واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
معمای زن موتورسوار حرفهای در کیفقاپیهای زنجیرهای +عکس پلیس وقتی توانست موتورسوار حرفهای را در کیفقاپیهای زنجیرهای ردیابی کند خود را در برابر معمای پیچیدهای دید.
سالها بود که پدر و مادرش از هم جدا شده بودند و هر هفته خانه یکی از آنها میرفت اما رفتارهای سرد خانوادهاش دیگر برایش سخت شده بود. پدرش با زن دیگری ازدواج کرده بود و مادرش نیز یا سرکار میرفت یا در جمع دوستانش خوش میگذراند؛ محبوبه که تنهای تنها بود و تنها نام خانواده را به دوش میکشید در پارک روی صندلی نشسته بود تا اینکه پسری غریبه به سمتش آمد و توانست با چرب زبانی در کنار دختر جوان روی صندلی بنشیند. پسر جوان با کلی شیطنت و چربزبانی توانست تبسم را روی لبهای محبوبه بیاورد و همین کافی بود تا دختر جوان با وی آشنا شود.
ملاقاتها در پارک هر روز تکرار میشد و دختر تنها که کسی را نداشت خیلی زود به مهران وابسته شد اما نمیدانست چه سرنوشتی در انتظارش است. مهران که یکی از خرده موادفروشان غرب پایتخت است، دختر جوان را با چربزبانی راضی کرد تا با هم شیشه بکشند. محبوبه میترسید اما برای فرار از تنهایی شروع به کشیدن شیشه کرد و پس از مدتی خود را آلوده به شیشه دید و تفریحش به اعتیاد تبدیل شده بود. محبوبه که علاقه به موتورسواری داشت خیلی زود به کمک مهران موتورسواری را یاد گرفت و شبها خیابانهای خلوت پایتخت را پیست مانورهای خطرناک خود کرد. پس از مدتی مهران که در پارک در حال فروش مواد بود از سوی ماموران دستگیر شد و دختر جوان دوباره تنها ماند. محبوبه که همدمش مواد شده بود هزینه اعتیادش روز به روز بیشتر شد و با بهانههای مختلف از پدر و مادرش پول میگرفت و نمیخواست که خانوادهاش از اعتیادش باخبر شوند و به دنبال چارهای بود تا بتواند خودش پول به دست بیاورد. بیشتر وقتش را در پارک میگذراند و به دنبال راه حل بود. روی صندلی نشسته بود که ناگهان جوان موتورسواری با سرعت از کنار زنی رد شد و در یک چشم به هم زدن کیف وی را قاپید. همین کافی بود تا دختر شیشهای با دیدن این صحنه مسیر دیگری برای زندگیاش طراحی کند. کیفقاپیهای دزد مرموز چندی پیش زن جوانی با چهرهای آشفته نزد پلیس رفت و به ماموران گفت: برای گرفتن پول به بانک رفته بودم که بعد از خارج شدن وقتی وارد کوچهای خلوت شدم ناگهان موتورسواری را کنار خودم دیدم و در یک چشم به هم زدن کیفم را قاپید و با سرعت پا به فرار گذاشت. وی افزود: کیفقاپ موتورسوار لاغراندام بود و کلاه کاسکت به سر داشت و آنقدر شوکه شده بودم که نتوانستم شماره پلاک موتورش را یادداشت کنم.با ادعای این زن تجسسها برای ردیابی کیفقاپ تکرو کلید زده شد و ماموران در این مرحله پی بردند که طعمههای دیگری در دام این سرقتها گرفتار شدهاند. ماموران در گام جدید، طعمهها را تحت بازجویی قرار دادند که یکی از زنان سرنخ جدیدی در اختیار ماموران قرار داد. این زن به ماموران گفت: بعد از سرقت از مردم کمک خواستم اما دزد موتورسوار با سرعت فرار کرد و تنها یکی از شاهدان این سناریو توانسته بود شماره پلاک موتور را یادداشت کند. در گام بعدی شماره پلاک موتور تحت بررسی قرار گرفت و مشخص شد موتور متعلق به مردی 35ساله است که در غرب پایتخت زندگی میکند. این مرد وقتی ماموران را پیش روی خود دید، متعجب شد و ادعا کرد که هیچ نقشی در سرقتها ندارد و هر روز صبح تا عصر در محل کارش است. ماموران که در بازجویی از طعمهها شنیده بودند که دزد تکرو لاغراندام است وقتی مرد 35ساله را که چاق بود، دیدند شوکه شدند و جالب اینکه موتوری که دزد تکرو با آن دست به کیفقاپی میزد نیز در پارکینگ خانه این مرد پارک شده بود. صاحب موتور در ادعاهایش به ماموران گفت: قبلا با موتور هوندا سرکار میرفتم اما بعد از مدتی وقتی موتور پورسار خریدم دیگر با آن به بازار میروم و نمیدانم چه کسی سوار بر موتور دست به دزدی زده است. این در حالی بود که تجسسها نشان میداد این مرد تنها یک دختر دارد که لاغراندام است و زمانیکه ماموران را دید رفتارهای مرموزانهای از خود نشان داد. پلیس فرضیه جدیدی را پیشروی خود قرار داد و احتمال داد که سرقتها از سوی دختر لاغراندام صورت گرفته است و برای اینکه سرنخی به دست بیاورد، چند روزی جلوی خانه محبوبه به کمین نشستند. ساعت 8 صبح 10 آبانماه سالجاری پدر محبوبه سوار بر موتور پورسار از خانه خارج شد و درحالیکه ماموران به کمین نشسته بودند با صحنه عجیبی روبهرو شدند. جوان لاغراندامی سوار بر موتور هوندا و درحالیکه کلاه موتورسواری به سر داشت از خانه خارج شد و ماموران خیلی زود و قبل از اینکه موتورسوار پا به فرار بگذارد وی را به محاصره خود درآوردند و زمانیکه کلاه را از سر وی بیرون کشیدند محبوبه را که لباس پسرانه به تن داشت، پیش روی خود دیدند. محبوبه که فکر نمیکرد نقشهاش فاش شود دیگر راهی جز اعتراف پیشروی خود نمیدید و در اعترافاتش گفت: شیشهای هستم و برای تامین مخارج اعتیادم به پول نیاز دارم به همین خاطر وقتی مهران که موادم را تامین میکرد، دستگیر شد تصمیم گرفتم دست به دزدی و کیفقاپی بزنم. وی افزود: فکر نمیکردم دستگیر شوم چون لباس پسرانه به تن میکردم و کسی شک نمیکرد که این سرقتها توسط من صورت گرفته باشد. بنا بر این گزارش، محبوبه برای شناسایی دیگر طعمههایش در اختیار ماموران قرار گرفته است.
پنجشنبه 8 اسفند 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 167]