تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند،‌ انتظار فرج و گشایش است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829786310




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

جایگاه عرفان اسلامی در دنیای مدرنیته


واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری رسا:



استاد حوزه علمیه تشریح کرد؛
جایگاه عرفان اسلامی در دنیای مدرنیته خبرگزاری ر سا ـ حجت الاسلام شیخ الاسلامی به تشریح جایگاه عرفان اسلامی در دنیای مدرنیته پرداخت و گفت: عرفان در معنای کلی معرفتی متکی بر کشف و شهود است، این تعریف، عرفان را از دیگر انواع معارف بشری مانند فلسفه، هنر جدا، و آن را قسیم دیگر دانشته­های اسلامی می‌کند.



به گزارش خبرگزاری رسابه نقل از ماهنامه معارف، حجت الاسلام علی شیخ الاسلامی، چهره ماندگار علمی کشور در سال 1389 از نام آورانی است که شخصیت متین، ملایم و اخلاقی او در کنار صبغه علمی و معرفتی و نیز طبع لطیف و روانش، چهره قابل احترام و اعتمادی را از او نشان می‌دهد. وی در خانواده ای با سابقه 200سال کسوت علمی و مذهبی در سال 1315 در استهبان استان فارس دیده به جهان گشود. وی همزمان با تحصیل در دبستان و دبیرستان، درس‌های حوزوی را تحت اشراف پدرش آقا میرزا ابوالقاسم معروف به «علامه اصطهباناتی» ادامه داد. تحصیلات کلاسیک را نیز به صورت داوطلب آزاد در استهبان و شیراز پی گرفت و با رتبه اول موفق به کسب دیپلم ادبی گردید. چهار سال بعد با رتبه نخست از دانشگاه شیراز لیسانس ادبیات فارسی گرفت. ایشان قبل از شروع دوره دکتری در امتحان دانشسرای تربیت دبیر شرکت کرد و با رتبه اول پذیرفته شد. حجت الاسلام شیخ الاسلامی در سال 1349 به اخذ درجه دکترای زبان و ادبیات فارسی نایل آمد و از مرداد 1350در دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. بعد از انقلاب مسئولیت دانشگاه‌های علامه و تربیت معلم را به عهده گرفت و سال‌ها به عنوان مدیر گروه و ریاست دانشکده زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران مشغول به تدریس شد. از حجت الاسلام شیخ الاسلامی علاوه بر کتاب‌هایی که در زمینه های اعتقادی، عرفانی، کلامی، تاریخی و ادبی تألیف و ترجمه شده، مقالات متعددی نیز به زبان فارسی و عربی نوشته شده است. برخی از آثار ایشان عبارت است از: کتاب‌ها: «خیال، مثال و جمال در عرفان اسلامی»؛ «راه و رسم منزل‌ها» شرحی بر کتاب منازل السائرین خواجه عبداله انصاری؛ ترجمه زندگی نامه خدیجه کبری و فاطمه زهرا ؟عهما؟ تألیف هاشم الحسنی؛ ترجمه جلد چهارم الغدیر تألیف مرحوم علامه عبدالحسین امینی؛ برگزیده متون ادب فارسی دانشگاه . مقالات: انسان کامل در فصوص و مثنوی؛ تلقی مولوی از مسائل فلسفی؛ ویژگی های نظام آموزشی اسلام؛ تاریخ در تنزیل؛ شعر و شرع (سلسله مقالات)؛ شعر و عرفان؛ هستی از دیدگاه ابن عربی و امام خمینی؟ق؟؛ ویژگی‌های عرفان امام خمینی(ره)؛ ختم ولایت؛ جهانی سازی؛ اهمیت ادبیات و لزوم تجدید نظر در مبادی و مسائل آن؛ ولایت در آثار سعدی.   مشروح گفت­وگوی با حجت الاسلام علی شیخ الاسلامی در که در صدو سومین شماره مجله معارف آمده است، بدین شرح است: آیا عرفان به زعم برخی (ازجمله نوتفکیکان که معتقدند در کنار «فلسفه و مدرنیته») حجاب معارف اسلامی است، یا خود جزو علوم و معارف اسلامی به شمار می‌‌رود؟ آیا اساسا عرفان می‌‌تواند جایگاهی بنیادین در منظومه علوم و معارف اسلامی، در کنار فقه، حدیث، تفسیر   داشته باشد؟ پس سر ناسازگاری با او و به حاشیه‌‌رانیش در طی قرون و اعصار، آن هم در قلمرو اسلامی چیست؟ پاسخ درست و دقیق به این پرسش را باید پس از بررسی مؤلفه‌‌های عرفان و سلوک عرفانی داد. به تعبیر دیگر تا تعریف جامع و مانع عرفان اسلامی را ندانیم، نمی‌توانیم به داوری درباره جایگاه آن در منظومه و مجموعه معارف اسلامی و دیگر اجزای پرسش شما بپردازیم؛ چرا که مقوله عرفان در طول تاریخ دور و درازش محتواهای معنایی فراوانی پیداکرده که ساحت هر یک از آن‌‌ها از یکدیگر جداست، حتی امروز «عرفان» در تعریف کلی و عمومی‌‌اش به گونه‌‌ای معنا می‌‌شود، که با عرفان که با صفت «اسلامی» تعریف می‌‌شود، فرسنگ‌ها فاصله محتوایی دارد. عرفان در معنای کلی معرفتی است متکی بر کشف و شهود.  این تعریف، عرفان را از دیگر انواع معارف بشری مانند علم، فلسفه، هنر  جدا، و آن را قسیم دیگر دانسته‌های انسانی می‌‌کند، اما وقتی از عرفان اسلامی سخن می‌‌گوییم، کوتاه‌‌ترین تعریف آن را «شناخت خدا از طریق اسماء و صفات او و عمل به اقتضای این شناخت» می‌‌دانیم؛ البته این بنده خود تحول معنایی عرفان و اقسام آن را در مقاله دیگری توضیح داده‌‌ام.  به هرحال اگر ما همین تعریف کوتاه عرفان اسلامی را بپذیریم، کافی است که جواب سؤال نخست شما را به پرسشی جدید بدل کنیم و از به تعبیر شما«نوتفکیکان» بپرسیم: «آیا عرفان به معنای شناخت خدا از دریچه صفات و اسماء، حجاب معارف اسلامی است؟ یا جزیی از آن؟ و یا جوهره آن؟» جواب منصفانه این پرسش معلوم است و همان‌‌طور که در دنباله نخستین سؤال شما آمده، جایگاه چنین معرفتی در منظومه علوم و معارف اسلامی و در کنار فقه و حدیث و تفسیر نه تنها برابر، که براساس تعریف، فراتر، فراگیرتر و بنیادی‌‌تر است. پس سر ناسازگاری با او و به حاشیه‌‌راندنش چیست؟ هر چند پاسخ دقیق این پرسش در این مصاحبه کوتاه و مکتوب نمی‌‌گنجد و فراغ و فرصتی مستوفی می‌طلبد، اما آن‌‌چه فعلا می‌‌توان گفت این است که این امر به عوامل گوناگونی بستگی دارد که این حقیر آن‌‌ها را در مقاله‌‌ای با عنوان «عرفان در متن زندگی» که در کیهان فرهنگی شماره 267 نیز به چاپ رسیده، آورده‌‌ام و در آن‌‌جا اشاره کرده‌‌ام که اولا مسأله التباس و استتار حقایق در جهان طبیعت اصلی است که عرفان اسلامی را نیز در برگرفته است.  قرآن کریم بارها هشدار می‌‌دهد که در دعوت‌‌ها و فراخوانی‌‌ها و پیام‌‌گزاری‌ها از التباس بپرهیزید که کار تشخیص را دشوار می‌‌کند. متاسفانه عرفان ناب اسلامی همواره در گذار تاریخ در این التباس و استتار بوده و خاصیت ابهام و ایهام و غرور و فریب و عشوه و غشای عالم بر این استتار افزوده است.  