تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
بهترین سایتهای خرید تیک آبی رسمی اینستاگرام در ایران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1815751063
درباره ریشه فارسی واژه ی عشق
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: درباره ریشه فارسی واژه ی عشق
واژهی «عشق»، که در فارسی «اِشق» تلفظ میشود، در ادبیات فارسی و عرفان ایرانی جایگاهی برجسته دارد. شاید بتوان گفت که شاعران گوناگون فارسیزبان کمتر واژهای را به اندازهی عشق به کار برده باشند. با این حال چنین مینماید که تا کنون چندان پژوهشی که بر پایهی دستاوردهای نوین زبانشناسی تاریخی استوار باشد دربارهی آن نشده است. در این نوشتهی کوتاه داتار (= مؤلف = author) این اندیشه را پیش مینهد که واژهی عشق ریشهای هند-و-اروپایی دارد. این پیشنهاد بر پایهی پژوهشهای ریشهشناختی استوار است. داتار امیدوار است که این نوشته انگیزهای باشد برای جستجوهای بیشتر دربارهی این واژه و دیگر واژههای کم شناختهی زبان فارسی، تا ایرانیان زبان فارسی را بهتر بشناسند و به ارزشها و توانمندیهای والای آن پی ببرند. ریشهشناسینویسنده بر این باور است که «عشق» میتواند با واژهی اوستایی -iš به معنای ِ «خواستن، میل داشتن، آرزو کردن، جستجو کردن» پیوند داشته باشد، که دارای جدا شدههای زیر است: -aēša «آرزو، خواست، جستجو»؛ išaiti «میخواهد، آرزو میکند»؛ -išta «خواسته، محبوب»؛ -išti «آرزو، مقصود». همچنین پیشنهاد میکند که واژهی عشق از اوستایی -iška* یا چیزی همانند آن ریشه میگیرد. پسوند ka- در پایین بازنموده خواهد شد.واژهی اوستایی -iš همریشه است با سنسکریت -eṣ «آرزو کردن، خواستن، جُستن»؛ -icchā «آرزو، خواست، خواهش»؛ icchati «میخواهد، آرزو میکند»؛ -iṣta «خواسته، محبوب»؛ -iṣti «خواست، جستجو»؛ واژهی ِ زبان ِ پالی -icchaka «خواهان، آرزومند». همچنین، به گواهی شادروان فرهوشی ، این واژه در فارسی ِ میانه به دیسهی ِ (= صورت ِ) išt «خواهش، میل، ثروت، خواسته، مال» باز مانده است. -- برای ِ آگاهی ِ بیشتر از واژهی ِ «دیسه» = form به «فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» رجوع کنید.واژههای اوستایی و سنسکریت از ریشهی پوروا-هند-و-اروپایی -ais* «خواستن، آرزو کردن، جُستن» میآیند که دیسهی اسمی آن -aisskā* است به معنای «خواست، میل، جستجو». بیرون از اوستایی و سنسکریت، چند زبان دیگر شاخههایی از آن واژهی پوروا-هند-و-اروپایی را حفظ کردهاند: اسلاوی کهن کلیسایی isko, išto «جستجو کردن، خواستن»؛ iska «آرزو»؛ روسی "iskat «جستجو کردن، جُستن»؛ لیتوانیایی ieškau «جستجو کردن»؛ لتونیایی iēskât «جستن شپش»؛ ارمنی "aic «بازرسی، آزمون»؛ لاتین aeruscare «خواهش کردن، گدایی کردن»؛ آلمانی بالای کهن eiscon «خواستن، آرزو داشتن»؛ انگلیسی کهن ascian «پرسیدن»؛ انگلیسی ask.اما دربارهی ریشهی سنتی ِ عشق. لغتنامه نویسان واژهی عشق را به عَشَق (ašaq") عربی به معنای «چسبیدن» (منتهیالارب)، «التصاق به چیزی» (اقربالموارد) پیوند دادهاند. نویسندهی غیاثاللغات میکوشد میان «چسبیدن، التصاق» و عشق رابطه بر قرار کند: «مرضی است از قسم جنون که از دیدن صورت حسن پیدا میشود و گویند که آن مأخوذ از عَشَقَه است و آن نباتی است که آن را لبلاب گویند چون بر درختی بپیچد آن را خشک کند همین حالت عشق است بر هر دلی که طاری شود صاحبش را خشک و زرد کند.»از آنجا که عربی و عبری جزو ِ خانوادهی زبانهای سامیاند، واژههای اصیل سامی معمولا در هر دو زبان عربی و عبری با معناهای همانند اشتقاق مییابند. و جالب است که «عشق» همتای عبری ندارد. واژهای که در عبری برای عشق به کار میرود احو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) خویشاوندی دارد. واژهی دیگر عبری برای عشق «خَشَق» (xašaq) است به معنای «خواستن، آرزو کردن، وصل کردن، چسباندن؛ لذت»، که در تورات عهد عتیق بارها به کار رفته است (برای نمونه: سِفر تثنیه ۱۰:۱۵، ۲۱:۱۱؛ اول پادشاهان ۹:۱۹؛ خروج ۲۷:۱۷، ۳۸:۱۷؛ پیدایش ۳۴:۸).بنا بر اُستاد سکات نوگل ، واژهی عبری xašaq و عربی ašaq" هم ریشه نیستند. واک ِ «خ» عبری برابر «ح» یا «خ» عربی است و «ع» عبری برابر «ع» یا «غ» عربی، ولی آنها با هم در نمیآمیزند. همچنین، معمولا «ش» عبری به «س» عربی میترادیسد و برعکس. از سوی دیگر، همانندی معنایی این دو واژه در عربی و عبری تصادفی است، چون معنای ریشهی آغازین آنها یکی نبوده است. خشق عبری به احتمال در آغاز به معنای «بستن» یا «فشردن» بوده است، چنانکه برابر آرامی آن نشان میدهد. همچنین، اُستاد ورنر آرنولد تأکید میکند که «خ» عبری در آغاز واژه همیشه در عربی به «ح» میترادیسد و هرگز «ع» نمیشود.نکتهی جالب دیگر اینکه «عشق» در قرآن نیامده است. واژهی بهکار رفته همان مصدر حَبَّ (habba) است که یاد شد با جداشدههایش، برای نمونه دیسهی اسمی حُبّ (hubb). همچنین دانستنی است که در عربی نوین واژهی عشق کاربرد بسیاری ندارد و بیشتر حَبَّ (habba) و دیسههای جداشدهی آن به کار میروند: حب، حبیب، حبیبه، محبوب، و دیگرها. نگاهی به فردوسیچنانکه میدانیم، فردوسی برای پاسداری و پدافند از زبان فارسی از به کار بردن واژههای عربی کوشمندانه خودداری میکند. با این حال واژهی عشق را به آسانی به کار میبرد با اینکه آزادی شاعرانه به او امکان میدهد واژهی دیگری را جایگزین عشق کند. میتوان پرسید، چرا فردوسی واژهی حُب را که واژهی اصلی و رایج عشق است در عربی و مانند عشق یک هجایی است، و بنابراین وزن شعر را به هم نمیزند، به کار نمیبرد؟ نویسنده به این باور میگراید که خداوندگار شاهنامه با اینکه شناخت امروزین ما را از زبان و ریشهشناسی واژههای هند-و-اروپایی نداشته به احتمال میدانسته که عشق واژهای فارسی است. بخندد بگوید که ای شوخ چشم /ز عشق تو گویم نه از درد و خشمنباید که بر خیره از عشق زال/ نهال سرافکنده گردد همالپدید آید آنگاه باریک و زرد /چو پشت کسی کو غم عشق خورددل زال یکباره دیوانه گشت / خرد دور شد عشق فرزانه گشتجالب است بدانیم که فردوسی خود واژهی عشق را چگونه مینوشته است. به احتمال بی «ع»، به دیسهی «اِشق» یا حتی «اِشک»! اما پی بردن به این نکته آسان نمینماید، زیرا کهنترین دستنوشت بازماندهی شاهنامه به درحدود دو سده پس از فردوسی برمیگردد. دقیقتر گفته باشیم، نسخهای است که در تاریخ ۳۰ محرم ۶۱۴ قمری رونویسی آن به پایان رسیده (برابر با دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۵۹۶ گاهشماری خورشیدی ایرانی و ۱۵ ماه مه ۱۲۱۷ میلادی). برآیندکوتاهانه، ما روال زیر را برای هست شدن واژهی عشق پیشنهاد میکنیم: پوروا-هند-و-اروپایی -ais* «خواستن، میل داشتن، جُستن»، -aisska* «خواست، خواهش، جستجو > اوستایی -iš «خواستن، آرزو کردن، جُستن» و > -iška* «خواست، خواهش، میل».پسوند ka- در اوستایی کاربرد بسیار دارد و برای نمونه در واژههای زیر دیده میشود: -mahrka «مرگ»؛ -araska «رشک، حسد»؛ -aδka «جامه، ردا، روپوش»؛ -huška «خشک»، -pasuka «چهارپا، ستور» ( در پهلوی pasu و pah «چهارپا، گله، رمه»؛ در گویش تاتی کرینگانی «پس» = «گوسفند»؛ در فارسی رسمی «شبان» و «چوپان» از pasu.p n*)؛ -drafška «درفش»؛ -dahaka «گزنده(؟)، ضحاک (با -aži)؛ و دیگرها.واژهی اوستایی به احتمال واژهی išk* را در فارسی میانه پدید آورده است که به عربی راه یافته است. دربارهی چگونگی گذر این واژه به عربی میتوان دو امکان به تصور آورد. نخستین آن است که išk* در دوران ساسانیان، که ایرانیان بر جهان عرب تسلط داشتند (بهویژه بر حیره، بحرین، عمان، یمن، و حتی حجاز) به عربی وارد شده است. برای آگاهی بیشتر از چگونگی تأثیر فارسی بر عربی در دوران پیش از اسلام رجوع کنید به کتاب خواندنی آذرتاش آذرنوش «راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی»، چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۵۴. ترادیسی ِ واک ِ فارسی ِ «ک» به عربی ِ «ق» کمیاب نیست، چند نمونه: کندک > خندق، زندیک > زندیق، کفیز > قفیز، کوشک > جوسق، کاسه > قصعَه (به نوشتهی ِ المعرب جوالیقی، منتهیالارب، اقربالموارد).جالب است که در این واپسین واژه (قصعَه) نه تنها «ک» به «ق» ترادیسیده شده، دو واک ِ «ص» و «ع» هم، که ویژهی ِ زبانهای ِ سامیاند، پدید آمدهاند. نمونهی دیگری از ترادیسی به «ع» را در نام ِ جزیره و شهر ِ آبادان میبینیم، که در عربی عبّادان خوانده میشود. باید گفت که دیسهی ِ کهن ِ آبادان، بنا بر بطلمیوس (Ptolemaeus)، اخترشناس و جغرافیدان نامور سدهی دوم میلادی Apphana یا، به نوشتهی مرسیان (Marcian)، جغرافیدان سدهی چهارم میلادی، Apphadana است. در اینجا نیز مصوت ِ نخستین به «ع» ِ عربی دگرگون شده است. بنا بر پژوهش زندهیاد فرهوشی، دیسهی اصلی نام این جزیره از فارسی ِ باستان ِ -āppā گرفته شده است، از āp به معنای «آب» و -pā «پاییدن، نگهبانی کردن»؛ رویهمرفته به معنای «پاسگاه ِ (کرانهی ِ) آب» (پاسگاه ِ ساحلی ِ خلیج ِ فارس). و آخرین نمونه از این دست «قرقومعما» یا «قرقومعنا»است «دُرد ِ (کنجارهی ِ) روغن ِ زعفران»، که دیسهی ِ عربیدهی ِ واژهی ِ یونانی ِ krokomagma است، از krokos «زعفران» و magma «دُرد، کنجاره، روغن». این دارو در پزشکی ِ یونانی (جالینوس) به کار میرفته است.به کوتاهی، چند نمونه هم از جایگزینی ِ واکهای ِ «غ» و «ط» در واژههایی که عربی از زبانهای بیگانه به وام گرفته، حال آنکه این آواها در زبان ِ اصلی وجود ندارند. از یونانی: فیثاغورث (Pythagoras)؛ قاطیغوریا (kategoria)؛ ارغنون (organon)؛ مغناطیس (magnesia-lithos)؛ اسطرلاب (astrolabos)؛ طالس (Thales)؛ ارسطو، ارسطاطالیس (Aristoteles). از فارسی: طاس (tašt)؛ طسّوج (tas y)؛ طسق (tašk)؛ طَبَق (tab k). از فرانسه در عربی ِ کنونی: غاز (gaz)، که در فارسی گاز است، حالتی از ماده (جامد، مایع، گاز).بازگردیم به موضوع راهیابی واژهی ِ išk* به عربی. همچنین ممکن است که این واژه در آغازهای دوران اسلامی به عربی وارد شده باشد. از آنجا که لغتنویسان و کاتبان از خاستگاه ایرانی این واژه آگاهی نداشتهاند، که مفهوم «خواستن، جستجو کردن» را در بر دارد، آن را با عربی عَشَق، که «چسبیدن» است، درآمیختهاند. رویهمرفته، لغتنویسان سنتی بارها ریشههای عربی برای واژههای فارسی تراشیدهاند، بیشتر به سبب ناآگاهیشان، و شاید برخی در کوششهایشان برای عربیدن. امید است که این یادداشت کوتاه دوستداران زبان فارسی را سودمند افتد، و آغازی باشد برای پژوهشهای بیشتر در این زمینه. یکی از موضوعهای جالب در این رابطه کند-و-کاو در مفهوم عشق در عرفان ایرانی است، که عشق را با «جستجو» و «گشتن» پیوند میدهد. به یاد آورید منطقالطیر عطار و جستجوی مرغان را در طلب سیمرغ، یا بیت معروف مولوی را: هفت شهر عشق را عطار گشت ٭٭٭ ما هنوز اندر خم یک کوچهایم. آیا این مفهوم عشق هیچ پیوندی با ریشهی ایرانی عشق، که «خواستن» و «جُستن» است، ندارد؟ محمد حیدری ملایریتهیه و تنظیم برای تبیان : مهسا رضایی - بخش ادبیات
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 461]
صفحات پیشنهادی
درباره ی ریشه فارسی واژه عشق
درباره ی ریشه فارسی واژه عشق یک پژوهش جالب زیباترین واژه ی زبان فارسی که تا چندی پیش همه آن را عربی می دانسته اند و درشعر و ادبیات فارسی و به ویژه عرفان ...
درباره ی ریشه فارسی واژه عشق یک پژوهش جالب زیباترین واژه ی زبان فارسی که تا چندی پیش همه آن را عربی می دانسته اند و درشعر و ادبیات فارسی و به ویژه عرفان ...
درباره ریشه فارسی واژه ی عشق
درباره ریشه فارسی واژه ی عشقواژهی «عشق»، که در فارسی «اِشق» تلفظ میشود، در ادبیات فارسی و عرفان ایرانی جایگاهی برجسته دارد. شاید بتوان گفت که شاعران ...
درباره ریشه فارسی واژه ی عشقواژهی «عشق»، که در فارسی «اِشق» تلفظ میشود، در ادبیات فارسی و عرفان ایرانی جایگاهی برجسته دارد. شاید بتوان گفت که شاعران ...
در باره زيباترين واژه ي زبان فارسي
در باره زيباترين واژه ي زبان فارسي-كه تا چندي پيش همه آن را عربي مي دانسته اند و ... اين واژه ريشه ي هند و اروپايي دارد و پيشينه ي آن بدين قرار است : واژه ي عشق از -iška ...
در باره زيباترين واژه ي زبان فارسي-كه تا چندي پيش همه آن را عربي مي دانسته اند و ... اين واژه ريشه ي هند و اروپايي دارد و پيشينه ي آن بدين قرار است : واژه ي عشق از -iška ...
ريشه در عشق
درباره ریشه فارسی واژه ی عشق همچنین پیشنهاد میکند که واژهی عشق از اوستایی -iška* یا چیزی همانند آن ریشه میگیرد. پسوند ka- در پایین بازنموده خواهد شد.واژهی ...
درباره ریشه فارسی واژه ی عشق همچنین پیشنهاد میکند که واژهی عشق از اوستایی -iška* یا چیزی همانند آن ریشه میگیرد. پسوند ka- در پایین بازنموده خواهد شد.واژهی ...
ریشه ی زبان فارسی
درباره ی ریشه فارسی واژه عشق یک پژوهش جالب زیباترین واژه ی زبان فارسی که تا چندی پیش همه آن را عربی می دانسته اند و درشعر و ادبیات فارسی و به ویژه عرفان .
درباره ی ریشه فارسی واژه عشق یک پژوهش جالب زیباترین واژه ی زبان فارسی که تا چندی پیش همه آن را عربی می دانسته اند و درشعر و ادبیات فارسی و به ویژه عرفان .
رد پای عشق در زندگی
درباره ریشه فارسی واژه ی عشق 3ـ در دام یک زن قرار گرفتن گاهی اوقات ،زنی ... ردپای شیطان ردپای شیطان در سالهای دهه 1950 دیوید بن گورین، اولین رئیس جمهور رژیم ...
درباره ریشه فارسی واژه ی عشق 3ـ در دام یک زن قرار گرفتن گاهی اوقات ،زنی ... ردپای شیطان ردپای شیطان در سالهای دهه 1950 دیوید بن گورین، اولین رئیس جمهور رژیم ...
فهرست واژگان انگلیسی با ریشه ی فارسی
فهرست واژگان انگلیسی با ریشه ی فارسی اغلب واژگان فارسی توسط زبان های واسط وارد انگلیسی شده اند، مانند Paradise که به دوران پیوند تاریخی ایرانیان با ...
فهرست واژگان انگلیسی با ریشه ی فارسی اغلب واژگان فارسی توسط زبان های واسط وارد انگلیسی شده اند، مانند Paradise که به دوران پیوند تاریخی ایرانیان با ...
نكته هايي درباره ي درست نويسي در فارسي
نكته هايي درباره ي درست نويسي در فارسي در آثار نویسندگان امروز ، چه در روزنامه ها و چه در کتاب ها، بارها به جملات ... میان دو واژه ی است و هست در ریشه و معنی اصلی هیچ تفاوتی نیست. .... و اين شراب انواع دارد: شراب محبت، شراب عشق، شراب وصال، شراب جمال.
نكته هايي درباره ي درست نويسي در فارسي در آثار نویسندگان امروز ، چه در روزنامه ها و چه در کتاب ها، بارها به جملات ... میان دو واژه ی است و هست در ریشه و معنی اصلی هیچ تفاوتی نیست. .... و اين شراب انواع دارد: شراب محبت، شراب عشق، شراب وصال، شراب جمال.
بحثی لغوی درباره ی واژه ی زبون در فرهنگ برهان قاطع
بحثی لغوی درباره ی واژه ی زبون در فرهنگ برهان قاطع (1) «زبون – به فتح اول و سکون آخر ... (3)زبون علاوه بر معانی فارسی و عربی – که در کتب متداول لغت آمده است – بدین معانی ... اند زبون را بدین دو معنی حقیقتاً یا مجازاً از ریشه ی عربی «زبن» به معنی «دفع» بیاورند. ... ستاره اسکندری و بابک حمیدیان در نمایش عشق و عالیجناب / عکس.
بحثی لغوی درباره ی واژه ی زبون در فرهنگ برهان قاطع (1) «زبون – به فتح اول و سکون آخر ... (3)زبون علاوه بر معانی فارسی و عربی – که در کتب متداول لغت آمده است – بدین معانی ... اند زبون را بدین دو معنی حقیقتاً یا مجازاً از ریشه ی عربی «زبن» به معنی «دفع» بیاورند. ... ستاره اسکندری و بابک حمیدیان در نمایش عشق و عالیجناب / عکس.
واژه شناسی اصفهان و جی
در واژه های دیگر فارسی حاضر، کلمه ی «اسب» به صورت «اسف» امثله ی بسیار دارد، ... را از«اصبهان»(اسبهان) گرفته اند و توضیحاتی درباره ی کیفیت اشتقاق آن آورده اند ... «اسباهان» و سجستان معادل سگستان، هر دو از ریشه ی «سگ» گرفته شده که اصل آن .... آل بویه،ملقب به کافی الکفاه در اشعاری که با عشق و علاقه نسبت به اصفهان سروده ...
در واژه های دیگر فارسی حاضر، کلمه ی «اسب» به صورت «اسف» امثله ی بسیار دارد، ... را از«اصبهان»(اسبهان) گرفته اند و توضیحاتی درباره ی کیفیت اشتقاق آن آورده اند ... «اسباهان» و سجستان معادل سگستان، هر دو از ریشه ی «سگ» گرفته شده که اصل آن .... آل بویه،ملقب به کافی الکفاه در اشعاری که با عشق و علاقه نسبت به اصفهان سروده ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها