واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
«برج خاکستر» اثری فاخر از یک شاعر افغان منتشر شد
«برج خاکستر» عنوان مجموعه جدیدی از شعرهای «فضلالله زرکوب» شاعر نام آشنای افغانستان به تازگی روانه بازار کتاب ایران و افغانستان شده است.

به گزارش خبرنگار دفتر منطقهای خبرگزاری فارس، برج خاکستر، عنوان مجموعه جدیدی از شعرهای فضلالله زرکوب شاعر نام آشنای افغانستان است که به تازگی روانه بازار کتاب ایران و افغانستان شده است. بیشتر اشعار این مجموعه را غزلهای شاعر شکل داده هر چند که اشعار نیمایی، سپید و تعدادی رباعی و دوبیتی نیز در این دفتر به چشم میخورد. زرکوب از شاعران و محققانی است که نخستین تحقیق را پیرامون شعر مقاومت افغانستان انجام داد و پایاننامه تحصیلی وی که 2 دهه پیش در دانشگاه فردوسی مشهد به پایان رسید، اولین پایاننامه درباره شعر مقاومت افغانستان محسوب میشود. این شاعر افغان نزدیک به نیم قرن است که شعر میسراید و آن گونه که «محمد شریف سعیدی» شاعر و منتقد افغان، در مورد آثار وی نوشته زرکوب در سن هفت سالگی تمام اوزان فارسی را حفظ بوده و به اندکترین خطاهای وزنی پی میبرده، وی دلبستگی به سبک هندی دارد و حلاوت زبان خراسانی، به شعرهایش یک نوع پختگی زبانی داده است. زرکوب هر چند کم شعر میسراید ولی زبانش فاخر و محکم است و شعر را به دقت می گوید و نسبت به زبان حساسیت بالا دارد. درست نوشتن واژهها، سلامتی دستور زبان، غنای موسیقایی، کشفهای شاعرانه، دلبستگی به وطن و به خصوص هرات باستان از ویژگیهای کاری او است. کتاب برج خاکستر در 216 صفحه رقعی با شمارگان 1000 نسخه و با قیمت 12 هزار تومان توسط انتشارات عرفان بهار امسال در تهران منتشر شده است. نخستین غزل از مجموعه برج خاکستر با عنوان «رندی از رودک زیبای سمرقند» در این دفتر خواندنی است. رنــــــدی از رودک زیــــــــــبای ســــــــمرقند مرا هــدیــــــهای داد و ز خـــــــــود برد بــه لبخند؛ مرا در هـــم آمـــیخت ز لعل لبــــش ایـن شهـــدفروش عســـــل غـــــور به گلقــــــــنــــــد دمـــــــاوند؛ مرا نگـهــــش یــــــوزپلنگــــــانـــــــه در افـکند به سر چون غـــــــــزالی به ســــــــراشیـــــــبی الوند؛ مرا آستـــــــین بر زد و بــر آتـــــــــش کرکوی سپرد خــــرقـــــــــــــۀ زرق پـــــر از پیــــــــنۀ آژندِ مرا من بر او خــــیره و مبهــــــوت و سـراپـا همه چشم او بـــه هر شش جهــــت افـــکنــــــــده کمربند؛ مرا راه بر خفـتــــــن مـــن بســـــت در آن نیــم شب و عـــــمـر بخشـــــــید هـــــــزاری و ســد و اند؛ مرا مــــن از او بودم و او از مــــن و مــــن او، او من مـــن نـــه چــــون گفتــــم او را و نــــه او چند؛ مرا دو مـــربی، نـــــه! دو ســـاقی؛ مـــی صـافی دادند سیکـــــــی ــ نــه ز تــه خـــمـره ــ بـــه آوند؛ مرا هر چـــه دارم به زبـــــان از برکـــــات لب او است وه! عجــــب موهــــبــــتـــی داده خـــــــــداوند؛ مرا عهد مســــــــتی ز لبـــــش تــا دم آخـــــــر بستم نشکـــــــــند؛ گرچه تـبـــــــر؛ گـــردن سوگند مرا جـــایتان خــالی، بزمــــی همه رنــــــــدان بــودند گهگــــهی نیز بـــه کـــــف مجــــــمر و اسپند؛ مرا رابعــــه، حنظـــــله، فردوســـی و بوالفضل و شهید رودکــــــی نیــــــز و بفـــــــرمـــود بـــه ارغند؛ مرا مپسنــــدیـــد کـــــه آزرده کنند اهــــــرمــــــــنان بلــــــخ و غزنیـــــن و هری، تــوس و سمرقند مرا وای! میپیـــچم از ایــــن خفـــتن و ســـرسنــگـیـنی کــه کــــــه آشـفـــت چنیـــــن؛ ریشــه و پیوند مرا! انتهای پیام/و
93/04/16 - 09:43
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 57]