تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایق‌سواری تالاب انزلی؛ تجربه‌ای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکس‌ترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
بهترین سایتهای خرید تیک آبی رسمی اینستاگرام در ایران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1815079809
معلم مکتب نرفته ای که افسر بعثی را اسیر کرد
واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا:
معلم مکتب نرفته ای که افسر بعثی را اسیر کرد ایلام- ایرنا- شهید ولی و برگزیده خداست که در معامله با پروردگار و پیشکش و قربانی کردن مهمترین داراییش که همانا جان شیرین اش است، سربلند و روسفید بیرون می آید.
شهیدان گلچین شده روزگارند که از میان هزاران هزار انسان برگزیده شده اند و تاج این افتخار برازنده هر کسی نیست و تنها سزاواران را سزاست.
استان کوچک ایلام با وجود جمعیت کم در مقایسه با دیگر استان ها، هزاران گل رعنای زیبا را تقدیم آستان دوست کرده است.
شهید «علی عباس حاتمیان» سال 1339 در خانواده ای پرجمعیت، متدین و انقلابی و پس از شش فرزند دیگر در دهستان «کارزان» بخش سیروان به دنیا آمد.
دوران کودکی وی در دامان طبیعت و کمک به پدر در پرورش دام هایشان گذشت؛ پس از مهاجرت به شهر ایلام از آنجا که سن وی از هفت سال سن قانونی رسیدن به مدرسه گذشته بود با توجه به قوانین تحصیلی نظام ستمشاهی از تحصیل در مدارس بازماند اما این واقعه در روحیه و اراده پولادین وی تاثیر گذار نبود و شهید حاتمیان با تهیه کتاب های درسی در ساعت فعالیت مدارس با پنهان شدن در پشت کلاس ها سعی در آموختن مطالب و دروس مدرسه می کرد.
همین سعی و تلاش وی به نتیجه رسید و بدون حضور در هیچ کلاس درسی موفق به یادگیری سواد شد.
شهید حاتمیان به گواه افراد خانواده و دوستان از صدایی بسیار زیبا و دلنشین برای قرائت قرآن و ادعیه برخوردار بود که تحسین همگان را به ویژه هنگام تلاوت قرآن در سحرگاهان به خود وا می داشت.
زمانی که در رژیم پهلوی خانواده ها به تحصیل دختران خود در مدارس با توجه به وضعیت مختلط مدارس روی خوش نشان نمی دادند وی با تهیه کتاب های درسی و در مشورت و همکاری با یکی از معلمان مدرسه محل سکونت خود تبدیل به معلم خصوصی دو خواهرش شد و به آنان درس می آموخت و به سواد آموزی آنان کمک های شایانی کرد.
شهید حاتمیان انسانی شجاع، جسور، بی باک و روحیه ای خلاق داشت و با تقبل هر مسوولیت آن وظیفه را با ظرافت، دقت و به بهترین کیفیت انجام می داد.
پس از رسیدن به سن سربازی به کرمان و دزفول اعزام شد که با فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر اینکه سربازها پادگان ها را خالی و از آنجا فرار کنند، وی نیز مخفیانه از پادگان خارج و تا پیروزی انقلاب در صف مقدم مبازره با رژیم پهلوی قرار داشت.
پس از حمله رژیم بعث عراق به ایران، شهید حاتمیان برای تکمیل دوره سربازی خود به جبهه «میمک» و در بخش اطلاعات عملیات و شناسایی مشغول به خدمت سربازی شد.
یکی از شاهکارهای وی در مدت کوتاه حضور در بلندی های راهبردی میمک دستگیر کردن یک افسر عراقی بود که خانواده وی پس از شهادت و در موقع تدفین شهید از زبان همرزمانش از موضوع مطلع شدند.
مافوق های شهید حاتمیان به خاطر این رشادت و جسارت به وی سه روز مرخصی تشویقی دادند که وی تنها از یک روز از آن استفاده کرد و بلافاصله به جبهه میمک در 45 کیلومتری شهر ایلام برگشت.
شهید حاتمیان به پدر مرحوم خود انس و علاقه عجیبی داشت و همواره از کودکی تا لحظه شهادت همراه و همراز پدر پیرش بود.
این شهید دلاور با چند نفر از هم رزمانش برای شناسایی به عمق مواضع دشمن می روند و پس از شناسایی دقیق جایگاه دشمن هنگام بازگشت به سمت نیروهای خودی با یگان ویژه ارتش عراق برخورد می کنند و پس از درگیری با یگان ویژه یک نفر از همرزمان شهید در دم جان پاکش را تقدیم خداوند می کند و وی نیز بر اثر اصابت گلوله آر.پی. جی زخمی می شود و با پیمودن مسافت زیادی در عمق مواضع خودی سرانجام به علت شدت خونریزی صبحگاه روز 19 بهمن 1359در اوج جوانی و در سن 20 سالگی به دیدار معبود می شتابد.
نکته قابل ذکر اینکه در سحرگاه 19 بهمن همزمان با شهادت شهید حاتمیان مادر مرحومش در خواب وی را لبخند زنان در حال خداحافظی از رفقا و همرزمانش می بیند و همان صبحگاه خانواده ناخودآگاه برای شهادت فرزند دلبندشان آماده می شود.
صبح همان روز برادر شهید به فرمان مادر برای دیدار با شهید عازم میمک می شود و در آنجا با اطلاع یافتن از شهادت برادر و با توجه به اینکه پیکر پاک شهید در بین مواضع خودی و دشمن قرار داشت به محل شهادت وی می رود و موفق به آوردن جسد مطهر برادرش به مقر نیروهای خودی می شود.
مادر صبور و مقاوم شهید هنگام غسل و دفن فرزند جوانش رو به حضار با صدای رسا فرزندش را یک پیشکش و قربانی به آقا اباعبدا... الحسین (ع) و اهل بیت عصمت و طهارت و فدایی امام خمینی (ره ) اعلام می کند و شهادت فرزندش را افتخاری دائمی برای خود و خانواده اش می داند.
میمک از راهبردی ترین بلندی های مرزی استان ایلام، میان ایران و عراق و مشرف به بغداد است.
اشغال این بلندی ها در دوران دفاع مقدس برای رژیم بعث از اهمیت بالایی برخوردار بود زیرا رزمندگان اسلام می توانستد از این منطقه بغداد پایتخت عراق را در تیررس خود قرار دهند.
نیروهای عراقی حتی چند روز پیش از آغاز رسمی جنگ و دفاع مقدس برای تصرف میمک وارد عمل شدند که در 19 دی ماه سال 59 عشایر ایلات به ویژه ایل «خزل» استان ایلام در عملیاتی به نام ضربت ذولفقار با وارد آوردن تلفات سنگین به دشمن بعثی این بلندی ها را نیروهای عراقی بازپس گرفتند.
استان ایلام با 430 کیلومتر دارای طولانی ترین مرز مشترک با عراق است. ک/4
565
انتهای پیام /*
: ارتباط با سردبير
[email protected]
21/04/1393
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]
-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها