تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 15 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):همانا نفرت انگیزترین مخلوق خدا بنده ای است که مردم از شرّ زبان او پرهیز می کنند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1838074050




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مناظره ي تاريخي موش و گربه بر سر پديده ي نو ظهور انصراف از يارانه


واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری موج:


۲۳ فروردين ۱۳۹۳ (۱۰:۳۹ق.ظ)
مناظره ي تاريخي موش و گربه بر سر پديده ي نو ظهور انصراف از يارانه گروه اقتصادي
اگر خاطر شريف خوانندگان خبرگزاري موج مانده باشد، آن هم در اين آشفته بازاري که خودتان بهتر مي‌دانيد؛ همان دخترک معروف ماجرا –يعني خودم جسارتاً - که در بلبشوي به ياد ماندني نحوه ي توزيع سبد کالا همين طور گذري و تفريحي از تهران مي‌گذشت و شاهد آن ماجراي بس عجيب و حيرت انگيز بود؛ اين دفعه نيز دل‌زده و شاکي از هجوم اقوام عزيز از جان، در ايام نوروز به خانه ي پدري اش در شهرستان و بحث و جدل‌هاي طولاني بر سر سريال پايتخت 3 و بازي بهبود فريبا، ايضاً سر رفتن حوصله اش به خاطر آرامش بيش از حد وهواي پاکيزه و خورد و خوراک سالم و صد البته مجاني، تصميم گرفت دوباره دست پدر مهربان را ببوسد و چند صباحي رحل اقامت در تهران بزرگ افکند، بلکم در معرکه ي پر دود و دم و ترافيک وگراني و هزار درد بي درمان ديگر اين ديار، کمي دلش باز شود! و دستش بيايد که بالاخره اين روزگار قدار و دنياي کج رفتار دست کيست. (البته هم من و هم شما خوب مي دانيد دنيا دست کيست؛ اما به حکم متقن ظريفان قائله، خودمان را نفهميدن مي زنيم که نان اين روزها در نفهميدن است.)
القصه از همان بدو سوارشدن بر اتوبوس بحث يارانه و چندصد البته انصراف از يارانه و قيمت جديد بنزين بين مسافران داغ داغ بود و در اين ميان پخش سريال شاهگوش وگريه‌ي يکي دو نوزاد و صداي گاز زدن خيار و عطر دلنواز گوجه فرنگي و سر و صداي نايلون فريزر و پوسته پفک و چيپس نيز، هم نوا با غرولند يکي دو نفر از مسافران که آقاي راننده صدا نداريم و برادر کولر را بزن گرم است، چنان سمفوني زيبا و ماندگاري به وجود آورده بود که جاي بزرگان موسيقي ايران بلکم جهان، در آن اتوبوس قاره پيما هزار مرتبه خالي...
سرتان را درد نياورم؛ فرداي اين سفر تاريخي و باشکوه، دخترک ماجرا براي خريد يک عدد نان تصميم مي‌گيرد سري به نانوايي محل بزند؛ مثل هميشه صف ِدراز و جمعيت اخموي ِانبوه و خلاصه ...مثل يک خانم تحصيل کرده ي سربه زير در صف مي ايستد. هنوز يکي دو دقيقه از اين ايستادن شق و رق و با کلاس! در صف نگذشته بود که شکايت دو نفر از عزيزان طالب نان به آسمان برخاست.
عزيز نان خواه: اي بابا مثلا توي صف ايستاديم ها...
مرد خوش تيپ متخطي: برادر من فقط يک عدد نان مي‌خواهم
عزيز نان خواه: چه فرقي مي‌کند ما هم يکي مي خواهيم همين طور سرش را مي اندازد پايين و مي آيد جلو...
مرد خوش تيپ ِمتخطي ِعصباني، آماده مي شود که پاسخي قاطع و دندان شکن به فرد شاکي بدهد؛ اما موبايلش زنگ مي خورد و قضيه عجالتا ختم به خير مي‌شود.

چند ثانيه سکوت... و بعد ناگهان چنان فرياد رعدآسايي از عمق گلوي مرد خوش تيپ ِمتخطي ِعصباني ِپرخاش گر! برمي‌خيزد که گربه‌ي چند متر آن طرف‌تر از نانوايي، ني نوشابه‌اش از دهان مي افتد و يک آن درجاي خود ميخکوب مي‌شود.
مرد خوش تيپ ِ...(ولش کن همان که خودتان مي دانيد): آخر به برادر جناب‌عالي چه ربطي دارد که من از گرفتن يارانه انصراف مي‌دهم يا نمي دهم...خيلي مرد است خودش برود انصراف بدهد!
پچپچه اي غريب درجمع در مي‌گيرد؛
اهالي پچپچه: خوب راست مي‌گويد ماشينش را نگاه کن! آن وقت اين بايد يارانه بگيرد ما هم بايد بگيريم!
همان مرد در ادامه: چي...؟ پسرش پسرم را در مدرسه مسخره کرده؟! صبرکن نشانش مي‌دهم و بعد چونان شيري ژيان يک عدد نان خود! را از دست نانوا قاپيد و رفت...
صرف نظر از فرياد و لعن و نفرين جماعت، دخترک ماجرا (يادتان نرود خودم هستم) تا آمد در ذهن وقاد و نکته‌سنج خود قضيه را دو دو تا چهار بکند، ديد نوبت به او رسيده و امر خطير خريد نان آن هم توسط يک خانم باکلاس تحصيل کرده! به انجام رسيده است.
مع ذلک شاد و سرخوش و نان به دست، به سمت خانه روان شد که يک آن همان گربه‌ي تر و تميز نوشابه به دست را ديد که رنگ از رخسارش پريده و لرزان در ميان گل و بوته هاي بلوارکشاورز با سردار موش‌هاي فاضلاب آن ناحيه به مناظره اي بس شگرف مشغول است؛
گربه‌ي پاستوريزه: عالي جناب عذر تقصير که اين‌گونه بي‌موقع و بي‌جا از سرزمين تحت حکومت شما سر درآوردم؛ اگر اين حقير سراپا تقصير را عفو بفرماييد تا عمر دارم حلقه‌ي غلامي شما را...
موش‌گردن‌کلفت: خجالت بکش مردک...خودت را جمع کن...ملت دارند ما را نگاه مي‌کنند؛ مثلا تو دشمن خوني و تاريخي ما هستي، ترسو..
گربه پاستوريزه: آخر ماشاالله با اين بر و بازو و هيبت و سبيل و...
موش‌گردن‌کلفت: اينها را ول کن؛ دعواي آن جماعت نان بگير را بر سر انصراف از يارانه شنيدي؟
گربه پاستوريزه: بله تمام و کمال...
موش‌گردن کلفت: خوب؟!
- خوب به جمال‌تان! همه‌اش مسخره بازي است...يک بار با منت مي‌دهند، يک بار با خواهش چماق وار منصرف مي‌کنند؛ جسارتا ملت را موش آزمايشگاهي فرض کرده اند.
- نادان‌ کجايش مسخره بازي است! بد است مي خواهند پول بيت المال را صرف دوا و دکتر و آموزش بهتر مردم بکنند.
- باش تا بکنند... دلتان خوش است قبله‌ي عالم...!
- يعني تو انصراف نمي دهي؟ فکر نکن که از اوضاع و احوال مال و منال تو اطلاع ندارم...
- خبر داريد که داريد؛ انصراف نمي دهم...آمد و سال بعد يا در دولت بعد مبلغ يارانه ام ده برابر شد؛ آن وقت مي‌داني چه کلاه گشادي بر سرم رفته است؟!
- گربه‌ي طماع ِگربه صفت...! خوشي زير دلت زده، دور برداشته اي؛ با خون مستضعف اموراتت را مي‌گذراني...
-کدام امورات... من گربه‌ي بيچاره ام اي مردم ايران/ پرورده‌ي دوز و کلکم شاه دليران/ افسوس‌که يارانه بگيران همه رفتند...!
- ناراحت نباش جانم الساعه تو را هم به جمع دوستانت ملحق مي‌کنم؛و بعد با يک خيز جانانه به سمت گربه ي بي نوا، شاهرگش را زير پنجه هاي تيزش گرفت و... مابقي را برايتان تعريف نمي‌کنم خودتان حدس بزنيد، بدين شکل جذاب تر است...!( نمايشنامه اي با پايان کاملا باز!)

باقي بقاي‌تان
ما که نان‌مان از دهن افتاد
دخترک
















این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبرگزاری موج]
[مشاهده در: www.mojnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 35]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اقتصادی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن