محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830396131
ردپای چوبه دار بر زندگی نجات یافته
واضح آرشیو وب فارسی:شبکه خبر: ردپای چوبه دار بر زندگی نجات یافته
کلاهش را برداشت، کف دستش را کشید به سرش و گفت: «ببین خانوم، بار دومی که میخواستن اعدامم کنن، موهام تیکه تیکه کندهمیشد و میافتاد کف دستم.» و بعد خندید: «کچل شدم، کچل»..... به گزارش سرویس وب گردی پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر به نقل از شرق ،آمده بود بهشتزهرا تا در مراسم هفتمین سالگرد مرحوم سربندی، شرکت کند و از خانوادهاش بخواهد تا «ریحانه جباری»، متهم به قتل پدرشان را ببخشند.
«صفر انگوتی»، هنوز ۱۸سال نداشت که در یک دعوا، دوستش «مهدی رضایی» را با چاقو کشت؛ بعد خودش را به زندان معرفی کرد، هفتسال حبس کشید و دو بار تا پای چوبه دار رفت و برگشت. تا اینکه جمعیت دانشجویی امام علی (ع) برای او کمپینی را تشکیل داد و پول رضایت از خانواده «مهدی» را که ۲۰۰میلیون تومان بود، جمعآوری کرد.
او حالا چهار ماه است که از بعد از هفتسال از زندان رجاییشهر آزاد شده. ظاهرش به ۲۵ سالهها نمیخورد؛ با آن سر بیمو و صورت پر از زخم و بخیه که یادگار زندان است. مینشیند روی سکوی بالای چند قبر در قطعه ۷۰ بهشتزهرا و همینطور که آفتاب پایین میرود، از دو باری میگوید که تا یک قدمی مرگ رفتهبود، از روزهایی که حالا و بیرون از زندان، گهگاه با جنون و خودزنی میگذرد؛ بعد اشاره میکند به قبرهای جلوی پایش: «اگر مردم و خانواده رضایی نبودند، الان جایم اینجا بود، توی یکی از این همین قبرها.»
از روز حادثه بگو. چه شد که مهدی را کشتی؟
سال ۸۶ بود که این اتفاق افتاد. ۱۰درصد دعوای ما بهخاطر یکی از دخترهای هممحلیمان بود.
یعنی دوستش داشتی؟
بیشتر از اینکه دوستش داشته باشم، غیرتی بودم. کسی نگاه چپ به دخترهای محل میکرد، من خونم به جوش میآمد. هنوز ۱۸ سالم هم نشده بود، بچه بودم و غرور الکی داشتم. درگیر شدیم و او رفت رفیقهایش را جمع کند و بیاید، من هم رفتم خانه چاقو برداشتم و تا دیدمش، او را زدم کشتم. دو روز فرار کردم، نتوانستم، بالاخره خون، پاگیر است. بعد خودم را معرفی کردم و دو روز بعد من را بردند زندان رجاییشهر. تقریبا یک سالی طول کشید تا دادگاه کیفری رفتم و دادگاه حکم قصاص داد. شش ماه بعدش هم من را بردند پای چوبه دار. دفعه اول وقت گرفتم و اعدام نشدم، چهار ماه بعد دوباره تا پای چوبه دار رفتم و برگشتم. دفعه دوم که بردنم برای اعدام، موهایم پای چوبه دار ریخت.
یعنی الان مو نداری؟
(کلاهش را برمیدارد) نه، ببین، غیر از دور کلهام، همه موهایم ریخت.
خب این مربوط به دفعه دومی میشود که بردند تا اعدامت کنند. بیا برگردیم به دفعه اول. مسلما آن روز که آمدند دم سلول و خواستند تو را ببرند انفرادی تا اعدام شوی، خیلی سخت بود. اگر از حال و هوای آن روز بخواهی بگویی، چه میگویی؟
دفعه اول که میخواستند من را در اوین ببرند پای چوبه دار، ۹ نفر بودیم.
هم سن و سال خودت بودند؟
دو نفرشان هم سن خودم و بقیه کمی از من سنشان بیشتر بود. یک زن را هم از اوین آوردند و شدیم ۱۰ نفر. آن روز من اولین بارم بودم و یکی از دوستهایم که هم سن خودم بود، دومین بارش بود. قبل از اینکه برای اعدام بیایند دم سلول انفرادی، با او که در سلول کناریام بود، حرف میزدیم و درددل میکردیم.
نمیترسیدی؟ استرس نداشتی؟
خب استرس داشتم ولی حساب کن چی؟ امید داشتم ولی آخرش هم به خودم میگفتم یا میمیرم، یا زنده میمونم، امید به خدا. آن موقع سربازهای زندان میآمدند میگفتند امید داشته باش. بعد دکترها آمدند و قرص آرامکننده دادند تا بخورم.
بالاخره نمیشود گفت که ترس نداشتی.
چرا ترس داشتم ولی مسألهای بود، من در زندان ۸ بار خودم را بالا کشیدم.
یعنی جدی جدی میخواستی قبل اینکه اعدامت کنند، خودت را بکشی؟
بله ولی هر دفعه نمیشد. هربار یک اتفاقی میافتاد که نمیشد بمیرم. مثلا دفعه دوم که خودم را دار زده بودم یکی از رفقایم که از همان اول با هم بودیم، نجاتم داد. او همیشه دقیقه ۹۰ من را نجات میداد و بعد من را میبردند بیمارستان و دوباره برمیگشتم.
چرا میخواستی خودت را بکشی؟
از زندگی خسته بودم. میدیدم که چقدر پدرومادرم اذیت میشوند، پول هم نداشتند که دیه را بپردازند. اینها همهاش به من فشار میآورد و دلم میخواست قبل اینکه من را اعدام کنند، خودم را بکشم.
حالا به دفعه دومی برگردیم که تو را بردند تا اعدامت کنند. اینبار خلاف دفعه قبل که تا پای دار رفتی ولی طناب را دور گردنت نینداختند، طنابدار را دور گردن خودت دیدی. آدم وقتی طناب دار دور گردنش است، چه حسی دارد؟ تو هنوز امید داشتی که بخشیده شوی یا خودت را در آستانه مرگ میدیدی؟
دفعه اول که رفتم پای دار، با خودم فکر میکردم ۳۰درصد احتمال دارد اعدام شوم و ۷۰درصد نجات پیدا میکنم. دفعه دوم اما این درصد برعکس بود. من آن زمان آیت الکرسی خواندم و منتظر بودم هر آن مرگ بیاید. از خدا میخواستم که به من وقت بدهد تا جبران کنم. از او مهلت میخواستم.
من قبل از اینکه بیفتم زندان، خدا را میشناختم ولی در این هفتسال، خدا را پیدا کردم و شناختم. آن موقع هیچ کس حالش خوب نبود، نه سربازها و نه حتی خود شاکی. زنی بود که آمده بود قاتل پسرش را اعدام کرده بود و بعد نشسته بود روی زمین و میزد تو سر خودش و میگفت غلط کردم او را کشیدم بالا. بعد یکی داد زد که دستبند و پابند انگوتی را باز کنید و بیاوریدش پایین، وقت گرفته.
دفعه دوم قرار بود با چند نفر دیگر اعدام شوی؟
۶نفر از رجاییشهر رفته بودیم و دوباره یک زن را هم از اوین برای اعدام آورده بودند. بعد همه را کشیدند بالا، غیر از من.
یعنی تو دو بار از نزدیک، مرگ چند نفر از همبندیهایت را دیدی.
بله. یک چهارپایه زیرپایمان بود که ریلی بود و به آن طناب بسته بودند، آن را میکشیدند عقب و همه با هم اعدام میشدند. دفعه دوم هم همه را کشیدند بالا و من ماندم.
همانجا بود که بیشتر موهایت ریخت. درست است؟
بله. از قبلش در سلول قسمتی از موهایم ریخته بود و بعد پای دار، بیشترش ریخت.
بعد از اینکه وقت گرفتی دوباره تو را به سلول بردند؟
بله ولی اینبار تنها بودم و کسی در سلولهای کناری نبود تا با هم حرف بزنیم. تنها بودم و داشتم دق میکردم. تا ۲ بعدازظهر آنجا بودم و موهایم هنوز میریخت. بعدش درجهدار در را باز کرد و من هم انگار در عالم رویا بودم، به من گفت جمع کن بریم صفر، گفتم کجا بریم؟ گفت میری رجاییشهر. بلند شدم او را بغل کردم و اصلا باورم نمیشد که من را دوباره میبرند زندان. ۱۰ دقیقه او را بغل کرده بودم و گریه میکردم.
وقتی برگشتی زندان، همبندیهایت منتظرت بودند؟ با تو چطور برخورد کردند؟
دفعه اول که من را برای اعدام برده بودند، بچهها مطمئن بودند که برمیگردم ولی دفعه دوم که برگشتم، بچهها برایم ختم گرفته بودند. چون تا ساعت دو طول کشید، امیدشان را از دست داده بودند و فکر میکردند اعدام شدهام. وقتی برگشتم دیدم پارچههای مشکی برایم زدهاند. وقتی رسیدم داخل سالن همه من را بغل و گریه کردند، میگفتند فکر کردیم مردهای.
تو با بقیه همبندیهایت در بند جوانان بودی یا با بقیه زندانیها بودی؟
بله، در بند جوانان بودم. بیشتر هم سنوسال بودیم.
همه «متهم به قتل» بودید؟
همه جوره بود ولی قتلی بیشتر بود. خدا را شکر خیلیهایشان هفت و خردهایسال حبس کشیدند و رضایت گرفتند و رفتند. الان دو، سه نفرشان هنوز در زندانند و با آنها هنوز ارتباط دارم و سعی میکنم کاری برایشان کنم.
غیر از کسانی که عفو گرفتند و رفتند، خیلیها هم برای اعدام رفتند و دیگر برنگشتند. حست روز اعدام آنها چه بود؟
بله. یکی از آنها بهنود شجاعی بود. او را سهبار برای اعدام برده بودند و وقت گرفته بود ولی دفعه چهارم رفت و برنگشت. من با بهنود دوست بودم. جالب اینجا بود که دفعه دوم قرار اعدام، من را به سلولی بردند که او هر چهاربار قبل از قرار اعدامش را در آن سلول گذرانده بود. او روی دیوار سلول هر دفعه چیزهایی نوشته بود.
قبل از آن هم هر سهبار قبلی نوشته بود «من بهنود شجاعی، نخستینبار است که آمدهام برای اعدام، دومینبار و سومینبار را هم نوشته بود. چهارمینبار هم نوشته بود دیگر امیدی ندارم برگردم. من را هم در همان سلول انداخته بودند و خیلی استرس و فکر و خیال داشتم. یکی دیگر از دوستهایم را بعد از ۱۱سال حبس، بردند اعدام کنند ولی عفو گرفت و برگشت. بعد که من را دید گفت صفر تو چه دلی داشتی، من اولین بارم بود و وقتی طناب دار را انداختند گردنم، داشتم سکته میکردم، تو چه کشیدی که تا حالا دوبار تا پای اعدام رفتی و برگشتی.
این ۷سال زندان چطور گذشت؟ آنجا چه کار میکردی؟
قلاببافی میکردم، قرآن حفظ میکردم، در گروه تواشیح شرکت میکردم.
دچار مشکلات روحی هم شدی؟
بله، هرچند وقت یکبار سرم را میکوبیدم به دیوار و اگر نمیکوبیدم، آرام نمیشدم.
آن ۸باری که گفتی میخواستی خودت را بکشی، بعد از دو باری بود که برای اعدام پای چوبه دار رفته بودی؟
بله. فکر میکردم این دو بار اینطوری شد، اگر دفعه سومی هم در کار باشد و قرار باشد همان فشار به من بیاید، چه میشود. فکر میکردم خودم، خودم را راحت کنم بهتر است. به پدر و مادرم فکر میکردم که چه سختیهایی به خاطر من کشیدند.
بعد هم که اسم جمعیت امام علی(ع) را از خواهرت شنیدی و امیدوار شدی که پول دیه جور شود.
بله، پارسال بود که خواهرم گفت در اینترنت با جمعیت امام علی(ع) آشنا شده و آنها برای نجات متهمان زیر ۱۸سال تلاش میکنند. بعدش مسئولان جمعیت آمدند زندان و با هم آشنا شدیم. بعدش هم رضایت را برای من گرفتند.
میدانی که خیلیها از سراسر ایران برای تو پول فرستادند تا پول رضایت از خانواده رضایی را فراهم کنند. بچهای بود که از بندرعباس قلکش را برای تو فرستاد و بچه دیگری از افغانستان، ۱۰هزار تومان برای نجات تو کمک کرد. به مردمی که تو را از مرگ نجات دادند، چه داری بگویی؟
آنها را دوست دارم و قول میدهم اشتباهی نکنم که زحماتشان از بین برود، من هم کسی مثل آنها میشوم. من هم با بچههای جمعیت همکاری میکنم تا دیگر کسی مثل من گرفتار زندان و ترس از اعدام نشود.
آن موقع که آزاد شدی چه حسی داشتی؟
باور نمیکردم. ساعت سه بعد از ظهر وکیل بندم آمد گفت صفر آزادی. میترسیدم الکی گفته باشند. از همه خداحافظی کردم و بعد از یک ساعت از زندان آمدم بیرون. خانوادهام هم نمیدانستند و باور نمیکردند آزاد شوم.
اسفند پارسال که آزاد شدی، در کارخانه یکی از خیرها مشغول به کار شدی. هنوز آنجایی؟
نه الان آنجا نیستم و بیکارم.
چرا آنجا نماندی؟
چون یک ماه بعد از بیرون آمدن از زندان بود. هنوز عوارض زندان را داشتم و چند وقت یک بار دچار جنون میشدم. وقت گرفتم و پیش دکتر رفتم. حالا بهتر شدهام. قرار است با برادرم برای کار به قشم برویم.
این ردهای بخیه که روی گردنت پیداست، مال زمان زندان است؟
نه، اینها مال همین چندماه بیرون از زندان است. به خاطر عوارض زندان و دو بار چوبه اعدام، هرچندوقت یک بار حالم بد می شود و برای اینکه سر بقیه بلایی نیاورم، خودم را میزنم.
یادم است که خانواده رضایی به این شرط تو را بخشیدند که دیگر تو و خانوادهات در نظرآباد زندگی نکنید. الان کجا زندگی میکنید؟
در شهر جدید هشتگرد.
هنوز نرفتهای از آنها تشکر کنی؟
قرار است موسس جمعیت امام علی (ع) روزی را هماهنگ کند که خدمت خانواده رضایی برویم برای تشکر و معذرتخواهی.
بعد از آزادیات سر خاک مهدی نرفتی؟
نه.
چرا؟
چون نمیتوانم بروم. چون خانوادهاش راضی نیستند بروم. خودم دوست دارم بروم ولی میترسم مشکلی پیش بیاید.
اگر بخواهی در یک جمله نظرت را درباره اعدام بگویی، چه میگویی؟
اعدام اصلا خوب نیست. از همه شاکیها میخواهم که رضایت بدهند، لذتی که در رضایت دادن است، در اعدام نیست.
درباره زندان چطور؟
در زندان همهچیز هست. ولی چون چهاردیواری است و از خانواده دوری، حس دلتنگی زیاد است. یاد خانواده که میافتی، دنیا روی سرت خراب میشود.
جمعه ۲۰ تیر ۱۳۹۳ - ۰۹:۰۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبکه خبر]
[مشاهده در: www.irinn.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 90]
صفحات پیشنهادی
بخشش اولیای دم، جوان گرگانی را از چوبه دار نجات داد
بخشش اولیای دم جوان گرگانی را از چوبه دار نجات داد محمود امینی اظهار کرد وی پنج سال پیش سال 1387 در درگیری فرد دیگری را به قتل رسانده بود و به جرم قتل عمد در زندان به سر می برد اما در پی تلاش مددکاران و تیم رضایت شاکی پس از یازده جلسه در منزل شکات با رضایت خانواده مقتول انجات مرد اعدامی از چوبه دار
اجتماعی انتظامی و حوادث نجات مرد اعدامی از چوبه دار پسر جوان که در هواخواهی برادرش مرتکب قتل شده بود پس از هشت سال با رضایت اولیای دم از مجازات اعدام نجات یافت به گزارش خبرنگار مهر در این پرونده محمدرضا متهم است در جریان هواخواهی از برادرش مرتکب قتل پسر جوانی به نام محسن شدهنجات جوان 29 ساله از چوبه دار
چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۳ - ۱۰ ۱۰ بخشش اولیایدم جوان 29 ساله گرگانی را که به اتهام قتل محکوم به قصاص نفس شده بود از چوبه دار نجات داد به گزارش گروه دریافت خبر خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا این زندانی بیستمین مورد از افراد محکوم به قصاص در استان گلستان است که از عید فطر سال 92تلاش برای نجات عروس 21 ساله از پای چوبه دار
تلاش برای نجات عروس 21 ساله از پای چوبه دار راضیه زن محکوم به اعدام که در 17سالگی شوهرش را به قتل رسانده است پیش از این در اردیبهشت سالجاری پای چوبهدار رفت به این مطلب امتیاز دهید به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از شرق اجرای حکم قصاص راضیه توسط قاضی اجرای احکام دارئیس شوراهای حل اختلاف سیستان و بلوچستان: محکوم به قصاص نفس در زاهدان از چوبه دار نجات یافت
رئیس شوراهای حل اختلاف سیستان و بلوچستان محکوم به قصاص نفس در زاهدان از چوبه دار نجات یافترئیس شوراهای حل اختلاف سیستان و بلوچستان گفت با تلاش اعضای شورای حل اختلاف شماره 23 محکوم به قصاص نفس در زاهدان از چوبه دار نجات یافت محمدرضا طاهری امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس در زاهبازگشت به زندگی از یک قدمی چوبه دار
بازگشت به زندگی از یک قدمی چوبه دار کد خبر ۴۱۳۹۳۷ تاریخ انتشار ۱۶ تير ۱۳۹۳ - ۰۹ ۲۸ - 07 July 2014 حکم آزادی پسری که قاتل برادرش را ساعتی پس از جنایت کشته بود دیروز در دادگاه کیفری استان تهران صادر شد این پسر پای چوبه دار رفته بود که با پرداخت دیه رضایت اولیای دم را جلب کرد و بتلاش برای نجات راضیه از چوبهدار
تلاش برای نجات راضیه از چوبهدار کد خبر ۴۱۱۱۴۰ تاریخ انتشار ۰۵ تير ۱۳۹۳ - ۱۱ ۳۵ - 26 June 2014 اجرای حکم قصاص راضیه توسط قاضی اجرای احکام دادسرای اهواز متوقف و تلاشها برای جلبرضایت اولیایدم مقتول و نجات زن جوان از چوبهدار توسط این شعبه آغاز شد به گزارش شرق راضیه زن محکومبخشش اولیای دم، جوان 29ساله گرگانی را از چوبه دار نجات داد
بخشش اولیای دم جوان 29ساله گرگانی را از چوبه دار نجات داد گرگان - ایرنا - بخشش اولیای دم جوان 29 ساله گرگانی را که به دلیل قتل محکوم به قصاص نفس شده بود از چوبه دار نجات داد به گزارش ایرنا این زندانی بیستمین مورد از افراد محکوم به قصاص نفس در استان گلستان است که از عید فطرجزئیات حادثه لنج غرق شده جاسک از زبان یک نجات یافته
جزئیات حادثه لنج غرق شده جاسک از زبان یک نجات یافتهدیگر نایی برایمان باقی نمانده بود تنها امیدمان این بود که دعا کنیم تا کسی برای نجاتمان بیاید نمیدانستم چند ساعت بود که در دریا سرگردان بودیم اما دیگر امیدی به زنده ماندن نداشتیم یک لنج باری با ۱۰ سرنشین در آبهای جاسک غرگزینه روی میز آقای شهردار برای نجات موزه تبریز پایان تسخیر دومین موزه شهر جهان / تبدیل فرمانداری به شهرداری
گزینه روی میز آقای شهردار برای نجات موزه تبریزپایان تسخیر دومین موزه شهر جهان تبدیل فرمانداری به شهرداریدر حالی که کمیسیون عمران و شهرسازی شورای شهر تبریز چند هفتهای است درگیر بررسی مکانیابی برای استقرار شورای شهریها و تخلیه موزه شهر شده بود شهردار تبریز از گزینه توافقی خوداستاندار قزوین: دستگاه ها باید از ظرفیت بسیج سازندگی نهایت استفاده را ببرند
استاندار قزوین دستگاه ها باید از ظرفیت بسیج سازندگی نهایت استفاده را ببرند قزوین-ایرنا- استاندار قزوین گفت بسیج سازندگی برای دستگاه های اجرایی یک فرصت ارزشمند است و مدیران باید از ظرفیت این نهاد مردمی و جهادی نهایت استفاده را ببرند به گزارش ایرنا مرتضی روزبه روز دوشنبه در نزندگی با پاهای چرخدار
زندگی با پاهای چرخدار همدان-ایرنا- چشمانم را که گشودم دیگر حس راه رفتن نداشتم و نمی توانستم قدم از قدم بردارم با کمک دستانم سعی کردم از پله ها پایین بیایم و برروی ویلچر دختر همسایه بنشینم احساس اینکه دیگر نمی توانم راه بروم عذابم می داد اما مجبور بودم کارهای شخصی ام را خودم انجاشهرک های مسکن مهر وضعیت مناسبی برای زندگی ندارد
شهرک های مسکن مهر وضعیت مناسبی برای زندگی ندارد اردبیل - ایرنا - معاون وزیر راه و شهرسازی گفت شهرک های مسکن مهر وضعیت مناسبی برای زندگی ندارد به گزارش خبرنگار ایرنا سید محمد پژمان روز شنبه در جلسه شورای مسکن استان اردبیل افزود این شهرک ها مجموعه ای از کمبودها را در خود دارد کهجرایم سازمان یافته در مازندران نداریم/ پنج قرارگاه مبارزه با سرقت دایر می شود
استانها شمال مازندران سرهنگ عظیمی جرایم سازمان یافته در مازندران نداریم پنج قرارگاه مبارزه با سرقت دایر می شود ساری - خبرگزاری مهر رئیس پلیس آگاهی انتظامی مازندران تاکید کرد تاکنون هیچ جرم سازمان یافته ای در استان نداشته ایم و بیشتر قتلها بر اثر اختلافات و درگیریهای معتاددو مادر باردار در روستای باغملک از مرگ حتمی نجات یافتند
دو مادر باردار در روستای باغملک از مرگ حتمی نجات یافتند اهواز - ایرنا - رییس دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز از نجات حتمی جان دو مادر باردار در معرض خطر در روستای صعب العبور قارون باغملک توسط تیم های عملیاتی این دانشگاه جمعیت هلال احمر و استانداری خوزستان در بعد از ظهریکشنبهنجات زن باردار در مناطق صعبالعبور الیگودرز
پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۳ - ۱۳ ۵۰ مدیرعامل جمعیت هلالاحمر لرستان گفت زن باردار الیگودرزی از مرگ حتمی نجات یافت به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا منطقه لرستان حسینرضا مرادی در جمع خبرنگاران اظهارکرد یک زن باردار که در وضعیت وخیمی قرار داشت توسط نیروهای هلالاحمر لرتاثیر رمضان بر سبک زندگی روزه داران/ فلسفه روزه تقوا است
دین و اندیشه رستم نژاد در گفتگو با مهر تاثیر رمضان بر سبک زندگی روزه داران فلسفه روزه تقوا است یک قرآن پژوه با تشریح اثرات روزه داری بر فرد و اجتماع گفت در این ماه همه راه ها برای بندگان باز شده تا به خدا نزدیک شوند و تقوا حاصل کنند و روزه نباید فقط شکم روزه باشد بلکه باید روز-
گوناگون
پربازدیدترینها