شگفتا معرفتی که خود بر شناخت کشف و شهودی و وجدان و اشراق تعریف می‌شود، پرده‌‌نشین و خلوت‌‌گزین گردیده است! در کنار این ویژگی کلی طبیعی، ساحت عرفان خود از مؤلفه‌‌هایی برخوردار است که او را حاشیه‌‌نشین‌‌تر می‌‌کند تا آن‌‌جا که این مکتب را مکتب «کتمان» نامیده‌‌اند و اگر بر انبیای عظام اظهار معجزات لازم آمده، بر اولیای کرام کتمان کرامات ضروری شده و رازدانی‌‌های آن مشروط و متوقف بر رازداری‌هاست. به بیت اول این غزل حافظ دقت کنید که در آن شش تأکید بر رازداری است: دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش////وز شما پنهان نشاید کرد سر می‌‌فروش از ویژگی‌‌های دیگر عرفان «یدرک و لایوصف»بودن آن است. عرفان سفری رفتنی و رسیدنی است نه گفتنی و شنیدنی. این دلایل و دلایل دیگر به عمد عرض اندام این معرفت جوهری را در فضاها و میدان‌‌های دانش‌‌های اسلامی باز داشته ولی زبان جانبداران آن این است که: باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است////شمشاد خانه‌‌پرور ما از که کمتر است؟! و: خلوت‌‌گزیده را به تماشا چه حاجت است ////چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است؟!  هرچه زمان پیش می‌‌رود گویا برقراری ارتباط مستقیم و ایجاد نسبت وثیق میان «عرفان» و «جهان» (مدرنیته و مظاهر آن اعم از سیاست مدرن، فرهنگ نظامی؛ اقتصاد سرمایه‌‌داری) دشوار و دشوارتر می‌‌شود. علت چیست؟ آیا به زعم برخی این امر می‌‌تواند ناشی از جاماندگی و رشدنیافتگی و تکامل‌ناورزی عرفان، متناسب با حرکت شتابنده و روبه‌‌رشد جهان باشد؟ من نه با دیدگاه دشوارترشدن برقراری ارتباط میان عرفان و مدرنیته و نه با بخش بعدی پرسش شما چندان موافق نیستم. عرفان نه درجامانده و رشدنایافته است و نه لحظه‌ای از تکامل و تعالی متوقف شده است. عرفان یک سفر دائمی و پویا در همه ابعاد زندگی است و همیشه به یاد دارد که «من ساوی یوماه فهو مغبون». اگر حرکت جهان در شتاب و روبه‌‌رشد است، عرفان در اغتنام فرصت‌‌ها و عزیزشمردن نفس‌‌ها و افق‌‌گشایی‌های معنوی بر روی خود و دیگران پیشتاز و تندروست در عرفان اصطلاح مخصوصی با عنوان «وقت» هم در معنای محدود زمانی و هم در معنای فراگیر و بیکران ارزشی خود فراوان به کار می‌‌رود. این پویایی و شکوفایی و ناآرامی عارف را باید در حیات فردی و اجتماعی و تکامل آفاقی و انفسی او شناخت و پاسخ روشن این پرسش شما در متن پرسش بعدی نهفته است. تحلیل شما از موج معنویت‌‌گرایی نوپدید و عرفان‌‌های جدید در جهان چیست؟ آیا این ناشی از احساس خلأ معنویت اصیل است یا پروژه‌‌ای است استکباری برای تحت تأثیر قراردادن ادیان الهی؟ به نظر شما بهترین راه مقابله با این موج شبهه معنوی یا هدایت و یا مدیریت آن در ایران اسلامی چیست؟ دو انگیزه را برای ظهور این پدیده ذکر کرده‌‌اید، یکی خلأ معنویت و دیگری برنامه استکبار برای مبارزه با ادیان اله، که هر دو کاملا درست است؛ اما دریغ دارم این نکته را یادآور نشوم که از نخستین روزهای ظهور عرفان در عالم اسلام نیز این ادعاهای دروغین که حیف است حتی به تسامح عرفانش بنامیم، از مسیر خلفای جور و ستم بنی‌امیه و بنی‌عباس در مقابله با عرفان ناب اهل بیت(ع) چنان پدیدار و گرم‌‌بازار شد که شمار بسیاری از روایات و احادیث مخالف با تصوف و صوفی‌‌گری را در ادبیات اسلامی راه داد که بی‌‌تردید درباره همین معنوی‌‌نمایان دروغین درباری و استکباری آن روز است. من فقه‌‌الحدیث این گونه روایات را در جایی آورده و به تفصیل به بحث نشسته‌‌ام و بهترین راه مقابله با این موج ضدمعنوی ـ و نه حتی شبه‌‌معنوی - را نخست عمل به اصل «اترک الباطل بترک ذکرها» با اشاعه معارف اسلامی می‌‌دانم. توصیه من مخصوصا به مدرسان حوزه و دانشگاه این است که از گسترش این دروغ‌‌پردازی‌‌ها به بهانه پاسخ‌‌گویی به شبهاتی که در ذهن جوانان ما نه شفاف است و نه حتی حضور دارد، بپرهیزند و ذهن آنان را تیره و تار نکنند؛ بلکه با ظرافت و دقت خاص و بدون نام و یاد این یاوه‌‌گویان و آثار آنان به طرح و توضیح معارف اهل بیت(ع) بپردازند و بدانند که اگر این آموزه‌‌ها را بر اساس قرآن کریم و احادیث به درستی بیان کنند، جوانان در پذیرش آن سر و دستار می‌‌اندازند.   دیدگاه حضرت‌‌عالی مؤلفه‌‌های عرفان و سلوک ناب اسلامی – شیعی چیست؟ درباره مولفه‌‌های عرفان اسلامی در این مجال کوتاه به تفصیل نمی‌‌توان سخن گفت، اما فهرستی از محورهای اصلی و مؤلفه‌‌های برجسته آن را می‌‌توان این چنین خلاصه کرد: 1. اله بودن؛ به دو معنا؛ یکی ضرورت و لزوم جذبه اله که بدون آن ورود به ساحت عرفان ناممکن می‌نماید. به قول حافظ به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه///کشش چو نبود ازآن سو، چه سود کوشیدن در زندگی اکثر عارفان ناب و مخلص، نقطه عطفی وجود دارد که همه سیر و سلوک آنان، از آن آغاز می‌‌گردد و زندگی و احوال و رفتار و گفتار و اندیشه و افکار آن‌‌ها را به کلی دگرگون می‌‌کند. در میان خواص اصحاب اهل بیت(ع) چنین شخصیت‌هایی حضور دارند که لزوم این عنایت را تایید می‌‌کند، اما از عارفان مشهور ، شخصیت‌‌هایی چون سنایی، عطار و مولوی در این گروهند. به هرحال جذبه اله نخستین و مهمترین محور سیروسلوک است. معنای دوم اله بودن، هدفمندی حرکت و نشانه رفتن مقصد اله است که سالک به هرچه جز خدا و رضا و قرب او بیاندیشد به جایی نخواهد رسید. سیر و سلوک‌هایی که این اصل در آن‌‌ها نباشد یا کم‌‌رنگ باشد، هرگز پذیرفته مکتب اهل بیت(ع) نیست: «صبغة الله و من أحسن من الله صبغه». 2. عشق؛ عرفان به راستی مکتب عشق و شیفتگی و دلدادگی است و این مولفه را از نظام تکوین و تشریع و از خلقت و هدایت برگرفته است. عارف خمیرمایه دستگاه خلقت را عشق می‌‌داند و بر اساس حدیث قدسی «احببت أن أعرف» آفرینش را توجیه می‌‌کند: مرا به کار جهان هرگز التفات نبود///رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست و: مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست؟///به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن پس خلقت و تکوین مدیون محبت است و تشریع نیز متکی به همین اصل است که فرمود: «هل الدین الا الحب» و در سخن پدر و قهرمان توحید است که: «انی لااحب الآفلین» 3. پویایی و حرکت دائم و مستمر؛ عرفان یک سفر انفسی است که همچون سفرهای جغرافیایی و آفاقی شرایط و ضوابطی دارد که آن و لحظه‌‌ای از حرکت بازنمی‌‌ایستد و حتی پایانی برای پویایی و حرکت دائمی خود قائل نیست. مگر نه در سفرهای اربعه عارفان سخن از سفر و حرکت و حتی در سفر چهارم تبدیل این سفر از طولی به عرضی و سیر و سیاحت و دستگیری و هدایت خلق در محضر و معیت حق است که شرح آن بماند. 4. زهد و وارستگی؛ عارف از دشمنان و مزاحمان سه‌‌گانه‌‌ای در این مسیر یاد می‌کند که یکی از آن‌‌ها تعلق خاطر به زرق و برق دنیاست و دو دیگر نفس اماره و شیطان‌‌های بزرگ و کوچکند که باید از هر سه به خدا پناه برد و از هرگونه وابستگی به وارستگی و پیراستگی رسید: غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/// ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است 5. نظام و انسجام و ترتیب و ترتب خاص؛ عرفان یک بینش و مکتب قاعده‌‌مند و سفری است با همه خصوصیات سفر از مقدمات و مبدأ و مقصد و راه و رسم حرکت و وجود نقشه و اطلس و استاد و راهنما و طی طریق در صراط مستقیم. .  6. ریاضت و مجاهدت؛ که از اساسی‌‌ترین مؤلفه‌‌هاست و هیچ کس را بدون آن به حریم عرفان راه نیست. عارفان خود ریاضت را در چند محور جوع، سهر، صمت، عزلت و طهارت، و جهاد دانسته؛ و مجاهدت را در سه رتبه جهاد اصغر، کبیر و اکبر تعریف و تبیین کرده و برای آن رساله‌‌ها و کتاب‌‌ها نوشته‌‌اند. 7. وَلایت و وِلایت؛ دنیای عرفان دنیای امام و مأموم، مرید و مراد و استاد و دانشجوست؛ اما تفاوت آن با همه روش‌‌های دیگر تعلیم و تربیت این است که کار استاد تنها راهنمایی نیست، بلکه سالک باید همیشه در طیف همت و هدایت و نظارت و ولایت ولی باشد:  همتم بدرقه راه کن ‌ای طایر قدس /// که دراز است ره مقصد و من نوسفرم که در هیچ یک از مشرب‌‌های فکری و ذوقی به اصل وَلایت و وِلایت به اندازه عرفان پرداخته نشده و این کلمه طیبه در همه شؤون سیر و سلوک حضور فعال دارد. 8. خدمت و شفقت به خلق؛ نازنین‌‌بینی عارف و مردمی بودن عرفان، سالک را به شفقت و رأفت نسبت به خلق وامی‌‌دارد و او را خدمتگزار بی‌‌مزد و منت مردم می‌کند. اوج این کرامت و بزرگواری و مهربانی و مهرورزی را باید در پیامبر مهربان و سرور عارفان جستجو کرد که خداوند درباره‌‌اش فرمود: «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ».[1] 9. شهود و وحدت و باور به امکان وصول به حقیقت بی‌‌همتا و یگانه؛ که از این ساحت اوج‌‌آفرین می‌‌گذرم. 10. اخلاقی بودن؛ و بالاخره عرفان مکتب کتمان و راز و رمز و رازداری و رازدانی و محرم خلوت حق شدن است. آیا حکمت اسلامی توان پاسخگویی به شبهات جدید اعتقادی، و ظرفیت لازم و کافی جهت ارائه راه برون‌‌رفت از بن‌‌بست‌‌های فکری ـ فلسفی انسان معاصر را داراست؟ آیا زبان حکمت اسلامی برای برقراری ارتباط با اندیشمندان جهان امروز، ناطق و گویاست؟ مجال سخن اندک است، اما پاسخ بی‌چون و چرا و تردیدناپذیر و قطعی این پرسش البته «آری» است؛ و این از ویژگی‌‌های اسلام بزرگ و مکتب سترگ اهل‌بیت(ع) و صاحبان حکمت دینی است. یکی از مباحث بسیار مهم و پرمخاطب امروز مسأله زبان و اندیشه و لفظ و معنا و نشانه‌‌شناسی است که دامنه بسیار گسترده‌‌ای دارد. اگر حکمت اسلامی را جمع قرآن و برهان و عرفان بدانیم، بدیهی است حضور قرآن کریم به تنهایی برای پاسخ‌‌یابی مثبت کافی است، چرا که قرآن کتاب حکمت و پیامبر، معلم حکمت و اولیای معصومین صلوات‌‌الله علیهم اجمعین مفسران حقیقی این حکمتند: «وَمَنْ یؤْتَ الْحِکمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیرا کثِیرا»[2] اما این نکته را هم باید افزود که ارائه راه‌‌های برون‌‌رفت از بن‌‌بست‌‌های فکری - فلسفی - اعتقادی دوجانبه است و به قوه فاعلی و قابلی باز می‌‌گردد و «هرچه هست از قامت ناساز ماست/ ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست». ازنظر شما تحقق ایده «دانشگاه اسلامی» در گرو چیست؟ آیا اسلامی شدن دانشگاه منوط به تعهد شرعی استاد و دانشجو و احترام به هنجارهای دینی در آن محیط است؟ و آیا این امر بسته به فعالیت نهادها و نمود عینی نمادهای اسلامی در سطح دانشگاه است؟ یا فراتر از آن این مهم در گرو تغییر در نوع نگاه و جنس نگرش ما به اصل و جوهره دانشگاه می‌‌باشد؟ توضیح شما درباره تحقق ایده دانشگاه اسلامی و سه نکته‌‌ای که در پی آورده‌‌اید، بخشی از پاسخ به این پرسش است. هم تعهد شرعی و علمی و هم فعالیت‌‌های نهادها و نمود عینی نمادهای اسلامی و هم نوع نگرش و نگاه به جوهره دانشگاه همه مورد نیاز است؛ اما این‌‌ها شرط لازمند نه کافی. جای دریغ است که پس از سال‌‌ها از شروع چنین اندیشه‌‌ای، ما باید این سؤال را از نو مطرح کنیم و به دنبال پاسخ درست آن باشیم. به نظر من فراتر از همه این حرف‌‌های شعارگونه که داده و می‌‌دهیم، مهمترین عامل تحقق دانشگاه اسلامی، حضور استاد عالم، عارف، عامل و جامع مراتب و نمونه بارز ارزش‌‌های علمی و عملی و دیانت و معرفت است.  کلاس درس دانشگاه اسلامی بالاترین جلوه و مجلای معنویت اسلام است که باید در چهره استادی که توانمندی‌های علمی‌اش به او و مخاطبانش اعتماد خاص بخشیده و در اعمال صالح و چهره نورانی و کلام معنوی او ظهور یابد و او ایمان دانشجو را چنان برانگیزد که کلام و پیام وی را عصاره و جوهره دعوت دین تلقی کند. چنین استادانی دانشگاه اسلامی را می‌سازند، سابقه تدریس و تعلیم نشان می‌دهد که همیشه این معنویت بر مدرس‌‌های ما همچون مساجد ما حاکم بوده و مذاکره علم برترین عبادت به شمار آمده است. چنان که مستحضرید در حال حاضر دروس معارف اسلامی در دانشگاه‌‌ها با رویکرد فلسفی – کلامی عرضه می‌‌شود، به ویژه اندیشه اسلامی 1 (مبدا و معاد) و 2 (نبوت و امامت)؛ به نظر شما براهین فلسفی چقدر می‌‌تواند در تقویت ایمان و اعتقاد و جذب جوانان به دین و جلوگیری از دین‌‌گریزی آن‌‌ها مؤثر باشد؟ براهین فلسفی و کلامی به تنهایی نه پسندیده است و نه بسنده، حتی آموزش درس اخلاق با تکیه بر فضائل و رذایل اخلاقی ارسطو نمی‌‌تواند اثرگذار باشد. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» یعنی تمامیت اخلاق به بعثت است، و بعثت فضائل را به مکارم اخلاق اوج می‌‌بخشد و از آن فراتر معالی اخلاق است که امام سجاد(ع) فرمود: «الهی هبنی معالی الاخلاق» این مکارم و معالی همان صبغه و سازه معنوی است که باید در مدرسان این دروس پیش و پس از فلسفه و کلام و برهان و استدلال، قلوب دانش‌‌آموزان را جلب کند تا کلام، خدایی و طیب شود که: «َاصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَمَاءِ * تُؤْتِی أُکلَهَا کلَ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِهَا»[3] به نظر حضرت‌‌عالی مهمترین روش برای آشناشدن نسل جوان با خدا چیست؟ چه توصیه‌‌ای برای گسترش روح توحید در اجتماع و به‌‌ویژه دانشگاه دارید؟ پاسخ کوتاه این پرسش این است که باید جهان و انسان یعنی آفاق و انفس را برای نسل جوان محضر خدا کرد و این در توان کسانی است که خود خدایی شده‌اند. امام جواد‌(ع) به ارادتمندی که از او اندرز خواست، فرمود: «واعلم انک لن تخلو عن عین الله فانظر کیف تکون» بدان که هیچ گاه از دیدگاه خدا جدا نمی‌شوی پس بنگر در محضر خدا چگونه‌‌ای؟  پی‌نوشت‌ها: [1] . توبه: 128. [2] . بقره: 269. [3] . ابراهیم: 24 – 25.  /988/ن603/س



۱۳۹۳/۵/۵






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبرگزاری رسا]
[مشاهده در: www.rasanews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن