واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: چمران را شهروند مطيع دهكده جهاني ميخواهند
انسان بما هوَ انسان، طالب كمال مطلوب است. حركت زاييده اين طلب است كه شايد هيچ وقت هم مجال تبلور در چارچوبهاي زماني و مكاني را پيدا نكند. حركتي كه ديگر باكي از حرمان و غربت و تنهايي هم ندارد. انسانهاي اين قبيله، در مرزهاي هستي و به تعبير آويني، در دامنههاي آتشفشان ميزيند. حركت و زندگي به اين معنا، تنافر دارد با زيست مسالمتآميز گانديوار و چمران از اين سنخ بود. عرفان و مبارزه، جهاد و روح و حتي صلحطلبياش در نسبت با چنين زيستني تعريف ميشوند. وقتي اين چنين شد، ديگر نميتوان او را به نفع زيست مسالمتآميز يك شهروند مطيع دهكده جهاني مصادره كرد؛ آنگونه كه در شماره اخير «مهرنامه» تلاش شده است. حاتميكيا در جايي از مصاحبه اخيرش با مهرنامه اشاره دارد كه خارج شهر و زير سايه جنگ و گلوله، خطبنديها مشخص و روشن است و تكليفها روشن اما وارد شهر كه ميشوي آدمها پيچيده ميشوند: «كساني كه زير گلوله حرف ميزنند، چه در جبهه حق باشند چه در جبهه باطل، صداقتشان براي من پيداست. اينها با جانشان به عنوان مهمترين سرمايهشان وارد ميشوند. وقتي آدمها در اين موقعيت قرار ميگيرند عيارشان براي من مشخص ميشود اما وقتي در شهر حرفي زده ميشود، فقط بازي با كلمات است و پيچيدگيهايي به آن اضافه ميشود.» حكايت مهرنامه با مصطفي چمران در اين شماره اخيرشان همين است چمران و حاتميكيا حتي، هنوز به تعبير خودش، زير گلوله حرف ميزنند و حكم سرباز و ميدان مين را دارند كه به بازي با كلمات شهري و پيچيدگيهاي آن عادت نكردهاند. همين مقدار براي جريانات اصولگرا كافي است. آنها حاتميكياي متعهد به جنگ را دوست دارند ولو اينكه سليقه شخصي سياسياش با آنها يكي نباشد. مهرنامه قوچاني اما به اين مقدار راضي نيست. ظاهراً آنقدر كه مصادره به مطلوب كردن حاتميكيا و چمران به نفع يك جريان سياسي براي محمد قوچاني اهميت دارد، براي جريانات اصولگرا اهميت ندارد. اين چنين است كه نفحه واضح اين مصادره – آن هم مصادره شخصي كه شديدترين انتقادات را به سياست اين روزهاي فرهنگي دولت وارد كرده است- در قالب تنگ جريانات سياسي در همان يادداشتي كه به عنوان مقدمه مصاحبه با حاتميكيا نوشته، مشام خواننده را ميآزارد: «از آنجايي كه كار مهرنامه نقد فيلم نيست و «چ» تنها به علت دلالتهاي تاريخي و سياسي و فكرياش در مهرنامه بررسي ميشود، چارهاي نيست جز آنكه راز دل «چ»ي حاتميكيا را بازگو كنيم. هنرمند مسلمان و متعهدي كه نگران ايران است. نگران راديكاليسم است. نگران جنگ است… حتي تهيهكنندگان و حاميان اصولگراي حاتميكيا متوجه نيستند كه برجستهترين سينماگر دفاع مقدس چرا با وجود توانايي ساخت سهمگينترين صحنههاي نظامي ترجيح ميدهد چمران را از صورت يك چريك به شكل يك ديپلمات درآورد.» عجبا! خود قوچاني كه در سطرهاي بعدي مصاحبه از زبان حاتميكيا تيتر ميگيرد كه «چمران مصادره شده بود» به عيانترين حالت ممكن، حاتميكياي غيرشهري را در جهت مقاصد جريان سياسي متبوع خود مصادره ميكند. پازلي كه البته قرار است در ادامه با مصاحبه با ابراهيم يزدي و امثالهم در خصوص چمران كامل شود. عالم چمران و حتي حاتميكيا، بيرون از اين قواعد پيچيده شهري است و هر چارچوبي براي نظم دادن به آنها، چه اصلاحطلب چه اصولگرا، مصادره به مطلوب كردني بيغايت است. عيار امثال چمران و حاتميكيا را نه با دوگانههايي نظير اصلاحطلب – اصولگرا كه بايد با مفهومي به نام «خميني» سنجيد. مفهومي كه روي مرزهاي هستي و دهانه آتشفشان معنا پيدا ميكند. خميني هيچگاه در قالب تنگ قواعد نظم بينالملل نگنجيد. عالم خميني، صراحتاً مرگ و زندگي و حيات و ممات را به چالش ميكشد. واقعيت در اينجا آنقدر عيان هست كه ديگر جايي براي تئوريپردازيهايي نظير سطور فوق باقي نماند. نكتهاي كه البته لابهلاي حرفهاي حاتميكيا هم به چشم ميخورد هرچند گويا آنقدر جذاب نبوده كه تيتري از ميانشان گرفته شود: « بحث مهمتري دارم كه با وقايعي كه اخيراً رخ داده ميتواند معنا شود. چرا انقلابهايي كه به عنوان بهار عربي تعريف شد به فرجام خوبي نرسيد؟ وقتي فيلم آژانس را ميساختم، فضاي درگيري ميان افرادي بود كه نگاه آرماني داشتند با كساني كه دنبال مدنيت بودند و اين نياز فقط با آرامش و نظم رخ ميداد. واكنش اين دو گروه به هم مانند آب و روغن است. گروه آرماني و آرمانخواه را نميتوان داخل يك چارچوب قرار داد… سختترين كار از نظر فني اين بود كه پايان فيلم را با قدرتي خارج از جمع افرادي كه حضور دارند به انجام برسانيم. مثل بازي بچهها ميماند. آنها با هم دعوا ميكنند و ناگهان بزرگي ميآيد و آنها را از هم جدا ميكند… پايان قصه بايد با قتل عام اينها[مدافعان پاوه] تمام ميشد اما واقعيت اين است كه پيام امام به عنوان رهبر آرمانخواهان، كفه ترازو را به سمت مدافعان سنگينتر كرد.» شخصيت انساني اوج كه بگيرد، از وقايع روزمره عبور كرده و پوسته هستي را ميشكافد و به مرگآگاهي ميرسد. براي چنين شخصيتهايي، زندگي در دامنه آتشفشان با زندگي در بهشت برين تفاوتي ندارد كه مطلوب آنها امر ديگري است. بريدن از رفاه و خزيدن به كوهستانهاي جنوب لبنان و اسلحه به دست شدن چمران اينجاست كه معنادار ميشود. حال چگونه ميتوان جهان عميق و بزرگ اين انسانها را به بند قالبها و قواعد دنياي مدرن كشيد؟! متن را با جملاتي از حاتميكيا درباره چمراني كه مهرنامه به هيبت يك ديپلمات صلحطلب به تصويرش كشيده به پايان ميبرم: «آقاي چمران از هر گيومهاي كه بخواهند او را داخلش قرار دهند، بزرگتر بود… او در اوج رفت. پايان زندگي او، زيباترين سكانس زندگياش بود. از نوشتههاي پيش از شهادتش بر ميآيد كه به يك مرگآگاهي رسيده است… خيلي وقتها ميگويند كسي مثلاً در خواب ديده كه به زودي از دنيا ميرود ولي چمران خواب نديده بود. او نوشت و نشان داد كه به زيبايي به مرگآگاهي رسيده است.»
نویسنده : محمدصادق عليزاده
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: 17 فروردين 1393 - 22:22
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]