تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان می‌شوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستوران‌ها و کافه‌ها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیه‌های کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833056040
مادران شهدا منظومه های صبر و ایثار
واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: مادران شهدا منظومه های صبر و ایثار شهرری – ایرنا- استقامتی که در مردمک چشمانش موج می زند، منظومه آرامش و رضایتی که در کهکشان سیمایش رخ می نمایاند شکوهی بی کران به وی بخشیده که آدمی را به یاد صبوری های زینب (س) در فراغ عزیزانش می اندازد.
دیدگانش افق های دور دست را نشانه رفته و نگاهش رو به فرداهایی است که جهان از درک عظمت آن عاجز مانده؛ در سکوت و آرامش، شکیبایی را با خویش زمزمه می کند و در خلوت خود قطره قطره دلتنگی را نجوا، لهیب شعله های مهر مادری و هرم سوزان عشق به فرزند، هیچ کدام را توان آن نیست که درخشش واژه های بردباری و صبوری را در آسمان نگاهش خاموش کنند.
نه اشکی می ریزد و نه بلند آه می کشد، فقط شکر می گوید و راضی است از فرزندی که فدایی عمه سادات شده و به راستی که چقدر حقیرند ذره های غباری که به مصاف خورشید برخواسته اند.
فرزندش در راه پاسداری از حرم آل الله جان خویش را فدا کرده و او اکنون به امید روزهایی عمر می گذراند که در آن هنگامه سخت، در پیشگاه معبود خویش رو سفید باشد و سربلند.
مادر شهید ˈمحمد حسن (رسول) خلیلیˈ، لالایی شب های بیتابی کودکانش، قصه آرمان خواهی امام حسین (ع) بوده است و روایت بی کسی های زینب.
او مادر شهید بودن را سعادت بزرگی می داند و خود را اعظم افراز معرفی می کند، صاحب دو فرزند بوده که خداوند هر دو را در سالهای بارش آتش و گلوله ارزانی وی داشت.
فرزندانی که لالایی قبل از خوابشان سوره کوچکی از قرآن بود و داستانی از ائمه، همان لحظه های طلایی قبل از خواب که باعث شد چند جزء از قران را حفظ شوند و در زندگی شان بکار گیرند، مادر همه حواسش به تربیت دینی فرزندانش بود.
محمد حسن که او را در خانه رسول می نامیدند؛ دومین فرزند اوست که به گفته خودش از پدر پیشی گرفته و راهی به آسمان شهادت گشود.
*** شهیدی که پس از 24 سال به قافله عاشوراییان پیوست / شهید رسول خلیلی شهید مدافع حرم سیدجعفر حسین هاشم (ع) آهنگ عاشقانه شهادت که در گوشش زمزمه می شود، خوابی شیرین مژده وصل می دهد و او را به سوی شهادت رهنمون می سازد، درهای آسمان که برویش گشوده می شوند گویا ملائک نیز جان عاشقش را تا رسیدن به عرش خدا همراهی می کنند.
مادر عاشقانه و صادقانه و بی تکلف مثنوی زندگی و شهادت رسول را اینگونه می سراید: محمد حسن 20 آذر سال 65 به دنیا آمد، روز تولدش مصادف بود با روز میلاد امام حسن عسگری (ع).
رسول قبل از سن تکلیف نماز می خواند و روزه می گرفت، بدون امر و نهی ما واجبات را انجام و از حرام پرهیز داشت، در شیوه زندگی ما این مسایل را آموخته بود زیرا همیشه سعی و تلاشمان بر این بود که نماز اول وقت بخوانیم، مسجد برویم، نماز جمعه ترک نشود، اگر کاری حرام هست، انجام ندهیم، موسیقی گوش ندهیم، تو مجالسی که گناه و موسیقی حرام بود شرکت نمی کردیم.
اگر هم خیلی واجب بود که برویم مجلسی و صله ارحام بجا بیاریم، موقع شام می رفتیم تا همه چی تموم شده باشه و ما تو مجلس گناهشون شرکت نکرده باشیم رسول هم زمینه اش رو داشت و اینها رو گرفت.
ما حتی رادیو و تلویزیون خودمون هم اگر موسیقی پخش می کرد که احساس می کردیم درست نیست،صدای تلویزیون رو می بستیم، هیچ وقت هم نگفتیم این کار را انجام بده و یا انجام نده، یه بار که بچه بود و ما سوار تاکسی شده بودیم و راننده موسیقی حرام گذاشته بود دیدم رسول گوشهاشو گرفته و سرش رولای دستهاش پنهون کرده و انداخته پایین. گفتم چیه پسرم؟ گفت مامان گناه داره نمی خوام بشنوم.
رسول از همون دوران کودکی بچه با اعتقاد و مومنی بود علاقه به قران و ولایت از ویژگیهای شاخصه او بود و هر چقدر هم که بزرگتر می شد به مسائل نظامی هم علاقه نشان می داد.
لباس پدر را که همیشه در جبهه بود، برایش کوتاه کردیم تا شاید کمی عطش این عشق فروکش کند، اما این علاقه کمتر که نشد هیچ بلکه بیشتر هم شد به ناچار او را از پوشیدن لباس منع کردیم اما مگر می شود عاشق را از هر آنچه که بدان عشق می ورزد محروم کرد و انتظار صبر و شکیبایی داشت.
گویا تمام زندگانیش با واژه های شهید و شهادت گره خورده بود، هر چه را که نشانی از روزهای جنگ و جبهه داشت، برای خود به یادگار بر می داشت، عشق او به شهادت چیزی نبود که در کوتاه مدت پدید آمده باشد؛ این پیوند عمیق، عمری به درازای تمام سالهای زندگی اش داشت.
نمایشگاه کوچکی از جامانده های جنگ مثل پوکه فشنگ و تکه های ترکش و آلبومی از تصاویر شهدای دفاع مقدس و حزب الله لبنان آذین کمدش بود،12 ساله بود که عضو بسیج شد و آموزش دید، اعتقادش همیشه بر آن بوده که عمر انسان روزی تمام خواهد شد و چه بهتر آن است که این عمر گرانمایه با شهادت به اتمام برسد.
موقعی که داوطلبانه می خواست به سوریه برود هرگز مانعش نشدم همیشه بعد از نماز برای سلامتی اش دعا می کردم ولی یک بار خیلی فکر کردم و گفتم که چرا من اینقدر دارم برای سلامتیش دعا می کنم؛ شاید خدا بخواد که رسول شهید بشه من باید راضی به شهادتش باشم، حتی بهش گفتم خدایا اگر قسمتش شهادته و تو اینجوری می خواییش من راضی هستم و این آخرین دعای من بود و گویا خدا منتظر همین دعای من بود.
رسول فرزندی از فرزندان نهضت کربلا بود و از جنس همان یاران به جامانده از قافله حماسه ساز عاشورایی که آخر الامر خود را به شهیدان دشت کربلا رسانید و در راه پاسداری از حریم ولایت جان خویش را تسلیم کرد.
او شاید علقمه و گودال قتلگاه را ندیده باشد اما همواره باورش برˈیا لیتنا کنا معکمˈ بود که شاخصه لاینفک سربازان امام عشق است.
رسول ظهر روز دوشنبه چهاردهم محرم سال 92 حوالی حرم حضرت رقیه با اصابت خمپاره به پایش شهید شد.
شب قبل از شهادتش زنگ زد و با من و پدرش صحبت کرد. جدا گانه با برادرش هم تماس گرفته و باهاش صحبت و از همه ما خداحافظی کرد.
شب شهادت ، خواب شهادتش را می بیند، روز بعد وقتی خبر شهادتش رو شنیدم یک حالت بهت زده بهم دست داد و گفتم تا نبینمش باور نمی کنم وقتی رفتیم معراج شهدا یک طرف صورتش سوخته بود صورتش رو آرام بوسیدم و سعی کردم که زیاد بی تابی نکنم.
وقتی خدا می خواد شهادت رو قسمت کسی بکنه؛می گن حضرت زهرا خودش دست به سینه مادر شهید می کشه و صبر بهش می ده و من فکر می کنم که خدا این صبر رو بهم داده.
دوست داشتم رسول را بعد از شهادتش در خواب ببینم، اما فرزندم راهی به خوابم نمی گشود آنقدر اصرار کردم و التماس تا اینکه خنکای نسیم حضورش را در خواب احساس کردم و دلم آرام گرفت.
روز 27 بهمن که روز تولد پسر بزرگمه اومد سر مزارش و به رسول گفت که اگه می خوای به من کادو بدی بیا به خواب مامان، بعد از این بود که اومد به خوابم، رسول اونقدر حجب و حیا داشت که هیچ وقت اجازه نمی داد بغلش کنم، توی خواب هم همین شکلی بود وقتی توی خواب فهمیدم که شهید شده تا اومدم بغلش کنم خودش رو کنار کشید.
اگر من صد تا پسر هم داشتم دوست داشتم که همشون تو این راه باشن، من همیشه آرزوی شهادت برای همه دارم مخصوصا برای همسرم و امیدوارم هر کسی که این آرزو رو داره به آرزوش برسه، دلم برای رسول تنگ می شه گاهی براش گریه هم می کنم ولی بهش می گم خوشحالم که تو این راه به شهادت رسیدی و بهش می گم که سلام منو هم به حضرت (زینب) برسان.
گویا مادر شهید خلیلی از همان دوران کودکی که فرزندانش را در دامان پر مهرش پرورش می داد، خود را برای چنین روزی آماده کرده بود او آرزوی شهادت برای فرزندانش داشت و با همین منطق آنها را بزرگ کرده و می پروراند.
687/1724/ 605
05/05/1393
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]
-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها