تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایق‌سواری تالاب انزلی؛ تجربه‌ای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکس‌ترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
بهترین سایتهای خرید تیک آبی رسمی اینستاگرام در ایران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1815255662
نگاهی به خاطرات دوران دانشجویی افلاک نشینان
واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا:
نگاهی به خاطرات دوران دانشجویی افلاک نشینان تهران- ایرنا- مرور خاطرات دوران دانشجویی افرادی که در راه ایمان و ایثار آگاهانه از خاک گذشتند و به افلاک رسیدند، یاریگر رهجویان حقیقت بویژه جوانان دانشجو در رسیدن به هدف است.
به گزارش ایرنا، مروری کوتاه بر خاطرات برخی از شهدا در این دوران نشان می دهد که تحصیل علم و دانش کوچک ترین خللی به تعهدات و پایبندی آنها به اخلاق و توصیه های دین وارد نکرد از این رو شایسته است تا جوانان و دانشجویان امروز از سیره و زندگی این انسان های وارسته درس بگیرند.
** دوران دانشجویی شهید ˈناصر کاظمی ˈ
یک روز در مغازه پدرم نشسته بودم، تمرین جبر و مثلثات حل می کردم.. به مسئله ای رسیدم، هر کاری کردم نتوانستم آن را حل کنم.
دیگر داشتم کلافه می شدم که ناصر سر رسید، گفت چه شده ؟ چرا پکری؟
گفتم هرکاری می کنم این مسئله حل نمی شود، گفت، نگو نمی شود، بگو نمی خواهم، گفتم، یعنی چی می خواهم ؟ کلی وقت سرش گذاشتم ولی نمی شود.
سرش را تکان داد و گفت:چند دقیقه حواست را جمع کن و فکرت را بده به من، بعد با صبر تمام روش حل مسئله را به من یاد داد و گفت : حالا ببین حل می شود، وقتی سعی کردم دیدم خیلی آسان حل شد.
از آن نمونه چند تا سوال دیگر هم به من داد تا تمرین کنم، من هم با روشی که یادم داده بود، همه را حل کردم.
گفت: حالا دیدی می شود؟، پس خواستن توانستن است.
**دوران دانشجویی شهید ˈسید احمد رحیمیˈ
ساعت 12 شب زنگ خانه را زدند، یکی از همکلاسی های احمد بود که برای رفع اشکال درسی آمده بود، احمد با اصرار زیاد او را برد به اتاق اما دوستش مرتب می گفت، مرا ببخش...خیلی شرمنده ام.
تا صبح چراغ اتاق روشن بود و احمد با او ریاضی کار می کرد، وقتی برای نماز صبح بلند شدم ، دیدم دوستش در حال رفتن است ولی باز هم می گوید، خیلی پشیمانم حلالم کن.
خیلی تعجب کردم ،وقتی رفت از احمد پرسیدم: اگر این دوستت این اندازه خجالتی است پس چرا برای رفع اشکال آمد اینجا؟!
خندید و گفت: این بنده خدا یکی از مخالف های سرسخت کلاس رفتن من بود و می گفت: اگر احمد رحیمی با اختلاط دختر و پسر مخالف است ، خودش کلاس نیاید پس چرا ما باید به آتش او بسوزیم ؟
به همین خاطر من هم دیگر کلاس نرفتم و بقیه درس ها را در خانه خواندم، الان شرمنده بود که چرا با من آن برخورد را داشته است.
** دوران دانشجویی شهیدˈ سید حسین علم الهدیˈ
مطالعات وسیعی داشت و یادداشت برداری از کتب تاریخی باعث شده بود که تسلّط زیادی بر مباحث تاریخی داشته باشد. همیشه کتاب های تاریخی مخصوصا تاریخ اسلام را مطالعه می کرد، به همین خاطر هر وقت استادی از یک مورخ غربی، مطلبی را نقل می کرد بلافاصله حسین بلند می شد و روایت صحیح آن مطلب را به نقل از مورخان اسلامی ارائه می کرد.
برای کنفرانس دادن راجع به موضوعات مختلف تاریخی، همیشه داوطلب بود.
همیشه هم با استادهایی که برداشت درستی از تاریخ اسلام نداشتند، بحث و گفتگو می کرد، آنقدر اطلاعاتش خوب بود که معمولا استادها در برابر او کم می آوردند به همین دلیل بعضی ها از آنها می گفتند: ˈ اگر علم الهدی سر کلاس باشد، ما کلاس نمی آییم .ˈ
**دوران دانشجویی شهیدˈمحمد جواد تندگویانˈ
هر سال بانک ملی 200 نفر از قبول شده های دانشگاه تهران را با دقت زیاد به عنوان سهمیه انتخاب می کرد و در مرحله بعد، یک آزمون اختصاصی می گرفت و از بین آنها هفت نفر را برای اعزام به انگلستان انتخاب می کرد.
اسم جواد جزو 200 نفر و بعد هم به عنوان نفر سوم در جمع هفت نفر اعلام شد.
آخرین مرحله اعزام، مصاحبه بود، روز مصاحبه از او پرسیدند: اگر در خیابون ها یا یکی از پارک های لندن یک دختر خانم عریان ببینی، عکس العمل تو چه است ؟
جواد گفت: در چنین موقعیتی چون امر به معروف از طرف من فایده ای نداره و نمی توانم جلو رواج منکرات را بگیرم، اول سعی می کنم خودم را از مسیرش دور کنم و به او نگاه نکنم، بعد هم از خدا می خواهم کمکم کند تا به نفسم مسلط شوم و حتی در تصور و رویا هم به او فکر نکنم.
زیر برگه مصاحبه او نوشته بودند:ˈ نامبرده به علت تعصبات مذهبی شدید، صلاحیت اعزام به خارج از کشور را ندارد و حتی وجودش در میان سهمیه 200 نفری بانک نیز خالی از دردسر نیست.ˈ
**دوران دانشجویی شهید ˈمحمد جعفر نصر اصفهانیˈ
یک گروه تشکیل داده بود که ماموریت ویژه ای داشت . بچه های این گروه از طرف رهبرشان مامور بودند با دانشجوهایی که در بعضی از زمینه ها ضعیف هستند، هم اتاق شوند و بعد از اینکه با طرف صمیمی شدند، آرام آرام مسایل اعتقادی و دینی را به آنها یاد بدند.
اول فکر می کردیم، این کار بی فایده باشد؛ ولی بعدا نتایج را دیدیم، مثلا بعضی از دانشجوها که حتی اعتقادی به حفظ ظاهر و پوشیدن لباس مناسب شأن خود نداشتند، بعد از مدتی نماز شب می خواندند، حتی بعضی ها آنقدر پیشرفت داشتند که لیاقت شهادت پیدا کردند.
بعضی ها هم مسئولیت هایی گرفتند که به هر کس نمی دادند و در ظاهر بالاتر از سن خدمتی شان بود.
از کسانی که نظم دانشکده را بر هم می زدند بدش می آمد.
هم پیرو واقعی خط امام (ره) بود و هم دستورهای فرمانده ها را به دقت اجرا می کرد به همین خاطر همیشه مرتب و منظم بود و سر وقت دانشکده می رفت.
آن موقع تازه زندگی مشترک را شروع کرده بودیم، وضع مالی خوبی نداشتیم، به همین خاطر حتی آن حقوق کمی را که از دانشکده می گرفتیم برایمان ارزش داشت با این حال قبل از اینکه محمد جعفر اولین حقوق خود را بگیرد، از من اجازه گرفت که آن را به حساب 100 کمیته امداد امام (ره)بریزد،می گفت، نذر کرده، من هم قبول کردم.
به دانشجوهایی که وضع مالی خوبی نداشتند هر طور می توانست کمک می کرد؛ اما خیلی مخفیانه، طوری که حتی من هم از این کار باخبر نشدم تا بعد از شهادتش...
**دوران دانشجویی شهیدˈ محمد ابراهیم همتیˈ
بهترین دانشجوهای ناوبری را می فرستادند جایی که بهترین دانشجوها از هفتاد کشور دنیا آنجا می رفتند.
اسم محمد ابراهیم به عنوان بهترین دانشجوی ناوبری ایران اعلام شده بود به همین خاطر مسوولان دانشگاه با خوشحالی تمام او را برای این سفر بدرقه کردند.
وقتی دوره تمام شد و محمد ابراهیم می خواست برگردد ،دوباره همان مسوولان به استقبال او رفتند.
اما این دفعه خیلی خوشحال تر بودند چون به استقبال کسی می رفتند که در بهترین دانشجوهای هفتاد کشور دنیا، اول شده بود.
اجتمام(5)1880**1436
انتهای پیام /*
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 103]
-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها