای که همه ارزش ها را فردی و نسبی می داند، در این سرزمین حاکم شده است. (تعداد نظرات درست به تعداد آدم هاست!)   گام آسان تر بعدی در لحظه ای برداشته می شود که دولت در حال رشد، پس از آنکه از حمایت از حیات امتناع ورزید و ارزش آن را نسبی کرد، در اقدامی ناگهانی اعلام کند که خود، تنها قدرت دارای صلاحیت برای تصمیم گیری به نیابت از افراد است. (من هستم که تشخیص می دهم چه کسی زنده بماند) بنابراین دولت کاری که می کند این است: این معیار را تحت نام حق انتخاب، خودمختاری و برابری، آموزش دهد. سپس با یک چرخش، همین استدلال سودگرایانه را که در درجه اول اقتصادی است ضد همه طبقات شهروندان بکار گیرد.   ریچادر لم فرماندار پیشین ایالت کلرادو در یک سخنرانی در سال 1984 به شهروندان سالخورده ایالت خود اعلام می کند که آنها وظیفه دارند بمیرند و از سر راه کنار روند! تام هارپر سفیر پیشین کلیسای انگلیس (انگلیکان) در انتاریو که اکنون سرمقاله نویس است، عمل پزشکانی را که بیماران را با تزریق داروهای مرگبار می کشند توجیه کرده و معتقد است که این پزشکان به تمام تعهدات خود در برابر رفاه بیمار عمل می کنند. آیا مرگ رفاه است؟ اگر چنین است پس زندگی چیست؟ لئون کاس در مقاله تکان دهنده خود " مرگ با عزت و تقدس زندگی" می گوید: مرگ با عزت که طرفداران قتل دلسوزانه آن را ابداع کرده اند نیرنگی زیرکانه است تا مردم باور کنند عزت به جای آنکه از ارزش ها و افکار برآمده باشد از وضعیت مادی ما برآمده است. بدتر از همه اینکه این عبارات همانند سقط جنین با اندیشه انتخاب یا کنترل (مرگ با بدن) همراه شده است.   با گسترش مرگ دلسوزانه بیمارستان های دولتی صدها راه را برای کوتاه کردن زندگی بیماران خواهند یافت. زیرا این بیماران چیزی جز هزینه بشمار نمی آیند. بیمارستان ها تبدیل به مراکز کشتار و آزمایشگاه های تحقیقاتی به مراکزی برای آزمایش های عجیب و غریب پزشکی تبدیل خواهد شد که در آن ها دسته ای از انسان های زنده که حیاتشان دارای ارزش تصور نمی شود برای گروهی دیگر که ارزشمند تلقی می شوند، مورد استفاده آزمایشگاهی قرار می گیرند.   چنین وضعیتی فقط هنگامی امکان پذیر خواهد شد که دولت، اصل اخلاقی و مذهبی تقدس حیات انسانی را نادیده گرفته، بجای آن اصل نسبی گرایانه سودمند بودن را مبنا قرار دهد. اتفاقی که در دولت های لیبرال بطور خزنده در جریان است.   یعنی به افرادی اجازه دهد تا به نیابت از دیگران تصمیم بگیرند. از این نقطه به بعد است که دولت یک دست از انسان ها را در جایگاه موجوداتی که هنوز انسان نشده اند (جنین) دسته دیگر را در مقام انسان هایی که ارزش زنده بودن ندارند (بیماران غیرقابل درمان یا سخت درمان) و سرانجام گروهی دیگر را انگل (سالمندان) بشمار می آورد، آنگاه آغاز به کشتن، قطع عضو، مثله کردن و آزمایش این چیزها می کند.   به این دلیل است که گلوریا استاینم می گوید که زن باید حق سقط کردن و برداشتن هر رویش انگلی از بدن خود را داشته باشد. به این دلیل است که ریگ گیبسون هنرمند کانادایی مجسمه ای از سر زن ساخته که در آن از جمجمه های خشک شده جنین انسان به جای گوشواره استفاده کرده است.   چنین تحریف های گویشی زشتی است که چنین جنایاتی که متعاقب آن است را قابل احترام می سازد.     لینک دانلود   115    



لینک

لینک


۰۹/۰۵/۱۳۹۳ - ۱۵:۰۲




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 58]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن