واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
فرهنگ و ادب > کتاب
عرضه «کنسرو غول» در کتابفروشیها
رمان نوجوان «کنسرو غول» نوشته مهدی رجبی توسط انتشارات افق منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، این کتاب صد و سی و ششمین عنوان رمان نوجوان نشر افق بوده که به قلم مهدی رجبی به چاپ رسیده است. رجبی به مدت حدود یک دهه به نوشتن داستان و فیلمنامه اشتغال دارد ولی همانطور که خود گفته به نوشتن رمان برای نوجوانان علاقه شدیدی دارد. داستان این کتاب درباره توکا است. توکا از مدرسه و درس ریاضی متنفر است و میخواهد مثل جنایتکارهای خشن، نترس و پولدار بشود. خاطرات یک جنایتکار مشهور به دست توکا افتاده و او مشغول خواندن آن است... آغاز کتاب با این جمله از چارلی چاپلین همراه است: «همیشه آخر همهچیز خوب تموم میشه، اگه نشد بدون هنوز آخرش نرسیده!» رمان «کنسرو غول» در 43 فصل نوشته شده که اسامیشان به ترتیب زیر است: توکا، خاطرات جنایتکار، زامبی، معبد دکمهای، دروغهای روانشناسی، انگل اجتماع، سوراخی، پلیسها، کنسرو غول، دروغ یا واقعیت؟، دکتر اووم، چپدستهای وحشی لعنتی، خاراندن روح، کابوس کاشیها، دراکولا، بوگولی بوگولی بوووو!، درد، لیموییها، اشک غول، آدمکشها، موبیوس، هذیان، تنهایی، ترسوها، مردها میپوسند، عدد جادویی، خط باریک مربایی، ژاکت لعنتی، هیپنوتیزم مامان، دستور گیگیلی قورومب، چرخهی طبیعت، سرزمین غولها، سینمای سوخته، حافظه، ساعت کباب، آبهای سیاه کاغذهای سفید، نارَس، لحاف مویی، پروانه جون، حمام چهارشنبه، رگوداج، تاریخ مصرف و آکوت
در قسمتی از این کتاب میخوانیم: تکان نمیخورد. غلت زدم روی پهلوی راست و چشمهام را به زور باز کردم. رنگش زرد شده بود. عینکم را از بالای تخت برداشتم و به چشم زدم. زبانم از ترس بند آمد. چندبار محکم زدم تو گوش خودم که مطمئن شوم بیدارم. گفتم که یهکم روانیام! بعضیوقتها میزنم تو گوش خودم. پشمهای نرم و زرد تمام بدنش را پوشانده بود. دوتا چشم گرد سیاه و درشت داشت با مژههای فِر بلند. دماغش گرد بود با پرههای گشاد. گوشهای پهن و بزرگی دو طرف کلهاش را گرفته بودند. روی گوش چپش عددی سیزده رقمی خالکوبی شده بود: 6260230170011 بالای عددها خطهای سیاه کلفت و نازک کنار هم یک مستطیل درست کرده بودند. درست مثل همان شمارههای رمزی که روی قوطی کنسرو و جنسهای دیگر توی فروشگاه چاپ میکنند و با دستگاه مخصوص رویش نور قرمز میاندازند. پشت دستها و بازوهاش هم پر از پشمهای زرد بودند. پسر! بدنم بدجوری میلرزید. میترسیدم بلایی سرم بیاورد. خودم را گوله کردم گوشه تخت. مثل همیشه از ترس نیشم باز مانده بود. گفتم: «تو.. تو کی هستی؟» درست همان کاری را میکرد که دکتر اوووم هم بهش عادت داشت، پشمهای روی دستش را دور هم میپیچاند و گولههای پشمی زرد درست میکرد. با تعجب زل زده بود به لامپ خاموش مهتابی که گوشههاش ریزریز پتپت میکرد و جرقه میزد. صداش درنیامد. دوباره پرسیدم: «مامانم کو؟» برگشت رو به من و گفت: «قوطیش کو؟»... این کتاب با 216 صفحه، شمارگان 2 هزار و 200 نسخه و قیمت 9 هزار تومان منتشر شده است.
۱۳۹۳/۴/۳۱ - ۰۴:۳۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 60]