واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
پیشنهاد نوروزی-8/ از کاخ شاه تا زندان اوین با احسان نراقی فرهنگ > کتاب - نوروز اگرچه برای ایرانیها بیشتر با سفر و دیدوبازدید همراه است اما رفتار پسندیده مطالعه در کنار «عیدی کتاب» نیز از زمانهای دور در میان ما رواج داشته است.
به گزارش خبرآنلاین، کتاب «از کاخ شاه تا زندان اوین» که حالا به چاپ هفتم رسیده از آن کتابهای خواندنی است که در نوروز مطالعهاش بیشتر میچسبد! این کتاب مجموعه مصاحبههای احسان نراقی با شاه ایران در مدت شش ماه پایانی حکومت پهلوی در سال 57 است که با ترجمه سعید آذری از سوی انتشارات رسا روانه بازار شده است. در معرفی کتاب آمده است: نراقی که از منسوبان فرح پهلوی بود و با وی روابط خانوادگی داشت، سالها به عنوان مشاور فرح دیبا فعالیت مینمود. او در اواخر رژیم پهلوی هشت نشست خصوصی نیز با محمدرضا شاه پهلوی داشت و به مشاوره او پرداخت. در بخشی از مقدمه کتاب به قلم فدریکو مایور میخوانیم:
در این کتاب، آقای نراقی موفق شده است به یمن مصاحباتی که تا مرحله نهایی خود پیش رفته است، با هنری که خاص اوست، شاه را عریان، در شرایط واقعی زندگیاش، در پریشانی و آشفتگیاش، ترسیم کند و بدین ترتیب، شاه به دور از زیور و تجمل، بزرگتر به نظر میرسد...
کسانی که احسان نراقی را میشناسند، میدانند تا چه حد ظرافت فکری، به او شجاعت انتقاد میدهد؛ بدون این که به بیاعتبار کردن موضوع بیانجامد. به او اجازه بازشناسی ضعفهای انسانها را میدهد، بی آن که آنها را به تحقیر تبدیل کند. و نیز، به او اجازه به تصویر کشیدن وقایع را میدهد، بدون این که به وسیله ایدئولوژیسازی، که پیچیدگیهای روحیه انسانی و کاردانی سیاسی را ضعیف میکند، گرفتار شود.
هنگامی که احسان نراقی در بند انقلابیون اسیر بود، مسلماً برای او سخت بود که از مواضع و ایدههایش دفاع کند. چرا که او، از مدل لیبرال آمریکای شمالی انتقاد کرده بود و با کمونیسم نیز به سختی برخورد کرده بود و در نتیجه، مینویسد: «روشنفکران مارکسیست، مرا مزاحم میدانستند و اسلامیها هم، علیرغم این که از تحلیلهای من استفاده میکردند، اصلاحطلبی و عدم موافقتم با تندرویهایشان را نمیپسندیدند.»
او در این کتاب، صفحات تحسینآمیزی از اسارتش رقم میزند. او اسارت را به یک آزمایشگاه انسانی واقعی بدل میسازد و در آن، به انسانها با توجهی دلسوزانه مینگرد و فعالیت سیاسی گذشته آنها را از خلال انگیزههای روحیشان تحلیل میکند و این چیزی است که رفتار و کردار آنها را به خوبی، قابل درک میکند.» بنابراین گزارش، در بخشی از این کتاب که مربوط به آخرین ملاقات نراقی با شاه است، از زبان او میخوانیم: «به منظور آرامش بخشیدن به او، گفتم در طول شصت سال، هر بار ایران در موقعیت نامشخصی قرار می گرفت، پدرم تفألی به شاعر بزرگمان حافظ می زد. این بار هم با نیتی درباره بحران فعلی و سرنوشت اعلی حضرت، دیوان او را گشودم. شاه متفکرانه پرسید خوب حافظ چه گفت؟ با حالتی مزاح آلود جواب دادم با توجه به اینکه اعلیحضرت چندان علاقه ای به شعر ندارند، بدون تردید، ارجح آنست که شعر را مستقیماً به شهبانو بدهم اما شمهای از آن برای شما می گویم؛ در برابر سختی دوران بهتر است که انسان کنار بنشیند، چرا که پس از ختم غائله ها و شرو شور دنیا، آنچه باقی می ماند صرفاً خوبی هایی است که صورت گرفته اند.
شاه در حالی که آشکارا آرام تر و راضی به نظر می رسید، سرش را دوباره تکان داد و گفت خوب است! تسلی بخش است!...
- اعلیحضرت! با آروزی سفری خوش، اجازه مرخصی می خواهم.
- بسیار خوب! به امید دیدار... چون امیدوارم که باز هم همدیگر را ببینیم.
- من هم امیدوارم، اعلیحضرت!
از جای برخاستم تا خارج شوم، این بار برخلاف همیشه شاه تا در دفترش مرا همراهی کرد. وقتی که دستم را فشرد، کاملاً احساس نمودم که بیش از حد معمول آن را در دست های خود نگه داشت. سپس به گونه ای بی سابقه به چشم هایم نگریست: در چشم هایش، برقی حاکم از احساس دیدم، نگاهی آکنده از حس قدرشناسی، تأسف و پشیمانی، گویی که می خواست بگوید چرا زودتر به نزدم نیامدید، یعنی زمانی که بیش از هر موقع دیگر نیاز داشتم تا کسی مرا نسبت به واقعیات آگاه سازد...»
شنبه 9 فروردین 1393 - 10:54:00
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]