تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):من پيامبر نشده ام كه لعن و نفرين كنم، بلكه مبعوث شده ام تا مايه رحمت باشم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816392991




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پاسخ توهین به امام


واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: شنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۳ - ۰۹:۳۹




Multimedia_pics_1386_5_Epic_32.jpg

درجه‌دار دستورش را تکرار کرد و تذکر داد که در غیر این صورت همه تنبیه خواهند شد. همه کاملاً ساکت و جدی به او و افرادش نگاه می‌کردند. حتی اگر حرف او صحیح بود باز هم آن هفت نفر معرفی نمی‌شدند. ترجیح جمع این بود که همه کتک بخورند تا هفت نفر و بقیه فقط تماشاگر باشند. به گزارش سرویس فرهنگ حماسه خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) خاطرات اسارت در کنار همه سختی‌ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه‌ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات آزاده رضا امیر سرداری است: ۳۰ خرداد ۱۳۷۰ صبح روز دوم ناگهان در آهنی آسایشگاه باز شد. 15 نگهبان قوی هیکل پشت سر یک درجه‌دار وارد شدند. درجه‌دار دست به کمر زد و کمی به بچه‌ها نگاه کرد. بعد با لحنی آمرانه چیزی به عربی پرسید، کمی مکث کرد و این بار به فارسی سئوال کرد. "هفت نفری که دیشب در آسایشگاه حرف می‌زدند،کی‌ها بودند؟... خودشان بیایند بیرون!" همه از جا پریدند. نه به خاطر لحن خشن، بلکه به خاطر خواسته بی‌منطق‌اش. دیشب کسی در آسایشگاه حرف نزده بود چون خستگی چنین اجازه‌ای نمی‌داد. خیلی زود همه فهمیدند که این فقط یک بهانه است آنها می‌خواستند همین آغاز کار"گربه" را بکشند! درجه‌دار دستورش را تکرار کرد و تذکر داد که در غیر این صورت همه تنبیه خواهند شد. همه کاملاً ساکت و جدی به او و افرادش نگاه می‌کردند. حتی اگر حرف او صحیح بود باز هم آن هفت نفر معرفی نمی‌شدند. ترجیح جمع این بود که همه کتک بخورند تا هفت نفر و بقیه فقط تماشاگر باشند. درجه‌دار همچنان منتظر بود و متوجه شد کسی معرفی نخواهد شد و این دقیقاً همان چیزی بود که او می‌خواست. به دستور"احسان"- همان درجه‌دار کذایی- همگی از آسایشگاه خارج و به ستون پنج، ردیف شدیم. دو نفر از نگهبان‌ها در آستانه هشت در ایستادند و احسان و بقیه داخل آسایشگاه باقی ماندند. یکی از سربازان اولین گروه پنج نفره را به داخل فرستاد. به محض اینکه آنها از آستانه درگذشتند صدای فریادشان همه را تکان داد. وحشیانه با کابل به جان شان افتاده بودند. بیشتر پاها را نشانه می‌گرفتند و به نظر می‌رسید قصد دارند تحرک بچه‌ها را تا حد امکان کم کنند. زیر ضربات بی‌امان کابل تنها عکس‌العمل بچه‌ها، سر دادن فریادهای"یا حسین" و"یا علی" و "الله اکبر" بود. در این گیر و دار و واویلا فریاد احسان را می‌شنیدیم که در پاسخ می‌گفت: "ماکو الله! ماکو حسین!.... انا الله!"۱ و دیوانه‌وار می‌خندید. بیرون آسایشگاه، من و بقیه بچه‌ها منتظر نوبت خود بودیم زیاد طول نکشید آخرین گروه پنج نفره که به آسایشگاه رانده شدند و کتک خوردند، تنبیه حالتی جمعی به خود گرفت. نگهبان‌ها، دیوانه‌وار هجوم آوردند و کابل‌های سنگین خود را به کار انداختند. صدای فریاد اسرا با صفیر کابل‌ها و خنده‌های وحشیانه و جنون‌آمیز احسان درهم آمیخت. به عقیده یکی از بچه‌ها، تنبیه جمعی بهترین نوع تنبیه! بود. به نظر او در چنین حالتی ضربات کابل بین همه"سرشکن" شده و به هر کسی فقط چند ضربه می‌رسید! طولی نکشید که عرق از سر و روی نگهبان‌ها جاری شد و همه به نفس نفس افتادند. احساس با دیدن این وضع، دستور"راحت باش!" به آنها داد و بعد همه بیرون رفتند... صورت و بدن همه چون زغال سیاه و کبود شده و دهان و گونه و بدن عده‌ای خون آلود. صبحانه کمی چای بود که در چند قوطی رب گوجه تقسیم شد. بعد در آسایشگاه را باز کردند و آزادباش دادند. بچه‌ها که ردیف شدند سر و کله احسان پیدا شد و خیلی فشرده دستور کار روزانه را صادر کرد. او گفت: "سنگ و خارهایی را که در محوطه می‌بینید باید جمع‌آوری شوند. این کار شماست." و ادامه داد: "اسرای هر قسمت از جلوی آسایشگاه خودشان کار را شروع می‌کنند... اگر کسی به هر شکل از زیر کار شانه خالی کند سر و کارش با کابل احسان خواهد بود." طبق دستور، همه ما را در یک صف و در امتداد زمین سنگلاخ محوطه پادگان ردیف کردند. بایستی"پا مرغی" حرکت می‌کردیم و ضمن جمع‌آوری خارها و سنگ‌ها جلو می‌رفتیم. گروهی از بچه‌ها هم، کوپه کردن سنگ‌ها را به عهده گرفتند. نگهبان‌ها بر کار نظارت می‌کردند و برای اینکه حضورشان فراموش نشود هر از چندگاه فریاد می‌کشیدند:"یاالله! سریع!" و چند ضربه کابل نثار سر و صورت اسرای دم دست‌شان می‌کردند. آن روز تا غروب جمع‌آوری سنگ و خار ادامه داشت ولی معلوم بود که این کار به این زودی‌ها تمام نخواهد شد. صبح روز بعد، دوباره در با شدت باز و احسان همراه تعدادی از نگهبان‌ها وارد شد. همان نمایش روز قبل، البته این بار گفت که چند نفر از اسرا در آسایشگاه راه رفته‌اند. حتی لازم نبود بهانه‌اش را بگوید. همه خود را برای تنبیه آماده کردند. مثل دیروز، دستور داد از آسایشگاه خارج شویم و در ستون‌های پنج نفره روی زمین بنشینیم. همین کار را کردیم، اما بعد از چند دقیقه دستور حرکت به طرف آشپزخانه صادر شد. در بین راه چند بار خیلی جدی تذکر دادند که ما را برای اعدام می‌برند! اما در حقیقت ما را به آسایشگاه نگهبان‌ها می‌بردند که کنار آشپزخانه واقع شده بود و "الحمایه" نام داشت. تعداد زیادی از سربازها و نگهبان‌ها جمع شده و مشتاقانه انتظار ما را می‌کشیدند. بین آنها همان سروانی را دیدیم که روز اول ورود ما به اردوگاه، دستور داد. او فرمانده اردوگاه "نقیب جمال" بود. سیگاری به لب داشت و با پاکت سیاه رنگ آن بازی می‌کرد. ما را که دید پوزخندی زد و زیر لب چیزی زمزمه کرد. اینبار نقشه جدیدی برایمان چیده بود. به دستور او، عراقی‌ها دو به دو از هم فاصله گرفتند. ۴۰ نفری شدند. به هر اسیر دو نفر می‌رسید! به علاوه کابل، تعدادی باتوم و دسته کلنگ! هم در دست هر یک دیده می شد. حضور جناب فرمانده، آنها را وادار می‌کرد کارشان را به نحو احسن انجام دهند. با یک اشاره نقیب جمال کارشان را شروع کردند. اگر کسی بتواند طعم غذایی را که خورده است با تعریف کردن به دیگری منتقل کند من نیز خواهم توانست این صحنه جنون‌آمیز و عذاب ناشی از آن را در اینجا وصف کنم! آنها کابل را چنان بالا می‌بردند که گویی با تیری می خواهند هیزم بشکنند. هیچ راه گریزی نبود. هر ضربه چنان اثری به جا می‌گذاشت که احساس می‌کردم آتش گرفته‌ام. جز غلتیدن و دست را حایل سر و صورت کردن هیچ کاری از ما برنمی‌آمد. در این گیر و دار، نگهبان‌ها فریادزنان از اسرا خواستند که به حضرت امام (ره) اهانت کنند تا تنبیه متوقف شود. این یکی دیگر فوق طاقت همه بود، بدون هیچ تردیدی، همه ضربات کابل را ترجیح می‌دادند. ضربات کابل شدت گرفت و ناله "یا حسین!" بچه‌ها اوج. در این بین یکی از بچه‌ها طاقتش طاق شد، نه از ضربات کابل که از اصرار نگهبان‌ها در توهین به امام (ره). او همان طورکه زیر ضربات بی‌امان کابل به خود می‌پیچید فریاد زد: "مرگ بر صدام!" برای یک ثانیه،همه نگهبان‌ها،برجا خشک‌شان زد و به کسی که جرأت چنین جسارتی را به خود خیره شدند. نقیب جمال که تا آن لحظه تنها ناظر بود، از جا پرید و به کسی که شعار داده بود حمله کرد. بقیه نگهبان‌ها هم به کمکش آمدند. وقتی دست از کار کشیدند که خون از سر و تن قربانی جاری بود و هیچ حرکتی نمی‌کرد. بی‌شک فکر کردند او شهید شده که دست از سرش برداشتند. خوشبختانه آن برادر چند دقیقه بعد در آسایشگاه به هوش آمد و دو ماه طول کشید تا بهبودی پیدا کرد. در شرایطی که هم سلولانش از هیچ کمکی به وی مضایقه نمی‌کردند. ************ ۱ خدا نیست! حسین نیست! خدا منم!. انتهای پیام










این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن