تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837405883
بازیگری که ۳ همسر و ۳ فرزندش را از دست داده
واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: بازیگری که ۳ همسر و ۳ فرزندش را از دست داده
در آن زمان که جوان بودم بیشتر مردم مرا می شناختند اما اینکه هنوز هم مرا به خاطر دارند خیلی خوشحالم می کند. یک روز یک جوان 17 ساله نزدیکم آمد و حالم را پرسید. باورم نمی شد که او فیلم های من را دیده باشد اما مو به مو کارنامه کاری ام را از بر بود.
کد خبر: ۴۰۱۴۵۲
تاریخ انتشار: ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۹:۲۸ - 19 May 2014
این بازیگر بیشتر در نقش مادربزرگ های فیلم ها و سریالها ظاهر می شود. بازیگری که در 14 سالگی بیوه شده و در طول زندگی خود 3 همسر و 3 فرزندش را از دست داده است.
به گزارش فارس، آنچه در ادامه می خوانید گفتوگویی با «آزیتا لاچینی» است:
خیابانها و اتوبانها را پشت سر میگذارم تا به محدوده سعادت آباد میرسم. اینجا خانه زنی است که فیلم «پرنده کوچک خوشبختی» را بازی کرده است: «آزیتا لاچینی»، بازیگری که سال هاست دیگر تیتر نخست اخبار هنری و سینمایی نیست و کمتر کسی از او خبر میگیرد؛ حتی همکاران قدیمیاش. او سال هاست که به تنهایی زندگی میکند ولی همیشه بساط چای خوش عطرش به راه است؛ مثل همه مادرها.
از اینکه زنگ در خانه ام را یک خبرنگار زد تعجب کردم، این روزها دیگر کسی سراغی از من نمی گیرد. حال و روز خوبی ندارم. نه می توانم بنشینم نه راه بروم اما خاطره هایم را دوست دارم. حافظه ام در زنده نگه داشتن خاطرات خوب است. حالا که قرار شده درباره امروز و دیروزم حرف بزنیم بهتر است داستان زندگی ام را از 11 سالگی آغاز کنم؛ آخر این سنی بود که در آن ازدواج کردم.
64 سال پیش
11 ساله بودم که ازدواج کردم، 64 سال پیش. خیلی زود هم بچه دار شدم یعنی 13 ساله بودم که فرزند اولم متولد شد. فکر می کنم سال 1320 بود. دخترم هم در 14 سالگی ازدواج کرد. چهار نوه برای من آورده و خودش پنج نوه دارد (می خندد) من نوه 44 ساله و نتیجه 23 ساله دارم.
بعد از دختر اول، صاحب فرزند پسری به نام حبیب شدم. یک روز دیدم حال و اوضاع خوبی ندارد، نه دکتری در نزدیکیمان بود و نه بیمارستان های امروزی بود. تا بیایم به خودم بجنبم حبیب را از دست دادم. دو سالش بود. باورم نمی شد به این زودی پسرم را از دست بدهم اما خب خدا خودش زندگی حبیب را به من هدیه داده بود و خودش حبیب را گرفت. هنوز داغ حبیب از یاد و دلم نرفته بود که همسرم هم در 27 سالگی فوت کرد. 14 ساله بودم که بیوه شدم؛ آن هم با یک فرزند.
پس از فوت شوهرم، مسئولیت زندگی و تربیت دخترم روی دوش من افتاد. زنی 14 ساله. نمی دانید بیوه شدن در 14 سالگی چقدر می تواند سخت و دردناک باشد. خجالت می کشیدم مادر و پدرم اشک هایم را ببینند، به همین خاطر شب ها هق هق می زدم زیر گریه، آن روزها بار سختی روی دوشم بود.
نام همسرم را روی خودم گذاشتم
سال 1334 بود که با آقای لاچینی در موسسه زبان آشنا شدم. من شاگرد بودم و ایشان استاد. ازدواج با استاد زبان، پنج فرزند دیگر هدیه ام کرد. جالب است بدانید آقای لاچینی بود که مرا وارد حیطه بازیگری کرد. فامیلی اصلی من نیکنام بود ولی ترجیح دادم همه لاچینی صدایم بزنند. چهار پسر و یک دختر از آقای لاچینی برایم به یادگار ماندند. اولین فرزندم در ازدواج دومم پسری به نام محمد علی است که در 19 سالگی ازدواج کرد و یک دختر به نام سارا دارد که در دانشگاه سوربن فرانسه درس می خواند.
4 سال بی رحم
اما پسرم محمدعلی بر سر تزریق یک آمپول انسولین به کما رفت، هنوز هم آن شب را که این اتفاق رخ داد خوب یادم است. ساعت نه شب بود که به خانه رسیدیم، دیدم کاری از دستمان برنمی آید. در وضعیت بدی قرار داشت، محمد علی چهار سال در کما ماند. خانه ای روبروی بیمارستانش برای زندگی گرفتم. روبروی بیمارستان جم. تمام وسایل بهداشتی و بیمارستانی را خریدم و خانه را ایزوله کردم تا دکترها اذیت نشوند و به راحتی بتوانند به او برسند.
ریه اش هم مشکل داشت و گهگاه تنگی نفسش بیشتر اذیتش می کرد. امانتی خدا بود. باید برایش کم نمی گذاشتم. پس از چهار سال کمای کمرشکن و چهارسال تلاش برای تک تک نفس هایش، از دستش دادم. هر کاری که از دستم برآمد برایش کردم، زنده نماند اما من هیچ وقت از رحمت خدا ناامید نشدم.
سنگینی بیماری محمدعلی و چهار سال انتظار برای بهبود و بالاخره مرگش فشار عصبی زیادی به من وارد کرد. به خاطر همین فشار عصبی، بدنم دچار مشکل شد اما باز هم خدا را شکر می کنم. قبل از مصاحبه با شما داشتم به این فکر می کردم که قرار است برای یک مصاحبه باز خاطرات گذشته ام تکرار شود، خاطراتی که برخی از آنها تلخ هستند.
گفتند سرطان داری
پسر دیگرم محمدرضا متولد سال 1337 بود. 20 ساله بودم که او را به دنیا آوردم. او هم در 27 سالگی یعنی وقتی من 47 ساله شده بودم مرا ترک کرد. در سال 65 او را از دست دادم. دکترم گفته بود که سرطان دارم. پسرم اصرار کرد که برای معالجه به فرانسه سفر کنم. به فرانسه رفتم و به همراه عروسم از آنجا به آلمان رفتیم تا برادر او به معالجه ام بپردازد.
پس از اینکه پزشکان معاینه ام کردند گفتند چیزی نیست و سرطان را تکذیب کردند. شاید این قضیه سرطان هم حکمتی بود تا خبر فوت پسرم را در غربت بشنوم. محمدرضا در ایتالیا مهندسی برق خوانده بود و در رفسنجان سر یک پروژه برقی بود و کار می کرد، حتی به فکرم هم نمی رسید که وقتی برگشتم جسد فرزندم را در سردخانه بیمارستان ببینم.
به یاد دارم 50 روز به دیوار تکیه زدم و گریه کردم. نه خواب داشتم و نه خوراک. محمد مهدی پسر دیگرم است که در سال 42 به دنیا آمد. حدود 30 سال است که در آلمان زندگی می کند و حالا بیشتر از 50 سال دارد، فرزند چهارمم مریم پس از محمدمهدی به دنیا آمد و فرزند پنجمم محمود متولد سال 56 است که شهریور ماه پارسال ازدواج کرد و رفت سر خانه و زندگی اش و از آن موقع است که تنها زندگی می کنم. خدا را شکر همه بچه هایم بهترین بچه های دنیا هستند و هیچ وقت تنهایم نمی گذارند.
بعد از اینکه آقای لاچینی هم تنهایم گذاشت با فیروز بهجت نصیری ازدواج کردم که او هم تنهایم گذاشت. سرطان کبد داشت و بیشتر روزهایمان در بیمارستان میگذشت. روحش شاد. همیشه روی صحنه تئاتر حضورش را تحسین میکردم. به هر حال همه چیز دست به دست هم داد تا من بمانم و داغ رفتن تک تک عزیزانم را بچشم. شاید این هم نوعی امتحان بود.
زنی که در خانه ام را کوبید
«نمی شود نشست و گفت که خسته ام، چرا از بین این همه آدم من و ... من بارها سختی دیده ام اما هیچ وقت اینها را نگفته ام. در همان روزهایی که داغدار بودم سعی کردم دوباره به زندگی ام برگردم. دعا می کردم. امید داشتم به رحمت خدا. می دانید خدا هیچ کارش بدون حکمت نیست. خودش کمکم کرد تا پس از مرگ فرزند دو ساله و همسرم، مرگ دو جوان دیگر و همسر دومم باز هم روی پایم بایستم. همه را تقدیر دانستم و فقط برای آرامش روحشان دست به دعا بلند کردم. درکش سخت است. راستش را بخواهید از کسی انتظار ندارم درکم کند چون اصلا دوست ندارم کسی چون من داغ فرزند ببیند. برای خودم از خدایم آرامش خواستم.
یک روز من در خانه نبودم، زمانی که به خانه برگشتم همسایه ها گفتند که خانمی با مشت به در خانه ام می کوبید و با صدای بلند می گفت چه کردی که مرگ جوان هایت دیوانه ات نکرد؟ پس از اینکه همسایه ها قضیه را برایم تعریف کردند رفتم و اسم و آدرسش را پرسیدم. خانه اش را پیدا کردم. نشستم و حقیقت را برایش گفتم، دلداری اش دادم. آنقدر با او صحبت کردم و با هم راز و نیاز کردیم که وقتی چهلم پسرش رسید آرام بود. خودم هم آرام تر شده بودم.
به او گفتم من برای همسرانم هر کاری که از دستم برمی آمد کردم و برای فرزندانم در تربیت چیزی کم نگذاشتم اما خدا هدیه ای داده بود و خودش هم گرفت. من باید مادری می کردم. من باید امانتداری می کردم. مسئولیت گردنم بود. باید برایشان کم نمی گذاشتم. خدا را شکر پیش وجدانم ناراحت نیستم. خدا هر کس را به گونه ای می سنجد. شاید مرگ عزیزانم هم آزمایشی بود که من باید پس می دادم.
مادر بودن رسم و رسوم دارد
گاهی مادرم را به یاد می آورم. آنقدر با مادرم صمیمی بودم که شاید کسی باورش نشود. زمانی که شنید می خواهم در فیلم بازی کنم گفت که پدرت نباید بفهمد و خودش هم ارتباطش را با من قطع کرد تا اینکه از مرجعی شنید که بازیگری حرام نیست. همان روز بود که به خانه ام آمد و از من عذرخواهی کرد.
کمی ناخوش احوال بود. در اکثر اوقات خانه فرزندان دیگرش هم سر می زد اما به محض اینکه حالش بد می شد یا دلتنگ می شد، به من زنگ می زد و من می رفتم دنبالش. بارها و بارها دکترها از او قطع امید کردند ولی من با سماجت فراوان می گفتم من پرستارش می شوم. گاهی داد می زد، گریه می کرد و من به او می گفتم من پرستارت هستم. دکترش می گفت تو می دانی که روزهای آخر عمر مادرت است و باز با امید هر نیم ساعت به او نوشیدنی می دهی تا ویتامین بدنش کم نشود؟
یکی از همین روزها مادرم خانه برادرم بود، به بیمارستان رفته بودند تا اکسیژن خونش را چک کنند. به من خبر دادند که حالش نامساعد است. سر کار بودم، ناخواسته مجبور شدم فردا صبح خودم را به مادر برسانم، دعایم می کرد و می گفت خدا پسرت را بیامرزد. خدا سالم نگهت دارد. شاید دعاهای اوست که امروز من با آرامش زنده ام.
مادرم را در سن 83 سالگی از دست دادم. می دانید مادر بودن رسم و رسوم دارد، سختی دارد، باید امتحان پس بدهی، به همین راحتی نیست که بروی و ازدواج کنی و فرزنددار شوی.
امروز که یاد گذشته ها می افتم یادم می آید وقتی مادرم تحت مراقبت های ویژه بود و پسرم محمد علی و دخترش سارا برای دیدن او آمده بودند، پسر و نوه ام را به نام کوچک صدا زد و بعد به کما رفت. در ICU بالای سرش بودم. برادرم با لحنی پر از غم گفت: «خواهر، نفت چراغ دیگر تمام شد.» اما من باز امید داشتم که بماند، بماند تا خوبی هایش را جبران کنم. احترام مادرم را خیلی داشتم و عاشقانه از او پرستاری می کردم. با اطمینان می گویم دعای خیر اوست که امروز پشتیبان من است.
فیلمنامه هایی که بازی نمی کنم
سال هاست که سر کار نمی روم. هر چند وقت یک بار فیلمنامه ای برایم می فرستند و می خوانم و می بینم فیلمنامه را دوست ندارم و جواب منفی می دهم. راستش را بخواهید زیاد نمی توانم سر صحنه بمانم. انرژی قدیم را ندارم اما دوبله را دوست دارم. گهگاه برای دوبله دعوت می شوم. دوبله کردن در کنار همکارانم در این عرصه انرژی ام را زیاد می کند، روحیه می گیرم.
خاطره ای از مردم
در بیشتر اوقات کسانی که من را می بینند، می شناسند و احوالم را می پرسند. این موضوع روحیه ام را بالا می برد. یک بار به یاد دارم که به زیارت امام رضا (ع) رفتم که یکی از خدمه مرا شناخت. مرا برد نزدیک ضریح تا نماز بخوانم، نمی دانید، انگار دنیا را به من دادند.
در آن زمان که جوان بودم بیشتر مردم مرا می شناختند اما اینکه هنوز هم مرا به خاطر دارند خیلی خوشحالم می کند. یک روز یک جوان 17 ساله نزدیکم آمد و حالم را پرسید. باورم نمی شد که او فیلم های من را دیده باشد اما مو به مو کارنامه کاری ام را از بر بود.
با نمک ترین اتفاق
درست نمی دانم چه تاریخی بود اما سر کار «آ با کلاه و آ بی کلاه» بودم که اتفاق جالبی برایم افتاد. سر این کار جمشید مشایخی، عزت الله انتظامی، علی نصیریان، مرحوم فنی زاده و ... نیز حضور داشتند. من باید یک مسیری را در تاریکی می دویدم و می گفتم «سیاهپوشان آمدند»، دویدم اما ناگهان از پله ها خوردم زمین.
آن روزها 7 ماهه دخترم مریم را باردار بودم، بازی که تمام شد به پشت صحنه آمدم که ناگهان دو پرستار من را گرفتند و روی برانکارد گذاشتند. قضیه را پرسیدم، گفتند ممکن است بچه ات سقط شده باشد، کفشم را درآوردم و گفتم من چیزیم نیست، پایم بریده است و خون می آید. به آمبولانس بگویید برود. بعدها تعریف کردند که ماجرا از این قرار بود که آقای نصیریان زمین خوردن من را دیده بود و ترسیده بود، به همین خاطر به عوامل گفته بود آمبولانس خبر کنند.
چه خبر از این روزها؟
هر چند این روزها بیماری وجودم را گرفته اما باز هم می خندم و دنبال دلخوشی می گردم تا خدا را شکر کنم و شاد باشم. دوست دارم به خودم اعتماد به نفس بدهم. من زنی قوی بوده ام و هستم، پس نباید مقابل فراز و نشیب های زندگی کم بیاورم.
صددرصد هر کسی در زندگی اش مشکلات زیادی دارد اما این روزها مشکل من بیمه و مسائلی است که برایم هزینه سرسام آوری دارد. سال ها تجربه بازی در سریال ها و فیلم ها را دارم اما با این همه از طرف سازمان ارشاد تحت بیمه ای هستم که اصلا کمکی به هیچ بیماری نمی کند و هیچ به درد من نمی خورد و همه ویزیت ها و داروهایم را آزاد حساب می کنم.
برای درمان بیماری هایم مجبور شده ام به چند بانک بدهکار شوم و وام بگیرم. فقط از خدا می خواهم کمکم کند که بدهکار از دنیا نرم، زندگی همین است دیگر..
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 40]
صفحات پیشنهادی
بازیگری که 3 همسر و 3 فرزندش را از دست داده است
بازیگری که 3 همسر و 3 فرزندش را از دست داده استاین بازیگر بیشتر در نقش مادربزرگ های فیلم ها و سریالها ظاهر می شود بازیگری که در 14 سالگی بیوه شده و در طول زندگی خود 2 همسر و 3 فرزندش را از دست داده است به گزارش خبرگزاری فارس آنچه در ادامه می خوانید گفت و گویی با آزیتا لاچینیبیژن بنفشه خواه و همسر و فرزندش |عکس|
بیژن بنفشه خواه و همسر و فرزندش |عکس| بیژن بنفشه خواه و همسر و فرزندش پنج شنبه 25 ارديبهشت 1393 ساعت 01 32مخاطبان اعتماد خود را به آثار ایرانی از دست دادهاند
کارشناس بخش داستان نشر روزنه مخاطبان اعتماد خود را به آثار ایرانی از دست دادهاند 1393-02-21 08 04 کارشناس بخش داستان نشر روزنه میگوید ممیزی باعث شده که مخاطبان ما طی سالهای اخیر اعتماد خود را نسبت به کتابهای تالیفی از دست بدهند وقتی آثار ایرانی را به آنها پبشنهاد میکنیمتیم ملی فرصتهای زیادی را از دست داده است احمدی:مسائل حاشیهای روی کارم تاثیر ندارد/ کیروش می گوید دروازهبان
تیم ملی فرصتهای زیادی را از دست داده استاحمدی مسائل حاشیهای روی کارم تاثیر ندارد کیروش می گوید دروازهبان اول تیم ملی چه کسی استدروازهبانتیم ملی گفت مسائل حاشیهای و صحبتهای اخیر در مورد دروازهبانی تیم ملی روی کارم تاثیر ندارد به گزارش خبرگزاری فارس رحمان احمدی قبل از آبرای بازی با اردن و عمان رایزنی کردهایم آیتاللهی: فردا دستیار وینگادا مشخص میشود/هزینههای تیم ملی امید را
برای بازی با اردن و عمان رایزنی کردهایمآیتاللهی فردا دستیار وینگادا مشخص میشود هزینههای تیم ملی امید را فعلا فدراسیون داده استنایب رئیس فدراسیون فوتبال گفت فردا در جلسهای دستیار وینگادا را مشخص میکنیم به گزارش خبرگزاری فارس هادی آیتاللهی در گفت و گو با رادیو ورزش در موعکس جدید امیر جعفری به همراه همسر و فرزندش در تخت جمشید
عکس جدید امیر جعفری به همراه همسر و فرزندش در تخت جمشیدامیر جعفری بازیگر دوست داشتنی سینما و تلویزیون به همراه همسرش ریما رامین فر و پسرشان به تازگی سفری به شیراز و تخت جمشید داشتند که عکسی از این سفر را منتشر کرده اند امیر جعفری بازیگر دوست داشتنی سینما و تلویزیون به همراه همسبیژن بنفشه خواه و همسر و فرزندش/ عکس
تاریخ انتشار 25 اردیبهشت 1393 ساعت 10 36 | شماره خبر 1493935487959469490 بیژن بنفشه خواه از همان نسل اولی های طنز کار تلویزیون به حساب می آید و این ژانر را با کارگردان های مختلف در شرایط مختلف تلویزیون تجربه کرده است این بازیگر از سال ۷۳ وارد عرصه بازیگری شد پدرش رضا بنفمرد شکاک همسر و فرزندش را غرق خون کرد
مرد شکاک همسر و فرزندش را غرق خون کرد کت و شلوارهای مرد خیاط بوی عتیقه میداد مرد شکاک همسر و فرزندش را غرق خون کرد متادون بهانه جنایت خونین هک 18 ميليون آدرس ايميل خطرناکترين شرور غرب تهران به هلاکت رسيد قتل زن سالخورده با انگيزه سرقت جواهرات 4 بار اعدام براي شكارچي دخترگفت و گو با بازیگری که نقش قاتل همسر محمدخانی را بازی کرد
ستاره اسکندری اعتبار شهلا به عاشق بودن است نه قاتل بودن گفت و گو با بازیگری که نقش قاتل همسر محمدخانی را بازی کرد من حس کردم چقدر دلم میخواهد نقش شهلا جاهد را بازی کنم و این تمایل برای خودم هم جالب بود چون من 180درجه با شهلا جاهد فرق دارم بدون شک ستاره اسکندری یکی از تاثیرگذترانه علیدوستی در کنار همسر و فرزندش
ترانه علیدوستی در کنار همسر و فرزندش 1393 2 18پزشکیان: مگر احمدینژاد نگفت تا پایان عمر دولتم یک نفر بیکار نخواهم گذاشت، پس چرا نشد؟/ دلواپسان، منتقد دولت ه
پزشکیان مگر احمدینژاد نگفت تا پایان عمر دولتم یک نفر بیکار نخواهم گذاشت پس چرا نشد دلواپسان منتقد دولت هستند چون قدرت را از دست دادهاند هشت سال ایران را در قبال تمام کشورها دشمن و منزوی کردند و هیچ کدام از آقایانی که حالا دم از دلواپسی میزنند حرفی نداشتند به گزارش نامهعکس: بیژن بنفشه خواه و همسر و فرزندش
عکس بیژن بنفشه خواه به همراه همسر و فرزندش را مشاهده می کنید… بیژن بنفشه خواه زاده ۱ فروردین ۱۳۵۲ بازیگر ایرانی مجموعه های طنز تلویزیونی و فیلم های سینمایی است عکس بیژن بنفشه خواه به همراه همسر و فرزندش را مشاهده می کنید… ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳شوهر افغانی گردن همسر و فرزندش را برید
شوهر افغانی گردن همسر و فرزندش را برید شب گذشته یک مرد افغانی پس از بریدن سر همسر و فرزند ایرانی اش خود را تسلیم پلیس کرد شب گذشته مردی تبعه افغانستان به دلیل نامعلومی گردن همسر 20 ساله و کودک 2 ساله اش را در منزل مسکونی اش در شهرک شهید باهنر مشهد به شکل فجیعی برید و با شلوارماهینی: زمان را از دست دادهایم
شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳ - ۱۷ ۴۸ بازیکن تیم ملی فوتبال معتقد است برای آمادهسازی تیم ملی زمان از دست رفته است و میگوید که تمام تلاششان را میکنند تا ایران برای اولین بار از گروهش صعود کند به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا حسین ماهینی در حاشیه تمرین امروز تیم ملی در جمع خبهیچ خریداری هنوز پیشنهاد رسمی نداده است الماسی: حسابداری به روش سنتی و دستی انجام شد/ ملوان بیش از ۱۰ میلیارد
هیچ خریداری هنوز پیشنهاد رسمی نداده استالماسی حسابداری به روش سنتی و دستی انجام شد ملوان بیش از ۱۰ میلیارد تومان بدهکار استرئیس هیئت مدیره باشگاه ملوان گفت حسابداری باشگاه به روش سنتی و دستی بوده و این باشگاه بیش از ۱۰ میلیارد تومان بدهی دارد رضا الماسی در گفتوگو با خبرنگارهمسرتان را با این رفتار ها از دست ندهید!
همسرتان را با این رفتار ها از دست ندهید شما به عنوان یک جنس لطیف باید بیاموزید که احساسات قوی داشته باشید تا بتوانید در رابطه با مردها و نگهداری رابطه خود موفق تر باشید ما در این مطلب چند راهکار می آموزیم آیا احساس می کنید همه زندگی شما شده نگرانی برای درست کردن مسایل و رویدامردی گردن همسر و فرزندش را برید
مردی گردن همسر و فرزندش را برید مرد ۳۰ ساله اي که در يک جنايت فجيع گردن همسر و فرزندش را بريد صبح روز گذشته در اعترافاتي هولناک به تشريح ماجراي قتل پرداخت و انگيزه خود از اين اقدام را اعتياد همسرش عنوان کرد متهم اين پرونده جنايي که مقابل قاضي موحدي راد قاضي ويژه قتل عمد قرار گ-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها