محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826856390
داستانی کمتر خوانده شده از غزاله علیزاده
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: داستانی کمتر خوانده شده از غزاله علیزاده
داستان کوتاه «جفت» یکی از آثار کمتر خوانده شده غزاله علیزاده است، داستانی که در میانه دهه چهل نوشته شده و برای نخستین بار در مجله آرش شماره ۱۶ منتشر شده است. غزاله علیزاده به سبک داستانهای کوتاه نخستین خود که در نشریات پراکنده آنها را منتشر کرده، آن را با نام «غزاله» به چاپ رسانده است.
۱شنوندگان عزیز! به کلمه های جاوید فکر کنین! وجدانتونو در نظر بگیرین. کسی چه میدونه که تو دنیا چه خبره. شاید یه چیزی میخواد بترکه. هر کی تو این معرکه یه کاری میکنه که با کارای قبلیش فرق داره. هرکی یه کاری میکنه که با عمل جراحی مغز فرق داره. من اینو مطمئنم چون جزء دانایان سبعه هستم، دانایان سبعه از چیزای دیگه کمتر موهوم بنظر میان اینو افلاطون گفته. سمباد ذوقولس هم تصدیق کرده عین لوطی عنتریا حرف میزنی کاش یه کم فهم داشتی. نیز گفته هرکی بلند داد بکشه میفرستنش دیوونهخونه. دیوارای بلند داره. دیواراش چسبیده بسقف آسمون. سرشو میتراشن روپوش خاکستری تنش میکنن تاب تحمل اون تشنجها رو ندارم. زورقمو بآب سپردم. بآب خای که مردهشورا توش دلالی میکنن. نصیب و قسمت من چیه؟ یا شاکر الشکار. تصدیق نمیکنین آقایون؟ تصدیق نمیکنین سروران محترم. نیر همیشه میگه تو دیوونهخونه دو تا جا نگهداشتن و و اگه ما خیلی حرف بزنیم میبرنمون اونجا.۲نیر از کوچههای پیچدرپیچ برفی میگذشت. با بینی سرخ و پالتوی قهوهای. معلم مدرسه بود. از پنج سال پیش که پدر و مادرش مردند با برادرهای دیوانهاش توی یک خانه قدیمی زندگی میکرد. جلوی در چوبی ایستاد. آنرا با کلید باز کرد. وارد خانه شد. درختهای بید و کاج را برف گرفته بود. بااحتیاط از حیاط لیز یخزده گذشت. جلوی ایوان رسید. اطراف ایوان پنج تا اطاق غیرمسکون بود. در اطاق ششم او و برادرهای دیوانهاش زندکی میکردند. وسط ایوان چهارپایهای گذاشته بودند. برادر اولش محمود روی آن رفته بود. داشت سخنرانی میکرد. حرفهایش که تمام شد از چهارپایه پائین آمد. برادر دومش حامد روی چهارپایه رفت.بعد از تابستان - غزاله علیزادهآقایون محترم! خواهش میکنم انقدر تشویق نفرمائین. شماها با این ابراز احساسات بنده رو خجل میکنین. شروع میکنیم. میشمریم. یک. دو. سه. بیحرف. بیحرف لطفا چون ذهنم پراکنده و ادیبانهس تمام مطالب یادم میره. من معلم مشق مدرسههای دولتیام. یک عمر باشرافت زندگی کردم ببخشین آقا گره کراواتتون شل شده و لطفا محترمانهتر بنشینین. شما در برابر یک ادیب و سخنران قرار گرفتهین. حیفه اینقدر جلوی خودتونو ول بدین و مثل تلمبههای هشتاد اسب خرخرکنین آدمای چاق تنپرور! شما نبودین که ننهی منو کفن کردین؟ یادتون نمیاد: و سر گورش نشستین. تا از گلای مرطوب اطلسی واسه خودتون گردنبدند درست کنین. این مسئله شما رو خجل نمیکنه؟هقهق؟ این صدای گریه از کجا میاد؟ این کیه که وسط نطق من رشته پاره میکنه؟ یک موش خیانتکار منفور؟ یا یک اسب؟نیر جلو آمد و داد زد. بسه دیگه! بس کن! خدا خفهت کنه. این سخنرانیها رو بذارین واسه وقتی که من نیستم. از صب که خونه تنها بودین چرا نطق نکردین؟ همهی این حرفها رو جلو من میزنین تا دلمو بسوزونین؟برادرها سرشان را پائین انداختند. نیر چند لحظهای خاموش ماند بعد جلو آمد. موهایشان را نوازش کرد و بامهربانی گفت: خب بسه دیگه. حالا آشتی میکنیم.تا وقت شام هر سه ساکت بودند. فقط حامد گوشهایش را میخاراند و خرخر بدی داشت. محمود با شکلکهای اغراقآمیز تنفرش را بکارهای او نشان میداد نیر بشقابها را جمع کرد و زیر شیر شست. بیرون برف میآمد بساعتش نگاه کرد. ساعت یازده و ربع بود. گفت. حالا وقتشه چون تمام مردم خوابن و نمیتونن شما رو ببینن. برادرها از شادی بهوا پریدند و در وسط اطاق شروع برقصیدن کردند. نیر گفت بسه دیگه. باید زود بریم.حامد میخواست با پای برهنه بزنه بیرون. نیر او را نگهداشت کفش و جورابش را پوشاند. پالتو تنش کرد و سه نفری براه افتادند از حیاط که میگذشتند حامد زد زیر آواز. محمود آرنجش را گاز گرفت نیر باعصبانیت گفت: اگر قراره از حالا شروع کنین بهتره برگردیم. حامد و محمود باالتماس قول دادند که عاقل باشند.از خانه بیرون آمدند کوچههای پر از برف مثل طنابهای سفید توی هم پیچ میخورد و تا دوردست پیش میرفت.نیر گفت: یکی از کوچهها رو انتخاب کنین تا راه بیفتیم.حامد کوچهی دست چپ را انتخاب کرد. وسط آن یک برج و گنبد قدیمی بود. محمود باگریه گفت از دست راست بریم تا بخیابون برسیم. نیر گفت. اصلا بحرف هیچکدومتون نیست از کوچه وسطی میریم که یه کوچهی بنبسته. وارد کوچه شدند در فاصلههای معین روی تیرهای چوبی چراغهای آبی کمنور میسوخت. برفهای انبوه کوچه آبی بنظر میآمد. محمود شروع بعلق زدن کرد. وسط کوچه یک انبار آب تاریک بود که سی چهل تا پله میخورد. حامد سرش را توی آبانبار کرد و هو کشید. صدایش در خلاء پیچید و طنین انداخت. نیر بازویش را نیشگون گرفت. کی میخوای دست از خلبازی ورداری. مگه نمیبینی همهی مردم خوابن . از برادرت یاد بگیر! حامد باغیظ بمحمود نگاه کرد. بعد شروع کرد بمعلق زدند. مثل فرفره توی برفها میغلطیدند. نیر دلش را از خنده گرفته بود چند دفعه تا ته کوچه رفتند و برگشتند. حامد باخوشحالی گفت: یه چیزی بفکرم رسید. مسابقه میندازیم.مسابقهی چی؟مسابقهی بوم غلتونک، ما همینجوری روی زمین میغلتیم. هرکس زودتر رسید برندهس.نیر گفت: باشه شروع کنین. یک. دو. سه.بسرعت روی زمین میغلتیدند. برفها لوله میشد و باطراف میپاشید محمود زودتر رسید. از خوشحالی بالا و پائین میپرید و داد میزد برنده. برنده. حامد با چشمهای مشتعل غضبناک باو نگاه میکرد. نیر گفت. باریک اللّه پسر خوب تو برنده شدی حامد زیر لب غرید. اونو بیشتر دوس داره. اون پدر سگو بیشتر دوس داره از اولم میدونستم. بعد داد کشید. قبول نبود. تو تقلب کردی. دو مرتبه مسابقه میدیم. چی؟ من تقلب کردم؟ حالا که باختی مجبوری اینو بگی. حسودو بردن جهنم گفت: (رو به نیر کرد) گفت چیش کمه نیر.هیزمش تره.آها هیزمش تره!ولی اون فضول بود.نیر گفت. بسه دیگه. تو رو خدا سر موضوع باین کوچیکی دعوا نکنین حالا چه فرق میکنه که کدوم برنده بشین.حامد گفت: چرا، واسه من فرق میکنه.محمود گفت: پس حالا که فرق میکنه، از حسودی بمیر. دق کن!حامد بامشت توی صورتش زد. محمود داد کشید حالا منو میزنی؟ اگه جرأت داری بیا جلو-و لگد محکمی بشکمش زد. از شدت درد خم شد و روی زمین افتاد. نیر باالتماس میگفت: تو رو خدا بس کنین. ازتون خواهش میکنم. آخه مردم بیدار میشن. حامد از زمین بلند شد و بطرف محمود رفت. باهم گلاویز شدند نیر خودش را وسط معرکه انداخت. ولی زیر ضربههای مهلک مشت آنها نتوانست مقاومت کند. هر دو قدرت وحشتناکی پیدا کرده بودند نیر کنار دیوار ایستاد و شروع بگریه کرد.برادرها روی برف درهم میپیچیدند. هر دو مثل اسب نفسنفس میزدند و با چنگ و دندان سر و صورت هم را مجروح میکردند یک سنگ بزرگ کنار دیوار بود. حامد پای محمود را گرفت. او را کشانکشان بطرف سنگ برد. نر جیغ کشید و التماس میکرد. محمود دستوپا میزد. چشمهایش از حدقه بیرون آمده بود نور مات چراغها روی صورتش میتابید. کوچه مثل گورستان خلوت بود.حامد سر محمود را بلند کرد و با تمام قدرت به تیزی سنگ کوبید. صدای خرد شدن جمجمهاش شنیده شد. نیر شیونکنان صورتش را چنگ زد. خون گرم تیره روی برف جریان یافت حامد با چشمهای وحشی خشمگین به فوران خون خیره ماند.محمود برای بلند شدن تقلا کرد. حامد باز هم سرش را بسنگ کوبید. چند نالهی خفه و کوتاه از حلقومش بیرون آمد. دست و پایش را تکان داد. بعد بیحرکت روی برفهای آشفتهی خونآلود افتاد.حامد خودش را کنار دیوار کشید. بابهت بیک نقطه خیره ماند نیر میلرزید قلبش تا حد خفگی میزد مغزش تیر میکشید، حس میکرد یک مایع غلیظ مذاب در سرش جریان پیدا میکند تعادلش را از دست میداد. بتدریج سبک میشد.بجسد نزدیک شد. روی زمین نشست. با انگشتهای چنگشده برفها را باطراف پاشید. سعی کرد جسد را با برف بپوشاند. پاهایش را بهم چسباند و روی آنها برف ریخت جسد تا کمر زیر برف مدفون شد.سرش را بلند کرد و چشمهای خالی و سردش را بحامد دوخت مدتی ساکت ماند بعد ناگهان بشدت خندید. گفت ای ناقلا بالاخره کارشو ساختی باز بزمین نگاه کرد و لرزان و وحشتزده عقبعقب رفت.تارانتولاها را نیگا کن! دارن خونشو میلیسن. حیوونائی با بدن گرگ و سر آدم دارن خونشو میلیسن. اونا رو میبینی؟حامد آهسته گفت: منکه چیزی نمیبینم. تارانتولا دیگه چیه؟نیر انگشت اشارهاش را بطرف جسد گرفت. چطور اونا رو نمیبینی؟ کوری یا خودتو به نفهمی میزنی؟ حامد باپوزخند تکرار کرد، تارانتولا، تارانتولا.نیر بآسمان بنفش شب نگاه کرد. پرندههای عظیم سیاهی را دید که دایرهوار دور آنها میچرخند. چند دفعه دور زدند تا روی دیوار بلند روبرو نشستند. یکی از آنها باخنده گفت. بچهها بیاین نیگا کنین. اینجا یکی برادرشو کشته. موتسوویتها همهتون جمع شین. “پرندگان بزرگی بودند با چشمهای مشتعل زرد و زبان آدمیزاد” نیر به حامد گفت: موتسوویتها رو چطور؟ اونارم نمیبینی، من؟ من هیچی رو نمیبینم من کورم.یکی از دریچهها باز شد. پیرزنی دستش را با یک فانوسی سرخ بیرون آورد و با دهان گشاد و بیدندانش خندید. نور فانوس در آن حفرهی سرخ خالی میتابید. گفت، شببخیر. شبتون بخیر دوستان خوب من. امیدوارم راحت بخوابین.دریچه را بست و فانوس را خاموش کرد. خواهر و برادر براه افتادند. از جلوی آبانبار که میگذشتند نیر سرش را داخل آن کرد و هو کشید صدایش در خلاء پیچید. حامد بخنده افتاد و از او تقلید کرد هو-هو-هرکدام بنوبت فریاد میکشیدند. خسته که شدند باز براه افتادند. همانطور که میرفتند حامد دست نیر را گرفت و بامهربانی گفت حالا که محمود نیست تو جفت منی مگه نه؟ نیر خندید و باخجالت گفت. آره.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 107]
صفحات پیشنهادی
تصاویری کمتر دیدهشده از پشتصحنهی سهگانهی پدرخوانده
تصاویری کمتر دیدهشده از پشتصحنهی سهگانهی پدرخوانده پدرخوانده ۱ همواره محبوبترین فیلمسینمایی تاریخ برای من بوده و هست این پست به انتشار ۱۷ تصویر از مارلون براندو آل پاچینو و فرانسیس فورد کاپولا در حین ساخت سهگانهی معروف پدرخوانده اختصاص دارد روی صندلی کارگردانتصاویری کمتر دیدهشده از پشتصحنهی فیلم «پدرخوانده»
تصاویری کمتر دیدهشده از پشتصحنهی فیلم پدرخوانده تصاویری از مارلون براندو آل پاچینو و فرانسیس فورد کاپولا در حین ساخت فیلم سهگانهی پدرخوانده منبع سایت یک پزشک تاریخ انتشار ۱۷ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۱ ۲۷بودجه خانه سینما کمتر از دریافتی یک سایت در دولت دهم
بودجه خانه سینما کمتر از دریافتی یک سایت در دولت دهم تهران- ایرنا- مدیرعامل خانه سینما گفت بودجه ای که از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت یازدهم دریافت کردیم کمتر از پولی است که مدیریت سینما در دولت دهم به یک سایت سینمایی داده است به گزارش خبرنگار حوزه سینمای ایرنا محمدمهدمهران رجبی: باجناق شبیه درختی است که در دستشویی روییده/ ویژگی امسال این است که دشمنان خارجی کمتر جفتکپرانی می
مهران رجبی باجناق شبیه درختی است که در دستشویی روییده ویژگی امسال این است که دشمنان خارجی کمتر جفتکپرانی میکنند ظریف زیرک و باهوش است و جنتی حفظ الله مهران رجبی بازیگر سینما و تلویزیون بهترین خبر سال 92 را اگران فیلم خانه پدری کیانوش عیاری میداند به گزارش نامه نیوز مهرانکودکان انگلیسی کمتر از بزرگسالان تلویزیون میبینند
شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۳ ۰۷ تحقیقات جدید نشان میدهد میزان تماشای تلویزیون کودکان انگلیسی کمتر از بزرگسالان این کشور است به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا نتایج پژوهشی که اخیرا در انگلیس انجام شده حاکی از آن است که علیرغم تصور عموم بزرگسالان بیشتر از کودکان گروه سنی 5نقدناپذیری روشنفکران ما کمتر از نقدناپذیری دیگر گروهها نیست
فرهنگ و ادب بازار نشر جشن انتشار صدمین شماره نگاه نو-3 نقدناپذیری روشنفکران ما کمتر از نقدناپذیری دیگر گروهها نیست یک استاد ارتباطات در مراسم جشن انتشار صدمین شماره فصلنامه نگاه نو گفت فرهنگ نقد علیرغم ادعاهای جامعه روشنفکری ایران هنوز در کشورمان نهادینه نشده است یعنی نقد«پدرخوانده» به دنیای مینیاتورهای شرقی میرود
چهارشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۹ ۵۶ هنرمندی ترکیهای نمایشگاهی از نقاشیهای مینیاتور فیلمهای معروف تاریخ سینما برگزار کرده است به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا اورهان پاموک نویسنده ترک برنده نوبل ادبیات دو دهه پیش با رمان نام من سرخ توجه جهانیان را به هنر مینیاتور عثممدیرمسئول روزنامه اطلاعات: معیار درستی کار مطبوعات کمترین پوزشخواهی است
مدیرمسئول روزنامه اطلاعات معیار درستی کار مطبوعات کمترین پوزشخواهی استمدیرمسئول روزنامه اطلاعات گفت معیار درستی کار مطبوعات کمترین پوزشخواهی در دوران انتشار و کار است به گزارش خبرنگار اجتماعی فارس در آئین اختتامیه بیستمین جشنواره مطبوعات خبرگزاریها و پایگاههای اطلاعرسانیاستقبال از پیشنهاد ساخت فیلم «سووشون»/ فردا؛ اولین جلسه هیئت امنای جدید بنیاد ادبیات داستانی
فرهنگ و ادب ادیبات ایران صالحی در پاسخ به مهر مطرح کرد استقبال از پیشنهاد ساخت فیلم سووشون فردا اولین جلسه هیئت امنای جدید بنیاد ادبیات داستانی معاون فرهنگی وزیر ارشاد از پیشنهاد ساخت فیلمی با اقتباس از رمان سووشون نوشته سیمین دانشور استقبال کرد سیدعباس صالحی همچنین ازطرح سپاس کمترین کاری است که می توان برای خانواده معظم شاهد انجام داد
طرح سپاس کمترین کاری است که می توان برای خانواده معظم شاهد انجام داد بیرجند - ایرنا - مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان جنوبی گفت تحقق منویات مقام معظم رهبری مبنی بر دلجویی مداوم از خانواده معظم شاهد و ایثارگر تحت عنوان طرح سپاس کمترین کاری است که می توان برای این بزرگوتکرار حسین علیزاده این بار هم بر دل نشست
تکرار حسین علیزاده این بار هم بر دل نشستتاریخ انتشار يکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۱۳ ۰۴ حسین علیزاده در حالی آخرین شب کنسرت اسفندماه خود را پشت سر گذاشت که اجرای قطعات تکراری از این آهنگساز این بار هم بر دل نشست به گزارش ایرنا گروه هم آوایان به سرپرستی و آهنگسازی حسین علیزاده ودانشگاه تهران درسال 88 با کمترین خسارت ها مدیریت شد
دانشگاه تهران درسال 88 با کمترین خسارت ها مدیریت شد تهران - ایرنا - رییس دفتر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه تهران گفت که این دانشگاه به عنوان یکی از مراکز حساس درسال 88 با کمترین خسارت ها مدیریت شد به گزارش خبرنگار حوزه دانشگاه ایرنا حجت الاسلام ابراهیم کلانتری این سسینمای هالیوود گستاختر از قبل از ساخت سپتامبرهای شیراز و گلاب تا اکران فیلم «۳۰۰»/حداقل ۴ پروژه ضد ایرانی در
سینمای هالیوود گستاختر از قبلاز ساخت سپتامبرهای شیراز و گلاب تا اکران فیلم ۳۰۰ حداقل ۴ پروژه ضد ایرانی در کمتر از چندماهدر یک سال گذشته سینمای هالیوود گستاختر از قبل سریال ضد ایرانی هوملند را به نمایش درآورد فیلم سپتامبرهای شیراز را کلید زد ساخت فیلم گلاب را به پایانصالحی عنوان کرد برنامههای معاونت فرهنگی درباره نگرانیهای اخیر رهبر انقلاب/هیات امنای بنیاد ادبیات داستانی ان
صالحی عنوان کردبرنامههای معاونت فرهنگی درباره نگرانیهای اخیر رهبر انقلاب هیات امنای بنیاد ادبیات داستانی انتخاب شدندمعاون فرهنگی وزیر ارشاد گفت هیات امنای جدیدی برای بنیاد ادبیات داستانی انتخاب شدهاند که این هیات نیز مدیرعامل جدید را انتخاب خواهند کرد در جلسه فردا علاوه بر اتازه ترین اثر حسین علیزاده به بازار آمد
تازه ترین اثر حسین علیزاده به بازار آمد تهران - ایرنا- لوح تصویری باده تویی تازه ترین اثر حسین علیزاده را نشر موسیقی ققنوس منتشر کرد به گزارش روز سه شنبه خبرنگار فرهنگی ایرنا این مجموعه با عنوان باده تویی به تازه ترین کنسرت گروه هم آوایان به سرپرستی حسین علیزاده اختصاص داردپیگیری قضایی و قانونی کمترین تخلف آژانسها/ برخورد قانونی با آژانسهای بامجوز و بدون مجوز متخلف
مدیرکل نظارت و ارزیابی گردشگری پیگیری قضایی و قانونی کمترین تخلف آژانسها برخورد قانونی با آژانسهای بامجوز و بدون مجوز متخلف عبدالناصر میرچی در خصوص تخلفات صورت گرفته از سوی برخی آژانسهای مسافرتی به پیگیری قضایی و قانونی کمترین تخلفها اشاره کرد و گفت با آژانسهای با مجوزداستانی از سیمون دوبووار نمایشنامه میشود/ عاشق شدن مرد نامیرا
فرهنگ و هنر تئاتر داستانی از سیمون دوبووار نمایشنامه میشود عاشق شدن مرد نامیرا نیما دهقان از ارائه طرح نمایشنامهای بر اساس رمان همه می میرند نوشته سیمون دوبووار برای اجرای در سال 93 در مجموعه تئاترشهر خبر داد نیما دهقان نویسنده و کارگردان تئاتر در گفتگو با خبرنگار مهر درب-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها